کد مطلب:301347 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

فاطمه


1- یونس بن ظبیان از حضرت صادق علیه السلام روایت كند كه فرمود: «فاطمه علیهاالسلام در نزد خداوند دارای نه اسم است: فاطمه، صدیقه، مباركه، طاهره، زكیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهراء، بعد فرمود آیا تفسیر اسم فاطمه را می دانی؟ عرض كردم بفرمائید ای آقای من، فرمود: یعنی از شر و بدی بریده شده و بر كنار است. آنگاه فرمود: اگر امیرالمومنین با آن حضرت ازدواج نمی كرد تا روز قیامت كفو و همتائی بر روی زمین از آدم گرفته تا دیگران برای او وجود نداشت. [1] .

2- علی بن ابراهیم، از یقطینی، از محمد بن زیاد مولای بنی هاشم،


روایت كند كه گوید: یكی از مشایخ مورد اطمینان و موثق ما به نام نجیبه بن اسحاق فزاری، از عبدالله بن حسن بن حسن روایت كرد كه حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: چرا فاطمه، فاطمه نامیده شده است؟ عرض كردم تفاوتی است بین او دیگر اسامی، فرمود: این هم خود یكی از اسامی است ولكن از آن جهت به این اسم نامیده شده، كه چون خداوند تبارك و تعالی پیش از آفرینش موجودات به آنها علم داشت و می دانست كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در بین قبائل مختلف ازدواج خواهد كرد و آنان در وراثت این مقام طمع خواهند كرد لذا بعد از آنكه فاطمه متولد شد او را بخاطر فرزندانی كه از او متولد می شوند فاطمه نامید و این منصب را در بین آنان قرار داد و با این برنامه آنان را از آن چه كه در آن طمع كرده بودند محروم ساخت و بدین جهت فاطمه را فاطمه نامید كه طمع آنان را از وراثت در این امر قطع كند و معنای «فُطِمَتْ» «قُطِعَتْْ» است.

مرحوم مجلسی در ذیل این حدیث جمله «فرقابینه و بین الاسماء» را چنین معنی می كند كه شاید راوی می پنداشته است كه هیچ كس قبلا به این اسم نامیده نشده بود و لذا به این اسم نامیده شد تا هیچ یك از زنان گذشته هم نام او نبوده و در این امر با او شركت نداشته باشند ولی حضرت به او فرمود، نه، این هم یكی از اسامی است و قبلا نیز زنانی به آن نام بوده اند. [2] .

3- حضرت صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه: «انا انزلناه فی لیله القدر» فرمود مقصود از «لیله» فاطمه و مقصود از «قدر» خداوند است، هر كس «فاطمه» را بدانگونه كه سزاوار و شایان معرفت است بشناسد «لیله القدر» را درك كرده و از آن جهت «فاطمه» «فاطمه» نامیده شده كه مردم از شناخت او بریده و دور نگه داشته شده اند. [3] .


4- حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به «فاطمه» علیهاالسلام فرمود: ای فاطمه خداوند برای تو اسمی از اسامی خود را مشتق كرد او «فاطر» است و تو «فاطمه» هستی. [4] .

5- علی علیه السلام فرمود: از آن جهت «فاطمه»، «فاطمه» نامیده شد كه خداوند دوستداران او را از آتش جهنم به دور نگه داشت. [5] .

6- پیامبر بزرگوار اسلام فرمود: از آن جهت دخترم، «فاطمه» نامیده شد كه خداوند دوستداران او را از آتش به دور نگه داشت. [6] .

7- حضرت صادق علیه السلام از فردی سوال نمود: آیا می دانی تفسیر كلمه «فاطمه» چیست؟ و خود در پاسخ فرمود: از بدی بریده شده، و گفته می شود از آن جهت «فاطمه» نامیده شد كه از پلیدی و كثافت به دور است. «از خون حیض و عادت زنانگی». [7] .

