کد مطلب:301349 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

مبارکه


1- از عبدالله بن سلیمان نقل شده كه گوید: در انجیل درباره حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم چنین خواندیم كه خداوند خطاب به حضرت عیسی چنین فرماید: آن حضرت زنان متعدده ای دارد، نسل و ذریه او كم است، نسل او زن با بركت و مباركه ایست كه در بهشت خانه ای دارد كه در آن خانه ضجه و فریاد و رنج و زحمتی نیست، او را در آخر الزمان تكفل سرپرستی خواهد كرد بهمانگونه كه حضرت زكریا مادرت حضرت مریم را سرپرستی نمود، او دارای دو كودك و فرزندی است به شهادت خواهند رسید. [1] .

ابن منظور در ذیل كلمه «بركه» گوید به معنای رشد و زیادتی است... از زجاج نقل شده است كه «مبارك» آن چیزی است كه از سوی او خیر بسیار به وجود آید. [2] .

آری، آن حضرت علیهاالسلام «كوثر» است، و كوثر به معنای خیر كثیر است.

فخر رازی در تفسیرش گوید:... «انا اعطیناك الكوثر»... قول سوم


آنست كه مقصود از كوثر فرزندان آن حضرت می باشند، گفته اند: به خاطر آنكه شان نزول این سوره آنست كه به عنوان پاسخ گوئی و رد بر كسی كه بر آن حضرت ایراد گرفته و بر نداشتن فرزند سرزنش كرده بود نازل شده است، بنابراین معنای آیه آنست كه خداوند در طول مرور زمان فرزندانی به آن حضرت خواهد داد، ببین كه چه قدر زیاد از اهل البیت كشته شده اند در عین حال دنیا از فرزندان آنان پر است و از خاندان بنی امیه فرد قابل اعتنائی باقی نمانده است، و بعد ببین كه چه دانشمندان بزرگی در بین آنان وجود دارد مانند باقر و صادق و كاظم و رضا علیهم السلام و نفس زكیه و امثال آنان، بنابراین، آیه خود معجزه ایست. [3] .

و نیز می گوید: ما اگر كوثر را بر كثرت پیروان یا بر كثرت اولاد و عدم انقطاع نسل حمل كنیم، این خود اخباری از عالم غیب خواهد بود كه مطابق با واقع قرار گرفته و لذا یكی از معجزات است. [4] .

آلوسی در تفسیر آیه شریفه: «ان شانئك هو الابتر» گوید: ابتر آن كسی است كه دنباله و نسلی ندارد بطوری كه نسلی و یاد خوبی از او باقی نماند ولی تو ذریه ات باقی خواهند ماند... و در عین حال بر این مطلب دلالت دارد كه فرزندان دختر از ذریه می باشند. [5] .

از كلمات و عبارات این دو مفسر چنین استفاده می شود كه حضرت فاطمه علیهاالسلام وسیله كثرت اولاد و بقاء نسل حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است. و اینكه ذریه و اولاد آن حضرت، ذریه و فرزندان حضرت رسول می باشند و این از بزرگترین بركات آن حضرت است.

علامه طباطبائی رحمه الله گوید: كثرت ذریه حضرت، تنها مقصود از كوثری است كه خداوند به پیامبر عطاء فرموده و یا اینكه از او خیر كثیر


مراد است و كثرت ذریه از مصادیق خیر كثیر است و اگر كثرت ذریه را در نظر نگیریم جمله «ان شانئك هو الابتر» بی فایده و بی مناسبت خواهد بود.

روایات فراوانی در این باره رسیده است كه گویند، نزول این سوره در آن هنگام بود كه یكی از كافران حضرت رسول را بعد از فوت پسرانش قاسم و عبدالله سرزنش كرده و به آن حضرت لقب «ابتر» داد.

