کد مطلب:317078 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:306

زناشوئی
عقیل بلافاصله برای انجام دستور برادر به منزل ام البنین رفت. در اینجا بایستی به این نكته اشاره شود كه چون فاطمه كلابیه بعدا از حضرت امیر دارای چهار فرزند گردید و به نام (ام البنین) یعنی مادر پسران ملقب و معروف شد، لذا ما از این به بعد در صفحات این كتاب به جای فاطمه كلابیه اسم (ام البنین) را به كار خواهیم برد، زیرا نزد همه با این نام معروف و مشهور می باشد.

در هر حال عقیل وقتی به خانه ام البنین رفت اهل خانه كه عقیل را به خوبی می شناختند در حالی كه از آمدن وی دچار تعجب شده بودند مقدم او را گرامی داشتند ولی در حیرت بودند كه چه انگیزه ای آمدن وی را به خانه آنها ایجاب نموده است.

عقیل كه از نیات باطنی آنها آگاه بود پس از تعارفات



[ صفحه 22]



مربوطه اظهار داشت چون می دانم كه از آمدن من در شگفتی هستید لذا برای آنكه شما را زودتر از اصل قضیه آگاه كنم اعلام می دارم كه خبری بسیار شادی بخش برای شما آورده ام كه بزرگترین خانواده های عرب وصول به آن را برای خود فوزی عظیم می دانند.

خانواده ام البنین در حالی كه بر تعجب آنها افزوده شده بود، پرسیدند: این خبر خوش كه آورنده آن هستی چیست و آیا نمی توانی ما را زودتر از آن باخبر سازی؟

عقیل در حالی كه لبخندی بر لب داشت، جواب داد من برای خواستگاری دختر شما آمده ام؟!

از این گفته خانواده ام البنین كه در فكر بودند خواستگار چه كسی می باشد، مشتاقانه پرسیدند: ای عقیل كاسه صبر ما لبریز گردید خواهش می كنیم ما را از این التهاب خارج ساخته و بگوئی از طرف چه شخصی به خواستگاری آمده كه آنقدر درباره آن دست بالا را گرفته و آن را برای ما تا این حد افتخارآمیز می دانی. ما خود از خاندان و اقوام بزرگ این سرزمین هستیم و نمی دانیم خواستگار چه فردی



[ صفحه 23]



است و از چه طایفه است كه جریان را برای ما به عنوان مژده و خبر خوش اعلام نموده ای!...

عقیل در حالی كه صورتش شكفته گردیده بود جواب داد من از طرف كسی وكالت دارم كه به خوبی از شخصیت و شایستگی او آگاهید و وقتی نام او را دانستید تصدیق خواهید فرمود كه درباره ایشان هر چه بگویم كم گفته ام... من از طرف حضرت علی برای خواستگاری آمده ام... او امروز از من دختری را جویا گردید كه از نظر نجابت و اصالت خانوادگی در مرتبه بالائی باشد و بتواند به عنوان همسر به خانه آن حضرت برود و من هم خانواده شما و دختر شما را معرفی كردم و حضرت امیر (ع) نیز پیشنهاد مرا قبول فرموده و اینك برای اجرای آن در حضور شما می باشم.

از شنیدن این خبر و نام گرامی حضرت علی چنان حالت سرور و شعفی به آنها دست داد كه در نتیجه آن سكوتی برقرار گردید و پس از لحظه ی این سكوت توسط عقیل شكسته شد و اظهار داشت: اینك كه از چگونگی امر آگاه شدید نظر خود را در این باره اعلام دارید؟ بزرگ خانواده پاسخ داد:



[ صفحه 24]



ای عقیل همانطور كه قبلا گفتی حقیقتا تو بهترین مژده و جالبترین خبر را برای ما آورده ای و نه تنها موافقت خود را در این باره اعلام می داریم بلكه از آن در نهایت اشتیاق استقبال می كنیم زیرا وصلت با مولای متقیان برای هر فردی و هر خانواده ای باعث سربلندی و سرافرازی است فقط چند روزی به ما مهلت دهید تا مقدمات امر را فراهم كنیم.

بالاترین و بزرگترین آرزوی هر دختر و دوشیزه ای این است كه شوهری برازنده و با شخصیت پیدا نماید و در كنار او زندگانی زناشوئی و وظایف مربوطه را طی نموده و انجام دهد. ام البنین نیز از این فكر و از این آرزو نیز عاری نبود و وقتی دریافت كه به عنوان همسر مورد موافقت مولای متقیان قرار گرفته نهایت خوش وقتی و سعادت را در خود احساس نموده و همان موقع مصمم گردید كه فداكارانه در راه رفاهیت شوهر گرامی خود كوشش نموده و تمام وجود خود را وقف آن نماید.

در هر حال پس از چند روز آماده گی خانواده عروس



[ صفحه 25]



به عقیل اعلام گردید و او نیز پس از آگاهی حضرت (ع) برای انتقال عروس به خانه ی برادر خود، در معیت تعدادی از صحابه و محارم به منزل ام البنین كه انتظار آنها را می كشیدند عزیمت نمود. وقتی به آنجا رسید همگی از جمله ام البنین را آماده حركت دید. عقیل قبل از حركت و در میان سكوت حاضرین ام البنین را مورد خطاب قرار داده و اظهار داشت. شما امروز به عنوان همسر به خانه ی شخصی می روید كه بعد از رسول خدا متقی ترین، پاكترین و بارزترین فرد عالم اسلام می باشد و به طوری كه آگاه می باشید مدت بسیار كوتاهی است كه زوجه گرامی و مقدس خود یعنی زهرای اطهر را از دست داده و این فقدان تا ابد در روح علی اثر جبران ناپذیری بر جای گذارده است. رفتار تو بایستی طوری متین و مدبرانه باشد كه از هر حیث لیاقت چنین افتخاری داشته و بتوانی رضایت مولا را جلب كنی حسنین و زینب (ع) نزد پدر بسیار عزیز و گرامی هستند و وظیفه ی شما این است كه در نگهداری آنها منتهای مراقبت را معمول داری و آنان را چون فرزند خود عزیز و محترم شماری.



[ صفحه 26]



ام البنین جواب داد یا عقیل من به خوبی از شخصیت بارز شوهر محترم خود آگاه می باشم و از مقام و منزلت فرزندان فاطمه (ع) كاملا باخبرم و مطمئن باشید كه آنان را بر فرزندان آتی خو ترجیح خواهم داد و در راه رفاهیت و آسایش آنها مانند ما در واقعی كوشش خواهم كرد.

بعد از این جریانات و مذاكرات ام البنین به اتفاق تعدادی از افراد از خانه ی خود به منزل مولای متقیان عزیمت نمود تا به وظیفه سنگینی كه سرنوشت برای او در نظر گرفته بود لباس عمل بپوشاند و محققا خود او هم نمی توانست پیش بینی كند كه در آینده چه صفحه ی درخشانی در تاریخ اسلام برای خود خواهد گشود و با فدا نمودن چهار فرزند خود در راه حق و حقیقت كه در رأس آنها حضرت اباالفضل قرار داشت چه افتخار بزرگ و دائمی برای خویش كسب خواهد كرد.



[ صفحه 27]