8- محمد بن مسلم ثقفی گوید از حضرت باقر علیه السلام شنیدم كه می فرمود: فاطمه بر دروازه جهنم ایستادنی خواهد داشت، چون روز قیامت شود بر پیشانی و بین دو چشم هر كسی نوشته می شود كه مومن و یا كافر است به دوستی كه گناهانش بسیار است دستور داده می شود كه به سوی آتش برود فاطمه علیهاالسلام در بین چشمان او كلمه «محب» را می خواند و می گوید، ای خداوند من و ای آقای من، تو مرا فاطمه نامیدی و به وسیله من كسانی را كه دوستدار من و یا ذریه و فرزند منند از آتش نجات دادی، وعده تو حق است و تو از وعده خود تخلف نمی كنی، خداوند متعال می فرماید، راست می گوئی ای فاطمه، من تو را فاطمه نامیدم و به وسیله تو دوستداران و كسانی را كه تو را به ولایت پذیرفته و ذریه تو را دوست


داشته و ولایتشان را پذیرفته اند، از آتش نجات می دهم، وعده من حق است و من از وعده ام تخلف نمی كنم. [8] .

9- امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی كه فاطمه علیهاالسلام متولد شد خداوند عزوجل به یكی از فرشتگان دستور داد كه زبان محمد را به كلمه «فاطمه» گویا كند لذا حضرت رسول او را فاطمه نامید، سپس فرمود من تو را به علیم و دانش ممتاز نموده و از ناپاكی و خون حیض به دور نگه داشتم، حضرت باقر سپس فرمود: به خدا سوگند: خداوند او را در عالم ذر و میثاق به علم مفطوم ساخت و از ناپاكی دور نمود.

علامه مجلسی اعلی الله مقامه در ذیل این حدیث می گوید: مفطوم شدن به علیم یعنی كسی را از پستان دانش شیر دادن تا آنجا كه بی نیاز و مستغنی شود، و یا اینكه از جهل و نادانی به وسیله علم و دانش دور گردد، و یا اینكه بریدن كسی را از شیر توام و مقرون با علم نمودن، كنایه از آنكه در آغاز آفرینش تمام علوم الهی را می دانست و به هر یك از این معانی كه مقصود باشد اسم فاعل كه كلمه «فاطمه» باشد به معنای اسم مفعول است كه «مفطومه» باشد مانند كلمه «دافق» كه به معنای «مدفوق» می آید و یا اینكه بر معنای صیغه «تفعیل» خوانده شود كه فعل متعدی باشد «فاطمه» یعنی تو را قطع كننده مردم از جهل و نادانی قرار دادم، و یا اینكه معنی چنین باشد كه چون خداوند او را از جهل بریده او هم مردم را از جهل و نادانی بریده و دور نگه می دارد، البته این دو معنی را در جمله «فطمتك عن الطمث» نمی توان اجراء كرد مگر با زحمت و تكلف به اینكه كلمه «طمث» را به معنای اخلاق و صفات مذمومه بدانیم، نه بمعنای خون حیض و عادت زنانگی و یا به معنای دیگری بگیرم كه بگوئیم «چون من تو را از ناپاكی های جسمی و روحی پاك نگه داشتم تو مردم را از ناپاكی های


معنوی به دور نگه می داری».

و هم چنین حضرت در ذیل حدیث دیگری فرمود: «چرا فاطمه، فاطمه نامیده شد؟ فرمود: به خاطر آنكه او و شیعیانش از آتش بریده شده و دور نگه داشته شده اند.»

علامه مجلسی در ذیل این حدیث می گوید: گفته نشود كه بر طبق آن چه كه در علت نامگذاری گفته شده بهتر آن بوده است كه آن حضرت را مفطومه بنامیم زیرا فطم به معنای قطع است، گفته می شود: «فطمت الام صبیها» و «فطمت الرجل عن عادته» و «فطمت الحبل» كه در تمام این موارد به معنای قطع بریدن است، و بنابراین می بایست به جای كلمه «فاطمه» «مفطومه» گفته شود.

در پاسخ به این اشكال می گوئیم: اسم فاعل در بسیاری از موارد به معنای اسم مفعول می آید، مثل اینكه می گوید: «سركاتم» و «مكان عامر» و یا در آیه شریفه: «عیشه راضیه» و «ماء دافق» در تمام این موارد به معنای اسم مفعول آمده است، «سركاتم» یعنی سرّ پوشیده شده، «مكان عامر» یعنی: جای آباد، «عیشه راضیه» یعنی زندگی پسندیده شده، «ماء دافق» یعنی آب ریخته شده و جهیده شده. و احتمال دارد كه فعل «فطم» به عنوان فعل لازم آمده باشد (كه در آن صورت اسم فاعل معنای اسم مفعول به خود می گیرد و جنبه صفتی پیدا می كند.)

