کد مطلب:300225 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

ترجمه


علم هم عالم است و هم معلوم- یعنی علم عین عالم و معلوم است-، و علم نوری است كه خدا آن را در هر قلبی بخواهد می نهد؛ و به براهین اتحاد علم و عالم و معلوم، هم علم عین و ذات نفس ناطقه انسانی می شود و هم چشم او؛ و انسان به نور علم از مهالك محفوظ می ماند، و بسوی خدای ذوالمعارج عروج می كند، و به جنت ذات كه هیچ جنتی با آن معادل نیست و برابری نمی كند منتهی می شود، قول خدای گوینده عزیز است كه در بهشت من داخل شو.

و علم حكمت است و حكمت بهشت است، رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: من شهر حكمتم و حكمت بهشت است و تو یا علی باب- یعنی در- این بهشت حكمتی، پس چگونه راه یابنده به بهشت بسوی آن راه می یابد و حال آن كه بدان راه نمی یابد مگر از در بهشت. قرآن حكیم است، خدای تعالی فرمود: «یس قسم به قرآن حكیم»، پس قرآن ناطق كه انسان كامل است حكیم و بهشت است. و انسان قرآنی كتابی علیینی است، خدای تعالی در قرآن فرمود: كتاب ابرار در علیین است و تو چه دانی كه علیین چیست كتابی است كه مقربان شاهد آنند. و حضرت وصی امام علی علیه السلام فرمود: بدان كه درجات بهشت بر عدد آیات قرآن است پس چون روز قیامت شده است به قاری قرآن گفته می شود بخوان و بالا برو. و آیات قرآنی را بطون (معانی پنهان و نهفته در طول هم) بیشمار است؛ خدای سبحان فرمود: هركس به شاكله ی خود كار می كند، و قول دیگرش این كه: لشكریان پروردگارت را جز او كسی نمی داند.


خاص و عام روایت كرده اند كه آیات: (ان الابرار یشربون من كاس كان مزاجها كافورا) [1] - الی قوله: (و كان سعیكم مشكورا) [2] (یعنی نیكوكاران از كاسه ای كه آمیخته با كافور است می نوشند- تا آیه ی: و كوشش شما سپاسگزاری شده است) درباره علی و فاطمه و حسن و حسین و جاریه ایشان به فضه نازل شده است، پس خدای سبحان درباره ایشان فرموده است: «و پروردگارشان ایشان را شراب طهور نوشانیده است» و امام جعفر بن محمد آن را به گفتار استوارش تفسیر فرموده است كه آن شراب طهور ایشان را از هر چه جز خدا پاك می گراند زیرا كه پاكیزه از چرك اكوان جز خدا نیست؛ پس به شان و رتبه غایت حركت ایجادی و وجودی و معدن حكمت جناب فاطمه فرزند حضرت رسول الله- صلوات الله علیهما- نظر كن، سپس بخوان و بالا برو.

پس بدان كه شهود را مراتبی است: یكی رویت بصری است كه با چشم سر مشاهده می شود، و دوم شهود بصیرتی است كه با چشم دل در عالم خیال مشاهده می گردد، و سوم رویت به بصر وبصیرت هر دو است، و چهارم ادراك حقیقی مر حقایق را مجرد از صور حسی است تا این كه شهود به ذروه یعنی مرتبه عالی توحید صمدی منتهی گردد، و شخص مرزوق به این شهود از زمره كسانی كه سقیهم ربهم شرابا طهورا شود.

ن سوگند به قلم و به آنچه كه می نویسند، همانا اشاراتی كه به جلالت قدر ودیعه رسول الله و عظم منزلت دره ی توحید فاطمه ی بتول نموده ایم، نمونه ای از عظموت آن جناب و بارقه ای از ملكوت آن حضرت است، و كثرت اسماء حسنی و تظافر القاب علیای آن جناب كه در جوامع روائی و صحف منشور قدیم و حدیث ذكر شده اند دلالت بر عظمت قدر و فخامت


شان آنحضرت دارند.

سپس این كه آدمی آنچه می گوید مسئول آنست، و خدای گوینده عزیز فرموده است: گوش و چشم و دل همگی مسئول اند، بنابراین می گویم: تحریر آنچه كه خداوند وهاب و فیاض درباره معرفت به مادر ائمه نجباء و شفیع روز جزا و ریحانه ی مصطفی و كلمه علیای الهی و مژده دهنده اولیاء حضرت فاطمه ی زهراء- درود خدا بر او و پدر و همسر و مادر و فرزندانش- روزیم فرموده است؛ وهمچنین نقل كلمات بلند آن بزرگوار، و شرح و تفسیر آیات و روایاتی كه در شان او وارد شده اند موجب تدوین چندین مجلد صحیفه نوری می شوند؛ و همانا كه مادر این وجیزه به بخشی از مناقب آن حضرت برای كسی كه خواهد تذكری یابد و یا خواهد شكور باشد، ایماء و اشاره ای نموده ایم.

و همانا القایی سبوحی كه روزی یكی از اوتاد محفل درس و بحثم- اعنی حائز به منقبت علم و عمل جناب خواجه ابوسعید آملی حاج آقا رضا ولائی- زاد الله صدره شرحا و صانه مما یوجبه جرحا- شده است، موجب تدوین این صحیفه مكرمه «فص حكمه عصمتیه فی كلمه فاطمیه» گردیده است؛ چه این كه وقتی تدریس شرح علامه قیصری بر فصوص الحكم شیخ اكبر به فص عیسوی رسیده است، شبی در یك توجه روحانی، و وحدت و خلوتی جانانی، این جمله مبارك نورانی، اعنی «فص حكمه عصمتیه فی كلمه فاطمیه» بدو القاء شده است- و او را از این گونه واردات قلبی بسیار است- و در فردای همان شب به من اخبار فرموده است كه موجب شگفتی و شكفتگی و شیفتگی نگارنده و سبب تصنیف این فص شریف منیف شده است كه آن را تتمه «فصوص الحكم» یاد شده


قرار داده ایم و به حضور مبارك شما اهداء نموده ایم، ذلك تقدیر العزیز العلیم.

متمسك بذیل ولایت اصحاب كساء: حسن بن عبدالله و فاطمه طبری آملی، مشتهر به حسن زاده آملی. قم 23 ع 2 سنه 1418 ه ق= 5/ 6/ 1376 ه ش.



[1] الانسان: 5.

[2] الانسان: 22.