و با این احتمال گفتار كسانی كه معنای «ابتر» را منقطع و بریده از قوم و یا از خیر دانسته و گفته اند كه خداوند خود آن شخص را «ابتر» نامیده یعنی منقطع از هر خیر و خوبی، مردود و می شود، زیرا علاوه بر این شان نزول، جمله «انا اعطیناك» در مقام امتنان و منت گذاری بر پیامبر است كه به لفظ متكلم مع الغیر كه بر عظمت و اهمیت مطلب دلالت می كند آمده است و از آن جا كه می خواسته جان و روان رسول خدا را خوشنود سازد جمله را با كلمه «ان» موكد ساخته و به لفظ «اعطاء» كه در تملیك ظهور دارد آورده است.

و خلاصه آنكه دلالت دارد بر اینكه اولاد حضرت فاطمه ذریه رسول خدایند و این به خودی خود از اخبار غیبیه قرآن مجید است و خداوند بعد از حضرت اولاد او را به گونه ای زیاد كرد كه هیچ نسل دیگر با آنان برابری نمی كند با وجود آن همه مشكلات و مصائبی كه بر آنان وارد شد و كشتار دست جمعی كه از آنان نمودند. [6] .

علامه قزوینی گوید: وجه تناسب آنست كه آن كافر رسول خدا را به هنگامی كه یكی از فرزندانش از دنیا رفت سرزنش كرده و گفت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ابتر است و بعد از مرگش یاد و نامش هم از بین می رود، خداوند این سوره را به خاطر دلداری و تسلیت پیامبرش نازل فرمود و گویا چنین می فرماید: كه ای محمد اگر چه پسرت از دنیا رفت ولی ما به تو


فاطمه را دادیم و او هر جند یك نفر است و اندك، لكن خداوند بزودی او را كثیر و فراوان خواهد ساخت.

دلیل صدق این سخن همانست كه اكنون ذریه و اولاد حضرت زهراء علیهاالسلام را كه همان ذریه رسول خدایند می بینیم كه در گوشه و كنار گیتی پخش و گسترده هستند، در عراق حدود یك میلیون، در ایران سه ملیون، در مصر پنج میلیون، در مراكش میلیون، در الجزایر و تونس و لیبی تعداد زیادی و همچنین در اردن و سوریه و لبنان و سودان و كشورهای خلیج و سعودی چندین میلیون، در یمن و هند و پاكستان و افغانستان و جزائی اندونزی حدود بیست میلیون، در كشورهای اسلامی كمترین شهری یافت می شود كه در آن شهر هیچ یك از فرزندان و نوادگان حضرت زهراء وجود نداشته باشند و مجموع آن ها حدود سی و پنج میلیون تخمین زده شده كه اگر آمارگیری دقیق انجام گیرد شاید تعداد بیش از این باشد. [7] .

اخبار و روایات فراوانی كه از سوی دانشمندان شیعه و سنی رسیده نیز این مطلب را تایید می كند، چنانكه حافظ گنجی شافعی از حضرت رسول روایت كرده كه فرمود: همانا خداوند معتال ذریه هر پیامبری را در پشت خود او و ذریه مرا در صلب علی بن ابیطالب قرار داد.

این روایت را طبرانی در «المعجم الكبیر» در شرح حال حضرت امام حسن روایت كرده است.

اگر گفته شود: ذریه حضرت رسول به جز از طریق حضرت فاطمه هیچ پیوند و اتصالی به علی علیه السلام ندارند و دختر زادگان ذریه شخص به حساب نمی آیند، زیرا شاعر گفته است:


بنونا بنو ابنائنا و بناتنا

بنوهنابناء الرجال الاباعد




پسران ما پسران مایند ولی دختران ما، پسرانشان فرزندان مردان دیگرند كه دور از مایند.

در قرآن مجید دلیل روشن بر صحت این ادعا وجود دارد و آن عبارت است از فرمایش خداوند متعال در سوره انعام كه می فرماید:

«و وهبنا له اسحاق و یعقوب، كلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هرون و كذلك نجزی المحسنین، و زكریا و یحیی و عیسی و الیاس كل من الصالحین.» [8] .

در این آیه شریفه حضرت عیسی را از ذریه منسوب به نوح دانسته و حال آنكه او پسر دختری بود كه جز از طریق مادر اتصالی به حضرت نوح نداشت، و او محكم ترین دلیل است بر اینكه اولاد حضرت فاطمه علیهاالسلام ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند با اینكه جز از طریق حضرت فاطمه نسل و نتیجه ای برای حضرت رسول نیست...