فیروزآباد گوید: «افطم السلخه» یعنی زمان جدا شدن بزغاله یا بره از مادرش فرارسیده است هنگامی كه جدا شد به او «فاطم» و مفطومه و فطیم گفته می شود. [9] ...

محمد علی انصار بگوید: از اخبار و روایات علل متعدده و گوناگونی برای انگیزه این نامگذاری به دست می آید مثل: جدا شدن او به همراه علم


جدا شدن او از شرّ، بركناری او از ناپاكی حیض، دور بودن و جدا شدن ذریه و شیعیانش از آتش جهنم، و هم چنین دور ماندن دوستداران و پذیرندگان ولایتش از جهنم، جدا ماندن و بر كناری دشمنانش از طمع وراثت در مملكت داری و حكومت و از دوستی او و امثال این معانی، در عین حال منافات و تضادی در بین این روایات نیست زیرا كلمه «فطم» دارای معنائی است كه با تمام این جهات مذكوره سازگار است و اختلاف اخبار به خاطر اختلاف حال راویان و حاضران در مجلس است كه هر یك دارای استعداد و آمادگی ویژه ای بوده و در هر زمان و مكانی مصلحت چیز خاصی را ایجاب می كند و به هنگام نامگذاری همه این معانی در نظر گرفته شده است و این از باب استعمال لفظ در بیشتر از یك معنی نمی باشد كه با قواعد ظاهریه لفظ مخالف است زیرا فاطمه از ریشه «فطم» به معنای فصل است و فطام در كودك به معنای از شیر گرفته شدن است، به همین معنی می باشد، گفته می شود: «فطمت المرضع الرع فطما» به حالت فعل متعددی مانند «ضرب» یعنی او را از شیر گرفت بنابراین او «فاطمه» است و كودك «فطم» به معنای «مفطوم» است، «افطم الرجل» یعنی به زمان فطام داخل شد مانند «احصد الزرع» هنگامی كه زمان درو كردن زراعت رسیده باشد، و «فطمت الحبل»: یعنی ریسمان را بریدم، و «فطمت الرجل عن عادته» در صورتی كه او را از عادتی كه داشته بازداری، كلمه «فطم» مخصوص به كلمه از شیر گرفتن نیست، هر چند بیشتر اوقات در آن استعمال می شود بلكه مطلق جدائی و بریده شدن از چیزی را «فطم» می گویند، و معنای قطع و منع به همان معنای فصل برمی گردد بنابراین معنای «فاطمه» «فاصله» یا «قاطعه» یا «مانعه» ایت و هر یك از اینها یك معنای كلی و ماهیت مطلقه ای است كه با قیدهای بسیار سازگار می باشد و آن حضرت از سوی خداوند بدین مناسبت ها به این نام نامیده شد. در تحقق معنای فصل می بایست در اینجا «فاصل» و «مفصول به» وجود


داشته باشد مثلا در آن جائی كه مادری نسبت به كودكش «فاطمه» است یعنی او نسبت به فرزندش «فاصله» و كودك مفصول است، و شیر «مفصول عنه» و غذا «مفصول به» است، بنابراین معنای «فامطه» آنست كه آن حضرت خودش را ولو به خاطر قابلیت و شایستگی ذاتیش از نادانی به وسیله علم بازمی دارد و از شر به وسیله خیر و از حیض و ناپاكی به وسیله پاكی از خون و ذریه و شیعیانش را و تمام كسانی را كه ولایتش را پذیرفته و او را دوست دارند از آتش به وسیله بهشت و دشمنانش را از طمع وراثت به نومیدی از آن و از دوستیش به كینه توزی و دشمنی داشتنش بازمی دارد، بنابراین در علت نامگذاری آن حضرت به این اسم این جهات گوناگون در نظر گرفته شده و داخل در مفهوم اسم نیستند تا موجب تعدد معنی لفظ بشوند بلكه نامگذاری به اعتبار لحاظ این جهات و با در نظر گرفتن آنها واقع شده است.

مثلا اگر آمدن زید به خاطر اهداف و اغراض مختلفه ای باشد و گفته شود: «زید آمد» لازمه اش استعمال لفظ در بیشتر از یك معنی نیست، آری اگر «فاطمه» نسبت به «فطم» دشمنان یا دوستان، به معنای آن باشد كه دارای «فطم» است و به معنای اسم فاعلی یعنی دارند فاطمیت و در «فطم» او از شرّ به معنای دارنده فطم به حالت اسم مفعولی یعنی دارنده مفطومیت باشد در این صورت آن اشكالی كه ذكر شد كه استعمال لفظ در بیشتر از یك معنی باشد لازم می آید لكن با این تقریری كه ذكر شد این محذور و اشكال لازم نمی آید.

