کد مطلب:300181 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:318

شرح


باب هشتم رساله فارسی نگارنده به نام «انسان كامل از دیدگاه نهج البلاغه» (ص 193- 208) در پیرامون این موضوع شریف است كه «انسان كامل ثمره شجره وجود، و كمال عالم كونی، و غایت حركت وجودیه و ایجادیه است»؛ و همچنین در رساله فارسی ما به نام «نهج الولایه» (ص 59) تقریری به اختصار در بیان غایت حركت وجودی و ایجادی صورت گرفته است كه اكنون عبارت همین رساله نهج را در شرح این مطلب فص تقدیم می داریم:

«غایت حركت وجودی و ایجادی انسان كامل است؛ در مشهد اصفی و منظر اعلای ارباب شهود و اصحاب قلوب حركت وجودیه و ایجادیه حركت حبی است ماخوذ از گنجینه «كنت كنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكی اعرف».

غایت حركت وجودیه كمال حقیقی حاصل برای انسان است، یعنی حركت وجودیه حركت استكمالی است كه انسان به كمال حقیقی خود برسد چه خلقت عبث نیست و هر نوعی در راه تكامل است به كمال ممكن خود می رسد و انسان هم از این امكان مستثنی نیست، پس وصول به غایت انسانی برایش ممكن است و باید به فعلیت خود برسد و آن به فعلیت رسیده انسان كامل است.

و غایت حركت ایجادیه ظهور حق در مظهر تام مطلق شامل جمیع جزئیات مظاهر است و آن انسان كامل است. و این اطلاق سعه وجودی است كه حاوی همه شئون است. صائن الدین علی بن تركه در تمهید


(التمهید فی شرح رساله قواعد التوحید) بر این اصل سدید و حكم رشید گوید:

«الغایه للحركه الوجودیه هی الكمال الحقیقی الحاصل للانسان؛ و غایه الحركه الایجادیه هی ظهور الحق فی المظهر التام المطلق الشامل لجزئیات المظاهر. و المراد بالاطلاق الذی هو الغایه فی الوصول هیهنا لیس هو الاطلاق الرسمی الاعتباری المقابل للتقیید بل الغایه هیهنا هو الاطلاق الذاتی الحقیقی الذی نسبه التقیید و عدمه الیه علی السویه اذ ذلك هو الشامل لهما شمول المطلق لجزئیاته المقیده» (ط 1- چاپ سنگی- ص 159)

مراد از مظهر تام در عبارت صائن الدین علی بن تركه، انسان كامل است. به مبنای قویم حكیم، كمال عالم كونی انسان كامل است، و این حكم محكم عارف بالله است كه غایت حركت وجودی و ایجادی انسان كامل است. پس نتیجه این فصل خطاب این كه عالم كونی و نشاه عنصری هیچگاه از انسان كامل كه غایت و كمال عالم است و حجه الله و خلیفه الله است خالی نیست». در غزلی گفته ام (ص 208 دیوان): «یك در ختست نظام ازلی و ابدی/ آدم او را ثمر است و چه گرامی ثمری».

حالا كه دانستی غایت حركت وجودی و ایجادی انسان كامل است، به مفاد «بهم رزق الوری...»، و مانند آن كه در زیارت جامعه آمده است: «بكم ینزل الغیث... و اشرقت الارض بنوركم...» و عبارات بسیار دیگر بدین مضمون، آگاهی می یابی. مثلا باغبان كه نهالی را غرس كرده است، و آن را آبیاری و خدمت می كند، آن نهال كه به كمال رسیده است و درخت


بارآور شده است، میوه اش بدو می گوید كه تو بطفیل من غرس شدی و تا بدینجا رسیده ای، چه اگر باغبان به امید من نمی بود و انتظار مرا نمی داشت تو را نمی كاشت، پس در حقیقت تو به طفیل من غرس و آبیاری و پذیرایی شدی. و به بیان متین و نظم و زین عارف رومی در دفتر چهارم مثنوی معنوی:


