کد مطلب:295933 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

بیان


بیانات هفتگانه این حدیث، جز قسمت چهارم «و اول من یقف معی علی یمین العرش» نیاز به توضیح ندارد و تنها این جمله احتیاج به بیان مختصری دارد


و آن اینكه:

اولا: عرش الهی- همان گونه كه قبلا نیز اشاره شد- به تعبیر حدیث كافی [1] ، «علم» و «قدرت» پروردگار، و یا چنانكه از قرآن شریف استفاده می شود، مظاهر پروردگارند كه پیاده شده و تجلی علم و قدرت الهی هستند. و قیامت نیز ظهور علم و قدرت و مظهری از مظاهر پروردگار است.

ثانیا: ظهور علم و قدرت و مظاهر الهی دو جهت دارند: جلالی و جمالی. كه جهت جلالی، همان ظهور غضب الهی است به صور مختلف، و جهت جمالی، همان صفت عفو و رحمت و بخشایش پروردگار است، كه از جهت جمالی به «یمین»، و از جهت جلالی به «یسار» تعبیر می شود.

بنابراین گویا معنای فرمایش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در این روایت این است كه: من و علی در یمین عرش قرار داریم و صفت عفو و رحمت پروردگار را پیاده نموده و از گناهكاران شفاعت می كنیم.

این بود پاره ای از روایاتی كه بر فضیلت علی علیه السلام دلالت داشت چنانكه روایت اول و دوم از فصل سیزدهم نیز به فضیلت دیگر آن حضرت اشاره داشت.

تعبیر «لو لم اخلق علیا، لما كان لفاطمة ابنتك كفو علی وجه الارض، آدم فمن دونه.» از روایت اول از همان فصل، اشاره به عظمت شخصیت معنوی آن دو بزرگوار-حتی بر انبیای گذشته- دارد، و نیز بیانگر آن است كه معنویت فاطمه علیهاالسلام در حدی است كه كسی جز شخصیت معنوی حضرت علی علیه السلام لیاقت همسری با وی را ندارد.

توضیح آن كه: امیرالمومنین علیه السلام هر چند نبی نیست، ولی به حساب وصایت و وراثت از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم، مقام ولایت و تمام جهات معنوی آن بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم را داراست و لذا از تمام انبیای گذشته علیهم السلام حتی از حضرت ابراهیم علیه السلام برتر


می باشد. و فاطمه ی زهرا علیهاالسلام نیز غیر از جهات انتصابی (نبوت و وصایت) تمام كمالات معنوی رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام را دارا می باشد (چنانكه مجموع روایات این رساله از آن جمله تعبیر «خلقها من نور عظمته...» در روایت چهارم فصل دوازدهم بیانگر آن است).

به لحاظ جهات فوق، فاطمه ی زهرا علیهاالسلام از انبیای گذشته «آدم فمن دونه» بالاتر، و كفو و در ردیف امیرالمومنین علیه السلام به حساب می آید.



[1] اصول كافي، ج 1، ص 131، روايت 2.