کد مطلب:300205 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

شرح


در این مرصد اسنی و موضوع سامی و نامی كه علق نفیسی و زین و ثمین است در مصنفاتم مكرر بحث شده است: نكته نخستین «هزار و یك نكته» در این موضوع شریف است؛ و به خصوص در كتاب نمونه «انسان و قرآن» در این امر مبرم به تفصیل بحث كرده ام؛ و وجیزه ای در این موضوع نوشته ام كه یكی از رسائل «ده رساله فارسی» این متمسك بذیل ولایت است؛ علاوه این كه همین وجیزه، كلمه 275 «هزار و یك كلمه» شده است: «این كلمه رساله ای است بدین موضوع: سیده نساء عالمین حضرت فاطمه علیهاالسلام لیله القدر و یوم الله است»؛ و نیز در بند هفدهم «دفتر دل» (دیوان- ص 362) حدیث فرات كوفی را از امام ملك و ملكوت جعفر صادق آل محمد علیهم السلام كه فرمود: «من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك لیله القدر» به تفصیل به نظم درآورده است:


تبرك از حدیث لیله القدر

بجویم تا گشاید مر ترا صدر


حدیثی كان ترا آب حیاتست

برایت نقل آن اینجا براتست


به تفسیر فرات كوفی ای دوست

نظر كن تا در آری مغز از پوست


امام صادق آن قرآن ناطق

یكی تفسیر همچون صبح صادق


بفرموده است و بشنو ای دل آگاه

كه لیله فاطمه است و قدر، الله


چو عرفانش به حق كردید حاصل

به ادراك شب قدرید نائل


دگر این شهر نی ظرف زمانست

كه مومن رمزی از معنی آنست


ملایك آن گروه مومنین اند

كه اسرار الهی را امین اند





مر آنان را بود روح موید

كه باشد مالك علم محمد


مراد روح هم كه روح قدسی ست

زجناب فاطمه حورای انسی است


بود آن لیله پر ارج و پر اجر

سلام هی حتی مطلع الفجر


بود این مطلع الفجر ممجد

ظهور قائم آل محمد


نزول یازده قرآن ناطق

در آن یك لیله القدرست صادق


(انا اعطینك الكوثر): فعل ماضی اعطینا دال بر تحقق وقوع كوثر است؛ و كوثر بر وزن فوعل صیغه مبالغه است و آن جویی است در بهشت كه جمیع چشمه های بهشت از آن جاری می گردد. انهار بهشت كه در قرآن آمده است كوثر خاص رسول الله صلی الله علیه و آله است. فاطمه معصومه علیهاالسلام آن كوثری است كه همه انهار علوم و معارف از آن كوثر جاری است. از واقعه جان گداز كربلا فقط آدم اهل البیت حضرت امام زین العابدین علیه السلام باقی مانده است، و فرزندش امام محمد باقر العلوم علیه السلام در واقعه كربلا حضور داشت و در آن وقت چهار سال از سن مباركش گذشته بود و عالم را این شجره طیبه طوبی ولایت فراگرفته است.

ای عزیز خدای سبحان در سوره مباركه ی جن فرمود: (و الو استقموا علی الطریقه لاسقینهم ماء غدقا) مرحوم فیض در تفسیر صافی آورده است: «فی المجمع عن الصادق علیه السلام قال معناه لافدناهم علما كثیرا یتعلمونه من الائمه علیهم السلام. و فی الكافی عن الباقر علیه السلام یعنی لو استقاموا علی ولایه امیرالمومنین علیه السلام و الاوصیاء من ولده علیهم السلام و قبلوا طاعتهم فی امرهم و نهیهم لاسقیناهم ماء غدقا یقول لاشربنا قلوبهم الایمان» فتبصر و تدبر ثم اقرا وارقه.


نكته 771 كتاب ما «هزار و یك نكته» در انهار بهشتی بدین صورت است «انهار بهشت كه در قرآن آمده است: كوثر خاص رسول الله صلی الله علیه و آله است؛ (انا اعطینك الكوثر) و چهار جوی از آن متقیان است

(مثل الجنه التی وعد المتقون فیها انهر من ماء غیر ءاسن و انهر من لبن لم یتغیر طعمه و انهر من خمر لذه للشربین و انهر من عسل مصفی ولهم فیها من كل الثمرت...) (محمد: 15)؛ و دو چشمه از آن اهل خوف و خشیت است كه مقربین اند (و لمن خاف مقام ربه جنتان)- الی قوله تعالی:

(فیهما عینان تجریان) (رحمان: 50)؛ و دو چشمه از آن اهل یمین است (فیهما عینان نضاختان) (رحمان: 66)؛ و دیگر رحیق از آن ابرار است، چشمه تسنیم از آن مقربان است، دو چشمه از آن اهل بیت كافور و زنجبیل یا سلسبیل است: (ان الابرار لفی نعیم)- الی قوله تعالی: (یسقون من رحیق مختوم- ختمه مسك و فی ذلك فلیتنافس المتنفسون- و مزاجه من تسنیم- عینا یشرب بها المقربون (المطففین 25- 28)، ان الابرار یشربون من كاس كان مزاجها كافورا- عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا) (انسان: 8).