و ممكن است كه كلمه «فاطمه» را از باب نسبت به معنای دارنده «فطم» بگیریم كه در اینصورت اسمی جامد خواهد شد كه مذكر و مونث در آن یكسان است... [10] .


آری، ممكن است كه در تمام جهات و نسبت به تمام معانی كلمه «فاطمه» را از باب اطلاق صفت بر حال متعلقش به لحاظ آینده و حقیقت كار به معنای اسم مفعول یعنی مفطومه بگیریم و یا به معنای دارای «فطم» بگیریم كه از باب اطلاق مصدر به معنای اسم فاعل یا مفعول است لكن به طور قضیه كلیه نه جزئیه (كه كلا دارای «فطم» است و كاری به موارد «فطم» و اینكه از چه چیز بر كنار است؟ و جداكنده است یا جداشونده نداشته باشیم) چنانكه مخفی نیست.

خلاصه آنكه اختلاف اخبار و روایات در علت نامگذاری به فاطمه اشاره به آنست كه منحصر در هیچ یك از آن موارد نیست و یا اینكه از یك معنای كلی برخوردار است كه وجوه فراوانی را شامل می شود كه در ظاهر احتمال آن را دارد كه در جهت نامگذاری امور مستقله و علیحده ای در نظر گرفته شده است مثل اینكه آن حضرت از اخلاق رذیله بخاطر داشتن اخلاق والا بر كنار است، از حالات ناپاكی و به خاطر حالات پاك و پاكیزه اش از كارهای زشت به افعال نیكو، از تاریكی بخاطر روشنی، از اشتباه و غفلت به خاطر شناخت و یادآوری از معصوم نبودن به داشتن مقام عصمت، و خلاصه آنكه از تمام جهات نقیصه و كمبودا با داشتن كمالات عقلی و روحی و نفسانی و لوازم ظاهریه و باطنیه آنها بر كنار است، كه لازمه این سخن آن می شود كه برای حضرتش مقام عصمت كبری را در دنیا و آخرت و در نخستین روزهای آفرینش قائل باشیم و در آن صورت آن حضرت، معصومه، تقیه، نقیه، ولیه، صدیقه، مباركه و طاهره و دارنده تمامی اسامی مذكوره در روایات و دیگر متون دینی خواهد بود و اینكه در روایات فقط همین نه اسم اخیر وارد شده یا به خاطر آن بوده كه این اسامی مشتمل بر دیگر اسامی نیز هست و یا از آن جهت می باشد كه از سوی خداوند متعال بدون واسطه صادر شده است، چنانكه فرمایش حضرت كه فرمود: فاطمه در نزد خداوند دارای نه اسم است به


همین مطلب اشاره داشته و مشعر بر همین معنی است.

اگر گفته شود چه تناسبی بین كلمه «فطر» و فاطمه وجود دارد كه گفته اند: فاطمه از فطر گرفته شده است؟

باید دانست كه در ادبیات سه نوع اشتقاق وجود دارد: صفیر و كبیر و اكبر. اگر لفظ مشتق و فرعی كه از او گرفته شده بر طبق حروف اصلی به همان ترتیب و نظم باشند آن را اشتقاق صغیر می گویند مثل: ضرب و نصر، كه از مصدر ضرب و نصر مشتق است اگر فرع تمام حروف اصلی را واجد ولی نظم و ترتیب آن به هم خورده بود آن را اشتقاق كبیر می گویند مانند: جذب و جبذ.

ابن منظور در كتاب «لسان العرب» می گوید: جبذ لغتی است در جذب.

ولی اگر فرع تمام حروف اصلی را واجد نبود اكثر حروف اصلی را داشت آن را اشتقاق اكبر گویند مانند: هضم و خضم، نبع و نیع، قصم و فصم، فطم و فطر، چنانكه در مورد فاطمه چنین است.

این اشتقاق دلیل بر آنست كه آن حضرت مظهر صفات ربوبی است.