ظاهرا آن شاخ اصل میوه است

باطنا بهر ثمر شد شاخ هست


گر نبودی میل و امید ثمر

كی نشاندی باغبان بیخ شجر


پس بمعنی آن شجر از میوه زاد

گر بصورت از شجر بودش نهاد


مصطفی زاین گفت كادم و انبیا

خلف من باشند در زیر لوا


بهر این فرموده است آن ذو فنون

رمز نحن الاخرون السابقون


گر بصورت من ز آدم زاده ام

من بمعنی جد جد افتاده ام


كز برای من بدش سجده ملك

و زپی من رفت تا هفتم فلك


پس ز من زائید در معنی پدر

پس ز میوه زاد در معنی شجر


بر این اصل اصیل كه انسان كامل ثمره شجره وجود و غایت حركت وجودی و ایجادی است پس سر مطلق ایجاد بلكه سر مخصوص به ایجاد انسان همانا كه تكون این ثمره از آن شجره است، پس باید گفت كه زن كارخانه صنع الهی برای تولید انسان است چه این كه غرض از ایجاد انسان تحقق تجلی حق تعالی به كمال اسمائی اوست كه این تجلی متوقف بر ظهور است و این ظهور از آن كارخانه صنع الهی تحقق می یابد؛ لذا آیاتی چند از قرآن كریم نقل كرده ایم كه هم اهمیت شان مادر دانسته


شود كه چنان مظهر اتم الهی میوه این شجره وجود است «كشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء...»؛ و هم این كه نكاح برای انشاء صورت انسانی است نه برای اطفاء شهوت حیوانی

(نساوكم حرث لكم) (... افرءیتم ما تحرثون...)؛ و هم این كه مصور فقط خدای یكتا است كه ضمیر مفرد آورده است (هو الذی یصوركم فی الارحام كیف یشاء...)؛ و هم این كه سفارش به حق والدین است

(و وصینا الانسن بولدیه...)، (و قضی ربك الا تعبدوا الا ایاه و بالولدین احسنا...)؛ و به مناسبت در فرق میان كره و كره اشارتی نموده ایم، و در پایان روایتی از حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در بیان مصداق بارز شجره دین الهی نقل كرده ایم.

تبصره: فص آدمی فصوص الحكم شیخ اكبر محیی الدین در حقیقت بیان اسرار این مطلب مهم است كه آدم غایت حركت ایجادی و وجودی است، و ما بحمدالله تعالی شانه در شرح آن بفارسی به نام «ممد الهمم در شرح فصوص الحكم» كه در «سازمان چاپ و وانتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» چاپ شده است، در پیرامون آن بحث شایسته و تحقیق بایسته كرده ایم، خواننده گرامی را بدان كتاب ارجاع می دهیم. والله سبحانه ولی التوفیق.

تبصره: به مناسبت نقل حدیث شجره كه رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «انا الشجره و فاطمه حملها و علی لقاحها و الحسن و الحسین ثمرها و المحبون لاهل البیت ورقها من الجنه حقا حقا»، عرض می شود كه عبدالوهاب شعرانی در كتاب «الیواقیت و الجواهر» (ج 2- ص 198) گوید: «فان قلت: ففی ای منزل اصل شجره طوبی؟ فالجواب كما قاله الشیخ


محیی الدین فی الباب الحادی و السبعین من الفتوحات: ان اصل شجره طوبی فی منزل الامام علی بن ابی طالب لان شجره طوبی هی حجاب مظهر نور فاطمه الزهراء... حتی یكون سر كل نعیم فی الجنان و كل نصیب للاولیاء متفرعا من نور فاطمه- رضی الله عنها-».

