کد مطلب:300220 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

شرح


در این فصل از چند امر سخن به میان آمده است:

امر اول این كه صورت تعبیر بسیاری از آیات و روایات بر تغلیب است، مثلادرباره حضرت مریم علیهاالسلام نفرموده است و اركعی مع الراكعات؛ و كانت من القانتات مقصود این است كه ملاك نفس ناطقه انسانی است كه چون اعتلاء وجودی یافت در حد وجودی او حقایق ملك و ملكوت در او متمثل می شود و با آنها همدهن و همسخن می گردد خواه مرد باشد خواه زن، مگر آنی كه حق سبحانه فرموده است: (و للرجال علیهن درجه) (بقره: 229)، و در بسیاری از اصول و فروع بین آن دوتمیز قائل شده است ذلك تقدیر العزیز العلیم، و در فصول گذشته گفته آمد كه مرد كامل مظهر عقل كل است، و زن كامل مظهر نفس كل است.

شیخ اكبر در اوائل «عقله المستوفز» (ط لیدن- ص 46) در بیان انسان خلیفه گوید: «و ما كل انسان خلیفه فان الانسان الحیوان لیس بخلیفه عندنا؛ و لیس المخصوص بها ایضا الذكوریه فقط فكلامنا اذا فی صوره الكامل من الرجال والنساء...» تا این كه گوید: «و قد شهد رسول الله- صلعم- بالكمال للنساء- كما شهد به للرجال فقال فی الصحیح كمل من الرجال كثیرون، و كملت من النساء مریم بنت عمران، و آسیه امراه فرعون. و سئل بعض الاولیاء عن الابدال كم یكونون؟فقال- رضه- اربعون نفسا؛ فقال له السائل: لم لاتقول اربعون رجلا؟

فقال: قدیكون فیهم النساء. و غرضنا انما هو الكمال فیمن ظهر و للرجال علیهن درجه، و تلك الدرجه الاصلیه فان حواء وجدت من آدم فله


علیها درجه فی الایجاد، و كذلك العقل مع النفس، و القلم مع اللوح، فلماكانت المراه منفعله عن الرجل بالاصاله لذلك كانت الدرجه».

تذكیر: در این امر، بدانچه در فصل گذشته راجع به نبوت تشریعی و نبوت انبائی مقامی ارائه داده ایم باید توجه داشت كه زن هم مانند مرد به نبوت انبائی مقامی نائل می شود، و اما بنبوت تشریعی فلا.

امر دوم این كه همان گونه در پیش اشارتی شده است، نفس انسانی خواه مرد وخواه زن همین كه از كدورات مادی بدر آمد و بذرهای معارف در آن پرورده شده است و محاسبت را تاكید و مراقبت را تشدید كرده است، صور ملكی و ملكوتی درآن تمثل می یابد و با موجودات آنسویی همدهن و همسخن می شود. بیانی از حضرت وصی امام امیرالمومنین علی علیه السلام به این مفاد است: «انسان كه از این نشاه بدر رفته است ازل و ابد او یكی می شود»، این كلام كامل عرشی اختصاص به موت طبیعی ندارد، بلكه موت اختیاری را نیز شامل است. رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «موتوا قبل ان تموتوا»


پیشتر از مرگ خود ای خواجه میر

تا شوی از مرگ خود ایخواجه میر


در ذیل این امر اشارت به كفالت فرزند و مربی آن نموده ایم كه مربی فرزند را در سعادت و عاقبت به خیری او اهمیت بسزا است چنان كه در شرح فصل اول بدان اشارتی شده است و مطالبی در بیان آن گفته آمد.

امر سوم این كه به مناسبت كفالت از حضرت عصمه الله الكبری فاطمه ی زهراءعلیهاالسلام، به ذكر فضائل مادر بزرگوارش ام المومنین جناب خدیجه كبری علیهاالسلام تبرك جسته ایم.