بعد از این مقدمه باید توجه داشت كه: این اسم چه آنكه از سوی خداوند و یا به الهام خداوند باشد چنانكه در اخبار و روایات پیش آمده بود فقط برای اینكه نشانی و علامتی برای مشخص ساختن صاحب اسم از دیگران باشد نیامده، چنانكه در اسامی دیگر اشخاص و اشیاء آمده كه غالبا تناسب بین این اسامی و بین آن اشخاص و موجودات رعایت نمی شود، بلكه در این نامگذاری و این قرار داد خدائی، حكمت و تناسب و سری عمیق بین اسم و مسمی وجود دارد و ماده «فطم» به هر صورت كه فرض شود چه بصورت اسم فاعل یا اسم مفعول، به معنای قطع و فصل به طور مطلق است و اختصاص به یكی از وجوه و موارد سابقه كه عبارت بودند از: شر،حیض، جهالت، خطا و بداخلاقی، ناپاكی و عادت ماهانه و امثال اینها ندارد زیرا آن حضرت به تمام صفات والای انسانی متصف و از تمام عیوب و


نقائص بر كنار است، بنابراین اسم فاطمه به عنوان اسم فاعل متناسب با آن حضرت است زیرا آن بزرگوار خود و ذریه و شیعیانش را از آتش و هر چه كه موجب ننگ و بدنامی است جدا و بر كنار ساخته است، و هم چنین به عنوان اسم مفعول با آن حضرت شایستگی دارد زیرا مردم از شناخت آن حضرت مفطوم و محرومند كه در این صورت صفتی است به حال متعلق آن، كیست كه به مقام معرفت و شناخت آن حضرت رسیده باشد، هیهات،!! عقلها گمگشته و اندیشه ها سرگردان، خردها گیج و دیده ها وامانده، دانشمندان در مقابلش كودك نوآموز، و سخنوران از كار افتاده، حكیمان حیران، و اندیشمندان ناتوان، خردمندان نادان، شاعران گنگ و ادیبان عاجز و بلیغان و سخن سرایان از توصیف یكی از شئون و درك یك پایه از مقام والای او خسته و از كار افتاده اند.


هی قطب دائره الوجود و نقطه

لما تنزلت اكثرت كثراتها


او قطب و نقطه مركزی دائره هستی است كه به هنگام فرود آمدنش كثرات و هستی های گسترده و متكثر را فراوان ساخت.


هی احمد الثانی و احمد عصرها

هی عنصر التوحید فی عرصاتها


او احمد دوم و احمد دوران خویش است، او در میدان های متعدد یكتاشناسی اساس و عنصر اولیه است.

هر كس كه نسبت به فاطمه معرفتی راستین و حقیقی داشته باشد لیله القدر را درك كرده است. [11] .

آن حضرت از چندین جهت با لیله القدر شبیه و همانند است:

اول: آن كه لیله القدر برای مردم از جهت ارزش و عظمت ناشناخته مانده و مردم از شناخت و درك مقام آن محرومند، حضرت زهراء نیز همین گونه است قدر مجهول و قبرش پنهان است.


دوم: در لیله القدر هر كار با حكمت و ارزشمند پایه ریزی و مشخص می شود همچنین به وجود حضرت فاطمه بین حق و باطل و مومن و كافر مشخص می شود.

سوم: لیله القدر ظرف و زمینه ای برای نزول آیات است، همچنین حضرت زهراء ظرف و وعاء امامت و قرآن است.

چهارم: لیله القدر معراج پیامبران و اولیاء است همچنین ولایت آن حضرت نیز پلكان وصول آنان به مقام نبوت و رسالت و بزرگواری است. [12] .

پنجم: لیله القدر منشا فیوضات و كمالات است، همچنین توسل به حضرت زهراء وسیله خیرات و بركات و موجب دفع بلیات و گرفتاری های است. [13] .

ششم: آنكه لیله القدر از هزار ماه بهتر است، همچنین حضرت زهراء بهترین زنان اولین و آخرین است بلكه آن حضرت از حیث نژاد و شرافت و بزرگواری بهترین فرد روی زمین است.


هی مشكاه نور الله جل جلاله

زیتونه عم الوری بركاتها


او چراغ دان نور خداوند متعال و درخت زیتونی است كه بركاتش همگان را در برگرفته است.

آن حضرت بنا به فرمایش حضرت باقر علیه السلام عنصر و ریشه اصلی پاك و پاكیزه ای است كه خود آن درخت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و شاخه اش حضرت علی علیه السلام است. [14] .

