کد مطلب:321239 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:204

جواب
هوش از سر انسان می رود كه این مرد تا چه درجه عزم كرده كه به هر وسیله بلكه به هر حیله بتواند مطلب خود را اثبات كند و لو اثبات باطل را به باطل بنماید و چاره هم ندارد زیرا كه حق كه هرگز دلیل باطل نمی شود ناچار است از اینكه متمسك به باطل شود و اگر احیانا ذكر آیه و حدیثی می كند بكلی بیجا و بی موقع است و بر خلاف مطلب او دلالت می كند مگر اینكه تاویلی برای خود بكند و آن را تطبیق با مطلب خود بنماید و ما هم بحول و قوه پروردگار و فضل و بركت ائمه اطهار (ص) عزم داریم بر اینكه احقاق حق و ابطال باطل را بنمائیم اما آنچه گفته كه نفوسی كه تكذیب قرآن را نموده اند ندانسته اند كه از خداست غلط است و هر كس در صدد این مطلب برآمده و كوشش نموده است البته به هر قسم از اقسام كه سابقا اشاره به بعضی از آنها كردیم فهمیده است كه از خداست و انكاری كه كرده انكار جحود است و معرفت آن را حاصل كرده چنانكه درباره ی كسانی كه آیات موسی (ع) را دیدند و عجز سحره را مشاهده كردند و باز انكار نمودند خداوند می فرماید و جحد و ابها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا و همچنین درباره كسانی كه منكر نعمتهای خدا می شوند می فرماید یعرفون نعمة الله ثم ینكرونها در این مقام هم امر به همین منوال است و چگونه می شود كه كسی نفهمیده است و به واسطه جهالت تكذیب كرده است حكم كفر بر ایشان بشود و خون ایشان مباح شود و مال ایشان حلال شود و شمشیر بر روی آنها كشیده شود و آنها را بكشند و حال آنكه در شریعت مقدسه بدیهی است كه بر جاهل تكلیفی نیست و فرموده اند لا تكلیف علی الجاهل مادام جاهلا و خداوند در كتاب مجید خود فرموده لا یكلف الله نفسا الا تا اتاها یعنی تكلیف نمی كند خداوند نفسی را مگر به آنچه به او شناسانیده چنانكه در حدیث شریف آیه را به همین طور تفسیر فرموده اند بلكه در قرآن خداوند نهی فرموده از اینكه انسان پیروی بكند امری را
كه علم به آن حاصل نكرده و فرموده است و لا تقف ما لیس لك به علم پس بنص قول خداوند تكلیف آن كسی كه نفهمیده است كه قرآن قول خداست همین هست كه انكار این مطلب را بكند و عجب است از خداوند رؤف رحیم كه تكلیف بكند بنده خود را به امری و همین كه امتثال امر او را كرد خون و مالش را مباح كند و عرض و ناموس او را به باد دهد و زن و بچه او را به كنیزی و غلامی دیگران دهد محض اینكه امتثال امر او را كرده اند و البته چنین پرونده را سزاوار این است كه معصیت او را بكنند زیرا كه در طاعت او خوف عذاب الیم است انشدكم بالله ای مسلمین آیا جماعتی را كه پیغمبر آنها دعوت فرموده و آیات و معجزات را برای ایشان ظاهر فرموده و حجت بالغه پروردگار را بر ایشان تمام فرموده و بعد از آن هر كه اطاعت نكرده با او جهاد كرده و خون او را ریخته و مال او را به غنیمت برده و زن و بچه او را اسیر كرده می توان گفت كه اینها نفهمیده بودند كه پیغمبر رسول خداست و از جهالت تصدیق نكرده بودند و معذلك پیغمبر اینطور با آنها رفتار كرده با آن همه رافت و رحمتی كه نسبت به امت خود داشت و راضی به بلا و محنت آنها نمی شد و نفرین بر آنها نمی كرد والله كه این جماعت برای اثبات باطل خود معتقد به هر كفر و زندقه شده اند و از باب مقدمه آنها را اثبات می كنند بلكه آخر به آرزوی خود برسند تعجب است از جماعتی كه ادعای فهم و شعور دارند و این مزخرفات را از این جماعت قبول می كنند و از آنچه از اخبار و آثار سابقا ذكر كردیم این مطلب ظاهر است كه همه عجز خود را فهمیده بودند بلكه عجز كل را دانسته بودند و معذلك از روی تمنت و عناد قبول نمی كردند و در بحار نقل نموده است كه ابن ابی العوجاء و سه نفر دیگر از دهریه اتفاق كردند بر اینكه معارضه بكند هر یك از ایشان ربع قرآن را و در آن وقت در مكه بودند عهد كردند كه هر یك ربع را معارضه نموده و سال آینده باز در مكه جمع شوند و آنچه آورده اند اظهار نمایند همین كه سال گذشت جمع شدند در مقام ابراهیم (ع) نیز و یكی از ایشان گفت من همین كه دیدم قول او را كه با ارض