کد مطلب:300226 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

شرح


این فصل نیز از غرر فصول «فص حكمه عصمتیه فی كلمه فاطمیه» است و خاتمه آنست، و در اتحاد عالم به معلوم است كه در حقیقت همان اتحاد عاقل به معقول است. فاتحه این فص شریف در خلق ازواج و ذكر طایفه ای از مصادیق آن بوده است، خاتمه آن را به بیان گوهر علم كه نور نفس ناطقه انسانی و امام عمل است و علم و عمل جفت انسان سازند، خاتمه داده ایم «ذلك تقدیر العزیز العلیم».

ای عزیز كتاب علیینی ما به نام «دروس اتحاد عاقل به معقول شرح مبسوط و مفصل این فصل «فص حكمه عصمتیه فی كلمه فاطمیه» است. این كتاب به فارسی نوشته شده است و بیست و سه درس است و هر درسی خود رساله ای در مسائل اتحاد عاقل به معقول و نتائج و فوائد متفرع بر آن است و به قطع وزیری در حدود پانصد صفحه، مكرر به طبع رسیده است. در این فصل از چند امر سخن به میان آمده است:

امر اول در وصول به جنت ذات است، بیانش این كه علم نازنین غذای نفس ناطقه است زیرا كه غذا باید از جنس مغتذی باشد، و علم است كه مایه پرورش و آب حیات نفس ناطقه است. ادله اتحاد عاقل به معقول حاكم است كه علم عین نفس می شود؛ هم عین به معنی ذات و گوهر، و هم عین به معنی چشم بینا.

نفس ناطقه هر اندازه علوم و معارف و ملكات فاضله اعمال صالحه اندوخته است به همان پایه انسان است و قرب به كمال مطلق اعنی حق تعالی تحصیل كرده است. این بینش و دانش او را به جایی می رساند كه


همه شعوب و شئون زندگی را به عنوان معدات برای تقرب به كمال مطلق تلقی می كند، و لذتی جز جمال و جلال و حسن مطلق و علم مطلق و دیگر اسماء و صفات الهی نمی داند و نمی خواهد، و به علم الیقین بلكه به عین الیقین بلكه به حق الیقین و بلكه به بردالیقین موقن است كه كمال واقعی و لذات حقیقی انسان همان تقرب به حق تعالی است، و این تقرب به معنی اتصاف به صفات ربوبی است، و هر اندازه این اتصاف قویتر و شدیدتر باشد آن تقرب بیشتر خواهد بود تا بجایی كه «من رآنی فقدرای الحق» می گوید، و انی جنت ذات است كه مخاطب به «و ادخلی جنتی» شده است. این كمترین در «الهی نامه» گفته است: «الهی اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است». و در دیوانم آمده است:


چرا زاهد اندر هوای بهشت است

چرا بیخبر از بهشت آفرین است.


بدین چند سطر كه در تعلیقه ای بر «تذكره آغاز و انجام» خواجه نصرالدین طوسی نگاشته ام التفات بفرمایید (ص 104، آغاز و انجام خواجه، بتصحیح و تعلیق نگارنده): «قوله سبحانه: (یایتها النفس المطمئنه- ارجعی الی ربك راضیه مرضیه- فادخلی فی عبدی- و ادخلی جنتی) (فجر: 27- 29)؛ این جنت به اضافت چون كتاب الله و شهر الله و بیت الله و عبدالله است، بلكه چون عبده است چه كلمه جلاله اسم است چنان كه جناب ثقه الاسلام كلینی- قدس سره الشریف- در باب حدوث اسماء اصول كافی از حضرت امام جعفر صدق علیه السلام روایت كرده است كه: فهذه الاسماء التی ظهرت فالظاهر هو الله و تبارك و تعالی (ج 1 كافی معرب ص 87، با واو عاطفه بین الله و تبارك) این جنتی است كه ما فی الجنه الا الله،


چنان كه ما فی الجبه الا الله. شیخ اكبر در آخر باب 321 فتوحات مكیه در بیان دوم گوید: «قال بعض الرجال: «ما فی الجبه الا الله»، یرید انه ما فی الوجود الا الله» (ط بولاق- ج 3 ص 90)

و در درس بیست و یكم كتاب «دروس اتحاد عاقل بمعقول» این كمترین (ص 380) میخوانی كه: «فی بعض الاخبار ان لله جنه لیس فیها حور و لاقصور و لالبن و عسل، و ثمار الجنه المناسبه لهم الفواكه من العلوم و الاسرار دون المالوف من فواكه الدنیا».

