کد مطلب:321227 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

جواب
به این كلمه كه اول می گوید ادعا می كند كه مزخرفات میرزا علی محمد اشرف از قرآن است و عرش پروردگار از این كلمات به لرزه در می آورد و بعد باز صریح تر از این می گوید و ما هم به حول و قوه پروردگار و بركت صاحب كار (ص) بیانی می كنم تا شاید اهل انصاف از آن عبرتی بگیرند و می گوئیم كه اگر چه ما خود اقرار به جهل خود و عجز از فهمیدن قرآن كرده ایم و ادعای آن را نمی كنیم ولی معذلك خداوند به فضل تعلیم ائمه اطهار (ص) و رشحات فیوضات ایشان بعضی امور ظاهریه حالی ما كرده است از فضل قرآن و ما به همین ها اكتفا می كنیم و حسب الوعده پروردگار امیدواریم كه هدایت بیابیم چنانكه فرمود الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا پس می گوئیم كه یك راه ظاهر بسیار سهل در فهمیدن اعجاز قرآن برای ما این بوده است كه اگر چه از فهم قرآن عاجز بودیم ولی پیغمبر (ص) به آیات و معجزات بینات دیگر صدق و حقیقت خود را ظاهر فرموده بلكه به معجزاتی كه در همین قرآن ذكر آنها هست و اخبار به غیبی كه داده است فهمیده ایم كه پیغمبر راستگو و بر حق است و بعد از معرفت صدق او در همین قرآن مدعی شده است كه جن و انس مثل او را یا مثل یك سوره او را نمی آورند و اگر مثل او را نمی آورند بهتر از او را بطریق اولی نمی آورند مفهوم اولویت در همچو موردی كه ضروری باشد كه غیر منطوق اولی باشد به حكم منطوق البته حجت است چنانكه فرمودند در آیه ی شریفه و لا تقل لهما اف كه اگر خداوند چیزی را خوارتر از كلمه اف یافته بود آن را ذكر می كرد پس آن را ذكر كرده
كه مثل ضرب و شتم بطریق اولی ممنوع باشد حال در این آیات اگر از مثل قرآن كمتری یافته بود آن را ذكر می كرد زیرا كه در مثل این مقام نباید گفت پست تر از این را نمی توانند بیاورند زیرا كه همه كلام بشر پست تر است چه اینكه پست تر از این كه نزدیك به این باشد باز مشكل است بلكه مخصوص می شود به كلام پیغمبر و اهل بیت ولی باز به آن طور تحدی نفرموده و فرموده است كه مثل آن را نمی آورند پس بهتر از آن بطریق اولی منتفی می شود و حال آنكه كسی كه توانست بهتر بیاورد مثل را بطریق اولی می آورد خلاصه پس بنص قرآنی كه لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید مثلف قرآن نمی توان آورد و هر كه مدعی این امر بشود مكذب محمد بن عبدالله (ص) است و منكر قرآن او و فرض می كنم كه حدیث متشابهی در این مقام دست آورده باشی و كتاب جدید به خیال خود شنیده باشی اولا كه معنی آنها سوای این وضعی است كه تو گمان كرده ثانی اینكه بر فرض اینكه هیچ احتمالی سوای همین معنی كه تو خیال كردی در آن نرود ما همچو حدیثی را دروغ و مجعول می دانیم هر چند در كتب معتبره نقل شده باشد زیرا كه مسلم است كه پیغمبر و ائمه اطهار (ص) فرموده اند كه اخباری كه از ما روایت می كنند عرضه بر كتاب خدا كنید اگر موافق است ما گفته ایم و اگر مخالف است ما نگفته ایم و از ما نیست و دروغ گویان بر ما بسته اند پس این حدیث كه تو فرض می كنی كه دلالت كند بر اینكه ممكن است كتابی دیگر سوای قرآن در آخر الزمان از جانب پروردگار نازل شود به كلی دروغ و مجعول است و هیچ حجتی در آن نیست و صریح محكمات كتاب منع از این مطلب می كند پس قرآن به نص پیغمبر صادق مصدق مثل و مانند از برای آن نیست و نخواهد آمد چنانكه بعد از آنكه امر به اتیان سوره فرموده فرموده است فان لم تفعلوا و لن تفعلوا ما تقوا النار الایه و لن نفی ابد می كند یعنی نخواهید آورد هرگز خلاصه كه هر كه چنین ادعائی كند از اسلام خارج شده و نیز یك راه ظاهر دیگر این است كه پیغمبر (ص) ما را تكلیفی به غیر آنچه به ما فهمانیده است نفرموده و در كتاب مجید خداوند فرموده است لا یكلف الله نفسا الا ما اتیها و معصوم فرمود ندای ما عرفها یعنی تكلیف نمی فرماید