پدر جناب خدیجه به نام خویلد، و مادرش به نام فاطمه بوده است. سهیلی در روض الانف در شرح سیره ی رسول الله صلی الله علیه و آله گوید: «و خدیجه بنت خویلدتسمی الطاهره فی الجاهلیه و الاسلام؛ و فی سیر التیمی انها كانت سیده نساءقریش.... و امها فاطمه بنت زائده...» (ج 1- ط بیروت- ص 215).

و كانت خدیجه تدعی فی الجاهلیه بالطاهره لشده عفافها و صیانتها. (هامش سیره ابن هشام- ط مصر- ص 187- ج 1)

و نیز ابن هشام (ابومحمد عبدالملك بن هشام المعافری) در بیان صفات كریمه آن جناب گوید: «و كانت خدیجه امراه حازمه شریفه لبیبه، مع ما اراد الله بها من كرامته» (سیره- ط مصر- ج 1- ص 189) و نیز در اسلام آوردن حضرت ام المومنین خدیجه كبری گوید: (ط مصر- ج 1- ص 240): «و آمنت به- یعنی برسول الله صلی الله علیه و آله خدیجه بنت خویلد و صدقت بما جاءه منه فخفف الله بذلك عن نبیه صلی الله علیه و آله لایسمع شیئا مما یكرهه من رد علیه و تكذیب له فیحزنه ذلك الا فرج الله عنه بها اذا رجع الیها، تثبته و تخفف علیه و تصدقه و تهون علیه امر الناس، رحمها الله تعالی» تا این كه ابن هشام بعد از چندسطری گوید:

«و حدثنی من اثق به ان جبریل علیه السلام اتی رسول الله صلی الله علیه و آله فقال:

اقرا خدیجه السلام من ربها؛ فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا خدیجه، هذا جبریل یقرئك السلام من ربك، فقالت خدیجه: الله السلام، و منه السلام، وعلی جبریل السلام».


و نیز ابن هشام در سیره گوید: «قال ابن اسحاق: و كانت خدیجه بنت خویلدامراه تاجره ذات شرف و مال تستاجر الرجال فی مالها، و تضاربهم ایاه بشی ءتجعله لهم،و كانت قریش قوما تجارا، فلما بلغها عن رسول الله صلی الله علیه و آله ما بلغها من صدق حدیثه و عظم امانته و كرم اخلاقه بعثت الیه فعرضت علیه ان یخرج فی مال لها الی الشام تاجرا، و تعطیه افضل ما كانت تعطی غیره من التجار، مع غلام لها یقال له میسره، فقبله رسول الله صلی الله علیه و آله منها...» (ط مصر- ج 1- ص 188).

و آن كه از حضرت وصی امام امیرالمومنین علیه السلام نقل كرده ایم كه فرمود: «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهما» این بیان شریف در حدود یك صفحه بآخر خطبه ی قاصعه نهج البلاغه آمده است.

امر چهارم این كه آنچه در مكانت طهارت و درایت و اسلام حضرت خدیجه كبری، و مكنت مالی و ثروت و تجارت آن جناب نقل كرده ایم، در حقیقت مشتی از خروار واندكی از بسیار است. در آن عصر دو تن از سرمایه داران بنام، در جود و سخاءنمونه بودند: یكی آن جناب و دیگری حاتم طائی؛ و كسی تدبر و تعمق در احوال این دو وجود آیت جود و سخا بنماید، بی گمان از روی انصاف تصدیق می كند كه سیده نساء قریش، ام المومنین حضرت خدیجه كبری از حاتم طائی از تمام اموالش دست كشیده است، و خداوند سبحان به پیغمبرش فرمود: (و وجدك عائلا فاغنی) چه این كه حق تعالی حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله را به مال خدیجه علیهاالسلام


بی نیازی داد.

«در خصائص فاطمیه» (ط 1- چاپ سنگی رحلی- ص 346) در فضیلت سخاوت گوید: «این صفت از بس كه محمود است حضرت ختمی مرتبت از جهت عدی بن حاتم ردای مبارك را فرش می كند كه او بر آن رداء مبارك می نشیند».