این جنت، جنت قرب و لقاء و وصال است، این جنت خاصان است، در هزار و یك نكته این بنده می خوانی كه: «از دنیا چشم پوشیدن اگر چه هنر است ولی از دنیا و آخرت هر دو چشم پوشیدن خیلی هنر است؛ در جامع صغیر سیوطی از مسند فردوس دیلمی از ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه و آله روایت شده است كه: «الدنیا حرام علی اهل الاخره، و الخره حرام علی اهل الدنیا، و الدنیا و الاخره حرام علی اهل الله». خواجه طوسی در فصل ششم «تذكره آغاز و انجام» در بیان مقربین و اصحاب یمین اصحاب شمال سوره واقعه قرآن گوید: «كمال اهل یمین بهشت باشد، و كمال بهشت بسابقان، ان الجنه اشوق الی سلمان من سلمان الی الجنه، ایشان را به بهشت التفاتی نبود..» و ما را در تعلیقات بر آن لطائفی دانشین است ملاحظه بفرمایید.

این امر را به نقل كلمه 277 كتاب ما «هزار و یك كلمه» خاتمه می دهیم: «قوله علت كلمته: الیه یصعد الكلم الطیب و العمل الصالح یرفعه (سوره فاطر- آیه 12) و فی النفحه الرابعه من نفحات صدرالدین القونوی:


«قال تعالی فی حق ارواح عباده: الیه یصعد الكلم الطیب، ای الارواح الطاهره لان الطیب فی الشریعه الطاهر؛ و قد یرد بمعنی الحلال و هو ایضا راجع الی الطهاره.

ثم قال: و العمل الصالح یرفعه لان الاعمال هی المطهره للنفوس الملوثه فترقی بانار الطاعات و الاوصاف المقدسه الموهوبه و المكتسبه الی الدرجات العلی كما تكرر اخبار النبی عن ذلك. (النفحات ط 1 من الحجری- ص 18).

و اقول: فالكریمه داله علی اتحاد العلم و العالم و المعلوم، و كذلك علی اتحاد العمل و العامل و المعلوم بحیث تصیر المعار العقلیه و لبوب الاعمال الصالحه عین النفس الناطقه فان العرض خارج عن صمیم معروضه فكیف یوجب صعوده و ارتقاءه فافهم.

و قد اجاد العلامه القیصری فی شرحه علی قول الشیخ الاكبر فی خطبه فصوص الحكم: «الحمدلله منزل الحكم علی قلوب الكلم» حیث قال: «و المراد بالكلم هنا اعیان الانبیاء علیهم السلام لذلك اضاف الیها القلوب و قد یراد بها الارواح كما قال تعالی: «الیه یصعد الكلم الطیب» ای الارواح الكامله...» (ط 1 چاپ سنگی- ص 49)

امر دوم این كه علم، حكمت است و حكمت بهشت است و درجات بهشت به عدد آیات قرآنست. ای عزیز كتاب علیینی ما به نام «انسان و قرآن» درحقیقت شرح و تفسیر این امر مبرم و متقن و لطیف و شریف است. محاسن این كتاب «انسان و قرآن» بسیار است، و به حقیقت مادبه ای آراسته به انواع اطعمه بهشتی است، و با این كه چندین بار به طبع رسیده


است هنوز شناخته نشده است لعل الله یحدث بعد ذلك امرا. در بیان این امر از زبان راستین در افشان و گهر بارش حكایت می كنیم:

«این دو حدیث شریف را پهلوی هم قرار می دهیم تا در نتیجه بدین مادبه الله آشناتر شویم و از آن بهتر بهره ببریم، و به سعه وجودی انسان نیزآگاه تر گردیم:

حدیث اول: شیخ صدوق ابن بابویه- رضوان الله علیه- در مجلس شصت و یكم امالی باسنادش روایت فرموده است: عن جابر عن ابی جعفر الباقر علیه السلام عن علی بن الحسین عن الحسین بن علی عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله انا مدینه الحكمه و هی الجنه و انت یا علی بابها فكیف یهتدی المهتدی الی الجنه و لایهتدی الیها الا من بابها.