در روایت صقربن ابی دلف كرخی كه در آخر این موضوع آورده ایم، ایام بر حجج الهی اطلاق شده است؛ خدای سبحان در سوره سبای قرآن (آیه 19) فرموده است: (و جعلنا بینهم و بین القری التی بركنا فیها قری ظهره و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاما ءامنین؛ جناب فیض در تفسیر شریف صافی در تفسیر همین آیه ی كریمه گوید: «عن السجاد علیه السلام انما عنی بالقری الرجال، ثم تلا آیات فی هذا المعنی من القرآن، قیل: فمن هم؟ قال: نحن هم او لم تسمع الی قوله: «سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین»؟


قال: آمنین من الزیغ. و فی الاكمال عن القائم علیه السلام فی هذه الایه، قال: نحن و الله القری التی بارك الله فیها و انتم القری الظاهره».

و نیز در ضمن همین آیه یاد شده تفسیر صافی، حدیث دیگر از احتجاج طبرسی نقل شده است كه حائز نكاتی بسیار بلند و سودمند در همین معنی است.

در شرح مرحوم احسائی بر زیارت جامعه آنجا كه عبارت زیارت فرماید: «فجعلكم فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیها اسمه» روایات و بیاناتی مناسب همین موضوع دارد، (ط 1- چاپ سنگی- ص 231). و نیز ما را در رساله نهج الولایه» (ص 57) در بیان عنوان «تجلیات اسمائی و غایت حركت وجودی و ایجادی» تقریر و تحریری در همین معنی است كه شاید مفید بوده باشد.

آن كه در صدر این فصل گفته ایم: هر مرتبه دانی رقیقت مرتبه عالی خود است، و هر مرتبه عالی حقیقت مرتبه دانی خود است، در این موضوع در غزلی از دیوانم گفته ام:


چو باشد عالم دانی مثال عالم عالی

همی دانی كه هر چیزی برای اوست مخزنها


كه اشاره است به كریمه (و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) (حجر: 21). دو رساله «مثل و مثال» ما را در بحث و تحقیق و تنقیب این موضوع شریف اهمیت بسزا است.

اكنون در بیان آن كه در ذیل این فصل تقریر و تحریر شده است كه «انما فطم الخلق عن كنه معرفتها لان من لیس بذی العصمه یدرك العصمه مفهوما و لایدركها ذوقا...» گوییم: حقیقت امر در شرح و تفسیر این مطلب


مهم همانست كه در ترجمه آن آورده ایم كه باید علم مفهومی را از علم ذوقی تمیز داد؛ و من در اینجا به چند سطری كه در فصل سوم رساله «انسان در عرف عرفان» نگاشته ام بسنده می كنم:

«با جناب استادم حضرت آیه الله علامه آقا سید محمد حسن الهی تبریزی- روحی فداه- كه دستور العمل سیر و سلوك كسب می كردم پرسشهایی پیش می آوردم و آن جناب جواب می فرمود؛ و هرگاه سوالاتم به تسلسل می افتاد، می فرمود: انشاءالله چند بار شكار بفرمایید پاسخ این پرسشها روشن می شود.

این بیان استاد- رضوان الله علیه- كلامی كامل شایان بسیار آفرین، و سزاوار تمجید و تحسین، و مورد تدبر و تحقیق و نقیب است چه این كه به تعبیر آن جناب شكار كردن كه نتیجه عرفان عملی است موجب علم ذوقی و شهودی است و آن دارایی است؛ و اما عرفان نظری، علم مفهومی و دانایی است، و عمده دارایی است كه ذوقی است. در علم عرفان از این دارایی، تعبیر به ذوق می شود.

علامه قیصری در چند جای شرح فصوص الحكم ذوق را معنی كرده است از آن جمله در شرح فص هودی فرماید: «المراد بالذوق مایجده العالم علی سبیل الوجدان و الكشف لاالبرهان و الكسب، و لاعلی طریق الاخذ بالایمان و التقلید فان كلا منهما و ان كان معتبرا بحسب مرتبته لكنه لایلحق بمرتبه العلوم الكشفیه اذ لیس الخبر كالعیان» (ط 1- چاپ سنگی- ص 245)

یعنی مراد از ذوق آن علوم و معارفی است كه به وجدان و كشف حاصل


می شوند نه به برهان و كشب و نه از طریق اخذ به ایمان و تقلید، زیرا كه هر یك از برهان و كسب و اخذ به ایمان و تقلید اگر چه در حد و مرتبت خود معتبر است ولكن ذوق كه وجدان و كشف است علم عیانی است و آن دگرها علم خبری اند و خبر مانند عیان نیست.

مثلا آن كه درد دندان ندارد مفهوم درد دندان را اداراك می كند، اما آن كه درد دندان دارد می داند كه درد دندان چیست. آن كه درد ندارد دانایی مفهومی دارد، و این كه درد دارد دانایی ذوقی دارد. بقول عارف سنائی در باب دهم حدیقه الحقائق:


آن شنیدی كه رفت نادانی

به عیادت به درد دندانی


گفت باد است از این مباش حزین

گفت آری و لیك سوی تو این


باد باشد چو بیخبر باشی

آب و آتش چو خاك بر پاشی


بر من این درد كوه پولاد است

چون تو زین فارغی ترا بادست


كلمه نود و چهارم كتاب ما به نام «هزار و یك كلمه»، و همچنین درس پنچم كتاب ما «دروس اتحاد عاقل بمعقول» حكایت از حال نگارنده است كه از تشتت حال به تجمع بال رسیده است؛ و در «الهی نامه» گفته است: «الهی جان به لب رسید تا جام به لب رسید...».

آن كه در آخر این فصل از جناب رسول الله صلی الله علیه و آله نقل كرده ایم كه آن حضرت فرمود: «سمیتها فاطمه لان الله فطمها و فطم من احبها عن النار» ذیل این حدیث شریف، اعنی «و فطم من احبها عن النار» بیان شفاعت است و معنی شفاعت آنست كه در نكته 791 كتاب ما «هزار و یك نكته»


گفته آمد:

«معنی الشفاعه: ان من استحكم نسبته الی بعض مقربی حضرته تعالی بالاقتداء و كثره الذكر بالصلاه و التسلیم علیه و التالم بفقدانه لله تعالی، یصیر ذلك سببا لتنویر قلبه و قربه من الله، و هما مغفره للذنوب وزیاده فی الدرجات، و انما حصلتا بوسیله ذلك الشفیع بل بوسیله قربه الی الله؛ و هذا معنی الاذن من الله فی الشفاعه، قال تعالی: و لایشفعون الا لمن ارتضی؛ قال الامام علی بن موسی الرضا علیه السلام: الا لمن ارتضی دینه لما سئل عنه ما معنی ذلك؟

پس شفاعت را باید از دنیا با خود ببری ان هی الا اعمالكم ترد الیكم، نه این كه پنداری در قیامت پارتی بازی است». در شرح مرحوم احسائی بر زیارت جامعه آنجا كه گوید: «من اطاعكم فقد اطاع الله و من عصاكم فقد عصی الله...» بحثی از شفاعت شده است. مساله دهم مقصد ششم تجرید الاعتقاد خواجه طوسی، و شرح آن كشف المراد علامه حلی در شفاعت است (ط 7- ص 564- بتصحیح و تعلیق نگارنده».

شرح این فصل را نیز به قصیده ای غراء به نام «قصیده طیبه» در مدح عصمه الله الكبری از دیوان استادم حضرت متاله صمدانی حاج میرزا مهدی الهی قمشه ای- روحی فداه- خاتمه می دهیم:


ببرج معرفت گردون درخشان اختری دارد

بجیب خود سپهر عشق تابان گوهری دارد


بباغ وحی و بستان نبوت گلبنی باشد

كه آن گلبن هزاران باغ گل در هر پری دارد





ببستان ولایت تازه سرو قامتی یابی

كه آن قامت چو غوغای قیامت محشری دارد


بچشم از كحل ادراك حقایق سرمه بینش

بگوش از گوشوار علم و ایمان گوهری دارد


فلك زان حلقه گیسوی مشكین چنبری گیرد

ملك زان نرگس شهلای رضوان ساغری دارد


از آن مشكین دو گیسو لیله القدر آیتی باشد

وزان خندان لب لعل آب حیوان مظهری دارد


زمین هر محفل از اشراق رویش شاهدی بیند

فلك هر جانب از انوار حسنش اختری دارد


جحیم از قهر او بر دشمنانش شعله افروزد

بهشت از لطف او بر دوستانش كوثری دارد


وقارش بر قد و بالای عصمت زیوری بندد

شكوهش بر سر از سلطان عزت افسری دارد


ببر از اطلس زیبای جنت حله دیبا

بسر از فاق لولاك نبوت معجری دارد


در آفاق حقیقت اخترش را بهترین طالع

كه چون شاه ولایت وصلش همسری دارد


سزد گر آفتاب و مه ز مهرش رخ بیفروزد

كه در جیب فلك رفعت شبیر و شبری دارد


امیر دین از آن برج ولای آسمان رفعت

به ازمه یازده تابنده مهر انوری دارد





حسن خلق و حسین افسر علی قدر و محمد فر

كه او چون شاه صادق ماه مذهب جعفری دارد


دگر موسی كاظم پس علی فرزند دلبندش

كه در ملك رضا آن والی حق كشوری دارد


دگر سلطان تقوی خسرو یكتا تقی دیگر

نقی پاك جان آن كو حسن فر عسكری دارد


دگر غوث زمان قطب جهان آن معنی قرآن

امام انس و جان قائم ولی داوری دارد


بلی دخت پیمبر طهر اطهر شافع محشر

بطالع یازده رخشنده ماه اختری دارد


زغوغای قیامت كی هراسد شیعه پاكش

كه چونان عصمت كبرای شفیع محشری دارد


عجب نبود الهی را گر ایمن باشد از دوزخ

كه از مهرش دلی روشن چو مهر خاوری دارد