در كتب سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و نیز در جوامع روائی فریقین روایات در فضائل حضرت سیده ی نساء قریش، ام المومنین خدیجه كبری علیهاالسلام بسیار است، طایفه ای ازآن روایات در باب پنجاه و پنجم كتاب «ینابیع الموده»تالیف شیخ سلیمان بلخی، و ترجمه آن بفارسی به نام «مفاتیح المحبه فی ترجمه كتاب ینابیع الموده» تالیف شریف موسی بن علی فراهانی حسنی، مذكور است.

امر پنجم این كه خدای سبحان در ازای جود و سخای حضرت خدیجه كبری علیهاالسلام كه آنچنان دارایی كلانش را به تمام و كمال و بی دریغ در راه اعلاء و نشر معارف كتاب الله قرآن خاتم الانبیاء مبذول داشته است؛ دختری صاحب عصمت، مصداق و مظهر اتم لیله القدر كه یازده كلام الله ناطق از این لیله القدراند، و شجره طیبه طوبائی كه «اصلا ثابت و فرعها فی السماء توتی اكلها كل حین باذن ربها» كه همه علوم و معارف و حقائق قرآنی كه شرق و غرب عالم را فراگرفته است،همه ثمره این شجره طوبی اند، به او مرحمت فرموده است؛ و رسول الله به احترام خدمات حضرت خدیجه كبری و بذل وجود و ایثارش نام مبارك فرزند صاحب عصمتش را به نام مادرش حضرت آمنه علیهاالسلام ننامیده است، بلكه به نام مادر


حضرت خدیجه «فاطمه» نامیده است، قوله سبحانه: (لیجزیهم الله احسن ما عملوا و یزیدهم من فضله ی) (نور: 38)؛ فتبصر.

نظام الدین نیشابوری در تفسیر شریف غرائب القرآن در تفسیر كریمه) و وجدك عائلا فاغنی) از سوره ی مباركه ی والضحی گوید: «اغناه الله بتربیه ابی طالب اولا، و لما اختلت احوال ابی طالب اغناه بمال خدیجه...».

و سلطان محمد جنابذی در تفسیر بیان السعاده در تفسیر آن گوید:

«یعنی وجدك محتاجا فی المال فاغناك بمال خدیجه...»

و بیضاوی در تفسیر آن گوید: «و وجدك عائلا فقیرا ذا عیال فاغنی بما حصل من ربح التجاره».

و ملا فتح الله كاشی در تفسیر آن در منهج الصادقین گوید: «و یافت تو رادرویش و عیال بار پس توانگر ساخت ترا بمال خدیجه تا بآن تجارت كردی...»

و زمخشری در كشاف در تفسیر آن گوید: «و وجدك عائلا فقیرا فاغناك بمال خدیجه او بما افاء علیك من الغنائم...».

چند بیتی از قصیده ای غراء از دیوان جناب نظیری نیشابوری- رضوان الله علیه-مناسب می نماید (محمد حسین نظیری نیشابوری متوفی 1023 ه ق، در احمد آبادگجرات).

آن بزرگوار قصیده ای شامل هفتاد و سه بیت در مدح حضرت وصی امام امیرالمومنین علی علیه السلام سروده است كه در دیوانش (ص 491) مضبوط است، و این چند بیت از آن قصیده فریده است:




نبی كه معجز ماه دو پیكر آورده

مثال نور خود و نور حیدر آورده


فراز منبر یوم الغدیر این رمز است

كه سر ز جیب محمد علی برآورده


هم از سرایت این نور آل زهرا را

نبی بزیر عبا با علی درآورده


نهاده وقت ولادت بخاك كعبه جبین

نیاز و بندگی از بطن ما درآورده


خدیجه نور نبی دیده در جبین علی

بشادمانی داماد دختر آورده


بعرس فاطمه و مرتضی نثار ملك

درختهای جنان حله ها برآورده


شرح این فصل را به قصیده ذیل «مسمط و تشطیر» در ولادت با سعادت حضرت عصمه الله الكبری فاطمه ی زهراء علیهاالسلام از مرحوم مبرور میرزا غلامحسین خان ادیب كرمانی، از كتاب «نامه فرهنگیان» (ص 147) و نیز به یك رباعی وقصیده ای از دیوان ریاضی یزدی- رحمه الله علیه- خاتمه می دهیم:

این مسمط و تشطیر در ولادت حضرت زهراء علیهاالسلام و مدح حضرت مولی المومنین علی علیه السلام از ویست- یعنی از ادیب كرمانی رضوان الله علیه است-:


هزار الهنا فی یومنا ذرترنم [1]

و اطیار تلك الروض طرا سواجع


رعی الله هاتیك الحدیقه كلما

تزین افلاك الدجی انجم السما


فكم فی رباها اقحونا و عند ما

و فی الصبح انوار الربی فی التبسم


فاجنی بها حلو الجنا و هو یا نع

اما اشرقت كون ابتهاجا و سرنا


و عهد العنا قد فر و العیش قددنا


بمیلاد خیر الناس خلقا و دیدنا

فروض العلی و المجد بالخضر ینتمی





و برق التقی فی دجیه الكفر لامع

بمولوده اهلا و سهلا بها تری


نجوم السماء من نورها قد تنورا


سلیله قرم من انا مله جری

بام القری من نیله ماء زمزم


و مجری میاه الارض منه الاصابع

ابوها بشیر الخلق و هو محمد


الی العرش مجدا جسمه صار یصعد


هو المصطفی من السن الخلق یحمد

و یحیی الوری نشرا كعیسی بن مریم


لهام الجفا منه السیوف القواطع

ا فاطمه الزهراء فازت بك العی


طلعت بانوار النجابه و التقی


و لله فی خدیك و الشمس و الضحی

و ما اخضر الا فیك عهد التنعم


و منك شعاع الحق فی الدهر ساطع

و فی یدك الارزاق اقتسامها


و للمله البیضاء منك قوامها


و ما رفعت الا علیك خیامها

فانت لها فی الدهر خیر مخیم


تجدد فی الاسلام منك البلاقع

كفی لك فضلا انك ام الائمه [2]


