کد مطلب:300214 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

شرح


در این فصل به چند امر مهم اشاره شده است: امر نخست این كه انسان كامل لیله القدر و یوم الله است كه معنی آن دو در فصل دوازدهم و سیزدهم گفته آمد؛ امر دوم این كه آنچنان انسان كون جامع است كه در نكاح پنجم فصل دوم تقریر و تحریر شده است؛ و امر سوم به مقام قلب اشارتی شده است كه اكنون در بیان آن گوییم:

نخست در این فرموده حضرت وصی سرور اولیاء امام امیرالمومنین علی علیه السلام در اشارت به مراتب انسان دقت شود: «اللهم نور ظاهری بطاعتك، و باطنی بمحبتك، و قلبی بمعرفتك، و روحی بمشاهدتك، و سری باستقلال اتصال حضرتك یا ذاالجلال و الاكرام» (بحر المعارف ملا عبدالصمد همدانی- ره- ط 1- چاپ سنگی- ص 309).

پس مقام قلب مقام معرفت انسان است و نعم المقام، و آن مقام فوق مقام عقل است. حافظ شیرین سخن گوید:


خرد هر چند نقد كائنات است

چه سنجد پیش عشق كیمیا كار


و استاد سخن سعدی گوید:


ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست

بر عاشقان جز خدا هیچ نیست


و باز فرماید:


دگر ز عقل حكایت بعاشقان منویس

كه حكم عقل بدیوان عشق ممضی نیست


و از این گونه سخن به نظم و نثر در ذم عقل و مدح عشق بسیار است. و در صحف عرفانی نیز قلب ممدوح و عقل مذموم است، و لكن باید توجه


داشت كه عقل مذموم در نزد عارف، عقل جزئی است كه عقل نظری است نه عقل كلی؛ علاوه این كه نكوهش هر مرتبه عالی از علم مر مرتبه دانی را در حقیقت دعوت او بسوی مرتبه عالی است به بیانی كه در شرح فصل ششم تقدیم داشته ایم. ای عزیز برهان حقیقی و شهود كشفی معاضد یكدیگرند؛ رساله فارسی ارزشمند ما را به نام «قرآن و عرفان و برهان از هم جدائی ندارند»، و همچنین كتاب گرانقدر فارسی ما را به نام «انسان و قرآن» در این مقام اهمیت بسیار بسیار بسزا است. فصل نهم رساله یاد شده در توهم مذمت منطق و فلسفه از زبان اهل عرفان و دیگران و جواب آنست، و در آن شش مطلب است، خلاصه ای از مطلب چهارم آن این است كه تقدیم می داریم:

«عقل مذموم در نزد اهل عرفان و در كلمات آنان، عقل نظری است؛ و مرادشان از عقل نظری همان كسب معارف و استنتاج علوم از اشكال منطقی است، نه این كه مراد آنان نكوهش عقل به نحو اطلاق بوده باشد كه هیچ عاقلی بدان تفوه نمی كند. این عقل مذموم در مقابل قلب به اصطلاح عارف است كه محمود اوست چه این كه عقل نظری را قید و عقال می داند و قلب را كه در تحول و تقلب است محل قابل انواع تجلیات.

مذمت عقل بدین معنی را كه گفته ایم عارف بزرگوار علامه قیصری در دو جای شرح فص شعیبی از فصوص الحكم تصریح فرموده است (ص 278 و 282، چاپ سنگی ایران).

در موضع اول ماتن- اعنی شیخ عارف محیی الدین- گوید:

«ان فی ذلك لذكری لمن كان له قلب لتقلبه فی انواع الصور و الصافات، و لم یقل لمن كان له عقل فان العقل قید...»


شارح قیصری در شرح آن گوید:

«و العقل ای القوه النظریه من شانه ان یضبط الاشیاء و یقیدها فیحصر الامر الالهی الذی لاینحصر فی نفسه فی مایدركه و الحقیقه تابی و تمنع ذلك.

و خلاصه گفتارشان اینكه عقل مذموم در نظر عارف عقل نظری در اصطلاح منطق و فلسفه است كه از آن تعبیر به عقل جزئی می كنند.

و در موضع دوم، ماتن مذكور گوید: «و من قلد صاحب نظر فكری و تقید به فلیس هو الذی القی السمع...».

و شارح مذكور در شرح آن علت عدم اعتبار نظر فكری را هم بیان كرده است كه ترجمت قسمتی از عبارت او را به قلم عارف حسین خوارزمی نقل می كنیم (شرح فصوص الحكم تاج الدین حسین خوارزمی- ط 1- مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم- بتصحیح و تعلیق و تحقیق این كمترین- ص 615): «و این طایفه را (یعنی ارباب انظار فكریه را) نزد اهل الله (یعنی عارفان) از آن جهت اعتباری نیست كه مفكره قوه جسمانیه است كه در وی گاهی وهم متصرف است و گاهی عقل، او محل ولایت این هر دو است. و وهم منازعه می كند با عقل و عقل از برای انغماس آلتش در ماده ظلمانیه قادر نیست بر ادراك چیزی علی وجه التمام و الكمال خصوصا كه وهم با او در منازعت است، لاجرم مدركات او از شبهت نظریه سالم نباشد خصوصا و صاحب او در آنچه ادراك می كند همیشه به سمت ظن و شك موسوم باشد، به خلاف ارباب یقین (یعنی عارفان) كه ایشان مشاهد اشیاء به نور پروردگار خویش می كنند به تعمل


و تفكر...».