این حدیث را ملاحظه و در آن تدبر كنید و آنگاه بار دیگر نظر افكنده تا


معارف و حكمت ها و رموز این حدیث را كه فرمود: «لو لاك لما خلقت الافلاك و لولا علی لما خلقتك و لولا فاطمه لما خلقتكما» [15] بفهمید و همچنین اسرار این فرمایش رسول خدا كه به علی فرمود: «ای علی هر آن چه را كه فاطمه به تو دستور داد انجام بده» [16] و حكمت فرمایش علی علیه السلام كه به حضرت زهرا خطاب كرده و فرمود: «یا بقیه النبوه» [17] برایتان روشن شود. به خدا سوگند كه اگر فاطمه نبود بعد از رسول خدا ستونی برای دیانت استوار نگشته و در بوستان رسالت درختی سبز نمی شد.

و چه خوب سروده است ازری رحمه الله در آنجا كه گوید:


نحن من باری السموات سر

لو كرهنا وجودها ما براها


ما سری از آفریدگار آسمان ها هستیم كه اگر از پیداش آنها خوشمان نمی آمد آنها را نمی آفرید.


بل باثارنا و لطف رضانا

سطح الارض و السماء بناها


بلكه به آثار و لطافت خشنودی ما است كه زمین را گسترده و آسمان را برافراشته است.


و باضوائنا التی لیس تخبو

حوت الشمس ماحوت من سناها


از پرتو انوار خاموش ناشدنی ماست كه خورشید آن چه را در برگرفته دارا است.

تمام احادیثی را كه ما در اینجا از كتاب «بحارالانوار» علامه مجلسی آوردیم گروه بسیاری از دانشمندان اهل سنت نیز در كتابهای خود متذكر شده اند، مانند:صاحب كتاب «ینابیع الموده» و «الذخائر العقبی» و «نزهه المجالس» و «مقتل الحسین» و «احقاق الحق» 10 و 19 به نقل از


مدارك عامه.

و از جمله چیزهائی كه شایان نگرش و دقت نظر است آن كه امامان و پیشوایان معصوم نسبت به این اسم شریف همت داشته و برای آن اهمیت قائل بوده و آن را كاملاً گرامی داشته و هرگاه كه این اسم را می شنیدند گریه نموده و اظهار تاسف می كردند و كسی را كه به این اسم نامیده شده و خانه ای را كه در آن اسم فاطمه بود دوست داشته و به آن متوسل می شدند، حدیثی را كه از حضرت باقر علیه السلام نقل كرده ایم ملاحظه كنید كه حضرت ذیل آن حدیث سوگند یاد كرد و بر این مطلب تاكید فرمود كه: به خدا سوگند كه خداوند آن حضرت را با علم و دانش جدا ساخته و در عالم میثاق از ناپاكی و عادت ماهانه زنانگی بر كنار داشته است.

و نیز از آن حضرت نقل شده است كه هرگاه دردی و یا تبی عارض بر آن حضرت می شد،ابتداء از آب سرد استفاده كرده و بعد بر در خانه حضرت فاطمه می ایستاد و به طوری كه صدای مباركش شنیده می شد فریاد می زد: ای فاطمه، ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.

علامه مجلسی رحمه الله گوید: شاید می خواسته، به وسیله این صدا زدن بهبودی خود را باز یابد.

مرحوم محدث قمی رحمه الله گوید: بطور قوی احتمال می دهم كه همانگونه كه تب در جسم شریف آن حضرت اثر می گذاشت كتمان و استتار غم و اندوه در مصیبت جانگداز مادر مظلومه اش نیز در آن حضرت اثر می گذاشت و حضرت به همان گونه كه از حرارت و گرمی بدن شریف با آب می كاهید، شعله های غم و اندوه خود را با یاد مادرش حضرت زهراء و بردن نام شریف او خاموش می كرد مانند نفسهای عمیقی كه انسان اندوهناك برای برطرف شدن حزنش می كشد. زیرا تاثیر مصائب و غمهای وارده بر آن حضرت، در دل فرزندانش كه ائمه اطهار باشند از


تیزی شمشیر دردناك تر از شعله آتش سوزان تر بود. [18] .