خداوند نفسی را مگر آنچه را كه به او شناسانیده و بدیهی است كه شناسانیدن به ما از راه همان قواعد و رسومی است كه دست داریم نه چیز دیگر مثلا اگر امری اظهار می شود كه جزو مرئیات است باید به چشم ببینیم و اگر جزو مسموعات باید بگوش خود بشنویم و امر تكلیف شرعی بازیچه اطفال نیست كه می خواهند مثلا آنها را بترسانند به اسم لولو در تاریكی نشان دادن او را بترسانند یا آنكه دوای تلخ را در دهان او می ریزند و به به و په په می كنند كه بچه را از تلخ آن غافل كنند و مثل وضع سلوك بانبكیان و چرسیان هم نیست كه یكدفعه به آنها بگویند ببین چه هوای سردی است و برف می آید بیچاره بنای لرزیدن می گذارد یا ببین چه هوای گرمی است فورا عرق می كند یا ببین چه سبزه و بستانی
است فورا لذت از آن می برد بكه همه آنچه می فرمایند از واقعیات عالم است كه همه ملك شهادت بصدق آن می دهد و به همان قواعد و رسوم كه داریم حقیقت آن بر ما معلوم می شود پس اگر پیغمبر (ص) مثلا كتاب می آورد و می فرماید كه از حیث فصاحت و بلاغت ظاهره مثلا مثل آن را كسی نمی آورد باید فصحا و بلغا تصدیق این مطلب را بنمایند و مثل آن را نتوانند بیاورند ولو مباهت مكابر بگوید كه لو نشاء لقلنا مثل هذا ولی از این قبیل دعاوی مزخرف بسی كرده می شود گنجشك هم به ماده اش می گفت كه من اگر بخواهم تخت سلیمان را به منقار خود بر می دارم ولی اینها صحبتهای یاوه است آنكه می توانست مثل آن را بیاورد طوری كه همه ی فصحا و بلغا تصدیق كنند برای كدام روز دست نگاهداشت شمشیر و ذلت و صغار و جزیه را بر خود گذارد و مثل آن را دست نگاهداشت از دست او بر آمد در برابر پیغمبر ایستاد و او را سنگ باران كرد و پیشانی و دندان مقدسش را شكست و مثل قرآن می توانست بیاورد و نیاورد والله كه اینها سخنانی است كه مگر مثل خودت بی دینی قبول كند خلاصه مطلب آن بود كه باید من و تو از همان راه كه فصاحت و بلاغت سایر كلمات عرب را فهمیده ایم از همان راه بفهمیم كه واقعا پیغمبر راست فرموده همان طور كه مثلا تصدیق كردند همه كه از امرء القیس كسی بهتر شعر نگفته همانطور تصدیق كنند كه فصاحت قرآن فوق این حرفهاست و تو ملاحظه كن كه كلامی كه هنوز صرف و نحوش درست نیست و در یك صفحه بیست غلط این شخص می نویسد كدام یك از فصحای اولین و آخرین تصدیق فصاحت و بلاغت این كلام را می نمایند مگر در اخبار ندیده كه بعضی از جهالت می آمدند و ایرادی بر قرآن داشتند پیغمبر خدا (ص) به همان قواعد عربیت و تصدیق اهل خبره جواب آنها را می دادند و شاهد از قول آنها می آوردند چنانكه مروی است كه جماعتی ایراد كردند بر پیغمبر (ص) كه تو مدعی فصاحت قرآنی لفظ استهزاء و كبار به تشدید باء و عجاب فصیح نیست فرمود كه از تصدیق كه را در این باب قبول دارید عرض كردند فلان پیرمرد عرب فصاحت او معروف است اگر تصدیق كرد ما قبول داریم فرمود او را حاضر كنند همینكه حاضر شد حضرت او را رخصت نشستن داد در جائی نشست فرمود از این جا برخیز جای دیگر بنشین همین كه نشست فرمود از اینجا هم برخیز و جای دیگر بنشین همین كه چند مرتبه او را جابجا فرمود پیرمرد متغیر شد و عرض كرد اتستهزؤنی و انا من كبار العرب ان هذا الشئی عجاب پس همه تصدیق كردند كه این كلمات فصیحه است و اصل این روایت را سماعا روایت كردم ولی در كتب معتبره موجود است كه جماعتی خدمت پیغمبر (ص) آمدند و عرض كردند آیا تو رسول از جانب خدا نیستی فرمود چرا عرض كردند چیست این قرآنی كه آورده كلام خداست فرمود بلی عرض كردند پس خبر ده ما را از قول خدای تعالی انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون هرگاه معبود ایشان با ایشان در آتش است پس به تحقیق كه عیسی را عبادت كردند آیا می گوئی در آتش است فرمود پیغمبر (ص) كه خداوند قرآن را نازل فرموده است بر من به كلام عرب و متعارف