عطاء و دیگر مفسرانی كه از او پیروی كرده اند گفته اند كه در آیه شریفه در كلمه «و من ذریته» ضمیر «ها»: به حضرت ابراهیم برمی گردد، كه در این صورت نكته لطیف دیگری وجود خواهد داشت و آن عبارت است از آنكه حضرت لوط را در ردیف پیامبرانی برشمرده كه به حضرت ابراهیم منسوبند با اینكه لوط از صلب ابراهیم نبوده بلكه برادر زاده او بود و عرب عمو را به جای پدر قرار می دهد چنانكه درباره فرزندان یعقوب چنین می فرماید: «نعبد الهك و اله ابائك ابراهیم و اسماعیل و اسحاق» [9] و معلوم


است كه اسماعیل عموی حضرت یعقوب بودن اینكه در ردیف پدران او باشد ولی قرآن او را همچون پدر داسنته و از او در ردیف پدران تعبیر كرده است، بنابراین، از این آیه استفاده می شود كه می توان فرزندان حضرت علی علیه السلام را به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داد زیرا علی برادر پیامبر و همچون هارون نسبت به حضرت موسی است، چنانكه خداوند لوط را به حضرت ابراهیم نسبت داد با اینكه لوط برادرزاده او بود.

ابن حصین از عمر نقل می كند كه گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه می فرمود تمام دختر زادگان خویشاوندی به پدر دارند به جز فرزندان فاطمه كه خویشاوند آنان منم و من پدر آنهایم. [10] .

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن حدیثی طولانی می فرماید: ای فاطمه خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود مگر اینكه از صلب خود او برایش ذراری و فرزندانی قرار داد و ذریه مرا در صلب علی قرار داد و اگر علی نبود برای من ذریه ای وجود نداشت. [11] .

ابن ابی الحدید در ذیل فرمایش حضرت علی كه فرمود: «املكوا عنی هذا الغلام لا یهدنی، فاننی انفس بهذین علی الموت لئلا ینقطع بها نسل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» [12] می گوید: اگر بگوئی آیا جایز است كه به حسن و حین و فرزندانشان «فرزندان رسول خدا» «پسران رسول الله»، «ذریه رسول الله» گفته شود؟ می گویم: آری، زیرا خداوند آنان را پسران رسول الله نامیده است در آنجا كه فرمود: «ندع بنائنا و ابنائكم» [13] و مقصودش از كلمه «لبنائنا» حسن و حسین بود... خداوند حضرت عیسی را از ذریه


ابراهیم دانست در آنجا كه فرمود: «و من ذریته داود و سلیمان و... و یحیی و عیسی...».

اگر بگوئی: پس با این آیه قرآن چه می كنی كه می فرماید: «ما كان محمد ابا احد من رجالكم...» [14] ؟

می گویم: از پدری آن حضرت نسبت به ابراهیم پسر ماریه می پرسم هر پاسخی كه در این مورد بدهی همان پاسخ را در مورد حسن و حسین خواهم داد، پاسخ كامل نسبت به همه آنست كه در این آیه شریفه مقصود زید بن حارثه است زیرا عرب، طبق عادت دیرینه خود پسر خوانده را پسر می دانست و لذا به زید می رفت: زید بن محمد، خداوند این رسم را ابطال و از این سنت جاهلی نهی فرمود.

به محمد بن حنفیه گفته شد چه شد كه پدرت تو را فریفته و در جنگ شركت داد و اما با حسن و حسین چنین نكرد؟ پاسخ داد: زیرا آنان چشم او و من دست آنحضرت بودم و او با دستش از چشمش حفاظت كرد. [15] .

