کد مطلب:319177 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:293

لغت
كلمه ی «ختم» و «خاتم» (به كسر و فتح تا) در لغت بمعنی «ما یختم به» و عاقبت هر چیز است و آنچه را كه بوسیله ی آن امری پایان پذیرد خاتم و خاتم گویند و ختم مصدر آنست «الختم ما یختم به» «الخاتم و الخاتم ما یختم به، و عاقبت كلشیی». المنجد

اصل معنی در لغت خاتم عاقبت هر چیز و وسیله ی اتمام است، و اگر گاه بمعنی انگشتری هم استعمال شده از راه مجاز و اطلاقات ثانویه است، زیرا چنانكه امروز پایان نامه ها را امضاء میكنند یا انگشت میزنند، در سابق مهر میكرده اند، و مهر یا امضاء بمنزله ی اعلام اتمام مندرجات نامه است كه پس از مهر یا امضاء، مطلبی اگر اضافه شود از مناط اعتبار خارج است، و در واقع مهر ما یختم به المكتوب می باشد.

و نظر به اهمیت مهر و امضاء در ازمنه ی قدیم و حتی تا ادوار اخیره غالبا زاید اسم خود را در نگین انگشتری حك می نمودند، كه بهتر از آن حراست شود و بدست كسان نیفتد، و كم كم كلمه ی خاتم كه بمهر اطلاق می شده، به انگشتری نیز كه جای مهر را گرفته بود به آن سبب گفته شد [1] و از معانی ختم، بستن و پوشیدن است [2] و بنابراین معنی میتوانیم بگوئیم به انگشتری كه خاتم گفته شده به اعتبار پوشیدن انگشت
به آن است، و لهذا در هر صورت اطلاق خاتم به انگشتری از روی مجاز است نه واقع، و قانون ادب اقتضا میكند، ما در هر عبارتی لغتی مشاهده نمودیم كه برای آن علاوه بر معنی اصیل لغوی یك معنی عرفی مجازی و اصطلاحی موجود بود، مادامیكه بحكم سیاق عبارت و قرینه ی حالی و كلامی امكان اخذ معنی اصلی موجود است نمیتوانیم معنی مجازی را از كلام بگیریم، مگر اینكه استفاده ی معنی حقیقی كلمه از عبارت صحیح نباشد، و همیشه معنی حقیقی اصالت دارد، مگر بقرینه انصراف بمعنی مجازی پیدا كند، مثلا اگر كسی گوید دخلت الشمس فی البیت (خورشید داخل خانه شد) از قرینه می فهمیم كه منظور گوینده از خورشید نور آنست، و اطلاق شمس بنور آن مجازا و روی علاقه ی علت بمعلول است، ولی اگر گفته شد طلعت الشمس (خورشید طالع شد) می فهمیم گوینده طلوع خورشید را از افق اراده نموده، و همچنین در آیه ی شریفه ی خاتم النبیین ما با استفاده از معنی اصلی لغوی آن دو قرائن كثیره ی دیگر از كتاب و سنت و اجماع مسلمین بشرح سابق الذكر (در بحث نبی) می یابیم كه مراد حق متعال اراده ی معنی اصلی و حقیقی از لفظ خاتم و اعلام اتمام نبوت بوجود مسعود حضرت محمد بن عبدالله (ص) میباشد و با وجود قرائن موجوده ی دیگر مجالی برای انصراف لغت از معنی حقیقی بمعنای مجازی وجود ندارد [3] و هیچگاه كلمه ی خاتم
بمعنی زینت و تصدیق (بطوریكه نویسنده ی خاتمیت ادعا نموده) نیامده تا بالنتیجه بگوئیم پیغمبر اسلام زینت و انگشتری انبیاء و تصدیق كننده ی پیغمبران سلف است، و لهذا نویسنده ی بهائی هیچ دلیل و قرینه بر استعمال كلمه ی خاتم بجای زینت یا تصدیق نقل ننموده و این معنی را از خود ساخته،
و یك اصطلاح من در آوردی ذكر كرده است، بخصوص كه معمولا وقتی میگویند انگشتری در دست فلانی است، چنین فهمیده میشود كه بفرمان او و در اختیار اوست نه زینت او، در این صورت بر فرض كه انگشتری معنی حقیقی خاتم هم باشد باز نمی توانیم خاتم النبیین را انگشتری انبیاء معنی كنیم، مگر معنی مجازی جعلی مؤلف بهائی را بپذیریم، و البته جای انكار نیست كه حضرت خاتم النبیین صلی اله علیه و آله و سلم تصدیق كننده ی انبیای سلف بوده و شأن نبی صادق همین است، ولیكن این مطلب مطلقا و به ادنا وجهی مناسب با كلمه ی خاتم نیست و از تشبثات عجیبه ی این طایفه میباشد، و می پرسیم كه مگر سایر پیغمبران گذشته مصدق انبیای پیش از خودشان نبوده اند؟ مگر حضرت مسیح بن مریم حضرت موسی را تصدیق ننموده؟ و مگر حضرت موسی (ع) ابراهیم و نوح و سایر انبیای پیش را تصدیق نكرده؟ و آیا تصدیق انبیای سلف از مختصات پیغمبر خاتم بوده كه به این صفت مشهور و ممتاز گردد، آنهم در لفظی كه بهیچوجه معنی تصدیق و تأیید را نرساند، بخصوص كه می بینیم در خود قرآن آنجا كه صحبت از تصدیق پیغمبر (ص) نسبت به انبیاء گذشته و ادیان سالفه است با همان لفظ تصدیق ذكر گردیده:

و مصدقا لما بین یدی من التوارة و الانجیل - ولكن تصدیق الذی الایه جای بسی شگفتی است بهائیه كه برای اثبات مرام خود غالبا حقایق
روشن و متفق علیها را انكار میكنند، گاهی برای منظور خاص به اقوال شاذو كلمات دو پهلو و معانی مجازی (خود ساخته) كه نزد اهل تحقیق به پشیزی نیر زد تمسك میجویند و از قدیم گفته اند: «الغریق یتشبث بكل حشیش».

[1] الخاتام حلي للاصبع حفر عليه اسم اللابس ام لا (المنجد) (و در همين ماده خاتام و خاتم بيك معني ذكر گرديده.

[2] اختتمه - عكس افتتحه (المنجد).

[3] حتي خود بهاء الله نتوانسته از بداهت معني كلمه ي خاتم در آيه ي مذكوره بگذرد، و در مجموعه ي «اشراقات» صفحه ي 292 صريحا پيغمبر اسلام را كسي معرفي مي كند كه بوجود او نبوت و رسالت انتهي يافته است و گويد: الصلوة و السلام علي سيد العالم و مربي الامم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و علي آله و اصحابه دائما ابدا سرمدا... الخ و همچنين عبدالحميد اشراق خاوري مؤلف بهائي در جلد يك كتاب «رحيق مختوم» ص 78 مينويسد: «در قرآن سورة الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبيين فرموده جمال مبارك جل جلاله (مقصود بهاء الله است) در ضمن جمله ي مزبوره ميفرمايند: «كه مقام اين ظهور عظيم و موعود كريم از مظاهر سابقه بالاتر است، زيرا نبوت بظهور محمد رسول الله كه خاتم النبيين بود ختم گرديد»

و باز «شيخ محمدعلي قايني بهائي» در كتاب «دروس الديانه» در مقام بيان عقايد اهل بهاء در درس دهم ص 7 مينويسد: «چون ذكر عقيده ي اهل بهاء در ميان است مناسب چنين مينمايد كه اعتقاد خود را در حق مظاهر الهيه كه از قبل بوده اند بيان كنيم و كشف حجاب از وجه اهل ارتياب بنمائيم، ما بهائيان بعد از ايمان بخدا و اقرار بوحدانيت و فردانيت و تقديس ذات مقدسش از هر نعت و صفت بحقانيت جميع انبياء و مظاهر احديت معترف و بتمام كتب آسماني مؤمنيم و حضرت رسول محمد ابن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم را عقل كل و ختم رسل ميدانيم چه خوب بود بهائيان براي فهم معاني كلمات و ترجمه ي آيه ي شريفه ي خاتم النبيين مولا و مقتداي خودشان را قاضي و حكم قرار ميدادند و بتأليفات مبلغين امر كه بمهر «لجنه ي ملي نشريات امري» معهور گرديده نير توجهي مينمودند.