ابلعی ماءك و یا سماء اقلعی و غیض الماء از معارضه باز ایستادم و دیگری گفت و همچنین من بعد از آنكه یافتم قول او را فلما استیاسوا منه خلصوا بخیا مایوس شدم از معارضه و این مطلب را پنهان می داشتند و در این وقت حضرت صادق (ع) بر آنها گذشت پس ملتفت آنها شد و خواند بر ایشان قل لئن اجتمعت الأنس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله پس مبهوت شدند آن جماعت پس ببین كه اینها كه مایوس از معارضه شدند دانستند كه ممكن نیست آوردن مثل آن یا ندانستند البته دانستند و نیز از عكرمه روایت كرده است كه ولید بن مغیره آمد خدمت پیغمبر (ص) و عرض كرد كه قرائت كن بر من پس حضرت خواند ان الله یامر بالعدل و الاحسان تا آخر آیه عرض كرد اعاده كن اعاده فرمود عرض كرد به حق خدا از برای آن حلاوت است و بر او رونق است و اعلای آن میوه دهنده است و اسفل آن شاخه و شعبه آورنده است و نمی گوید این را بشر عرض می كنم آن ولید بن مغیره همان است كه خدا
در شان او فرموده دزنی و من خلقت وحیدا پس ملاحظه كن كه با وجود معرفت ایمان نمی آوردند و منحصر به اینها نبود همه ی فصحا و بلغا سعی خود را در این باب كردند و نتوانستند و نگو كه از یك یك آنها چه چیز داری زیرا كه دلیلی كه ما بر این مطلب داریم آسمانی است نه زمینی و از جانب خداست نه خلق به جهت اینكه می گوئیم كه پیغمبری كه تحدی او به این درجه است كه احدی مثل یك حدیث از قرآن من نمی تواند بیاورد و به این می خواهد كه حقیقت خود را اثبات كند اگر چنانچه در دعوی خود كاذب است بر خداست كه اگر در آفاق و اطراف عالم كسی یافت می شود كه مثل آن را بیاورد البته برساند و خلق را از گمراهی نجات دهد چه جای اینكه در میانه خود حاضرین كه تحدی او را می شنوند كسانی باشند كه بتوانند بیاورند البته آنها را تهییج می كند و خواهد آورد و بدون آوردن گفتن لو نشاء لقلنا مثل هذا از ایشان مسموع نیست چه شده است كه كشته شدن و اسیری و ذلت و جزیه و بندگی در مذاق ایشان خوشتر بود تا آوردن مثل یك حدیث از قرآن و اگر گوئی كه از سطوت پیغمبر می ترسیدند معارضه كنند گویم اولا كه نتیجه سطوت او بدتر از همین قتل واسر و نهب كه نیست چرا قتل موجود را بر قتل احتمالی ترجیح می دهند پس این جماعت همه سفها بودند و ثانی اینكه عرض كردم كه خدا كه از سطوت پیغمبر نمی ترسد در صورتی كه العیاذ بالله كاذب است چرا فصحا و بلغا را از معارضه منصرف می كند و ظلم بر بندگان عاجز جاهل خود وامی دارد خلاصه كه این قسم كه مسلم نیست و هر كس كه مجاهده در این باب كرده البته فهمیده است و امر بر او مشتبه نمانده نهایت راههای فهمیدن خلق مختلف است و هر كسی از راهی می فهمد و خداوند بطور تاكید فرموده كه الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و البته خلف وعده ی خود را نمی كند و همین جماعت مجاهدینند كه بعد از جهد خود بعضی ایمان می آورند و بعضی كافر می شوند و اما مستضعفینی كه مجاهده نكرده اند كه انكاری هم ندارند نهایت اقراری هم ندارند و مطلقا در قید تدین نیست و احیانا اگر در میانه ایشان شقی باشد كه نفهمیده و نسنجیده انكار می كنند باز حجت خدا بر او تمام است از این جهت كه چرا پیش از مجاهده انكار كردی و حال اینكه این امر را خداوند بالضرورة به ایشان فهمانیده كه پیش از مجاهده انكار امری را كه محتمل است نباید نمود و حجت خدا در این باب بر او تمام شده و لو هنوز اقرار به نبی نكرده باشد و معذلك امر این هم باز مثل آن كسی كه بعد از مجاهده و معرفت انكار می كند نیست خلاصه و اما آنچه گفته و اشارات كتاب و دلالات ظاهره در كتاب تا آخر عبارت غریبی است یقین از دل خود خبر می دهد و الا ندیده ایم كسی از منكرین بگوید چون اشارات و دلالات كتاب مطابق با اهواء ماست فهمیدیم كه كتاب از خدا نیست اولا كه ما به دلیل كتاب و سنت و عقل سلیم ثابت كردیم كه این حرف كه منكرین نفهمیده باشند اعجاز قرآن را و اینكه آن از جانب خداست از اصل خطاست و همه فهمیده و دانسته اند و جحد و آبها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا ثانیا اینكه به قول تو منكر ملاحظه می كند كه اشارات و دلالات كتاب مطابق با هوای