فضاله بن ایوب از سكونی روایت كرده است كه گوید: روزی در حالیكه غم و اندوه بر من مستولی شده بود بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدم، حضرت فرمود: ای سكونی چرا غمناكی؟ عرض كردم: خداوند به من دختری داده است، فرمود: ای سكونی،سنگینی او بر روی زمین می باشد و روزیش بر خداوند است و در دورانی غیر از دوران عمر تو زندگی خواهد كرد و از غیر روزی تو خواهد خورد،

به خدا سوگند، با این فرمایشات حضرت، غم و اندوهم برطرف شد، فرمود: اسمش را چه گذاشته ای؟ عرض كردم: فاطمه، فرمود، آه، آه، بعد دست مبارك را بر پیشانی گذارده و سخنانی گفت تا اینكه فرمود: حال كه او را فاطمه نامیده ای پس به او ناسزا نگو، نفرین نكن و او را كتك نزن. [19] .

از بشار مكاری نقل شده است كه گوید: در شهر كوفه به خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم حضرت مشغول خوردن خرمای طبر زد [20] بود، فرمود: ای بشار، بیا جلو و بخور، عرض كردم گوارای وجودتان باد و خداوند مرا فدایتان كند، در بین راه كه می آمیدم چیزی دیدم كه آتش غیرتم را برافروخته و دلم را به درد آورده و ناراحتم ساخته است، حضرت فرمود، تو را به حقی كه از من به گردن داری سوگند می دهم كه جلو بیا و از این خرما بخور، بشارت گوید: جلو رفته و از آن خرما خوردم، بعد حضرت فرمود: حالات داستانت را بگو، عرض كردم، در بین راه كه می آمدم یكی از ماموران خلیفه را دیدم كه زنی را جلو انداخته و برسرش كوفته او را به سوز زندان می برد و او با صدای بلند فریاد می زد و


می گفت: «خدا و رسولش را به كمك و فریاد رسی می خوانم» و هیچ كس او را كمك نمی كرد، حضرت پرسید كه به چه مناسبت با او این رفتار را می كردند؟، گفت: شنیدم كه مردم می گفتند: او پایش لغزیده و به زمین افتاده و در آن حال گفته است: «خداوند لعنت كند كسانی را كه بتو ستم روا داشتند ای فاطمه» و بعد كارگزاران خلیفه با او بدینگونه رفتار كردند.

حضرت دست از خوردن كشید و شروع به گریه كرد آن چنان كه محاسن شریف و سینه مباركش از اشك تر شد، بعد فرمود: ای بشار برخیز تا با هم به مسجد سهله برویم و از خداوند متعال آزادی این زن را درخواست كنیم، و بعد یكی از شیعیان را به در خانه فرماندار فرستاد و فرمود همان جا باش تا به تو خبر دهیم و اگر دیدی مشكلی برای آن زن پدید آمده ما را خبردار كن.

بشار می گوید: در خدمت حضرت به مسجد سهله رفته و هر یكاز ما دو ركعت نماز خواندیم و بعد حضرت دستش را به سوی آسمان بلند كرده و گفت: «انت الله...» تا آخر دعا، و بعد سر بر سجده ذارد، و من فقط صدای نفس آن حضرت را می شنیدم، بعد سر از سجده برداشته و فرمود: بلند شو، آن زن آزاد شد.

راوی گوید: همگی بیرون آمده و هنوز در بین راه بودیم كه مردی كه او را به در خانه حاكم فرستاده بودیم خود را به ما رسانیده حضرت از او پرسید چه خبر؟ گفت: آن زن آزاد شد، حضرت فرمود: چگونه شد كه آزاد گردید؟ گفت نمدان، ولی من بر در خانه حاكم ایستاده بود كه دیدم یكی از دربانان جلو آمده و به آن زن گفت: چه گفتی؟ پاسخ داد، پایم لغزید و به زمین افتادم در آن حال حضرت زهراء را مخاطب ساخته و گفتم: خدای لهت كند كسانی را كه به تو ستم روا داشتند ای فاطمه، و بعد این كارها را بر سرم آوردند، حاجب دویست درهم بیرون آورده و به او گفت: این پول را بگیر و از امیر راضی شو و او را حلال كن، آن زن از گرفتن پول


خودداری كرد. حاجب وقتی دید كه زن از گرفتن پول خودداری می كند به دورن خانه رفته و امیر را در جریان گذاشت، بعد از نزد امیر بیرون شده و گفت: برو به خانه ات و آن زن هم به خانه خود رفت.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: آیا از گرفتن دویست درهم خودداری كرد؟ گفت: آری، در حالیكه به خدا سوگند نیازمند آن بود، حضرت كیسه ای از گریبان خود بیرون آورد كه هفت دینار در درون آن بود و فرمود این كیسه را نزد آن زن ببر و سلام مرا به او برسان و این دینارها را به او بده.

راوی گوید: ما چند نفر نزد آن زن رفته و سلام حضرت را به او رسانیدم، زن پرسید، شما را به خدا سوگند می دهم آیا واقعا حضرت صادق علیه السلام به من سلام رسانید، گفتم، خدای تو را بیامرزد به خدا سوگند كه خود حضرت صادق علیه السلام به تو سلام رسانید، وی از شدت خوشحالی گریبان چاك زده و از هوش رفت، لحظه ای صبر كردیم تا به هوش آمد و گفت: بار دیگر فرمایش و سلام حضرت را به من بگوئید، تا سه مرتبه این پیغام را تكرار كرد و آن حالت به او دست می داد.

بعد به او گفتیم این امانت حضرت است از ما بپذیر و بشارت باد تو را به این هدیه، او دینارها را از ما گرفت و گفت: از حضرت بخواهید كه از خداوند بخشش و آمرزش كنیزش را بخواهد.

كه من كسی را نمی شناسم كه بیش از او و پدران و اجداد بزرگوارش بتوان در نزد خداوند به آنها توسل نمود.

راوی گوید: نزد حضرت صادق برگشته و داستان را برای حضرت تعریف كردیم، حضرت به هنگام شنیدن داستان مرتب می گریست و برای او دعا می كرد، بعد از حضرت پرسیدم فَرَج آل محمّد را كی خواهم دید؟... [21] .


سلیمان جعفری گوید: از حضتر ابوالحسن شنیدم كه می فرمود در خانه ای كه اسم محمد یا احمد یا علی، حسن، حسین، جعفر، طالب، عبدالله و از زنان اسم فاطمه باشد فقر و تهی دستی وارد نمی شود. [22] .

و نیز از حضرت موسی بن جعفر از پدرش حضرت صادق علیه السلام در ضمن حدیثی طولانی نقل شده است كه حضرت رسول به هنگام رحلت از این دنیا فرمود: «آگاه باشید كه در خانه فاطمه در خانه من و خانه اش خانه مناست هر كس هتك حرمت را بكند حجاب خداوند را دریده و هتك حركت خدا را كرده است».

عیسی كه راوی این حدیث است گوید: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مدتی طولانی گریست و بقیه سخن حضرت رسول را قطع كرده و فرمود: به خدا سوگند كه حجاب خداوند هتك شد، به خدا سوگند حجاب خدا هتك شد، به خدا سوگند حجاب خداوند هتك شد، ای مادر، درود خداوند بر او باد. [23] .


[1] علامه مجلسي، بحارالانوار 43/ 10.

[2] علامه مجلسي، بحارالانوار 43/ 13.

[3] بحارالانوار 43/ 65- 15- 16- 16- 14- 15.

[4] بحارالانوار 43/ 65- 15- 16- 16- 14- 15.

[5] بحارالانوار 43 /65- 15- 16- 16- 14- 15.

[6] بحارالانوار 43 /65- 15- 16- 16- 14- 15.

[7] بحارالانوار 43/ 65- 15- 16- 16- 14- 15.

[8] علامه مجلسي 43/ 14- 15.

[9] علامه مجلسي 43/ 14- 14.

[10] انصاري، محمد علي، اللمعه البيضاء/ 37- 39.

[11] علامه مجلسي: بحارالانوار، 43/ 65.

[12] مرندي در ملتقي البحرين صفحه 39 روايت مي كند كه نبوت هيچ پيامبري كامل نشد مگر آنكه به فضيلت و محبت آن حضرت اقرار كرد.

[13] به «فرائد السمطين» 1/ 38، مراجعه كنيد.

[14] طريحي، مجمع البحرين، ماده شجر.

[15] مدرك اين حديث را در اول كتاب ذكر كرديم (كشف اللثالي تاليف صالح بن عبدالوهاب بن عرندس).

[16] علامه مجلسي، وصايا حضرت رسول به حضرت علي در كتاب بحارالانوار.

[17] در همين كتاب خطبه فدكيه.

[18] بيت الاحزان/ 100 ط قم.

[19] شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، 15/ 200 باب 87.

[20] نوعي از خرما است كه بخاطر شدت شيريني آن را به شكم طبرزد تشبيه و نامگذاري كرده اند.

[21] بحارالانوار 47/ 379- 381.

[22] سفينه البحار 1/ 662.

[23] بحارالانوار 22/ 477.