در لغت عرب این است كه ما از برای آن چیزی است كه تعقل نمی كند و من از برای آن كسی است كه تعقل می كند والذی صالح از برای هر دو است پس اگر شما از عرب هستید پس شما می دانید خدا فرموده انكم و ما تعبدون اراده فرموده است اصنامی را كه عبادت كردند و آنها تعقل نمی كنند و مسیح داخل در جمله آنها نیست به جهت اینكه او تعقل می كرد و اگر فرموده بود انكم و ما تعبدون و هر آینه مسیح داخل می شد در جمله پس آن جماعت عرض كردند كه راست فرمودی یا رسول الله امام علیه السلام در حدیثی فرمود آنچه حاصلش این است كه شما عرب هستید چه طور می خوانید كه معقبات از پیش رو یعنی چه و حفظ كردن از امر خدا چه معنی دارد بعد فرمود كه این آیه را آنها جمع كردند تحریف كردند و اصل آن اینطور بود له معقبات من خلفه و رقیب من بین یدیه یحفظونه به امر الله و همچنین از این قبیل اخبار بسیار است و همه شاهد این است كه قرآن به سبك كلام عرب و مطابق با قواعد عربیت بوده حال شما اگر مدعی هستید كه این مرد به زبان عربی حرف زده تو را به حق خدا كدام قاطرچی عرب اینطور سخن گفته است و كلام به این ركاكت و استهجان و مغلوطی ادا كرده و اگر می گوئید كه زبان دیگری است كه اولا چه زبان است و قواعد و رسوم آن چیست ثانی اینكه این كلام غربی است كه تو بگوئی من زبان جدیدی آورده ام و این معجز من است كه شما نمی توانید مثل من تكلم بكنید اینكه خطائی است ظاهر زیرا كه معجز آن است كه نوع آن در نزد نبی نوع معجز باشد و زبانی غیر زبان عرب برای عرب معجز نمی شود پس بنابراین همه عجم و ترك و هندی برای عرب معجز دارند و عرب هم برای همه آنها معجز دارد پس باید هر یك قائل به نبوت دیگری بشوند اینكه كلامی است خطا و بی معنی و هر كه بخواهد زبان مستحدث می تواند بیاورد و آن معجز نیست چه بسیار كه زبان مستحدث آورده اند و معجز شمرده نشده مثل اینكه میرزا مهدی خان وزیر نادر آن زمان كه هندوستان رفت در اندك وقتی زبان اردوی را تركیب كرد و به آنها آموخت كه الان زبان عمومی هندوستان همین زبان است و معجز هم شمره نمی شود و حال اینكه خود شما می دانید كه منظور این مرد زبان جدید نبوده بلكه منظورش عربی گفتن بوده و این قدر مستهجن حرف زده است باری و اگر به زبان عربی مبین طوری حرف زده شد كه عرب عاجز شدند این می شود صحیح و خود شما اقرار دارید كه حرفهای مزخرف این مرد با قواعد عربیت درست نمی آید و اگر بگویند چنانكه می گوئید كه در قرآن هم بعضی كلمات هست كه با قواعد عربیت راست نمی آید جواب می گوئیم كه اولا چون در قرآن بنص اخبار اهل بیت بعضی تحریفات واقع شده ممكن است كه بعضی از این قبیل ایرادات كه دارید اگر درست فهمیده باشید به واسطه تحریفات باشد و شاهد این اخبار اهل بیت است كه در بعضی آیات تصریح فرموده اند كه اینكه مخالف عربیت است به علت تحریف است و اشاره به بعضی از آنها در سابق شده و ثانی اینكه هر كس نحو می داند این مطلب را ملتفت
است كه رسوم و قواعد عربیت در نزد عرب مختلف بوده است حجاز و صغبی سخن می گفته اند و قریش خاصه وضع دیگر اهل یمن طور دیگر عراق عرب به نهج دیگر بلكه بصرئین و كوفیین مختلف بوده اند و كوفیین در قواعد متابعت حضرت امیر (ع) را می كردند و بصریین مخالفت می نمودند و مخالف بودن آیه ی با آنچه تو از قاعده ی بعضی از نحویین ببینی دلیل اینكه با هیچ قاعد راست نمی آید نیست و اما كلمات این مرد بر ادیب متدرب ظاهر است كه با هیچ یك از قواعد عربیت درست نیست كه ادعا كند من به اصطلاح فلان طایفه سخن گفته ام بلكه كلماتی است بی معنی كه او جهالت به هم یافته است و چون در این موقع او را سخنی از این باب نیست حاجت بشرح و بسط را یدی نیست و وجوه ظاهریه دیگر باز هست ولی چون در هر جائی او اعاده مزخرفات خود را می كند ما هم هر جائی جوابی انشاء الله تعالی خواهیم گفت ان عادت العقرب عدنا لها و كانت النعل لها حاضرة و اما آنچه گفته است كه این شجره همان شجره محمدیه است كه از قبل قرآن بر او نازل شد و حال بیان و تبیان تا آخر در حدیث شریف منع شدید فرموده اند از اینكه كسی حسب و نسب خود را نزدیك به حسب و نسب پیغمبر (ص) شمرد چنانكه حضرت صادق (ع) فرمود در حدیثی كه حاصلش این است كه عبدالعزیز بن عمر از من سؤال كرد كه چیست حد كسی كه ادعا كند كه پیغمبر را فضلی بر بنی امیه در حسب نیست فرمود كه گفتم بار كه حد او قتل است و اینكه او را زنده نگذرند و در اخبار فرمودند كه نزدیك نمی شود بحسب و نسب او حسب و نسب احدی و اگر بگوئی كه من می گویم این همان شجره ی محمدیه است گویم بلی این را هم حضرت صادق (ع) فرمود در حدیثی در بغداد انواع منكرین قائم (ع) كه قائلی معصیت خداوند را می كند بقولی خودش اینكه روح قائم (ع) در هیكل غیر خود نطق می كند چنانكه در كتاب المبین از عوالم نقل است و آن حضرت از التفات به اینگونه دعاوی زار زار گریه می كرد و اشك از چشم های مبارك او می ریخت و ندبه های جان گداز می فرمود و شاید در مقام دیگر عین عبارات را نقل نمائیم و نیز در كتاب المبین است از حسین بن علی (ع) در حدیث انطاق ضب كه اعرابی بعد از آنكه اسلام آورد عرض كرد یا رسول الله آیا بعد از تو پیغمبری هست فرمود نه من خاتم النبیین هستم و لكن بعد از من ائمه هستند از ذریه ی من كه قوامون بقسط هستند مثل عدد نقباء بنی اسرائیل حال از تو سؤال می كنم كه این كه فرموده بعد از من پیغمبر نیست و ائمه هستند مقصود از این چه بوده است ملتفت نكته باش تا بر تو مشتبه نشود اگر بنا باشد كه بعد از او كسی برخیزد و ادعای نبوت بكند و كتاب و شرع جدید بیاورد و لو اینكه این شجره همان شجره محمدیه باشد باز نبی بعد از او آمده است زیرا كه این بعد كه فرموده بعد و رتبی منظور نبوده كه تو بگوئی این بعد نیست این خود او است زیرا كه بعد رتبی اگر منظور نظر بود لازمه اش این بود
كه احدی از انبیاء خدا كه سابق بودند پیغمبر نباشند و حال اینكه همه پیغمبر بوده اند و اگر نبودند چرا آن سرور را خاتم النبیین گفتند پس یقینا بعد رتبی منظور نیست و منظور بعد زمانی است و اعرابی سائل بیش از همین درك نمی كرده و همچنین حضرت امام رضا (ع) با مأمون همین فرمایش را فرموده است قطعا و مأمونهم غیر از همین بعد زمانی چیزی درك نمی كرده و اگر بگوئی كه محض همین گفتم كه این همان شجره ی محمدیه است می گویم بر فرض محال كه چنین باشد اتحاد شجره باعث اینكه تعدد ظاهری و اسم آن از میان برداشته شود نیست قطعا اتحاد شجره محمدیه در چهارده نفس مقدس محل شبهه نیست و فرمودند اولنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمد و كلنا محمد و معذلك ائمه را از میان برنداشت و فرمود بعد از من ائمه هستند با اینكه شجره یكی است و در آنجا فرمود نبیی بعد از من نیست و اگر اهل حكمت باشی علت این را عرض می كنم كه از برای آن شجره مباركه زیتونه در ظهور است ظهوری به نبوت و ظهوری به ولایت و ظهور به ولایت منقسم می شود باز به دوازده صورت و در هر مقام به هر ظهور كه جلوه فرمودند مسمی به همان اسم می شوند و لو حقیقه شجره یكی باشد اما آن دخلی به عرصه ی ظاهر ندارد پس در این مقام اگر ممكن بود كه در دنیا ظهوری به نبوت و وحی جدید و كتاب و شرع جدید داشته باشند نمی فرمود پیغمبر (ص) بعد از من پیغمبر نمی آید و اگر اتحاد شجره مجوز این است كه بفرماید نبی بعد از من نیست پس می بایست وجود امام و نبی همه را نفی كند زیرا كه شجره در همه ایشان بدون شبهه یكی است ملتفت نكته بیان باش كه خالی از اشكال نیست و چون مشكل است به درد عوام نمی خورد باید جواب ظاهری گفت پس می گوئیم كه اگر صاحب شجره باشی مثل نخل كه از آن امر معیشت تو بگذرد و وقتی اجل آن شجره برسد و خشك بشود تو كه در معیشت خود محتاج به شجره هستی آیا از پی شجره اولی بهر شجره كه آوردی قناعت می كنی ولو شجره باشد بدون ثمر یا شجره حنظل باشد و همینكه آن را یافتی می گوئی شجره خود را یافتم و گویا از من چیزی فوت نشده یا آنكه می گوئی باز دست من خالی است و تا نخل دست من نیاید امر من نمی گذرد یا اقلا شجره مثمری دیگر مثل انار و انگور و امثال آنها اگر چه هیچ یك به دوام نخل نیست و اعتدال آن از همه بیشتر است ولی باز اشجار مثمره دیگر بئس البدلی از آن هست اما شجره حنظل را به هیچ قاعده نمی توان به جای نخل گرفت و به آن اكتفا كرد حال همچنین است امر این جماعت شجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اكلها كل حین باذن ربها را از دست داده اند و شجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار را بجای آن گرفته و به اسم آن می خوانند و خوشحالند و عیش می كنند عجب است والله از این جماعت وقتی در منبر مثلی از حال این جماعت بر زبان این ناچیز جاری شد و چه قدر شبیه است به حال این جماعت البته دیده اید اطفال را كه در انواع بازی خود وقتی یكدیگر را ضیافت می كنند و سفره می چینند شخص عاقل كه نظر می كند می بیند قطعه سفالی است و ذغالی و قطعه سنگی و امثال اینها اما اطفال هر یك از آنها را به اسم غذای طیبی می خوانند و به یكدیگر تعارفات دارند و لقمه در دهان یكدیگر می گذارند
و عیش از سفره خود می كنند اما معذلك شكمها گرسنه و لبها داغ بسته و پدر و مادر بیچاره باید بروند تحصیل غذای طیبی بكنند و حاضر كرده به خورد اطفال خود بدهند كه از گرسنگی تلف نشوند بعینه حالت این جماعت یكنفر فاسق فاجر را ظهور پروردگار اسم می گذارند و یكی را مظهر خاتم انبیاء و یكی را مظهر خاتم اوصیاء و یكی را جبرئیل و تمام اینها ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباءكم ما انزل الله بها من سلطان خلاصه شجره ی محمدیه شجره ای است كه تا آدم صفی كه ملاحظه كنی همه اجداد و آباء او از كفر و شرك بری و لم تنجسك الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثیابها و كنتم نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة و كیست كه این صفت در او موجود باشد ایشان در همه طبقات پاكند از حین وقوع نطفه در رحم معصوم و مطهر هستند این شخصی را كه هنوز اشخاصی هستند كه فسق و فجورهای او را در طهران فراموش نكرده اند و از اشخاص معتبر شنیده ایم كه در جوانی ما از فسق و فجور میرزا حسین علی در تعب و عجب بودیم یكدفعه از میان در آمده العیاذ بالله و استغفر الله ظهور پروردگار و جلوه سیدالشهداء علیه الصلوة والسلام می شود عبرت بگیر كه درباره پیغمبر و ائمه اطهار (ص) یكنفر به تهمت نتوانسته است نسبت معصیتی در طفولیت یا در كبر بدهد با آن همه اعداء كه در صدد هر گونه اذیتی بودند و از هیچ قسم تهمت مضایقه نداشتند و درباره این مرد روات معتبر شهادت به فسق و فجور او می دهند و این جماعت از خدا شرم نكرده و از روی پیغمبر حیا ننموده این اسماء و القاب شریفه را بر سر آنها می گذارند و خوشحالند كه جلوه خاتم و سیدالشهداء و امام عصر دست آوردیم و اینك كتاب جدید است و شرع جدید كه باز آورده اند آن وقت مزخرفاتی بی سر و ته بهم می بافند كه اینهاست كتاب و شرع جدید كه با هیچ میزانی صحت و استقامة آنها درست نمی آید اینهمه حكمتها و علوم كه از ایشان در عالم منتشر شده است كه جمیع صاحبان علوم سلسله سند خود را به حضرت امیرالمؤمنین (ع) منتهی می كنند و افتخارها به این می كنند و حال اینكه هر یك از دریای علوم ایشان قطره بیش دست نیاورده اند و خود ایشان حلال همه مشكلات و رموز عالم بوده اند و هنوز روز به روز از پرتو علوم ایشان علمها بیرون می آید كه هوش از سر شخص عاقل عالم می پرد همه اینها كنار گذارده و به چهار كلمه حرف یاوه مزخرفی كه بهم می بافند ناز می كنند اعظم علوم ایشان كه به آن افتخار می كنند كلماتی است كه در توحید از هر جا دزدیده و ادعا می كنند كه چنین توحیدی تاكنون در عالم نبوده و غافلند از آنچه خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده و پیغمبر و ائمه اطهار (ص) آن را شرح و بسط داده اند آنقدر كه بهتر و بالاتر از آن تصور كرده نمی شود و هر كه قائل بشود كه مزخرفاتی كه اینها به هم بافته اند در این باب از آنچه از ائمه سلم الله علیهم فرموده اند بالاتر است باید ملتزم شود به اینكه آن بزرگواران مردم را العیاذ بالله دعوت به شرك فرموده اند و خداوند در قرآن مجید توحید ناقصی آورده هیهات هیهات قرآن مشتمل بر توحیدی
است كه خاتم انبیاء (ص) به آن خدا را توحید كرده چگونه فرض می شود كه بالاتر از آن توحیدی آورد ملاحظه كن كه علی بن الحسین در حدیث شریف می فرماید كه خداوند دانست كه در آخر الزمان جماعتی متعق خواهند آمد پس سوره توحید و آیات سوره حدید را تا علیم بذات الصدور نازل فرمود پس هر كس وراء آن را قصد كند هلاك می شود پس ملاحظه كن كه این توحید است كه خداوند اهل آخرالزمان را به آن تكلیف فرموده است و هر كس وراء آن را قصد كند هلاك شده است پس آنچه اینها می گویند اگر بالفرض صحیح و درست گفته اند بالاتر از آنچه در كتاب است نیست و اگر درست نگفته اند چنانكه نمی گویند هلاك شده اند پس اینكه اعظم علمی است كه به خیال خود آورده اند چنانكه بعد از اینها این ادعا را می كنند از این كه گذشتی از سایر علوم نمی دانم چه آورده اند اگر همینهاست كه ظاهر می كنند كه نیست جز مزخرفاتی كه به هم بافته اند سؤال با جواب مربوط نیست عنوان باب با آنچه در اثناء می گوید هیچ ربط به هم ندارد و چون بعد از اینها باید افشاء الله تفصیل این مطالب بیاید اینجا در صدد نیستیم قرآن و اخبار اهل بیت سلام الله علیهم آنقدر مشتمل بر اخبار عیب است كه از حد احصا و شماره بیرون است آن اخبار غیبی كه از این جماعت دیده شده چه چیز است جز بعضی چیزها كه گفتند و علانیه كذبشان معلوم شد و متعذر شدند كه بدا شد و گمان می كنند كه آنچه در اخبار انبیاء بدا می شده است به این وضعهای پر و پوچی است كه حضرت ادعا می كنند بلكه هر چه بدا می شد مخصوص آثار صدق قول خود را نشان می دادند كه اسباب گمراهی خلق نشود مثل اینكه حضرت عیسی (ع) خبر داد از خانه كه امشب در این خانه عروسی است و فردا شب عزاست همین كه فردا شب شد اثر عزائی بروز نكرد اصحاب عرض كردند كه چه حكایت شد فرمود برویم ببینیم چه حكایت است تشریف آورد و نشست تا آنكه سؤال فرمود كه شب گذشته چه خیری از تو سر زده عرض كرد خیری نكرده ام سوای اینكه سائلی بود كه هر هفته در مثل این شب می آمد و سوال می كرد و چیزی می گرفت شب گذشته به عبادت مهود آمد و سوال كرد اهل خانه ما چون گرفتار بودند كسی جواب او را نگفت من خود برخواستم و چیزی به او دادم فرمود كه همین صدقه تو است كه رفع بلا نموده حال فراش خود را بلند كن همینكه بلند كرد ماری عظیم یافت فرمود مقدر شده بود كه این مار تو را هلاك كند چون صدقه دادی رفع این بلا شد پس به این طور صدق خود را بر اصحاب ظاهر فرمود و شبیه به این از پیغمبر خاتم نیز دیده شد و از حكمتهای ایشان دور نیست كه مخصوص اینطور خبر داده اند تا اثر صدقه را علانیه نشان دهند خلاصه كه خداوند اجل از این است كه پیغمبران و حجتهای خود را دروغگو كند و صدق ایشان را ظاهر نكند حال دلیل صدقی كه از این مرد ظاهر شد در اخبار به غیبی كه داد كه مثلا مكه می روم و چنین و چنان می كنم كدام یك ظاهر شد و از قراری كه بعضی اتباع نقل می كنند بعضی اخبار به غیب داده كه فلان عالم
یا فلان سلطان را عما قریب می گیرم و او بعد از چندی مرده است و والله بسیار عجیب است از این احمقان كه گول می خورند اگر راست می گوید از امری كه مسلم نیست خبر بدهد و الا اینكه عما قریب فلان كس خواهد مرد هر ذیشعور می فهمد كه همه كس عما قریب خواهد مرد اگر طولی هم كشید و بر مخبر اعتراض كردند جواب می گوید كه یرونه بعیدا و نراه قریبا اگر راست می گوید خبر دهد كه هر كسی چه خورده و در خانه خود چه ذخیره كرده چنانكه حضرت عیسی (ع) فرمود انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فی بیوتكم و الا عما قریب فلان كس می میرد علمی نیست كه مخصوص به تو باشد همه مرده شوهای عالم این علم را دارند و انتظار مرگ هر كس را می كشند خلاصه كه همه دعاویشان بی معنی است و هر كسی كه ادنی شعور داشته باشد بطلان امر آنها را می فهمد منافقینی كه در عهد پیغمبر بودند بسكه پیغمبر (ص) اخبار به غیب داده بود و آیات در شان هر كس نازل شده بود یكدیگر را ساكت می كردند كه آرام بگیرید كه خدای محمد به او خبر می دهد حالا این مرد كه خبر از خودش ندارد و مال امر خود را نمی داند نعوذ بالله همان شجره محمدیه است كه از قبل قرآن آورده و حال بیان و تبیان بسیار عجب است به حق خدا از كسی كه هزار یك بلكه صد هزار یك فضل پیغمبر را شنیده و فهمیده و به خیال خود اعتقاد كرده است اینكه این شجره ی خبیثه را به آن شجره طیبه نسبت بدهد و آن را بر این تفصیل دهد چه جای تسویه و چه جای اینكه این را نعوذ بالله افضل شمرد خلاصه كه مشت بر سندان زدن بیحاصل است این دلها كه مثل سنگ بلكه از سنگ سخت تر شده است و به كلمات خدا و رسول و ائمه (ص) و علمای بالغ منفعل و متأثر نشد از صحبتهای ما هم متاثر نمی شود انك لا تهدی من اجبت و لكن الله یهدی من یشاء و تمامیت این بیانات بعد از اینها انشاء الله خواهد آمد و اما آنكه گفته است كه اگر بگویند آن شجره مباركه نیست تا آنكه آیه نقل كرده اولا قرائت آیات در هر موردی ممكن است و دلیل حقیت و بطلان كسی نیست باید موضوع آیه را شناخت آن وقت آیه را خواند و الا هر عامی نادان كه دعوی بكند آیه می تواند بخواند ثانیا آیه را غلط نقل كرده و نمی دانم اگر اعجاز قرآن را به ادراك خود می فهمد چه حكایت است كه غلط نقل كرده و نفهمیده كه از حد اعجاز بیرون رفت اولا بشر منصوب نیست و مرفوع است آخر آیه هم الا فی ضلال مبین نیست الا تكذبون است و صحیحش این است قالوا ما انتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرحمن من شی ان انتم الا تكذبون ثالث اینكه از این قبیل چند آیه دیگر هم هست آنها را هم بخوان و جواب انبیا را بشنو اگر راست می گوئی تو هم آن قسم جواب بگو قوم صالح (ع) به او عرض كردند ما انت الا بشر مثلنا فات بایة ان كنت من الصادقین صالح (ع) فرمود هذه ناقة لها شرب و لكم شرب یوم معلوم و لا تمسوها بسوء فیاخذكم عذاب یوم عظیم فعقروها فاصبحوا نادمین فاخذهم العذاب ان فی ذلك لایة و ما كان اكثرهم مؤمنین و بعد از چند آیه دیگر است كه قوم شعیب (ع) به او عرض كردند و ما انت الا بشر
مثلنا و ان نظنك لمن الكاذبین تا اینكه می فرماید فكذبوه فاخذهم عذاب یوم الظلة انه كان عذاب یوم عظیم ان فی ذلك لایة و ما كان اكثرهم مؤمنین ای مسلمان ملاحظه كن این آیات از قبیل ناقه و عذابها كه ذكر فرموده اگر اینها عین واقع است به همین وضع ظاهر كه پس هر پیغمبری از این قبیل باید داشته باشد و اگر همه به تاویل است تاویل عذاب مثلا به كفر باطن و هلاك نفوس انسانیه و امثال اینها می شود و این امری نیست كه اولا مخصوص به قوم صالح و شعیب باشد و ثانیا این یهود و نصاری كه خود در این دریای كفر غوطه ور بودند اگر ملتفت این عذاب بودند چرا متنبه نمی شدند همچنانكه در قیامت متنبه می شوند و سؤال می كنند كه ما را بر گردانید كه عمل صالح بكنیم و اگر نمی فهمیدند پس خود را معذب نمی دیدند و قوم صالح و شعیب را هم به سبب كفر معذب گمان نمی كردند و بعد از آن هم كه پیغمبر می فرمود كه قوم صالح و شعیب معذب شدند می بایست اقلا انكار قول او را بكنند و نكردند پس تاویل كردن عذاب ظاهر به این تاویلات خطاست و واقعا و حقیقت به عذاب ظاهری معذب شده اند و همه ی اینها آیاتی است كه خداوند به انبیاء خود داده است حال بسم الله ناقه از كوه بیرون بیاورند ما ببینیم چه می كنند و والله كه اینجوره مردم جاهل اگر ناقه از كوه بیرون بیاورند یا شق القمر بكنند با این جهالت هیچ عاقل متابعت آنها را نمی كند زیرا كه عاقل از این قبیل آیات می خواهد كه اطمینان به صدق ایشان حاصل كند آن وقت به علم ایشان بگیرد فرض كردم آیات آورد در صورتی كه اینقدر جاهل است چه سود پس علم و عمل هر دو باید باشد و عمل بی علم مثمرثمری نیست خلاصه و اما آیه ی دیگر كه ذكر كرده آن را هم هر كس در هر مورد می تواند بخواند و زبان انسانی را كه خداوند اینطور نرم و به فرمان قرار داده محض همین هست كه قدرت بر نطق داشته باشد نهایت مؤمن عقل او آن طرف زبان اوست و اول تعقل می كند و مورد را تحصیل كرده بعد آیه می خواند و غیر مؤمن عقلش این طرف دهان او است بعد از آنكه خواهد خود او یا دیگران ملتفت می شوند كه بیجا و بی موقع خواند پس موضوع آیه را باید ملاحظه كرد خلاصه و اما آنچه گفته كه حاصلش این است كه آیا تاكنون كسی كتاب از جانب خدا آورده كه باطل باشد جواب می گوئیم كه نه از جانب خدا هر كه آورد باطل نیست ولی این مرد از جانب شیطان آورده و به دروغ نسبت به خدا داده و البته باطل است و نظائر و امثال او هم در عالم متعدد بوده اند اما كلیه ملل باطله كه لا تعدو لا تحصی كسانی هم كه به خیال خود كتابی آوردند و آیاتی و بر باطل بودند مسیلمه كذاب یكی از آنهاست كه آیات هم آورد از این قبیل كه الفیل ما الفیل و ما ادراك ما الفیل له خرطوم طویل و ذنب وئیل خدا می داند كه هزار مرتبه از حرفهای میرزا علی محمد فصیح تر و بلیغ تر و معذلك هرثكلی به آن می خندد و الان مردی است در هندوستان برخواسته ادعای عیسویت می كند آیات و كتبهم به زبانهای مختلف بسیار آورده و چاپ هم شده
و منتشر شده است پس بنابر قول تو این هم در جای خود بر حق است اما مشكل می دانم كه این به درد شما بخورد و روح الله بشود و پشت سر قائم شما نماز بكند و برای او وزارت كند اولا كه قائم شما مدتهاست كه مرده از این مرد از آن طایفه از عامه است از قرار معلوم كه قائم موعود را خود عیسی می دانند و اما آنچه باز گفته اگر برهان اخبار كتب قبل است تا آخر همانكه گفتیم اولا موضوع را پیدا كن بعد آیات بخوان و بعد از این هم باز در مقامی كه استشهاد به آیات می كند انشاء الله بیانها خواهد آمد و اما آنچه گفته این حربهم به آیات قرآن بلكه به انجیل و توریت مستدلند و اگر بگویند مقصود این نیست نصاری و یهود هم از قبل گفتند و اذا قیل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤمن بما انزل علینا و یكفرون بما ورائه و هو الحق مصدقا لما معهم قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان كنتم مؤمنین وجه استدلال به این آیه را نمی دانم اگر منظورش از كلمه ی و هو الحق مصدقا لما معهم باشد می گوئیم كه در پیغمبر (ص) و كتاب او امر چنین بود و قول پیغمبر (ص) مصدق و موافق با كتاب آنها بود و آنها تكذیب بیجا می كردند اما شما ای طایفه مصدق كتاب و پیغمبر و ائمه ما (ص) نیستید و بسیاری از ضروریات دین ما را انكار كرده اید با اینكه همه آنها ماخوذ از كتاب و موافق با او و مطابق با فرمایش پیغمبر و ائمه (ص) است و اخبار صحیحه ما را تاویلات به رای كرده اید و كتاب شما به هیچ وجه تصدیقی از كتاب ما ندارد در كتاب ما هست كه جن و انس مثل یك سوره كتاب ما نمی آورند در كتاب شما هست كه اشرف از قرآن است و مثل یك حرف آن را كسی نمی تواند بیاورد پس شما مصدق كتاب ما ابدا نیستید و مصادیق آیاتی كه در كتاب پیغمبر (ص) یا در كتب انبیاء در باب ظهور و رجعت نازل شده شما نیستید مگر بلی آنچه در اخبار فرموده اند كه علمهای باطله قبل از ظهور حجت بیرون می آیند حقا كه شما یكی از آنها هستید بدون شبهه بلكه شاید یكی از همان دوازده علم باطل كه فرموده اند از سادات بر می خیزند باشید والله اعلم.