خطیب از عبدالله بن عباس روایت كرده است كه گوید: من و ابوالعباس بن عبدالمطلب در خدمت حضرت رسول بودیم كه علی بن ابیطالب از راه رسید سلام كرد و حضرت جواب سلام او را با روی باز و خشنودی داده از جای حركت كرد و او را در آغوش گرفت و بین چشمهای او را بوسه زد و او را كنار خود نشانید، عباس گفت: ای رسول خدا آیا او را دوست دارید؟ حضرت فرمود: ای عموی رسول خدا به خدا سوگند، به خدا سوگند او را بیش از خودم دوست می دارم، خداوند متعال ذریه هر پیمبری را در صلب خود او قرار داده ولی ذریه مرا در صلب علی قرار داده است. [16] .

بین حضرت موسی بن جعفر علیه السلا و هاورن الرشید مناظره ای طولانی


روی داد و در آن مناظره هارون به حضرت گفت: چرا به عام و خاص مردم اجازه داده اید شما را به رسول خدا منتسب كنند و به شما بگویند فرزندان رسول خدا، با اینكه شما فرزندان علی هستید؟ و هر كسی به پدرش منسوب است و فاطمه فقط ظرفی برای استقرار شما بوده و حضرت رسول جد مادری شما است.

حضرت فرمود: ای فرمانروای مومنان اگر حضرت رسول زنده شود و دختر تو را از تو خواستگاری كند آیا جواب مثبت خواهی داد؟

گفت: سبحان الله، چرا جواب مثبت ندهم بلكه بر عرب و عجم و قریش بر این ازدواج مباهات خواهم كرد.

حضرت فرمود: لكن رسول خدا از دختر من خواستگاری نخواهد كرد و من دختر به آن حضرت نخواهم داد گفت: چرا؟ فرمود: زیرا آن حضرت مرا به دنیا آورده و نسبت به تو چنین حالتی ندارد و والد تو نیست

هارون گفت: احسنت ای موسی،

سپس گفت: شما چگونه می گوئید ما ذریه پیامبر هستیم با اینكه حضرت بعد از خودش كسی را نداشت و دنباله هر كسی فرزندان ذكور اویند نه دختران او، شما فرزندان دخترید و دختر عقب و دنباله محسوب نمی شود.

حضرت فرمود: به حق آن خویشاوندی و قرابتی كه بین من و تو و به حق آن كسی كه در این قبر مدفون است از تو می خواهم كه مرا از پاسخ این سوال معاف داری؟

هارون گفت: ای فرزنان علی، نمی خواهید دلیل و برهان خود را به ما بگوئید، با اینكه تو ای موسی رهبر و پیشوای و امام زمان آنهائید؟. این چنین به من خبر رسیده كه من هر سوالی از تو بپرسم تو را از پاسخ گفتن به آن معاف نمی كنم تا دلیل و برهان آن را در كتاب خدا برایم بیاوری، شما ای فرزندان علی ادعا دارید كه هیچ چیزی از كتاب خدا، نه الف و نه واوی از


شما پوشیده نبوده و تاویل آن نزد شما است و به فرمایش خداوند متعال احتجاج می كنید كه فرموده است: «ما فرطنا فی الكتاب من شیی ء» [17] و شما از رای و نظریه و قیاس دانشمندان بی نیاز می باشید.

حضرت پاسخ داد: آیا اجازه می دهی جواب بگویم؟ گفت: آری، فرمود:

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و كذلك نجزی المحسنین، و زكریا و یحی و عیسی.» [18] .

ای فرمانروای مومنین، پدر حضرت عیسی كیست؟ گفت: عیسی پدری ندارد.

حضرت فرمود: ما را از طریق مریم علیهاالسلام به پیامبران ملحق می كنیم و همچنین ما از طریق مادرمان حضرت زهراء به حضرت رسول ملحق می شویم.

ای فرمانروای مومنان، بیش از این به تو بگویم؟ گفت: آری دلیل بیاور، حضرت فرمود: فرمایش خداوند متعال كه می فرماید:

«فمن حاجك فیه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم وانفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الكاذبین.»

هیچ كس ادعا نكرده كه حضرت رسول به هنگام مباهله با نصاری كسی را به جز علی بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام داخل در زیر كساء كرده باشد تاویل فرمایش خداوند این است كه مقصود از «ابنائنا» حسن و حسین و «نسائنا» فاطمه و «انفسنا» علی بن ابیطالب علیه السلام است. [19] .