حدیث دوم: جناب ابن بابویه صدوق در من لایحضره الفقیه، و جناب فیض در آخر وافی باب مواعظ امیرالمومنین علیه السلام به نقل از من لایحضر روایت فرموده اند كه حضرت امیرالمومنین علیه السلام در وصیت به فرزندش محمدبن حنفیه - رضی الله عنه- فرمود:

و علیك بتلاوه القران (نسخه: بقرائه القرآن) و العمل به و لزوم فرائضه و شرائعه و حلاله و حرامه و امره و نهیه و التهجد به و تلاوته فی لیلك و نهارك فانه عهد من الله تعالی الی خلقه فهو واجب علی كل مسلم ان ینظر فی كل یوم فی عهده و لو خمسین آیه. و اعلم ان درجات الجنه علی عدد آیات القرآن فاذا كان یوم القیامه یقال لقاری القرآن: اقرا و ارق، فلا یكون فی الجنه بعد النبیین و الصدیقین ارفع درجه منه. (وافی- ط 1، رحلی-


ج 14- ص 65).

در حدیث اول حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: من مدینه حكمتم، یعنی شهر دانشم، و این مدینه بهشت است، و تو ای علی، در این بهشتی. حكیم ابوالقاسم فردوسی گوید:


كه من شهر علمم علیم در است

درست این سخن قول پیغمبر است


چگونه كسی به بهشت راه می یابد، و حال این كه راه نمی یابد بدان مگر از درآن. به قول عارف سنائی:


دو رونده چو اختر گردون

دو برادر چو موسی و هارون


هر دو یك در ز یك صدف بودند

هر دو پیرایه ی شرف بودند


تا نه بگشاد علم حیدر در

ندهد سنت پیمبر بر


ولایت در بهشت است، ولاین زبان قرآن است، ولایت معیار و مكیال انسان سنج است، و میزان تقویم و تقدیر ارزشهای انسانهاست. حكمت آن علم محكم و استوار است كه دارنده حكمت صاحب علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین و بردالیقین است؛ دانشش او را حكیم می كند كه محكم می شود، ریشه دار می گردد؛ (و لقد ءاتینا لقمن الحكمه) (لقمان: 12)؛ (و من یوت الحكمه فقد اوتی خیرا كثیرا) (بقره: 269)؛ (یس- و القرءان الحكیم)، قرآن حكیم است، ریشه دار و استوار است، محكم است، از كوهها محكمتر و از كهكشانها بزرگتر و استوارتر است، كلام الله قائم به حق است، پس جانی كه شهر علم شده است، آن جان بهشت است.

این یك حرف و یك اصل و كلامی كه از بطنان عرش وحی و رسالت و ولایت نازل شده است؛ و خلاصه آن اینكه حكمت بهشت است، و جانی


كه حكمت اندوخته است بهشت است و مدینه حكمت است، و ولایت در این بهشت است. شیرین و شنیدنی این كه ذكر حلقه در بهشت یا علی است؛ به نقل روایت ذكر حلقه در بهشت تبرك می جوییم: «فی الامالی باسناده الی سعید بن جبیر عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و آله قال: ان حلقه باب الجنه من یاقوته حمراء علی صفائح الذهب فاذا دقت الحلقه علی الصفحه طنت و قالت: یا علی.