ولكن این عبارت یواقیت منقول از فتوحات كه حق محض و صدق صرف است در باب هفتاد و یك فتوحات چاپی نیامده است. و تنها همین یك مورد نیست كه مطلب اصیل ولایت از فتوحات چاپی حذف شده است، بلكه موارد دیگر مشابه آن را هم از فتوحات برداشته اند. چند نكته كتاب ما به نام هزار و یك نكته در نكوهش تحریف است، از آن جمله دو نكته 797 و 602 است كه اكنون آن دو را نقل می كنیم و پس از آن نكته 585 را در پیرامون شجره طوبی؛ اما نكته 797 این كه:

«یكی از مصیبتهای بزرگ برای علمای امامیه بلكه برای اسلام و عالم علم این كه منتحلین به دین اسلام به تحریف كتب اكابر علماء دست یازیده اند و برخی از كتابها را به كلی مثله كرده اند. این سیرت سیئه بعد از پیدایش چاپ خیلی ریشه دوانیده است و در چاپخانه ها رسم شده است.

یكی از این كتب تحریف شده كشكول شیخ بهائی به چاپ مصر است كه كسانی او را دیده باشند می دانند چه بلائی بر سر این كتاب آوردند؛ از جمله این كه: آنچه كه در منقبت حضرت صدیقه ی طاهره فاطمه ی زهراء بنت رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است كه از جوامع روایی عامه در آن روایت شده است برداشته اند.

و دیگر تاریخ ابوجعفر طبری است كه در هنگام طبع تحریف كرده اند،


زیرا ابن اثیر در كتاب تاریخش می گوید من از تاریخ ابوجعفر طبری نقل می كنم مگر آنچه را كه در مثالب اولی و دومی و سومی آورده است نقل نمی كنم؛ غرضم این است كه در كجای تاریخ طبری چاپ شده مثالب آنان موجود است؟!

و دیگر فتوحات مكیه شیخ اكبر محیی الدین است، یكی از نمونه های بارز تحریف آن این است كه باب سیصد و شصت و شش آن درباره قائم آل محمد علیهم الصلوه و السلام- است؛

ابوالفضائل شیخ بهایی در شرح حدیث سی و ششم كتابش «اربعین» گوید:

خاتمه: انه لیعجبنی كلام فی هذا المقام للشیخ العارف الكامل محیی الدین بن عربی آورده فی كتاب الفتوحات المكیه، قال رحمه الله فی الباب الثلاثماه و الست و الستین من الكتاب المذكور: «ان لله خلیفه یخرج من عتره رسول الله صلی الله علیه و آله من ولد فاطمه علیهاالسلام، یواطی اسمه اسم رسول الله صلی الله علیه و آله جده الحسین بن علی علیهماالسلام یبایع بین الركن و المقام، یشبه رسول الله صلی الله علیه و آله فی الخلق بفتح الخاء:، و ینزل عنه فی الخلق بضم الخاء الخ.

در فتوحات چاپ شده چه از طبع بولاق در چهار مجلد، و چه طبع دیگر مصر در هشت مجلد، و چه چاپ بیروت همگی حسین را به حسن تحریف كرده اند.

مهم تر این كه در اصل فتوحات، پیش از تاریخ چاپهای یاد شده چند سطر از عبارت شیخ را كه امام قائم را تا پدرانش نام برده است برداشته اند، چنان كه عبدالوهاب شعرانی متوفای 973 ه، در جلد دوم


كتاب یواقیت و جواهر صفحه ی 145 طبع دوم جامع از هر مصر سنه 1307 ه،عبارت شیخ را از باب مذكور چنین روایت و نقل كرده است:

