کد مطلب:300208 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

شرح


زمین كره است و ظل كره، مخروطی شكل است و امتداد مخروط آن تا به زهره می رسد، در گردش زمین هر افقی كه در ظل آن واقع شده است شب اوست، لذا ممكن است كه لیله القدر را به حسب نشاه عنصری زمانی افراد متشابه و متماثل در یكسال بلكه در یك ماه بوده باشد. مثلا در یك ماه مبارك رمضان به حسب اختلاف آفاق، در یكی از آفاق شرقیه نسبت به ایران مانند هند شبی بیست و سوم ماه مبارك رمضان باشد، و حال این كه شب قبل آن در یكی از آفاق ایران هلال ماه مبارك یكشب قبل از هند به وقوع پیوسته است كه هر دو شب لیله القدر است و به حسب آفاق متعدد است به تعدد ظلی و زمانی. در این موضوع به تفصیل تام در كتاب «انسان و قرآن» تقریر و تحریر شده است.

تبصره: بحث این كه كره ارض، آیا در واقع كره تام است، و یا در دو طرف قطبین تطامن دارد كه در واقع شلجمی الشكل است نه كره تام، بحثی است كه در علم شریف «هیئت» عنوان شده است، و ما این بحث را به تفصیل تام در درس شانزدهم كتاب «دروس معرفه الوقت و القبله» به تازی، و به اختصار در درس پنجاه و پنج كتاب «دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی» به پارسی تقریر و تحریر كرده ایم؛ و غرض ما از تبصر این استكه در هر دو صورت خواه زمین كرده تام باشد و یا دو جانب او را تطامن باشد، حكم مذكور كه گفته ایم ظل آن مخروطی شكل است و امتداد آن تا به زهره می رسد، بر قوت خود باقی است.


غرض این كه مستفاد از جمع بین روایات، و توجه به معرفت مقامات حقیقی و شرح صدر انسان و اصول و امهاتی كه در كتاب شریف «انسان و قرآن» عنوان كرده ایم دانسته می شود كه مراد از لیله القدر در (انا انزلنه فی لیله القدر) (قدر: 2)، و (انا انزلنه فی لیله مبركه) (دخان: 3) خود حضرت خاتم صلی الله علیه و آله است كه منزل فیه و منزل الیه در حقیقت یكی است و منزل فیه صدر مشروح آن جناب است: (الم نشرح لك صدرك) (انشراح: 1)، (نزل به الروح الامین علی قلبك) (شعراء: 193)، هر چند ظرف زمان آن به لحاظ نشاه عنصری، یكی از همین لیالی متعارف است، چه این كه انسان كون جامع را كه لیله القدر و یوم الله است به لحاظ این نشاه مادی، متی است كه وجود ظلی عنصری او را در امتداد ظرف زمان است؛ پس منزل فیه، در حقیقت و واقع قلب آن حضرت است؛ و بعد از آن به لحاظ ظرف زمان منزل فیه لیله القدر زمانی است كه منزل فیه به لحاظی در منزل فیه است و هر دو وعای منزل فیه اند، چنان كه هر انسان عنصری نسبت وعای علمش هنگام تلقی معانی با وعای زمان او چنین است فافهم.

در تفسیر عرائس البیان ناظر به این مطلب سامی و تفسیر انفسی است كه گوید:

«لیله القدر هی البنیه المحمدیه حال احتجابه علیه السلام فی مقام القلب بعد الشهود الذاتی لان الانزال لایمكن الا فی هذه البنیه فی هذه الحاله؛ و القدر هو خطره علیه السلام و شرفه اذ لایظهر قدره و لایعرفه هو الا فیها».

و در بیان السعاده از نبیه محمدیه تعبیر به صدر محمد صلی الله علیه و آله نموده است و گفته است: فی لیل القدر التی هی صدر محمد صلی الله علیه و آله.