در حدیث دوم، جناب وصی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به فرزندش ابن حنفیه وصیت می كند و می فرماید: فرزندم قرآن عهد خدا است، مباد شب و روز بر تو بگذرد و از عهد الله غافل بمانی. قرآن عهد الله است، و از این عهد الله غافل مباش، و بر هر مسلمان واجب است كه هر روز در عهد او بنگرد و هر چند در پنجاه آیه، كه لااقل شب و روزی پنجاه آیه را با نظر و تدبر قرائت كند. در ذیل حدیث فرمود، فرزندم بدان كه درجات بهشت بر عدد آیات قرآن است، و چون روز قیامت شود به قاری قرآن گفته می شود بخوان و بالا برو، در بهشت بعد از نبیین و صدیقین كسی به حسب درجه برتر از قاری قرآن نیست.


گوهر معرفت آموز كه با خود ببری

كه نصیب دگرانست نصاب زر و سیم


از تلفیق دو حدیث یاد شده شده به درجات بهشت و مائده های مادبه الله- یعنی قرآن كریم- و اطوار و شئون ارتقاء و اعتلای نفس ناطقه انسانی آشنا می شویم. حدیث اول فرمود: من مدینه حكمتم، و حكمت بهشت است، پس جانی كه شهر حكمت است خود بهشت است؛ و حدیث دوم


فرمود: درجات بهشت به عدد آیات قرآن است، و قرآن حكیم است پس بهشت است، و آیات او حكمت اند، پس بهشت اند؛ پس درجات بهشت به عدد آیات قرآن اند.

حال هر كسی صحیفه وجود خود را مطالعه كند و ببینند تا چه پایه بهشت است.

قرآن معراج معارف است، هر كس از دستور استوار الهی، از این منطق وحی، از این مادبه الله به هر اندازه بهره برده است و درجات قرآن شده است به همان اندازه انسان است و به همان اندازه بهشتی بلكه بهشت است، در روز قیامت به او می گویند: اقرا و ارق.

درجات اشاره به صعود انسان دارد، انسان كه بالا می رود درجات را می پیماید. دركات در مقابل درجات است كه به سقوط و هبوط انسان اشاره دارد، انسان كه پایین می آید دركات را طی می كند، لذا جهنم را دركات است. خداوند سبحان انسان را كه در قرآن بالا می برد درجات تعبیر می كند: (والذین اوتوا العلم درجت) (مجادله: 11)، (هم درجت عند الله) (آل عمران- 163)، (فاولئك لهم الدرجت العلی) (طه: 75) و فرمود: (ان المنفقین فی الدرك الاسفل من النار) (النساء: 145)

عدد آیات قرآن چند است كه درجات بهشت به عدد آیات قرآنست؟ قرآن یكصد و چهارده سوره است، و آیات آن را شش هزار و ششصد و شصت و شش گفته اند. تفصیل بحث را در آخر جلد پنجم وافی (ط 1، رحلی- ص 274) طلب باید كرد. ولكن قرآن را عوالم است: یك عالم آن قرآن كتبی است و آن همین قرآن است كه بر روی دست می گیریم و


می گشاییم و با زبان و دهن و صورت و لفظ اینجا یعنی عالم ماده و نشاه عنصری قرائت می كنیم؛ و چون صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی، همانطور كه هر ذره را عوالم است كه (و ان من شی ء الا عندنا خزائنه) (حجر: 21) آن قرآنی كه كتاب مكنون است در لوح محفوظ است (لایمسه الا المطهرون) (واقعه: 79)، آن قرآنی است كه از مقام شامخ اسماء و صفات الهی از خزائن ربوبی از ملكوت عالم تنزل پیدا كرده تا به صورت كتب در آمده است. امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرموده است: و اعلم ان لكل ظاهر باطنا علی مثاله (نهج البلاغه- خطبه 152)؛ این قرآن كتبی صورت كتبیه انسان كامل است، و آن قرآن عینی صورت عینیه انسان كامل است.

