کد مطلب:314926 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:195

گذرگاه
شخصی برای اینجانب نقل كرد: كه گذرگاه ابوالفضل (علیه السلام) قناتغستان خادمی داشت به نام ماشاالله كه بنده خودم ایشان را دیده بودم و تا چند سال پیش زنده بودند. یك روز جوانی از اهالی روستا به نام حسین به گذرگاه می آید و این پیرمرد را اذیت می كند و چند ناسزا رد و بدل می شود. آن جوان به خادم می گوید: تو پول هایی را كه مردم در صندوق گذرگاه می ریزند برای خودت برمی داری. آن خادم ناراحت می شود و دلش می شكند؛ و می گوید: یا ابوالفضل یا باید آن جوان مجازات شود یا من دیگر پایم را داخل گذرگاه نمی گذارم. و با دلی رنجور به خانه می رود و آن جوان هم به خانه می رود.



[ صفحه 477]



شب كه می خوابد حدود ساعت سه بعد از نیمه شب با درد و سوزش گوش از خواب بیدار می شود و می بیند گوش او بدون هیچ علتی در حال خونریزی كردن است. خانواده آن جوان بیدار می شوند و هر كار می كنند خون بند نمی آید. یاد نفرین خادم گذرگاه می افتد همان موقع یعنی ساعت سه به در خانه خادم می روند و از او عذرخواهی می كنند و می گویند نفرین خود را پس بگیرد. خادم هم رو به گذرگاه می كند و می گوید: یا ابوالفضل (علیه السلام) او را ببخش، او جوان بوده.

بعد از آن به بركت آقا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام) آن جوان شفا می یابد.