و مرحوم صفی در تفسیر، پس از تفسیر لیله القدر به زمانی، ناظر به بیان عرائس البیان است كه آن را چنین بنظم در آورده است:


نزد تحقیق از كمال سرمدی

لیله القدر است بنیه ی احمدی


حال كون احتجابش بالعهود

بر مقام قلب از بعد شهود


زان كه ممكن نیست آن انزال خاص

جز كه در این بنیه در این حال خاص


نیست ظاهر آن بر هیچكس

خود شناسد قدر آن احوال و بس


بیان: آن كه در عرائس آمده است «فی مقام القلب بعد الشهود الذاتی» مقام قلب مقام شهود حقائق اشیاء به نحو تمییز و تفصیل است كه بعد از مقام روح است كه مقام روح مقام لف و جمع است و امتیاز منتفی است. علامه قیصری در شرح فص ابراهیمی فصوص الحكم، در بیان ثبوت اعیان در غیب حق- كه در تحت قهر احدیت ذاتیه مستهلك اند و از یكدیگر تمایز ندارند، و پس از آن در حضرت علمیه و سپس به وجود عینیشان از یكدیگر تمایز می یابند- گوید:

«و اعتبر فی مقام روحك حال حقائقك و علومك الكلیه هل تجد ممتازا بعضها عن بعض، او عن عین روحك- یعنی ممتازا عن عین روحك- الی ان تنزل الی مقام قلبك فیتمیز كل كلی عن غیره ثم یتفصل كل منها الی جزئیاته فیه، ثم یظهر فی مقام الخیال مصورا كالمحسوس، ثم یظهر فی الحس؛ فان وجدت فی نفسك ما نبهت علیه هدیت و علمت الامر فیمن انت خلقت علی صورته، و ان لم تجد ما فی نفسك علی ما هی علیه لایمكنك الاطلاع علی الحقائق الالهیه و احوالها، و كل میسر لما خلق له، و الامتیاز العلمی ایضا انما هو فی المقام القلبی لاالروحی». (ط 1- چاپ


سنگی ایران- ص 176). در كتاب ما به نام «انسان و قرآن» این مطلب شریف دنباله دارد، و آیات و روایات و عباراتی چند از مشایخ علم نقل كرده ایم، و ان شئت فراجعه.

كوتاهی سخن این كه همان گونه كه قلب مثلا هم بر جسم صنوبری شكل كه در جانب چپ سینه قرار دارد اطلاق می شود، و هم بر نفس ناطقه انسانی، همچنین لیله القدر بر مقداری از امتداد مخصوص از ظل الارض كه آن را لیله القدر زمانی گوییم اطلاق می شود، و هم بر صدر مشروح جناب انسان كامل، سیما بنیه ختمیه محمدیه- ص-؛ مثلا جناب امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: چون خدای سبحان قلب پیغمبر خاتم را اوسع قلوب دیده است قرآن را بر وی فروفرستاده است. این وسعت روحانی و معنوی روح قدسی عرشی محمدی است كه گیرنده كتاب الله بیكران قرآن فرقان به یكبارگی به نحو انزال دفعی است، قوله سبحانه:

(انا انزلنه فی لیله القدر)؛ (انا انزلنه فی لیله مبركه).

نقل چند بیتی از بند هفدهم «دفتر دل» (ص 365 دیوان) مناسب می نماید:


نزول اندر قیود است و حدود است

صعود اندر ظهور است و شهود است


خروج صاعد از ظلمت بنور است

كه یوم است و همیشه در ظهور است


چو صاعد دمبدم اندر خروج است

پس او ایام در حال عروج است


چو عكس صاعد آمد سیر نازل

لیالی خوانیش اندر منازل


شب اینجا نمودی از حدود است

بسی شبها كه در طول وجود است





چنان كه روز رمزی از ظهور است

ظهور است هر كجا مصباح نور است


شب قدر اندر این نشاه نمودی

بود از لیله القدر صعودی


چو ظلی روز اینجا روزها را است

كه یوم الله یوم القدر اینجاست


مر انسانی كه باشد كون جامع

شب قدر است و یوم الله واقع


مطلب این فصل عالی الشان را به این عبارت خلاصه كرده ایم كه: «و جمله الامر ان القرآن الكریم انزل دفعه فی لیله القدر المباركه الزمانیه فی لیله القدر المباركه التی هی صدر سیدنا محمد رسول الله صلی الله علیه و آله ثم اقرا و ارقه». به دقائقی كه در تقریر این فصل اشارتی نموده ایم باید توجه شایان داشت؛ و آن را به نقل قصیده ای غرا در مدح و منقبت عصمه الله الكبری فاطمه زهراء- سلام الله و صلواته علیها- از دیوان استاد بزرگ تنی چند از استادان ما: علامه كبیر جامع المعقول و المنقول آیت الله جناب آقای حاج شیخ محمد حسین غروی نخجوانی اصفهانی معروف به «آیه الله كمپانی» و متخلص به «مفتقر»- رفع الله المتعالی درجاته- خاتمه می دهیم:

فی مدح سیده النساء علیهاالسلام


دختر فكر بكر من، غنچه ی لب چه واكند

از نمكین كلام خود، حق نمك ادا كند


طوطی طبع شوخ من، گر كه شكر شكن شود

كام زمانه را پر از، شكر جانفزا كند


بلبل نطق من ز یك نغمه ی عاشقانه ای

گلشن دهر را پر از، زمزمه و نوا كند





خامه ی مشكسای من، گر بنگارد این رقم

صفحه روزگار را، مملكت ختا كند


مطرب اگر بدین نمط، ساز طرب كند گهی

دائره وجود را، جنت دلگشا كند


منطق من هماره بندد چه نطاق نطق را

منطقه ی حروف را، منطقه السما كند


شمع فلك بسوزد از، آتش غیرت و حسد

شاهد معنی من ار، جلوه دلربا كن


نظم برد بدین نسق، از دم عیسوی سبق

خاصه دمی كه از مسیحا نفسی ثنا كند


و هم باوج قدس ناموس اله كی رسد؟

فهم كه نعت بانی، خلوت كبریا كند


ناطقه مرا مگر، روح قدس كند مدد

تا كه ثنای حضرت سیده ی نسا كند


فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل از نظاره در مبدا و منتهی كند


صورت شاهد ازل، معنی حسم لم یزل

وهم چگوه وصف آئینه ی حق نما كند


مطلع نور ایزدی، مبدا فیض سرمدی

جلوه او حكایت از خاتم انبیا كند


بسمله ی صحیفه ی فضل و كمال معرفت

بلكه گهی تجلی از، نقطه تحت با كند





دائره شهود را، نقطه ی ملتقی بود

بلكه سزد كه دعوی، لو كشف الغطا كند


حامل سر مستسر، حافظ غیب مستتر

دانش او احاطه بر، دانش ما سوا كند


عین معارف و حكم، بحر مكارم و كرم

گاه سخا محیط را، قطره ی بی بها كند


لیله ی قدر اولیاء، نور نهار اصفیا

صبح جمال او طلوع، از افق علا كند


بضعه ی سید بشر، ام ائمه ی غرر

كیست جز او كه همسری، باشه لافتی كند


وحی نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب

قصه ای از مروتش، سوره ی هل اتی كند


دامن كبریای او، دست رس خیال نی

پایه ی قدر او بسی، پایه بزیر پا كند


لوح قدر بدست او، كلك قضا بشست او

تا كه مشیت الهیه چه اقتضا كند


در جبروت حكمران، در ملكوت قهرمان

در نشئات كن فكان، حكم بما تشا كند


عصمت او حجاب او، عفت او نقاب او

سر قدم حدیث از آن، ستر و از آن حیا كند


نفخه ی قدس بوی او، جذبه ی انس خوی او

منطق او خبر ز «لا، ینطق عن هوی»كند





قبله خلق روی او، كعبه ی عشق كوی او

چشم امید سوی او، تا بكه اعتنا كند


بهر كنیزیش بود، زهره كمینه مشتری

چشمه ی خور شود اگر، چشم سوی سها كند


مفتقرا متاب رو، از در او بهیچ سو

زانكه مس وجود را، فضه او طلا كند