قرائت هم در هر نشاه صورتی دارد: قرائت این نشاه با این لب و دهن است، و مطابق عوالم و نشئات قرائتها تفاوت دارد، شما در بیداری كه حرف می زنید طوری است و در عالم خواب كه با آن بدن برزخی حرف می زنید طور دیگر است، آن دهن كاری به این دهن ندارد آن گویا است و این بسته و خاموش، به قول ملای رومی در دفتر سوم مثنوی در بیان این كه تن روح را چون لباسی است، و این دست آستین دست روح است، و این پای موزه پای روح:


تا بدانی كه تن آمد چون لبیس

رو بجولا بس لباسی را ملیس


روح را توحیدالله خوشتر است

غیر ظاهر دست و پای دیگر است





دست و پا در خواب ببینی ایتلاف

آن حقیقت دان مدانش از گزاف


آن تویی كه بی بدن داری بدن

پس مترس از جسم، جان بیرون شدن


روح دارد بی بدن بس كار و بار

مرغ باشد در قفس بس بی قرار


باش تا مرغ از قفس آید برون

تا ببینی هفت چرخ او را زبون


و از مرحله عالم خواب هم بالا برویم و به باطن عالم نزدیكتر بشویم، و هكذا هر چه به عالم بالاتر و عالی و اعلی ارتقاء و اعتلاء بیابیم، آیات قرآنی و قرائتها و بدنها و حرفها و درجات تفاوت دارند، و تفاوت به كمال و اكمل و تمام و اتم است؛ همانطور كه امام باقر علوم نبیین فرموده است:

اللهم انی اسئلك من كلماتك باتمها و كل كلماتك تامه، اللهم انی اسالك بكلماتك كلها.

از معلم اول ارسطو منقول است كه «الانسان العقلی فیه جمیع الاعضاء التی فی الانسان الحسی علی وجه لائق به» (اسفار- ط 1- ج 4- ص 114). این كلامی كامل و سخنی سخت استوار است.

بمثل، این تفاوت را مانند تفاوت مرتبه ی بدن و روح ببینید كه بدن مرتبه ی نازله ی نفس است، یعنی بدن نفس متمثل و روح متجسد است.




پرتو روح است نطق و چشم و گوش

پرتو آتش بود در آب جوش


همانطور كه پرتو آتش را در آب ملاحظه می فرمایید، پرتو روح را در بدن ببینید.اگر چشم می بیند یعنی روح، اگر دست می جنبد یعنی روح، اگر زبان می گوید یعنی روح، و هكذا؛ زیرا كه انسان هویت واحده ذات اطوار متعدده است.

فرمود در قیامت به قاری قرآن می گویند: اقرا و ارق، یعنی بخوان و بالا برو، به هر مرتبه و مرحله قرآن كه رسیدی توقف نكن، بخوان و بالاتر برو كه خبرهایی است، در هیچ مقام قرآن توقف نكن و نگو كه به قله ی شامخ معرفت آن رسیدم. قرآن بحر غیر متناهی است، آن كسی كه برای این اقیانوس عظیم الهی ساحل می پندارد، در محفل روشنها ننشسته، و از سخندانان و زبان فهمان حرف نشنیده، و به اسرار آیات قرآنی پی نبرده است و در این دریا غواصی نكرده است.

همان طوریكه دار هستی را نهایت نیست، فعل خداوند را نهایت نیست، كلام خداوند را نهایت نیست. كلام هر كس به فراخور عظمت وجودی اوست، قلم هر كس به اندازه سعه ی وجودی اوست. هر كس حرفی می زند یا كتابی تالیف می كند و خلاصه آثار وجودی هر كس مطلقا معرف مایه و پایه و قدر و اندازه عظمت وجودیش است، و اثر هر كس نمودار دارایی اوست، قوله سبحانه: «كل یعمل علی شاكلته»


كاسه چینی كه صدا می كند

خود صفت خویش ادا می كند


غرض این كه همانطور كه خداوند سبحان وجودی غیرمتناهی است،


آثار او و كلمات او و كتاب او غیر متناهی اند. كتاب الله حد یقف ندارد كه در آن حد بایستیم و بگوییم به منتهی رسیدیم، اقرا و ارق، بخوان و بالا برو. در حدیث آمد كه ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعه ابطن، و فی روایه الی سبعین بطنا. عارف رومی در اینمعنی گوید:


حرف قرآن را مدان كه ظاهر است

زیر ظاهر باطنی هم قاهر است


زیر آن باطن یكی بطن دگر

خیره گردد اندر او فكر و نظر


زیر آن باطن یكی بطن سوم

كه در او گردد خردها جمله گم


بطن چهارم از نبی خود كس ندید

جز خدای بی نظیر بی ندید


همچنین تا هفت بطن ای بوالكرم

می شمر تو زین حدیث معتصم


تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین

دیو آدم را نبیند غیر طین


ظاهر قرآن چو شخص آدمی است

كه نقوشش ظاهر و جانش خفی است


مرد را صد سال عم و خال او

یكسر مویی نبیند حال او




یك كتاب را باز می كنید می بینید این كتابی نیست كه آدم آنطور كه یك روزنامه را می خواند آن را مطالعه كند، این كتاب خلوت و وحدت می خواهد. این كتاب كار را بد انجامی كشاند كه تك تك ساعت مزاحمش است. این كتاب یواش یواش او را از اجتماع به كنار می كشاند تا می رود بجایی كه می خواهد خودش باشد و خودش، حتی اگر افكار درونی از گوشه و كنار برایش پیش بیاید، آنها را طرد می كند تا تجمع حواس پیدا كند؛ و تمام تعلقات را ار خود القاء می كند و اسقاط می نماید تا صافی و خالص بشود خودش، و یك توحد روحانی پیدا كند كه بتواند آن كتاب را بفهمد و دریابد، چنین كتابی را می گوییم كتاب سنگینی است، در فهم آن استاد و ارشاد و درس و بحث و فكر و تدبر و تامل لازم است.

خداوند سبحان فرمود: انا سنلقی علیك قولا ثقیلا (مزمل- 5)، این قول ثقیل قرآن عظیم است.

این كلام الهی قول ثقیلی است كه (لو انزلنا هذا القرءان علی جبل لرایته خشعا متصدعا من خشیه الله) (حضر: 21) و لكن انسان آن را حمل كرده است. این قول ثقیل همان مادبه الله است كه ما را دعوت بدان فرموده اند. این همان سفره پر بركت الهی است كه ما را به سوی آن خوانده اند.

اگر این لیاقت را نداشته بودیم كه در كنار این سفره بیاییم و از غذاهای روحانی آن بهره برداریم و نیروی روحی بگیریم و رشد عقلی تحصیل نماییم و استكمال وجودی پیدا كنیم، یعنی به اخلاق ملكوتی متخلق شویم و به اوصاف الهی متصف گردیم- ما را بدان دعوت نمی فرمودند، و این سفره را برای ما مهیا نمی كردند، آری این كتاب برای ما نازل شده


است، و این سفره خوراك من و شما است.


تا خیال و فكر خوش بر وی زند

فكر شیرین مرد را فربه كند


جانور فربه شود لیك از علف

آدمی فربه ز عزست و شرف


آدمی فربه شود از راه گوش

جانور فربه شود از حلق و نوش


گوش انسان دهان جان اوست، از این دهان می توانیم این كتاب را تحصیل كنیم و این قول ثقیل را حمل نماییم و به اسرار آن برسیم. به هر جا كه رسیده اید این كتاب شما را بالا می برد. یك آیه برای یك شخص روزنه ای است، همان آیه برای شخص دیگر دروازه ای است، و برای دیگر جهانی، و برای دیگری جهانهایی، تا بینش و قابلیت و قوه ی هاضمه ی كسانی كه در كنار این سفره نشسته اند چه اندازه باشد. سفره پهن است و قابلیت و استعداد هم به انسان داده اند كه اسباب جمع داری و شما را دعوت هم فرموده اند و دست رد به سینه كسی نمی زنند، و كبر و ناز و حاجب و دربان هم در این درگاه نیست بلكه ناز شما را هم می كشند، و به قول كمال اصفهانی:


بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست

در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته


این ضیافتخانه خدا نوالش همواره وقف عام است، خوان انداخته و صلاهم در داده اند. چه كسی از روی صدق گفت آمدم و به مقصد نرسید؟


بمجاز این سخن نمی گویم

بحقیقت نگفته ای الله...»