او است پس از این همچو می فهمند كه از خدا نیست می گوئیم اگر اشارات و دلالات كتاب مطابق با هوای آنها پس البته نظیر آن را به سهولت می بایست بیاورند چرا نیاوردند و كذب آن را ظاهر نكردند مثل اینكه نظیر كلام سایر نظراء خود را می توانند بیاورند این مزخرفات چیست كه هی جان می كنی و به هم می بافی كه بلكه بجائی برسی و نخواهی از این راه رسید مگر به جهنم خلاصه و اما آنچه گفته كه همان قسم كه یهود رد بر نصاری كردند و هر دو بر مسلمین امروز هم مسلمین رد بر شما می كنند بلی آنها رد كردند ولی خطا كردند و موافق همانچه از حضرت موسی و عیسی (ع) به آنها رسیده بود كافر شدند اما مسلمین موافق آنچه از ملت باهره اسلام دست دارند رد بر شما می كنند اما به این واسطه تقرب به خدا می جویند زیرا كه لازمه مسلمانی ایشان همین است كه تكذیب مثل شما را بكنند و اما اینكه گفته كتاب ایشان مطابق با كتاب و سنت و اجماع و ضرورت است تسلیم نداریم كتاب شما قوعا و هم به ملاحظه جزئیات مخالف است با كتاب و سنت و اجماع و ضرورت همین بس كه در چندین آیه از كتاب ما و چندین حدیث و ضرورت مسلمین است كه مثل قرآن نمی آورند و نخواهند آورد و شما از خدا شرم نكرده از پیغمبر حیا ننموده از عقلا و علمای امت خجالت نكشیده مدعی می شوید كه این مزخرفات كه اشهد بالله قاطرچیهای عرب بهتر از آن و افصح و ابلغ از آن سخن می گویند به خدای لیس كمثله شی ء نسبت داده و افصح و ابلغ از قرآن مجید می دانید الان یك عبارت اینجا می نویسد كه از قیافه این عبارت حدس می زنم كه از عبارت صاحب بیان باشد لو انتم ببصر الحدید فی آیات الكتاب تنظرون اگر بعینه از خود او نباشد از این قبیل مزخرفات بردارد پر دارد بصر در این موقع اضافه بحدید نشده بلكه موصوف آن است و صفت و موصوف به حسب قاعده عربیت و بدلیل حكمت نیز باید مطابق باشند یا باید گفت بالبصر الحدید یا گفت ببصر حدید و این قسم كه گفته كمال عجمه و ركاكت و استهجان و لحن وا دارد و طبع سلیم از آن مشمئز است معذلك ایشان از این قبیل عبارات بلكه هزار مرتبه بدتر از آن را از بیان می خوانند و هی لذت می برند خداوند حشرشان را با صاحب بیان فرماید بعد طعنی بر مسلمین زده است و آیه قرآن را نوشته و منهم امیون لا یعلمون الكتاب الا امانی و انهم الا یظنون آن وقت برای خود تفسیر كرده و معنی كرده چون كتاب را مطابق آمال و امانی خود معنی كردند و از علما شنیدند با اینكه مصادیق آیات و آثار ظاهر شده گوش نمی دهند تا آخر و حضرت پیغمبر (ص) فرمودند هر كس تفسیر قرآن را به رای بكند كافر می شود و در فصول سابقه نقل كردم برای تو از بحار و برهان از حضرت امام حسن عسكری (ع) از حضرت باقر (ع) كه تفسیر آن این است كه عوام یهود كه امیین بودند نمی دانستند از كتاب مگر هرچه علماشان بر آنها می خواندند و امانی به این معنی است و علما هم صفة پیغمبر (ص) را به كلی به دروغ جعل كرده بودند بر خلاف آنچه پیغمبر بود و آنها را برای عوام می خواندند تا آنكه آنها بر كفر خود باقی بمانند و ریاست باطله علما برای آنها بماند پس اصل
امانی به این معنی است و همین است یك معنی آن در آیه دیگر كه می فرماید و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا بنی الا اذا تمنی الفی الشیطان فی امنیته فی ننسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحكم الله آیاته و در برهان نقل نموده است از طبرسی از حضرت امیر (ع) كه خداوند به این آیه خبر داده است پیغمبر خود را به آن چه امت او بعد از او نسبت به قرآن می كنند خلاصه كه معنی آیه اولی همان است كه از فرمایش حضرت امام حسن عسكری (ع) برای تو نقل كردیم و ما امروز اینقدر امی عامی نیستیم كه كسی آیه را جعل كند و به اسم قرآن برایمان بخواند تفسیر آن را هم برای خود نمی كنیم بلكه همه اش به فرمایش معصومین صلوات الله علیهم اجمعین است و آیات و آثاری كه در باب ظهور وارد شده مصادیق آنها ظاهر نشده است مگر بعضی از علاماتی كه موقت نیست كه چه قدر قبل از ظهور باید بروز بكند و السلم علی من اتبع الهدی.