و عباره الشیخ محیی الدین فی الباب السادس و الستین و ثلاثماه من الفتوحات: و اعلموا انه لابد من خروج المهدی علیه السلام، لكن لایخرج حتی تمتلی الارض جورا و ظلما فیملاها قسطا و عدلا، و لو لم یكن من الدنیا الا یوم واحد طول الله ذلك الیوم حتی یلی ذلك الخلیفه و هو من عتره رسول الله صلی الله علیه و آله من ولد فاطمه رضی الله عنه، جده الحسین بن علی بن ابی طالب، و والده حسن العسكری ابن الامام علی النقی بالنون ابن الامام محمد التقی بالتاء ابن الامام علی الرضا ابن الامام موسی الكاظم ابن الامام جعفر الحسین ابن الامام علی بن ابی طالب رضی الله عنه، یواطی اسمه اسم رسول الله صلی الله علیه و آله یبایعه المسلمون بین الركن و المقام، یشبه رسول الله صلی الله علیه و آله فی الخلق بفتح الخاء، و ینزل عنه فی الخلق بضمها الخ.

تاییدا گوییم كه شیخ در چند جای فتوحات تصریح كرده است كه به حضور امام قائم علیه السلام شرفیاب شده است. علاوه این كه رساله «شق الجیب» را فقط در بود آنجناب و غیبت وی نوشته است.

از این گونه كتب محرفه بسیار است؛ این عمل بسیار بسیار قبیح موجب عدم اعتماد انسان به كتب مطبوعه می گردد، و سبب سلب اطمینان بدانها می شود.

اما نكته 602 این كه: «عبدالوهاب شعرانی متفی 973 ه، در چند جای كتاب كبریت احمر و كتاب یواقیت و جواهر تنصیص نموده است كه


معاندین در فصوص و فتوحات دس نموده اند تا شیخ محیی الدین ابن عربی را بدنام كنند، و چندین موارد مدسوس را نام برده است. و در ابتدای یواقیت در این موضوع به تفصیل بحث كرده است، و گوید تا نسخه ای یافتم كه از روی نسخ شیخ استنساخ شده بود كه موارد مشكوك را در آن ندیده ایم. و از جمله سخنانش این كه:

«و قد توقفت حال الاختصار فی مواضع كثیره منه لم تظهر لی موافقها لما علیه اهل السنه و الجماعه، فحذفتها من هذا المختصر حتی قدم علینا الاخ العالم الشریف شمس الدین السید محمدبن السید ابی الطیب المدنی المتوفی 955 ه فذاكرته فی ذلك فاخرج الی نسخه من الفتوحات التی قابلها علی النسخه التی علیها خط محیی الدین نفسه بقونیه، فلم ارفیها شیئا مما توقفت فیه و حذفته؛ فعلمت ان النسخ التی فی مصر الان كلها كتبت من النسخه التی دسوا علی الشیخ فیها ما یخالف عقائد اهل السنه و الجماعه كما وقع له فی كتاب الفصوص و غیره».

این بود غرض ما از عنوان تبصره كه گفته آمد. امانكته 585 در بیان شجره طوبی این كه: «شجره طوبی صورت تمثل ایمان است كه اصلها ثابت فی قلب الخاتم و فرعها فی السماء توتی اكلها كل حین باذن ربها، و هر مومن الهی شاخه ایست از آن شجره طیبه طوبی چه بحسب زمان قبل از آن حضرت و چه بعد از آن، و بالجمله شاخه های آن صورت ارتباط ایمانی هر مومن است به خاتم صلی الله علیه و آله.

ثقه الاسلام كلینی رضوان الله تعالی علیه در باب «المومن و علاماته و صفاته از اصول كافی باسنادش از ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت كرده


كه قال: قال امیرالمومنین علیه السلام: طوبی شجره الجنه اصلها فی دار النبی صلی الله علیه و آله، و لیس من مومن الا و فی داره غصن منها لایخطر علی قلبه شهوه شی ء الا اتاه به ذلك، و لو ان راكبا مجدا سار فی ظلها مائه عام ما خرج منه، و لو طار من اسفلها غراب ما بلغ اعلاها حتی یسقط هرما، الا ففی هذا فارغبوا.

امام علیه السلام در ذیل بیان شجره طوبی معقول را به محسوس تشبیه كرد تا عظمت این شجره طیبه طوبی معلوم گردد.