امر سوم این كه انسان قرآنی كتاب علیینی است. در شرح این امر باید یك كتاب یا یك رساله نوشت، و لكن اكنون به بیان جناب فیض رضوان الله علیه در سوره مطففین از تفسیر صافی اكتفاء می كنیم.

«فی الكافی عن الباقر علیه السلام قال: ان الله خلقنا من اعلی علیین، و خلق قلوب شیعتنا مما خلقنا منه، و خلق ابدانهم من دون ذلك و قلوبهم تهوی الینا لانها خلقت مما خلقنا، ثم تلا هذه الایه: (كلا ان كتب الابرار لفی علیین- و ما ادرك ما علیون- كتب مرقوم- یشهده المقربون-)؛ و خلق عدونا من سجین، و خلق قلوب شیعتهم مما خلقهم منه، ابدانهم من دون ذلك فقلوبهم تهوی الیهم لانها خلقت مما خلقوا منه، ثم تلا هذه الایه:

(كلا ان كتب الفجار لفی سجین- و ما ادرك ما سجین- كتب مرقوم- ویل یومئذ للمكذبین).

اقول: الافاعیل المتكرره و الاعتقادات الراسخه فی النفوس بمنزله النقوش الكتابیه فی الالواح فمن كانت معلوماته امورا قدسیه و اخلاقه زكیه و اعماله صالحه یاتی كتابه بیمینه ای من جانبه الاقوی الروحانی و هو جهه علیین و ذلك لان كتابه من جنس الالواح العالیه و الصحف المكرمه المرفوعه المطهره بایدی سفره كرام برره یشهده المقربون؛ و من كانت معلوماته مقصوره علی الجرمیات و اخلاقه سیئه و اعماله خبیثه یاتی كتابه بشماله ای من جانبه الاضعف الجسمانی و هو جهه سجین و ذلك لان كتابه من جنس الاوراق السفلیه و الصحائف الحسیه القابله للاحتراق فلا جرم یعذب بالنار، و انما عود الارواح الی ما خلقت منه كما قال سبحانه: كما بداكم تعودون، فما خلق من علیین فكتابه فی علیین، و


ما خلق من سجین فكتابه فی سجین».

امر چهارم در تطهیر است: مطالب رساله فارسی ما به نام «انه الحق» به دو قسم و یك مقدمه منقسم شده است. قسم اول آن در طایفه ای از معارف حقه ی توحیدیه است؛ و قسم دوم آن در طایفه ای از معارف علمی و عملی گوهر نفس است؛ در آغاز قسم دوم بیان صادق آل محمد- صلوات الله علیهم- را در تفسیر كریمه (و سقهم ربهم شرابا طهورا) كه فرمود: «ای یطهرهم عن كل شی ء سوی الله...» چنان كه در همین فصل آورده ایم، نقل كرده ایم؛ و بعد از آن گفته ایم: «من در امت خاتم صلی الله علیه و آله از عرب و عجم، كلامی بدین پایه كه از صادق آل محمد- صلوات الله علیهم- در غایت قصوای طهارت انسانی روایت شده است از هیچ عارفی نه دیده ام و نه شنیده ام».

و به حق، قسم دوم این علق نفیس به نام «انه الحق» را در معارف علمی و عملی گوهر نفس مطالبی بسیار گرانقدر است رجوع بفرمائید.

و دیگر این كه در رساله فریده «وحدت از دیدگاه عارف و حكیم» مقالتی رصین و متین، به روشی شیرین و دلنشین در مراتب طهارت انسانی تقریر و تحریر كرده ایم كه برای نفوس شیقه بكمال و شیفته بدان بسیار مفید است، خواننده گرامی را در معرفت به مراتب طهارت انسانی به رساله یاد شده ارجاع می دهیم. (ص 42 - تا ص 46). و دیگر این كه در اثنای سخن از امر پنجم، حضرت عصمه الله الكبری فاطمه بنت رسول الله- صلوات الله علیهما- را غایت حركت وجودی و ایجادی وصف نموده ایم؛ محض آگاهی عرض می شود كه باب هشتم كتاب نمونه ما به نام