دانشمندان همگی اجماع دارند بر اینكه در روز جنگ احد جبرئیل گفت:


ای محمد، این ایثار و یاوری علی است حضرت فرمود: بخاطر اینكه او از من و من از اویم، جبرئیل گفت: و من از شمایم ای رسول خدا و سپس گفت: «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» او همانگونه بود كه خداوند متعال خلیل خود را به آن ستوده است در آن جا كه می فرماید: «فتی یذكرهم یقال له ابراهیم» [20] .

ما گروه پسر عموهای تو به قول جبرئیل كه گفت از ما است مباهات و افتخار می كنیم.

هارون گفت: احسنت ای موسی. [21] .

عبدالصمد بن بشیر از ابوالجارود از حضرت باقر علیه السلام روایت كند كه حضرت به من فرمود: ای ابوالجارود مردم درباره حسن و حسین علیهماالسلام چه می گویند؟ عرض كردم: اینكه ما آنها را پسران رسول خدا می دانیم بر ما ایراد می گیرند و انكار می كنند، حضرت فرمود: شما برای آنها چه استدلالی می آورید و به چه چیز احتجاج می نمائید؟ عرض كردم به فرمایش خداوند متعال درباره حضرت عیسی علیه السلام كه می فرماید: «و من ذریته داود و سلیمان» تا آنجا كه می فرماید «و كذلك نحزی المحسنین» و حضرت عیسی را از ذریه حضرت ابراهیم می داند، حضرت فرمود: آنان چه می گویند؟ گفتم: می گویند: گاهی پسر دختر جزء فرزندان حساب می شود ولی از صلب انسان به حساب نمی آید، حضرت فرمود: شما در مقابل چه دلیلی می آورید؟

عرض كردم: به فرمایش خداوند استدلال كرده و این آیه از قرآن را می خوانیم كه خداوند می فرماید:

«فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم...».


حضرت فرمود: آنان به شما چه می گویند؟ عرض كردم: می گویند گاهی در زبان عرب دو پسر از یك مرد هستند. و می گوید: «ابنائنا» ولی حسنین پسر یك نفر بودند.

حضرت فرمود: به خدا سوگند ای ابوالجارود از كتاب خدا آیه ای برایت بخوانم كه آنان را فرزندان صلبی رسول خدا می داند و این استدلال را جز انسان كافر رد نمی كند.

عرض كردم، فدایت شوم، آن آیه در كجا است؟ فرمود: در آنجا كه خداوند می فرماید: «حرمت علیكم امهاتكم و بنائكم» تا آنجا كه می فرماید: «و حلائل ابنائكم الرین من اصلابكم» [22] حال تو ای اباجارود از آنان بپرس آیا برای رسول خدا حلال است كه با همسر یكی از آن دو ازدواج كند؟ اگر گفتند: آری كه در این صورت به خدا سوگند، دروغ گفته و فسق و فجور انجام داده اند و اگر گفتند: نه، در این صورت به خدا سوگند آن دو فرزندان صلبی حضرت رسول می باشند و حرمت همسران آنان جز بخاطر اینكه از صلب آن حضرت محسوب می شوند نمی باشد. [23] .

عامر شعبی روایت می كند كه شبی حجاج به دنبال من فرستاد، من ترسیده از جا حركت كرده و وضوء گرفته و وصیت كردم، بعد نزد او رفته دیدم سفره ای پهن كرد، و شمشیری آماده نموده سلام كردم، جواب سلامم را داده و گفت نترس از امشب تا فردا ظهر به تو امان داده ام، مرا در حضور خودش نشانید و بعد اشاره كرد مردی را كه به غل و زنجیر بسته بودند نزد او آورده پیش روی او نهادند، گفت: این پیرمرد می گوید: حسن و حسین پسران رسول خدایند، می بایست حجت و دلیلی از قرآن مجید برایم بیاورد و الا گردنش را می زنم، گفتم: لازم است كه زنجیرهایش را


باز كنید زیرا اگر جواب داد كه آزاد می شود و می رود و اگر هم جوابی نداد و دلیلی نیاورد در آن صورت نیز شمشیر این آهن را نمی برد، غل و زنجیرها را باز كردند دیدم او سعید بن جبیر است، از دیدار او غمگین شدم، با خود گفتم: چگونه می تواند برای این مطلب از قرآن مجید دلیلی پیدا كند؟ حجاج به او گفت: برای ادعای خودت حجت و دلیلی از قرآن بیاور والا گردنت را می زنم پاسخ داد: منتظر باش، ساكت ماند، بار دیگر به او گفت: باز جواب داد منتظر باش لحظه ای ساكت شد و حجاج برای سومین بار مطلب را تكرار كرد، سعید پاسخ داد: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، و وهبنا له اسحاق و یعقوب...» تا «و كذلك نحزی المحسنین.»

بعد ساكت شده و به حجاج گفت بعدش را بخوان، او بعدش را خواند: «و زكریا و یحیی و عیسی» سعید گفت: عیسی در اینجا چه مناسبتی دارد؟ گفت: از ذریه او است، گفت: اگر عیسی از ذریه حضرت ابراهیم است، با اینكه پدری نداشته، و همینكه دختر زاده او است با اینكه فاصله زیادی دارد باز هم به او نسبت داده می شود پس حسن و حسین با آن نزدیكی كه به حضرت دارند سزاوارترند به اینكه به رسول خدا منسوب شوند، حجاج دستور داد ده هزار دینار به او بدهند او را بر مركبی سوار كرده به خانه اش ببرند و بعد به شعبی اجازه داد به منزلش برگردد.

شعبی گوید: فردا صبح با خود گفتم بر من واجب شد كه نزد آن پیرمرد رفته و معانی قرآن را از او بیاموزم چون چنین می پنداشتم كه با قرآن آشنایم و در آنجا دیدم آشنا نیستم، نزد او رفته وی را در مسجد دیدم در حالی كه دینارها را جلو روی خود گذاشته و ده تا ده تا جدا كرده و صدقه می دهد و آنگاه گفت: تمام اینها به بركت حسن و حسین علیهماالسلام است اگر ما یكنفر غمگین شدیم ولی در عوض هزار نفر را خشنود و خدا و رسولش


را راضی كردیم. [24] .


[1] بحارالانوار 43/ 22.

[2] لسان العرب: ماده برك.

[3] تفسر كبير، مفاتيح الغيب 32/ 124.

[4] تفسير كبير فخر رازي 32/ 128.

[5] روح المعاني/ 30/ 247.

[6] الميزان 20/ 370- 371.

[7] فاطمه الزهراء عليهاالسلام من المهد الي اللحد: 86- 87.

[8] انعام/ 84- 85. به ابراهيم اسحاق و يعقوب را بخشيدن و همه را هدايت كرديم و نوح را نيز هدايت كرده بوديم و از ذريه او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هرون مي باشند و اين چنين نيكوكاران را پاداش مي دهيم. و زكريا و يحيي و عيسي و الياس نيز از ذريه اويند و همگي از شايستگان مي باشند.

[9] بقره 133. خداوند تو و خداوند پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مي پرستيم.

[10] كفايه الطالب، 381-379.

[11] بحارالانوار ج 43 /10.

[12] نهج البلاغه خطبه 205، جلو اين جوان را بگيريد كه مرا درهم نشكند من از مرگ اين دو (حسن و حسين) بيشتر رنج مي برم زيرا نبايست نسل رسول خدا قطع شود.

[13] آل عمران/ 61.

[14] احزاب 40.

[15] شرح نهج البلاغه 11/ 26.

[16] تاريخ بغداد 1/ 316- 317.

[17] انعام/ 38، در كتاب هيچ چيزي را فروگذار نكرده ايم.

[18] انعام/ 48.

[19] آل عمران 61.

[20] انبياء/ 60.

[21] بحارالانوار 48/ 127- 29.

[22] نساء: 23.

[23] بحارالانوار 43/ 233.

[24] بحار 43/ 229.