و فی الحشر فی الناس شفیعه امه


و فیك اعتصامی و الولا و مودتی

لك الحكم فینا فاغفری لی او ارحمی


اذا لم یكن لی فی القیامه شافع

فویل لمن قدا بغضوك افاطم


ظلمت بغصب الحق و الله حاكم


ضربت بسوط و الضویرب ظالم

و صرت لهم سبابه المتندم


لذلك عیون الناس جودا هوامع

و ما انت الا باعث الخلق فی الوجود


و منك ترائت فی السماء انجم السعود


و فی الدرجات العالیات لك الصعود

و منك مضیئات نواظر انجم





و قدطلعت منك النجوم الطوالع

سترت بجلباب الحیاء و عفه


و حین الحیا رضوی لدیك بخفه


و فی امرنا منك المفاسد زفت

و اعجازك الاحیاء حین التكلم


و قد رم احشاء الوری و الاضالع

ضعت بالبان النبوه و الولا


و قدرك اعلی ان یقال لقد علی


و معضل امر منك ینحل و انجلی

و تدرین علم الغیب دون التوهم


و لیس لهذا الامر فیك تنازع

و ما عله فی خلقه الخلق غیرها


و للشمس او بدر الهدی هی نورها


تضیی شموسا و البدور تنیرها

تمسك فی اذیالها كل مسلم


و فی بابها للمسلمین مطامع

هی القطب اذ كان المعالی كالرحی


و منها غدی باب العلوم مفتحا


و یزهو بها المجد الاشم و یفرحا

اضاء بها فی شرعنا كل مظلم


ذری المجد و العلیا لدیها اجارع

و اذهب عنها الرجس ثم تطهرت


و فیها عقول الانبیاء تحیرت


قریحه من فی مدحها ما تفكرت

فاشعاره كانت اساطیر لوم


و ان له الطبع السلیم لضائع

و كاشفه الكرب الذی جل ان یحل


و فی الذكر فی توصیفها الای و المثل


و من ولدها ولد بهم تنسخ الملل

و یوضح عنهم فی الوری كل مبهم


و عندهم للانبیاء تخاشع

حوی زوجها كل الفضائل و الرموز


به عقد تنحل او فتح الكنوز


و منه زهوق الكفر و الحق فی البروز

به رمی الابطال رمیا باسهم


و منه رووس للسیوف مضاجع




فهذا بمرداه الاله قد ارتدی

به الدین و الشرع الالهی شیدا


لعمری به كان الاله لنا بدی

بغیر یدیه رزقنالم یقسم


فعمط لارزاق الانام و قاطع

تهاب به اسد الشری و هو حیدر


امام ولی اریحی و قسور


علی حمل ثقل الارض و العرش یقدر

و فی حربه من رعبه الفارس الكمی


علی وجل احشائه و الاصابع

لك الفخر و الزهو الجمیل افاطم


بزوج له كل الملائك خادم


و نور ریاض المجده فیك باسم

لها قیل منا فانعمی ثم و اسلمی


و فی مدحك المطری تدق المسامع

و اما یك رباعی و قصیده از دیوان مرحوم مبرور ریاضی یزدی (ص 322) در ولادت با سعادت حضرت عصمه الله الكبر فاطمه ی زهراء علیهاالسلام این كه:


در میلاد و مدیحت دخت گرامی پیامبر اسلام


نوری ز خدیجه چون قمر پیدا شد

از مكه ستاره سحر پیدا شد


در بیستم ماه جمادی الثانی

گنجینه یازده گهر پیدا شد


صبح آرزو


امروز تشعشع خدایی

در ساحت قدس كبریایی


افتاده ز ماورای افلاك

بر چهره ی پاك شاه لولاك


سر می زند آفتاب سرمد

در خانه كوچك محمد صلی الله علیه و آله


از مطلع غیب و شرق توحید

خورشید حیاء و دین، درخشید





گردید عیان جمال یزدان

و آنچه پس پرده بود پنهان


این عید مبارك است و مسعود

چون فاطمه است طرفه مولود


حورای بهشت و آدمی روی

افریشته خوی و احمدی بوی


چون چشم گشود چشم بد دور

از ماه رخش تلالو نور


پر كرد زمین و آسمان را

بیت الشرف فرشتگان را


آنگونه كه اختران افلاك

پاشند ز نقره نور بر خاك


نور رخ این فرشته ی پاك

از خاك رود به بام افلاك


ای روح عظیم آسمانی

وی نام تو نام جاودانی


ای تاج سر زنان عالم

وی مفخر دودمان آدم


از جوهر قدس تار و پودت

وز نور محمدی وجودت


معیار كمال زن تویی تو

مقیاس جلال زن تویی تو


ای گوهر ناب بحر رحمت

یكتا در گوشوار عصمت


خیاط ازل ز حجله ی غیب

در طارم نور غیب لاریب


چون مشعل وحی را برافروخت

پیراهن عصمت تو را دوخت


ای پاره ی پیكر پیمبر

هم مادر و هم خجسته دختر


ای دختر بهترین پدرها

وی مادر برترین پسرها


ای همسر شاه شهسواران

نفس نبوی و روح قرآن


وی خلقت تو بزرگ آیت

پیوند نبوت و ولایت


ای گنج هزار گونه گوهر

وی خوانده تو را خدای، كوثر


نسل تو نگاهبان دین است

برتاج تو یازده نگین است


یك پاره ی پاك از تن توست

پرورده ی شیر و دامن توست


ای بر فلك پیمبری ماه

وی تافته خور، تو را ز درگاه





در قدر ز كائنات برتر

با فضه كنیز خود برابر


چون پیرهن عروسی خویش

دادی به زنی گدا و درویش


از سندس سبز جامه ی نور

كز سوزن نور بخیه زد حور


جبریل ز باغ خلد آورد

حورای بهشت بر تنت كرد


تا تاج طلانشان خورشید

زیب سر ماه هست و ناهید


تا خیل ستاره دسته دسته

در هودج نقره ای نشسته


نور رخ دختر پیمبر

تابد به همه جهان سراسر


عمر پسر تو جاودان باد

بر عالمیان نگاهبان باد


زین نغز چكامه ی «ریاضی»

پیوسته خدا و خلق راضی





[1] ترنما ظ.

[2] فضلا انت ام ظ.