جناب فیض در وافی- ط 1- ج 3- ص 37- افاده فرموده كه: تاویل طوبی العلم فان لكل نعیم من الجنه مثالا فی الدنیا، و مثال شجره طوبی شجره العلوم الدینیه التی اصلها فی دار النبی الهدی هو مدینه العلم، و فی دار كل مومن غصن منها، و انما شهوات المومن و مثوباته فی الاخره فروع معارفه و اعماله الصالحه فی الدنیا فان المعرفه بذر المشاهده و العمل الصالح غرس النعیم، الا ان من لم یذق لم یعرف و لایذوق الا من اخلص دینه لله و قوی ایمانه بالله بان یتصف بصفات المومن المذكوره فی هذا الباب.

این حدیث شریف در امالی ابن بابویه و تحف العقول ابن شعبه و دیگر جوامع روائی نیز مذكور است».

تذییل: در این تذییل چند مطلب مناسب با مسائل یاد شده در همین فصل را تقدیم می داریم:

مطلب اول این كه در صدر شرح این فصل به حركت وجودی و ایجادی اشارتی شده است، خواننده گرامی بداند كه این داعی كتابی به فارسی به


نام «گشتی در حركت» نوشته است، این گشت به عدد درهای بهشت در هشت دشت صورت می گیرد، و این هشت دشت راسی و سه چمن، و یك گلستان، و یك بوستان، و یك گلزار، و یك راغ، و دو باغ است؛ و هر دشت آن گشتی خاص در مباحث اقسام حركت از حركت حبی و تجدد امثال و حركت در جوهر طبیعی و نتایج متفرع بر آنها است؛ این كتاب به قطع وزیری در 356 صفحه در تهران در «مركز نشر فرهنگی رجاء» به طبع رسیده است؛ اهل تحقیق را در بیان اقسام حركت یاد شده بدان كتاب مستطاب ارجاع می دهیم.

در اثنای تصنیف كتاب منیف «گشتی در حركت» به مناسبت رویداد مباحث و مطالب گرانقدر آن این غزل «تازه بتازه نو بنو» از طبع نگارنده صورت گرفته است:


جلوه كند نگار من، تازه بتازه نو بنو

دل برد از دیار من، تازه بتازه نو بنو


چهره بی مثال او، وهله بوهله رو برو

برده زمن قرار من، تازه بتازه نو بنو


زلف گره گشای او، حلقه بحلقه مو بمو

موجب تار و مار من، تازه بتازه نو بنو


عشوه جان شكار او، خانه بخانه كوبكو

در صدد شكار من، تازه بتازه نو بنو


دشت و چمن چمد چومن، لحظه بلحظه دمبدم

ز صنع كردگار من، تازه بتازه نو بنو





لشكر بیشمار او، دسته بدسته صف بصف

می گذرد كنار من، تازه بتازه نو بنو


شكر و ثنای او بود، كوچه بكوچه در بدر

شیوه من شعار من، تازه بتازه نو بنو


محضر اوستاد من، رشته برشته فن بفن

عزت و افتخار من، تازه بتازه نو بنو


دشمن سندگل برد، گونه بگونه پی به پی

سنگدلی بكار من، تازه بتازه نو بنو


حسن حسن فروزد از، سینه بسینه دل بدل

ز نور هشت و چار من، تازه بتازه نو بنو


مطلب دوم این كه در باب مناقب اصحاب الكساء و فضلهم- صلوات الله علیهم- از مجلد نهم بهار (ط كمپانی- ص 181)، مشابه حدیث ابن عباس كه نقل كرده ایم حدیثی بدین صورت از «ما» یعنی از امالی شیخ نیز روایت شده است: «ما، المفید عن عبدالله بن محمد الابهری عن علی بن احمد بن الصباح عن ابراهیم بن عبدالله ابن ابی اخی عبدالرزاق عن عمه عبدالرزاق عن ابیه همان بن نافع عن مینا مولی عبدالرحمن بن عوف قال: قال لی عبدالرحمن یا مینا الا احدثك بحدیث سمعته من رسول الله صلی الله علیه و آله؟ قلت: بلی، قال: سمعته یقول: انا شجره، و فاطمه علیهاالسلام فرعها، و علی علیه السلام لقاحها، و الحسن و الحسین علیهماالسلام ثمرها، و محبوهم من امتی ورقها».

و نیز روایت دیگر از «ن» یعنی از عیون الرضا علیه السلام بدین صورت نقل كرده است (ص 180): عن الرضا عن آبائه عن علی علیهم السلام قال: قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله:


یا علی خلق الانسان من شجر شتی، و خلقت انا و انت من شجره واحده انا اصلها، و انت فرعها، و الحسن و الحسین اغصانها، و شیعتنا اوراقها، فمن تعلق بغصن من اغصانها ادخله الله الجنه.

و نیز روایت دیگر از «ما» باسنادش نقل كرده است: «عن علی علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال: مثلی مثل شجره انا اصلها، و علی فرعها، و الحسن و الحسین ثمرتها، و الشیعه ورقها، فابی ان یخرج من الطیب الا الطیب. (ص 182).

مطلب سوم این كه در ترجمه كریمه

افرءیتم ما تحرثون- ءانتم تزرعونه ام نحن الزرعون،- حرث را به كشت كردن ترجمه كرده ایم، وزرع را به رویانیدن؛ رویانیدن پروراندن و صورت دادن و به بار نشاندن است، اعنی پرورش بذر دررحم زمین مانند پرورش نطفه در رحم انثی است كه فقط هو الذی یصوركم فی الارحام كیف یشاء... و به نظم شیرین شیخ اجل سعدی:


ز ابر افكند قطره ای سوی یم

ز صلب آورد نطفه ای در شكم


از آن قطره لولو لالا كند

وز این صورتی سر و بالا كند


دهد نطفه را صورتی چون پری

كه كرده است بر آب صورتگری


در مصراع نخستین بیت اول و دوم ناظر به حدیثی است كه از حضرت وصی امام امیرالمومنین علی علیه السلام كه در قرب الاسناد روایت شده است، و آن را جناب ابوالفضائل شیخ بهائی رحمه الله در اواخر جلد اول كشكول (ط نجم الدوله- ص 138) و نیز در مجلد سوم آن (همان طبع- ص 283) نقل كرده


است:

«و من الكتاب المذكور (یعنی قرب الاسناد) عن علی صلوات الله علیه فی قوله تعالی: یخرج منهما اللولو و المرجان قال من ماء السماء و من ماء البحر فاذا امطرت فتحت الاصداف افواهها فیقع فیها من ماء المطر فیخلق اللولوه الصغیره من القطره الصغیره، و اللولوه الكبیره من القطره الكبیره».

سخن در بیان حرث و زرع بود، حرث را به كشت كردن ترجمه كرده ایم، و زرع را به رویانیدن و پروراندن؛ رویانیدن و پرورانیدن بذرها مانند تصویر نطفه در رحم است بلكه خود القاء و قذف وصب نطفه در رحم و خلق و تصویر آن از مصادیق بارز حرث و زرع اند، قوله سبحانه: نساوكم حرث لكم (بقره: 223)؛ و قوله تعالی شانه:

افرءیتم ما تمنون- ءانتم تخلقونه ام نحن الخلقون (واقعه: 58- 59).

و بدانچه در بیان زرع و حرث تقریر نموده ایم، لطافت و سر این حدیث شریف كه جناب امین الاسلام طبرسی در تفسیر سوره واقعه از مجمع البیان روایت فرموده است دانسته می شود: «روی عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال: لایقولن احدكم زرعت و لیقل حرثت».

جناب ثقه الاسلام كلینی- رضوان الله تعالی علیه- در كتاب ایمان و كفر اصول كافی (ج 2 معرب- ص 308) باسنادش روایت فرموده است: «عن یونس بن ظبیان عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ان الله خلق قلوب المومنین مبهمه علی الایمان فاذا اراد استناره ما فیها فتحها بالحكمه وزرعها بالعلم و زارعها و القیم علیها رب العالمین». فافهم و تدبر، و به نكته


800 كتاب ما هزار و یك نكته رجوع بفرما ثم اقرا و ارقه.

مطلب چهارم این كه در موضوع تحریف كتاب كشكول چاپ مصر گفته ایم آنچه كه از جوامع روایی در منقبت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء علیهاالسلام بوده است حذف كرده اند، در این امر به كشكول چاپ اول ایران (طبع نجم الدوله- ص 140) رجوع بفرمایید، و ما به نقل برخی ازروایات آن اكتفاء. می كنیم:

«بسم الله الرحمن الرحیم، احادیث منقوله من صحیح البخاری؛ باب مناقب فاطمه علیهاالسلام: ابوالولید حدثنا ابن عیینه عن عمرو بن دینار عن ابی ملیكه عن المسور بن مخرمه ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: فاطمه بضعه منی فمن اغضبها فقد اغضبنی.

باب فرض الخمس حدثنا عبدالعزیز بن عبدالله قال حدثنا ابراهیم بن سعید عن صالح عن ابن شهاب اخبرنی عروه بن الزبیر ان عائشه ام المومنین اخبرته ان فاطمه بنت رسول الله سئلت ابابكر بعد وفات رسول الله صلی الله علیه و آله ان یقسم لها میراثها مما ترك رسول الله صلی الله علیه و آله مما افاء لله علیه؛ فقال لها ابوبكر: ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: لانورث ما تركناه صدقه؛ فغضبت فاطمه بنت رسول الله فهجرت ابابكر؛ فلم تزل مهاجرته حتی توفیت، و عاشت بعد رسول الله صلی الله علیه و آله سته اشهر...».

شرح این فصل را به نقل قصیده ای غراء در مدیحه حضرت عصمه الله الكبری فاطمه زهراء علیهاالسلام، از رضوان جایگاه جلال الدین ابوالفضل طالقانی متخلص به «عنقاء»، متوفی 1333 ه ق، تبرك می جوییم (نامه فرهنگیان تالیف محمد علی مصاحبی نائینی متخلص به عبرت- ص 633):