این بود عمده نظر ما در نقل عبارت عارفان تا دانسته شود كه مذمت عقل در اصطلاح آنان ناظر به عقل جزئی یعنی عقل نظری در اصطلاح منطق و فلسفه است نه مذمت عقل كلی كه دیگران پنداشته اند، بقول ملای رومی:


عقل جز وی عقل را بدنام كرد

كام دنیا مرد را ناكام كرد


برای بحث و فحص بیشتر در این موضوع بسیار رصین و متین باید به دو اثر یاد شده موثر و موثر ما رجوع شود، والله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب.

امر چهارم این كه اشارتی نموده ایم كه به مقام قلب نائل آمدن ولادت ثانیه باید، یعنی باید در محضر استادی راه پیموده و چشیده و رسیده زانو زند و از عادات و رسوم و آداب خاكیان بدر آید تا به مقام قلب نائل آید، آری ولوج در ملكوت سماوات و ارض بدون این ولادت ثانوی صورت پذیر نیست.


به هوس راست نیاید به تمنی نشود

كاندرین راه بسی خون جگر باید خورد


محض آگاهی عرض می شود كه باب یازدهم كتا ما «انسان كامل از دیدگاه نهج البلاغه» (ص 241) در بیان مقام قلب است كه شاید مفید باشد.

امر پنجم: این كه حضرت فاطمه علیهاالسلام همان گونه كه لیله القدر و یوم الله


و كون جامع است، اسمی از اسمای حسنی و كلمه ای از كلمات علیای الهی است كه خدای سبحان فرمود: (ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها)، و حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: قسم بخدا ما آن اسماء حسنی الهی هستیم كه خداوند از بندگانش عملی را بدون معرفت بما نمی پذیرد.

امر ششم: این كه حضرت صدیقه ی طاهره فاطمه ی زهراء علیهاالسلام از زمره آل پیغمبر اكرم و اهل بیت و ذوی القری است كه خدای سبحان در قرآن كریم فرمود: (قل لااسئلكم علیه اجرا الا الموده فی القربی) (شوری: 23). در تفسیر نورالثقلین آمده است كه (ج 4- ص 572): «فی مجمع البیان: قل لااسئلكم علیه اجرا، الایه: اختلف فی معناه علی اقوال الی قوله: و ثالثها ان معناه الا ان تودوا قرابتی و عترتی و تحفظونی فیهم؛ عن علی بن الحسین علیه السلام، و هو المروی عن ابی جعفر و ابی عبدالله علیهماالسلام.

و باسناده الی ابن عباس قال: لما نزلت (قل لااسئلكم علیه اجرا) الایه، قالوا: یا رسول الله من هولاء الذین امرنا الله بمودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ولدها».

ای عزیز جناب رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «كل تقی و نقی آلی»، و نیز فرمود: «السلمان منا اهل البیت»؛ ولكن آل و اهل البیت و ذوی القرب كه در این امر آورده ایم هر یك به معنی اخص خود است كه مراد صاحب عصمت است. این آل صاحب عصمت میزان قسط الهی است، و انسانها باید بدو تاسی نمایند تا بكمال نهائی انسانی نائل آیند. خدای سبحان فرمود: (و نضع الموزین القسط لیوم القیمه) (انبیاء: 47). جناب فیض در تفسیر صافی آورده است: «فی الكافی و المعانی عن الصادق علیه السلام انه سئل عن هذه


الایه فقال هم الانبیاء و الاوصیاء؛ و فی روایه نحن الموازین القسط...» و حضرت وصی امام امیرالمومنین علی علیه السلام آنان را وصف فرمود و معرفی نمود كه: «هم موضع سره و لجاء امره...» فتدبر.

شرح این فصل را به سروده ای شیرین و دلنشین و شیوا در مدیحه عصمه الله الكبری فاطمه ی زهراء علیهاالسلام از «كوثر نامه» دیوان مرحوم مبرور آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی (ص 156) خاتمه می دهیم:

الثالث من السبع المثانی


هستم به روزگار هوادار فاطمه

از جان و دل من آمده غمخوار فاطمه


هستم چو من زحزب غلامان مرتضی

غمخوار اهل بیتم و افگار فاطمه


هستم چو فاطمی نسب و خانه زاد او

زین هر دو راه گشته هوادار فاطمه


در دوستی شبر و شبیر و مرتضی

از جان و دل شدیم مددگار فاطمه


فردا به ملك خلد ز شاهان جنت است

امروز هر كه تابع رفتار فاطمه


بی شك به بزم قرب حبیب خدا بود

آن كو مقید است به كردار فاطمه


از كردگار و خلق سزاوار لعنت است

هر كس كه بوده در پی آزار فاطمه





آن مصحفی كه جامع اسرار كائنات

وز خط مرتضی است ز گفتار فاطمه


جبریل، امین وحی خدا، پیك انبیاء

خواجه سرا و خادم دلدار فاطمه


گر مرتضی نبود، بعالم كسی نبود

كو باشدی برتبه سزاوار فاطمه


جز حق و مصطفی و بجز مرتضی و آل

در حشر كسی نبیند دیدار فاطمه


و صفا و حوریان جنان «قاصرات طرف»

در خلد محو رونق بازار فاطمه


از بندگان درگه خاتون محشر است

آنكس كه راز جو است ز اسرار فاطمه