«انسان كامل از دیدگاه نهج البلاغه» در بیان این موضوع شریف است، خواننده گرامی را بدان كتاب مستطاب ارجاع می دهیم: «انسان كامل ثمره شجره وجود و كمال عالم كونی و غایت حركت وجودیه و ایجادیه است» (ط 2- ص 152)

سپس در ذیل بحث سخن از مراتب شهود به میان آورده ایم، بیان شهود در شرح فصل هیجدهم همین «فص حكمه عصمتیه فی كلمه فاطمیه» گفته آمد؛

و در تعبیر از مراتب شهود به عبارت علامه قیصری در شرح فص شعیبی از فصوص الحكم شیخ اكبر محیی الدین طائی نظر داریم (ط 1- چاپ سنگی- در ایران- ص 281).

سپس به «ن و القلم» سوگند یاد كرده ایم كه آنچه در این فص از دره توحید، عصمه الله الكبری، ام الائمه النجباء، حضرت صدیقه ی طاهره، فاطمه ی بتول، بنت رسول الله- صلوات الله علیهما- تقریر كرده ایم، شرحی است از هزاران كاندر عبارت آمد. و این بنده كه آن حضرت را می ستاید در حقیقت بدین مثابت است كه:


مادح خورشید مداح خود است

كه دو چشمم سالم و نامرمد است


الحمدلله الذی جعلنا من المتمسكین بولایه خاتم النبیین و آله الطیبین الطاهرین المعصومین صلوات الله علیهم. و این متمسك بذیل ولایت اگر بخواهد به اندازه درایت خود از ریحانه ی مصطفی و شفیعه ی روز جزا فاطمه زهراء سخن بگوید و كلمات عرشی آن جناب را و آیات و روایاتی را كه در بیان منقبت و منزلتش در تفاسیر و جوامع روائی آمده است حكایت كند و شرح دهد باید چندین مجلد از صحف نوریه تدوین و


تنظیم كند، و بااین همه در حقیقت و واقع معترف است كه:


در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن كوتاه باید والسلام


ای عزیز این فص حاوی بیست و دو موضوع از معارف حقه است كه هر موضوع خود شایان تصنیف یك كتاب یا رساله است، در نوزده فصل به اجمال و اختصار بلكه به ایماء و اشاره از آنها سخن به میان آمده است، و برای اهل تحقیق به مواضع بحث و فحص هر یك، از صحف كریمه و مبسوطه ارباب معارف اشارتی شده است؛ و در شرح فصل دهم راجع به عدد نوزده كه حروف بسم الله الرحمن الرحیم است سخن به میان آمده است. بند چهاردهم «دفتر دل» (دیوان این كمترین- ص 345) در این موضوع اعنی نوزده است، و مطلع آن این است:


به بسم الله الرحمن الرحیم است

ظهوری كز حدیث و كز قدیم است


عوالم را كه بیرون از شمار است

بدور محور نوزده مدار است


اشارت شخص عاقل را بسند است

حروف بسمله بنگر كه چند است


وجود و واحد اندر علم اعداد

دو جسم اند و به یك روح ای نكو یاد


ولی در روحشان سری عظیم است

كه بسم الله الرحمن الرحیم است


بود پس مر ترا این جمله شاهد

كه هستی نیست جز یك شخص واحد


سخنم را به همین اندازه از ایماءات و اشارات در شرح «فص حكمه عصمتیه فی كلمه فاطمیه» بسنده می كنم، و آن را به اشعاری كه «لكل بیت بیت فی الجنه» از استاد تنی چند از استادان ما جناب حكیم متاله و فقیه متضلع و شاعر مفلق، نابغه دهر علامه ذوالفنون حضرت آیه الله


الكبری حاج شیخ محمد حسین غروی كمپانی- رفع الله المتعالی درجاته، و افاض علینا من بركات انفاسه- از اثر قیم و قویم آن جناب به نام «الانوار القدسیه» در مدح و منقبت ورثاء بقیه النبوه و ریحانه ی مصطفی و عصمه الله الكبری حضرت ام الائمه فاطمه زهراء علیهاالسلام خاتمه می دهیم: