کد مطلب:321229 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:239

جواب
چون اظهار تردد
خود را كرده است به مناسبت چند كلمه می گوئیم در كتاب المبین از اكمال الدین روایت شده است از حضرت صادق كه فرمود خداوند ابا كرده است اینكه تعریف بكند باطلی را به حق و ابا كرده است از اینكه قرار بدهد حق را در قلب مؤمن باطلی كه شك در آن نداشته باشد و ابا كرده است از اینكه قرار دهد باطل را در قلب كافر مخالف حقی كه شك در آن نداشته باشد و اگر این قسم قرار نداده بود حق از باطل شناخته نمی شد و هم از آن حضرت روایت شده است در تفسیر قول خدای تعالی و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه فرمود كه خداوند حایل می شود میان او و میان اینكه بداند كه باطل حق است و نیز فرمود كه یقین نمی كند قلب اینكه حق باطل است ابدا و یقین نمی كند اینكه باطل حق است ابدا و افاضل درست از آن حضرت كه باطل شناخته نمی شود بحقیت ابدا و از این قبیل اخبار متعدد است و تو حق داری كه یقین به حقیت این طایفه نداری و وعده خداوند است كه هرگز یقین نكنی ولی خلافی كه در این مورد كرده این است كه چیزی را كه تو خودت به اقرار خودت در آن بر یقین نیستی مردم را به آن دعوت می كنی و چندین حدیث از آل محمد علیهم السلام در این باب رسیده است كه انواع مذمت و تهدید و وعید فرموده اند كسی را كه به چیزی كه علم به آن حاصل نكرده خلق را دعوت كند و كفایت می كند قول خداوند كه فرمود :افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی و فرمود :ان الظن لا یغنی من الحق شیئا و در كتاب المبین از كافی نقل است كه سؤال كرده شد حضرت باقر (ع) كه حق خداوند بر بندگان چیست فرمود اینكه بگویند آنچه علم به آن حاصل كرده اند و وقوف كنند نزد آنچه نمی دانند و نیز همین مطلب از حضرت صادق علیه السلام سؤال كرده شد فرمود حق خدا بر خلقش این است كه بگویند آنچه علم حاصل كرده اند باز بایستند از آنچه نمی دانند پس هر گاه چنین كردند پس به تحقیق كه به حق خداوند ادا كرده اند به سوی خدا حق او را و نیز حضرت باقر (ع) فرمود كه هر كه فتوی بدهد مردم را به غیر علم و هدایت از جانب خداوند ملئكه رحمت و ملئكه عذاب همه او را لعن می كنند و ملحق می شود به او وزر هر كه عمل به فتوای او بكند و اخبار بسیار به این مظامین وارد است پس بترس ای مرد از اینكه با وجود اینكه خود بر یقین نیستی و قطعا هرگز به این آرزو در این راه كه می روی نخواهی رسید مردم را بخوانی به این راه و آنها را گمراه كنی و گناه تمام این گمراهان ملحق بتو بشود و معذب بعذابی كه لایق همه است بشوی و فرقی كه در این معصیت كبیره است با سایر معصیتها اینكه در آنها هرگاه نادم شدی و تائب گردیدی خداوند از تو عفو می كند بر حسب وعده كه فرموده است ولی در این معصیت اگر تائب هم بشود انسان از او عفو كرده نمی شود تا آن وقت كه همه آن جماعت كه به قول تو گمراه شده اند هدایت بكنی و از آن راه كه برده برگردانی سهل است كه هر كه بر این عقیده باطله مرده است از اتباع تو همه را
زنده بكنی و هدایت نمائی چنانچه همین مضمون در حدیث شریف وارد شده خلاصه كه حاجت باطناب در این باب نیست و اما آنچه گفته كه نفوسی لله و فی الله حجیت قرآن و معجزه صاحب قرآن را ثابت نمایند تا دفع شبهه شود بدانكه خداوند این احسان را بكافه مسلمانان بلكه به همه بنی نوع انسان كرده است و جماعتی را برانگیزانیده كه این سعی را نموده اند و كما هو حقه این خدمت را به انجام رسانیده اند شماها سعی كنید كه اولا طالب حق باشید ثانی اینكه اغراض نفسانیه را از دل بیرون كنید تا حق را دریابید و در كتب مشایخ ما اعلی الله مقامهم این مطلب به كمال وضوح بیان شده این ناچیز هم در این اوراق بعضی از آنچه اقتباس نموده ذكر كرده ام باز هم به فضل خداوند و بركت ائمه اطهار سلام الله علیهم شرحی می دهیم شاید اگر طالب حقی بر آنها عبور كند و مرور نماید هدایت یابد اولا این مطلب را بدان كه خداوند دنیا را دار ابتلا و اختیار قرار داده است تا هر كه هر چه در كمون اوست ظاهر شود چنانكه فرموده است الم احسب الناس ان یتركوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الكاذبین و اگر خداوند می خواست كه به مقتضای علم خود بدون افتنان و امتحان با خلق سلوك فرماید هر آینه خلق بر او حجت داشتند و اگر چه علم خداوند اولی است به حقیقت تصدیق ولی مردم جاهلند و غافل از این مطلب و بمقتضای جهل خود بسا بر او ایراد هم می كردند كه ما غافل بودیم و جاهل چنانكه خداوند می فرماید : « و اذ اخذ ربك من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربكم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمة انا كنا عن هذا غافلین » و اینكه در عرصه ی ذر است ولی آیات بسیار به این مضامین نیز هست كه در دنیا هم خداوند حجت خود را تمام كرده تا اینكه معتذر نشوند كه ما غافل بودیم چنانكه می فرماید : « یا اهل الكتاب قد جائكم رسولنا یبین لكم علی فترة من الرسل ان تقولوا ما جائنا من بشیر و لا نذیر فقد جاءكم بشیر و نذیر والله علی كل شی ء قدیر» خلاصه در این باب شبهه نیست و لازمه ی اختیار و افتتان این است كه علم حق و باطل هر دو در ملك باشند نهایت از برای باطل جولایی است تا زمان معینی و عما قریب سرنگون خواهد شد و حق باقی است و دائم ولی منقطع شدن باطل آن وقتی است كه خبیث از طیب تمیز داده شود اما تا طینتها مختلط است علم حق و باطل هر دو در عالم هست « لیمیز الله الخبیث من الطیب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض فیركمه جمیعا فیجعله فی جهنم » پس اگر بنا باشد كه پیش از آن زمان كه می فرماید :« لو تزیلوا لعذبنا الذین كفروا » ریشه اعلام باطله را به كلی از جهان براندازند البته طینتهای خبیثه ملجأ و پناهی از برای خود نمی یابند و خبث خود را نمی توانند اظهار كنند این است كه خداوند به آنها مهلت داده و می فرماید : « سنستدرجهم من حیث لا یعلمون و املی لهم ان كیدی متین » پس با باطل بطور استدراج و مهلت سلوك
می فرماید ولی معذلك بقدر اینكه حق به كلی پوشیده نماند و امر باطل مخفی نشود البته حقیت آن و بطلان این را بر خلق ظاهر خواهد فرمود چنانكه فرموده است « جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا » و فرموده است بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لكم الویل مما تصفون پس البته حق را به آیات و علامات خود مظفر و منصور می كند و باطل را به آیات و علامات شیطانی مفتضح و رسوا می كند و البته شبهه نیست از برای احدی از مسلمین كه پیغمبر (ص) خاتم از جانب پروردگار مؤید و مسدد است و آثار حقیت از آیات و علامات و معجزات و خوارق عادات و علوم و اخلاق و غیر آنها از آنچه لازمه حقیت است همه در او جمع بوده و در نزد مسلمانان بدیهی است چه اینكه غیر ایشان منكر این مطلب باشند ولی صرف انكار دلیل بطلان نیست و اگر انكار دلیل بطلان بود هیچ حقی در عالم نبود زیرا كه هر حقی را جماعتی انكار كرده اند ولی حرف در این است كه شهادت مسلمین را در این باب از چه جهت باید تصدیق كرد می گوئیم كه از امر دین گذشته آیا هیچ امری در دنیا به اخبار مخبرین ثابت شده است و اعتماد به آن نموده اید یا نه اگر انكار این مطلب را داری كه در حقیقت مبتلای به وسواس و مالیخولیائی زیرا كه در این باب شبهه نزد هیچ عاقل نیست و خود تو الان بروایات داری خلق را دعوت می كنی اگر روایات حجت نیست پس چه حجت در قول تو است پس قطعا این حرف را نخواهی زد و بقول بعضی دوات البته می توان گرفت و بنای عالم و اساس عیش بنی آدم همه بر همین است و آنها كسانی اند كه همینكه انسان نظر می كند از آنها صدق و دیانت و امانت را علانیه مشاهده نماید پس به قول این قسم اشخاص البته اعیاد می كند و بنای امر دین و دنیای خود را بر آن می گذارد و بر خداست كه اگر این اشخاص تواطؤ بر كذب نموده باشند دروغ آنها را بر من ظاهر كند و این امر بصرف انكار منكر ظاهر نمی شود زیرا كه قول نافی را بر مثبت حجتی نیست و خداوند در كتاب مجید خود فرموده هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون انما یتذكر اوالالباب و نافی در حكم جاهل است و آنكه از روی علم شهادت می دهد البته شهادت او مقبول است و در اخبار قضاء است كه ما شاهد را از منكر می پذیریم و همه از همین باب است كه شهادت بر نفی مسموع نیست زیرا كه انسان عالم الغیب نیست نهایت از هنگامی كه حاضر بوده اطلاعی دارد از آن هنگامی كه حاضر نبوده است او را چه خبر هست و چه طور می تواند كه رد بر آنكه حاضر بوده بكند و فرمودند كه لیس لمن لا یعلم حجت علی من یعلم و مگر كه چرا در این مورد به آیات و اخبار استدلال می كنی و حال اینكه تو هنوز در صدد اثبات حجیت آنهائی زیرا كه اولا تو هم همه اینها را اقرار داری و مطلب تو امری ورای اینها است كه به آن باید برسیم و ثانی اینكه اگر درست ملاحظه كنی همه ی این مطالب از ضروریات و
بدیهیات اولیه است آیات و اخبار هم بر طبق آنها وارد شده و از باب تبرك و تیمن ذكر می شود علاوه كه همه این مطالب را به دلیل عقل قاطع می توان اثبات كرد كه راه آن از همین بیانات بدست می آید خلاصه در این شبهه نیست كه قول مثبت مقدم است بر نافی و بنای تو در معاملات دنیویه بر همین است خاصه در این مورد كه منكرین انكار دارند در هیچ موردی نیست كه منكر بگوید مثلا من در همان حینی كه روایت می كنند كه پیغمبر (ص) شق القمر فرموده یا رد شمس نموده حاضر بودم در مكه معظمه یا در مدینه منوره و در خدمت آن حضرت بودم چنین چیزی نشد نهایت در این دو مسئله مدعی می شوند كه امر آسمانی است و باید حاضر و غائب همه خبردار شوند و هر كس هیئت افلاك و زمین را بداند می داند كه این حرف هم مزخرف است و خاصه عوارض نقاط زمین چه قدر است می داند كه اینها ایرادی نیست كه بتوان قول مثبت را رد كرد جائی كه علانیه می بینیم كه منجم از خسوف و كسوف و اوقات آنها خبر می دهد و بسا یقین عادی هم داری كه درست حساب كرده معذلك به واسطه ی اختلاف آفاق در بعضی اماكن صدق او بروز نمی كند و همه از این است كه با این وضع افلاك و ارض لازم نیست كه هر امر سماوی برای همه اهل زمین ظاهر شود علاوه كه عوارض دیگر هم هست از كوهها و ارتفاع و انحطاط نقاط ارضیه و ابرها و موانع دیگر كه اسباب خفای اینجوره امور است و منع می كند عاقل را از اینكه انكار صرف بكند و حال اینكه همین دو سه مسأله است كه امر سماوی بوده سایر معجزات و آیات ارضیه كه اینقدر اشكال هم در آنها نیست كه چندین هزار از آن قبیل از پیغمبر و ائمه (ص) نقل شده و منكر انكار می كند به محض همینكه ماندیم یا اطمینان به قول روات حاصل نكردیم و تو وقتی كه از روی انصاف نظر بكنی و خدای خود را بر خود حاضر ببینی می بینی كه نمی توان انكار كرد خاصه كه قراین صدق همه این اخبار در زمان خودمان از قبور منوره ایشان بروز می كند و تو ملاحظه كن در مثل عتبات عالیات و مدینه ی منوره با اجتماع این همه اعادی شیعه چگونه می توانند كه به دروغ این همه معجزات بر ائمه خود ببندند و اسباب سخریه و استهزاء عامه نشوند بلكه مكرر از خود عامه می شنویم كه روایت در این باب دارند و اشهد بالله كه خود ما از سنی با شأنی كه محتاج به تملق نبود در مدینه منوره شنیدیم كه از معجزات ائمه بقیع (ع) نقل می كرد پس با این وضع كه محل انكار و شبهه نیست قرینه صدق نوع این اخبار دست می آید و اگر تو باز یقین نمی كنی اصلاح وجدان خود را بكن و دعا كن در نزد خداوند كه این مرض را از تو دور كند زیرا كه وسواس مرض بسیار مزمن بسیار سختی است كه به فرمایش امام (ع) عقل را از انسان دور می كند و شخص را مطیع شیطان می كند و خداوند در كتاب مجید خود امر فرموده كه پناه به او ببریم از شر وسواس خناس و هم چنین باز كتاب و سنت ایشان كه مانده اعظم شاهدی است
بر صدق نوع این روایات كه كتاب به این استحكام و سنت این نظام ممكن نیست صدور آنها مگر از رسول عالی مقام و خاصه در كتاب او سخن می گوئیم و فرض می كنیم كه نظر به اخبار گذشتگان هم نكنیم امروز ما كتاب را مشاهده می كنیم با این تحدیها كه در او هست و ما خود بندگانی هستیم كه بر خداست كه حق و باطل را در زمان خودمان به ما بفهماند و علانیه می بینیم كه احدی نیست كه مدعی شود كه مانند كتاب بیاورد و لو نشاء لقلنا مثل هذا بگوید اما سوای عرب كه شبهه در این باب نیست كه قادر بر این نیست و اگر ادعا هم بكند بیجاست و بزودی كذبشان بروز می كند و از عرب هم مدعی این امر نیست و اگر هم باشد در نزد عرب و بسیاری از عجم و غیرهم كه علم عربیت آموخته اند بزودی مفتضح می شود زیرا كه ممكن نیست به این فصاحت و بلاغت و طرز و طور كه بر سبك هیچ كلامی نیست نه خطبه است و نه شعر نه بر سبك بیانات علی رسمی است معذلك علوم بسیار را مندرج است آثار عجیبه و غریبه بر هر آیه از آن مترتب است كه اهل طلسمات و الواح می دانند و مجرب و معمول است مانوس است شیرین است حلاوت دارد هر چه انسان می خواند با اینكه نمی فهمد از آن كسل نمی شود و هكذا هدایت می كند انسان را راغب به آخرت می كند معرض از دنیا می كند از عذاب می ترساند به رحمت امیدوار می كند و غیر اینها و ذكر همه فضل آن را نمی توان كرد بلكه نمی دانم و در حقیقت نمی دانم كه چه كیفیت دارد كه در كلام دیگری نیست همین قدر می دانیم كه احدی ادعای این مطلب را هم نكرده و اگر بگوئی از ترس مسلمین و شمشیر سلطان آنهاست كه چنین ادعائی نمی كنند می گوئیم دلیل ما آسمانی است نه زمینی اگر زمینی بود محتمل بود كه اینكه كسی مدعی نشده از ترس باشد ولی عرض ما این است كه خداوند كسی را بر نیانگیخته كه ادعا كند كه مثل او می آورم و بر نیانگیختن خدا از ترس كسی نیست و از احدی نمی ترسد و كسی هم نمی تواند او را منع و جلوگیری نماید پس وقتی كه نفرستاد معلوم است كه پیغمبر در ادعائی كه فرموده است و به تصدیق پروردگار ما ساكن القلب و ثلج الفؤاد می گیریم و می رویم و بر فرض محال كه هم چو كسی باشد كه از عهده برآید ولی عمدا نیاورده باشد در این صورت خدا بر ما حجتی نیست و لیس الله بظلام للعبید زیرا كه به ما نفهمانیده پس چه تكلیف و حرج بر ماست معاذ الله ان ناخذ الا من وجدنا متاعنا عنده و لا یكلف الله نفسا الا ما ایتها پس بنابر آنچه خداوند ما را هدایت كرده مثل و مانندی از برای قرآن نیست بلی در این آخرالزمان این مرد برخواسته و مدعی است كه این بیانی كه آورده بهتر از قرآن است بلكه ادعا كرده است كه مثل یك حرف آن را كسی نمی تواند بیاورد و اشهد بالله تا شخص سفیه نباشد خود این قسم تحدی را نمی كند زیرا كه ملاحظه كن پیغمبر (ص) با آن مقام و مرتبت تحدی را به یك سوره و یك حدیث بیشتر نرسانیده و یك آیه نفرموده است بیاورید زیرا كه آیات مختصره بلكه یك كلمه هست
مثل مدهامتان و پیغمبر نفرموده كه مثل یك آیه نمی توانید بیاورید زیرا كه ممكن بود كسی بگوید ملتفتان فرضا و چه فرق می كنند این دو تا با هم اما پیغمبر فرموده است كه مثل یك سوره و یك حدیث نمی توانید بیاورید كه اینطور كلمات و آیات را به هم جمع كنید به آنطور قواعد حكمت كه خود او می داند اما این مرد اینقدر شعور نمی كند كه تحدی را باید قسمی كرد كه مردم بفهمند چه اینكه در واقع نفس الامر معلوم است كه حرفی هم كه پیغمبر بگوید از جهات و حیثهای حكمت كسی مثل او نمی گوید ولی آن دخلی به مقام تحدی ندارد تحدی را به قسمی می كنند كه مصدق بیاید و بنشیند و تمیز بدهد مثلا یكی به یكی بگوید تو یك قدم مثل من نمی توانی برداری تمیز اینكار خیلی مشكل است اما اگر گفت تو بقدر من نمی توانی بدوی تمیز آن بسیار آسان است صد قدم راه كه رفتید با هم مطلب معلوم می شود پس پیغمبر اگر نباشد تحدی بكند نمی فرماید تو یك قدم نمی توانی مثل من برداری مگر بلی معجزی بكند كه یك قدم او بقدر هزار قدم فرضا بشود یا طی الارض بشود آن صحیح است و الا به همین قدمهای رحیمی تحدی نمی فرماید هر چند كه قدمی كه پیغمبر بگذارد با عصمت كلیه كه از برای او هست احدی از آحاد نتواند مثل آن بگذارد اما این امری نیست كه مردم بفهمند خلاصه كه در نزد عقلا واضح است كه این قسم تحدی خودش دلیل قلت عقل و بطلان می شود حالا از آن گذشته تو نمی دانم چه مذهب داری اظهار اسلام كه مكرر می كنی اگر چه یقین در دلت نیست ولی به ظاهر ادعا می كنی و اجماعی امت پیغمبر (ص) است كه قرآن حق است و وجوب تصدیق آن را ضروری می دانند چنانكه در كتاب المبین از ابی الحسن علی بن محمد العسكری نقل شده كه در رساله نوشته اند كه اجماع كرده اند امت قاطبه كه اختلافی میانشان نیست در این مطلب اینكه قرآن حقی است كه شك در او نیست در نزد همه فرق امت پس ایشان در حالی كه اجتماع بر قرآن دارند مصیبند و بر تصدیق آنچه خداوند نازل فرموده هدایت یافته اند به جهت قول پیغمبر (ص) لا تجتمع امتی علی ضلالة تا آخر حدیث شریف پس شما مدعی هستید كه از امت پیغمبر ما (ص) هستید باید قرآن در نزد شما حق باشد و به آن عمل نمائید پس در باب این چند آیه كه فرموده احدی مثل آن را می آورد چه می گوئی پس اگر مصدق قرآنی باید مكذب این كتاب مجعول باشی و اگر مكذب قرآنی كه سخن و سلوك را با تو ترتیب دیگر است خلاصه كه بسیار عجب است كه كسی در اسلام نشو و نما كرده باشد در قرائت قرآن نموده باشد و بعد كلمات مزخرفه این مرد را بشنود و كیفیت آنها را بفهمد و دعاوی او را ببیند و باز هوس بكند كه مرثیه دیگر برای او بخوانند چه جای اینكه مشتبه بشود كه این به كلمات طلاب بلكه عوام می ماند چه جای اینكه مشتبه به كلام علما یا به كلام امام یا پیغمبر یا ملا بشود نعوذ بالله من غضب الله خدای واحد شاهد است كه یكی از علما كه طبع او مزاح است به شوخی خواسته كه تقلید از عبادات بیان كند و سعی كرده كه گاهی
غلط هم بنویسد چه كه اینهم وجه شباهتی است و خدا می داند كه صد مرتبه املح و اصح و احكم و اتقن و امتن از مزخرفات این مرد گفته بود با اینكه منظور مزاح بود والله كه ما خود را از اهل عربیت و سواد تامی نمی شمریم همین قدر به قدر رفع حاجتی جزئی تحصیلی كرده ایم عار و ننگ داریم از اینكه عبارت عربی خود را پهلوی عبارت این مرد بگذاریم و به حق خداوند از حلاوت و ملاحت گذشته كه برای طبع مستقیم مهوع است و طبع را منزجر می كند و اگر چه هنوز یك كتاب بیان تمام ندیده ام اما بعضی عبارات كه در این كتاب با سایر جاها از او دیده ام بسیار غریب است عجب این است كه اتباع را هم طوری تربیت كرده كه یك عبارت مزخرف از او نقل می كنند آن وقت یك معنی مزخرف دیگر از او استنباط می كنند گفتن بعینه مثل جنیان بلكه مجانین حرف می زنند و خدا رحم كرده است كه آن چند نفر طلبه بی دینی كه اول گرد او را گرفته بودند می گرفتند نوشتجات او را و تصحیح غلطهای او را می كردند و آن وقت انتشار می دادند معذلك آنقدر مغلوط و نامربوط و ركیك و مستهجن است كه از وصف خارج است عنوان برای باب قرار می دهد آن وقت یك حرف پشت سر او می گوید كه هیچ ربط به عالم آن عنوان ندارد و این مطالب را خود حضرات هم ملتفتند حتی در ایقان اشتباه كاری كرده و بعضی از آیات نقل كرده و به پیغمبر (ص) نسبت داده كه جواب را مطابق سؤال نفرموده است و خواسته عیوب بیان را بپوشد و مولای من به تفضیل حل معانی آیات را از اخبار فرموده و ثابت نموده كه در قرآن چنین چیزی نیست و بیان پر از این خرافات است كه عنوان باب دخلی به مطالبی كه بیان شده ندارد خلاصه و عجب است كه می خوانند اتباع و هی حظ می كنند و لذت می برند بعینه مثل حالت بعضی زنان كه در ما دویم و سیوم حملشان طبعشان منحرف می شود طوری كه از غذاهای طیب مشمئز می شوند و مثل ذغال و امثال آن را می پسندند شخص سالم صدای شكستن ذغال زیر دندان پشت او را به هم می لرزاند و این ضعیفه مبتلا می خورد آن را و لذت می برد والله حالت این جماعت اینطور شده است و می گوید این مرد كه من قدرت و هیمنه و استیلای این قوم را در مقام استدلال دیده و عجز كل را هم مظنونش شده در مقام نصیحت می گوئیم ای مرد برو خود را مداوا كن هرگز ندیده كسانی كه خلط سودا بر مزاجشان غالب می شود و وحشت قلب پیدا می كنند چگونه از همین امور متداوله متعارفه كه هیچ اسباب وحشت نیست وحشتها می كنند و ترس بر ایشان غالب می شود طوری كه رنگ از رخساره آنها می پرد و عرق سر تا پای آنها را فرا می گیرد و بسا غش می كنند و بر زمین می افتند همان حجره و دالان و حیاتی كه روزی هزار مرتبه بر آن عبور می كنند و هیچ چیز موحشی در آنها نیست شب از آنجا عبور می كند و هر هیولی كه به نظر او می آید وحشتها می كند اگر یك گربه بیچاره صدائی بكند اگر قوه فرار برای این بیچاره علیل بماند فرار می كند و الا كه همانجا غش كرده بر زمین می افتد و همه اینها از مرض است شخص سلامت می رود و می آید و همه كار می كند و هیچ باك ندارد حال
آن هیمنه و استیلا كه این شخص علیل از آن گربه دیده چه واقعیت داشته كه او را ترسانیده و فرار كرده است پس تو سعی كن این مرض دماغی را از خود دور كنی آن وقت ببین چه هیمنه و استیلا برای این جماعت می ماند مگر به محض اینكه انسان چهار عبارت پشت سر هم در مقامی خواند این مهیمن و مستولی است تو ببین چه می گویند آیا بجا و درست می گوید یا اینكه صرف كلماتی است پشت سر هم می گوید و در مثل معروف است كه اعرف الرجال بالمقال لا المقال بالرجال و اصل علت این امر را اگر بخواهی بدانی این است كه اصل حكایت ظهور قائم آل محمد علیهم السلام خود این چنان امر بزرگی است كه ذكر آن طبایع خلق را از خود بیخود می كند و قوت و قدرت از ایشان می رود شیطان هم در این وقت در كمین است به محض اینكه می بیند حالت انسان پریشان است و خودداری نمی تواند بكند در آن حال اسباب فراهم می آورد او را به هر طرف كه میل دارد می برد مثل اینكه كسی كه ترسیده و ضعف بر او مستولی شده اگر تو بخواهی او را به طرفی كه خلاف مقصود او است ببری آسان تر است تا آن وقتی كه در كمال قوت و قدرت است و معالجه این امر این است كه انسان سعی كند و همیشه خود را متذكر ایشان داشته باشد و آثار و علاماتی كه برای ایشان در اخبار صحیحه ماثوره است همیشه در ذهن خود مذاكره كند تا آنكه اولا مانوس بذكر ایشان باشد و نور ایشان قلب او را منور داشته باشد و معرفت ایشان از برای او حاصل شود تا بحدی كه غیبت برای او مثل علانیه و حضور شود چنانكه در حدیث شریف فرمودند پس چنین كسی هر گاه چنین ادعائی از كسی بشنود به واسطه اینكه مانوس بذكر ایشان است حالتش آن طور نمی شود كه دیگر استمساك وجود خود را ننماید و شیطان او را برباید بلكه خودداری می كند علاوه بر اینكه صاحب معرفت هم هست و به حرفهای یاوه گول نمی خورد خلاصه كه هیمنه كه از آنها دیده از این باب است كه خودت ضعیف شده بودی مانند مرغی كه از درخت از شدت ترس می فتد و روباه او را می رباید پس سعی بكن قلب خودت را به معرفت آل محمد علیهم السلام قوت بدهی تا هیمنه تو بر آنها افزون گردد ان یكن منكم عشرون صابرون یغلبوا مأتین و ان یكن منكم مأة یغلبوا الفا من الذین كفروا بانهم قوم لا یفقهون.