فی مدیحه الزهراء علیهاالسلام


زین سپس قفل خموشی بر در گفتار زن

چشم و گوش دل گشا و دست بر كردار زن


پای كش اندر گلیم و سر ز سرورها مكش

محرم گنجینه ی دل باش و بر اسرار زن


چند ازین گفتار بی معنی روانها تیره شد

گوهر معنی بچنگ آور بدریا بار زن


گفتگو قشر و خموشی هست لب ای هوشمند

پوست را مقرون بمغز نغز رو بر كار زن


باش صم و بكم از هر گفتگو جز حرف عشق

جان آگه را بملك دل تو عاشق وار زن


عاشق دلدار شو دل وارهان از این و آن

دست دل بر دامن چالاك آن دلدار زن


در بساط دل چو مردان گام نه فرزانه باش

عاشق آن یار شو كم حرف از اغیار زن


تن زن از این تن پرستی جان بعشق ایثار كن

تا كه جانان خوشوی خیز و ره ایثار زن


همچو كرم قز بگرد خویشتن جانا متن

زین عمل مغبون بمانی نقش برهنجار زن


كام كم جو خویش را خودكامه ی دوران مساز

یكنفس از نفس بگذر اف براین مكار زن





بندگی را از نخست اقرار كردستی بعشق

حالیا منكر چرائی شه برین انكار زن


حق پرستی پیشه كن از راه و رسم مرتضی

بر زر دل سكه ی شاهنشه مختار زن


لوح دل را دفتر آیات الهامی ببین

دین احمد صلی الله علیه و آله گیر و مهر مهر براقرار زن


چون یهود خیبر نفست بقلعه دل نشست

پیرو دین محمد صلی الله علیه و آله باش و بر غدار زن


در مصاف نفس كافر ذوالفقار عون حق

بركش و مرحب بكش شمشیر چون كرار زن


مر ترا بت آمد این درهم همش درهم شكن

با خدا دین آر و سنگی بر سر دینار زن


هم تو خوردستی ز جام وحدت عشق از الست

از پی آن ذوق مستی شو در خمار زن


ساكن میخانه باش و باده دیرین بنوش

بوسه زن بر دست ساقی ساغر سرشار زن


درگه عشق است مامن رو بدو اقبال كن

بار بر دربار او بر پشت برادبار زن


نای دل را خالی از جز ناله و یادش بساز

زان سپس منصور وش آن نغمه رو بر دار زن


رایت نصر من الله، بخشدت شاه وجود

در شهود آید فتوحت دمدمه ی این كار زن





چند چند از خواب غفلت دیده ی دل باز كن

در دل شب روز بین شو بر دل بیدار زن


پرده ی پندار بر در سالكا در راه دین

عروه حق الیقین بر جای این پندار زن


بر در معشوق یكتا جان و دل آور نیاز

پاكباز عشق شو پا بر سر و دستار زن


زیر امر كامل رهبر برو تسلیم شو

تا زره آگاه شوی چالاك ره هموار زن


هان و هان تا آنكه نفریبد ترا هر داعیه

سنگ شرع و دین بدنیا خواه دعوی دار زن


كمتر از مس نیستی ایدل ز لطف كیمیا

میشود مبدل بزربر كیمیا زنهار زن


ایزدی اكسیر بشناسم نشان بدهم ترا

قلب بر اكسیر مهر مام هفت و چار زن


فاطمه دخت نبی (ص)جفت علی (ع)مام دو سبط (ع)

دل بر اكسیر ولایش خالص از زنگار زن


خیز عنقا از سواد دیده ی حوران مداد

ساز و مدحش را رقم بر صفحه ی اقمار زن


عید میلادش جهان را تازه كرد از فرهی

بر در میخانه شو زان ساغر سرشار زن


باده مینوش از خم عشق و ولایش روز و شب

مست عشقش چون شدی صد طعنه بر هشیار زن





ساز عشرت ساز و عنبر سای و در مجمر بسوز

كوس شادی را ببام عرش عاشق وار زن


بوته ی وحدت بجز زهرا ندارد زهره ای

خویش را بر تاب آن خورشید اختربار زن


بضعه ی احمد مهین نور ربوبی از نخست

بیرق از مهرش بر اوج گنبد دوار زن


بانوی عصمت یگانه جفت شاه لافتی

دست دل بر مهر این خاتون همی ستوار زن


نور الانوار است زهرا ای دل روشن نهاد

دم بدم شام و سحر خود را بر آن انوار زن


خضر را آب بقا از خاك این در حاصل است

آن هوا داری اگر بر هستی خود نار زن


مهر این خاتون كه صد مریم كنیزستش بعشق

جای در دل ده قدم بر چرخ عیسی وار زن


صولجان از بندگی او بچنگ آور سپس

در فضای عشق حق آن گوی دولتیار زن


آسمان عز و رفعت آستان فاطمه است

ای دل رفعت طلب این در زن و بسیار زن


ماسوی را آبرو چون از غبار راه اوست

خیز و خاك درگهش بردیده و رخسار زن


كس ز درگاهش نه محروم است از احسان عام

با ارادت بر در احسان او مسمار زن





زاد ره سرمایه ی روز پسین چون مهر اوست

بر در لطفش گرا و ره بدان دربار زن


دوستانش را ستایش كن كه بستوده خدای

دشمنانش را ز لعنت ذم آتشبار زن


(فی شهر جمادی الاخره فقیر ابولفضل 1311)