کد مطلب:321243 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

جواب
اولا كاش می دانستیم این جماعت پیش از آنكه بابی بشوند چه مذهب داشته اند تا به قواعد همان مذهب با ایشان حرف بزنیم زیرا كه امرشان مختلط است در بادی نظر همچو به نظر می آید كه مسلمان بوده اند و حال هم می خواهند به قواعد اسلامیه مطلب خود را ثابت كنند ولی بعد از آنكه بكنه مطالب و وضع استدلالات ایشان نمود می كنی می بینی به كلی از وضع اسلام خارج است مثلا بنا می كنند به آیات كتاب استدلال كردن و البته این شیمه مسلمین است اما می بینی شرط اسلام این است كه تفسیر قرآن را به رای نكنند چنانكه پیغمبر خاتم (ص) فرموده كه هر كس تفسیر قرآن را به رای بكند كافر می شود و خداوند در همین كتاب فرموده كه تاویل آن را كسی غیر از خدا و راسخین در علم نمی دانند این جماعت بعد از آنكه آیه را نقل كردند بنا می كنند از برای خود سخن گفتن و تفسیر كردن و توقع دارند كه از ایشان قبول كرده شود خلاصه داب ما این است كه تفسیر قرآن باید به تعلیم اهل بیت سلام الله علیهم دانسته شود تو هم اگر استدلالت به قواعد مسلمین است یعنی شیعه ی آل محمد باید همین طور باشد اگر نیست كه تو را اطلاعی از كتاب ما نیست و حجتی در قول تو نمی باشد خلاصه اما تفسیر آیه اولی چنان است كه در بحار و برهان نقل نموده اند از حضرت امام حسن عسكری (ع) از پدر بزرگوارش كه آیا اراده دارید یعنی بلكه اراده دارید ای كفار قریش و یهود اینكه سؤال كنید از رسول خود آنچه را كه اقتراح می كنید از آیات آنچنانی كه نمی دانید آیا در آن صلاح شما است یا فساد شما هم چنانكه سؤال كرده شد موسی از پیش و اقتراح كرده شد بر او بعد از آنكه گفته شد به او كه ایمان نمی آوریم به تو تا اینكه ببینیم خداوند را آشكارا پس گرفت ایشان را صاعقه و هر كس بدل بكند كفر را به ایمان به اینكه ایمان نیاورد نزد مشاهده آنچه اقتراح می كند از آیات یا ایمان نیاورد هر گاه بفهمد اینكه نیست از برای او اینكه اقتراح بكند و اینكه واجب است بر او كه اكتفا بكند به آنچه خداوند اقامه فرموده از دلالات و واضح فرموده از آیات بینات پس بدل كند كفر را به ایمان به اینكه عناد بكند و ملتزم نشود حجت قائمه را
پس به تحقیق كه گمراه شده است از راه مستوی خطا كرده است طریق قصد را كه مؤدی به سوی جنان است و سلوك كرده در راهی كه مؤدی به سوی نیران است فرمود امام (ع) كه خداوند فرموده ای یهود آیا اراده دارید بلكه اراده دارید اینكه سؤال كنید رسول خودتان را و این در وقتی بود كه ده نفر از یهود قصد كنند او را و اراده داشتند كه تعت بكنند و سؤال بكنند او را از چیزهائی كه اراده داشتند تعت بكنند پس در این بین اعرابی آمد كه گویا پیشت می افتاد زیرا كه عصای خود را بر شانه گذاشته بود همیان سر بسته بر سر عصائی آویخته بود كه در همیان چیزی بود كه آن را پر كرده بود كه نمی دانستند در چیست و عرض كرد كه یا محمد جواب بده مرا از آنچه سؤال می كنم پیغمبر (ص) فرمود با اخا العرب این جماعت یهود سبقت بر تو گرفته اند اذن می دهی ایشان را كه اول جواب آنها را بدهم اعرابی عرض كرد من غریب راه گذری هستم حضرت فرمود پس تو از این جهت اولائی اعرابی عرض كرد مطلب دیگر هم هست حضرت فرمود كه آن چیست عرض كرد ای جماعت اهل بزعم خودشان و من ایمن نیستم كه تو چیزی بگوئی كه آنها با تو موافقت كنند و تصدیق تو را بنمایند تا اینكه مردم را از دین خودشان بگردانند و من به مثل این قناعت ندارم بلكه قناعت ندارم با مربینی تا آخر حدیث شریف كه خلاصه اش این است كه حضرت علی بن ابیطالب (ع) را ندا فرمود و فرمایشات نمود و بعد از آن سوسماری كه اعرابی در جواب داشت به سخن در آورد و شهادت به رسالت آن حضرت داد و اعرابی و یهود همه اسلام آوردند و بعد از آن خواهش فرمود كه سوسمار را رها كند و عوض او را از خود سوسمار بگیرد و سوسمار سوراخ خود را نشان داد كه در آن وجه معتد به از نقد موجود است و منافین سبقت گرفته كه نقد را بریابند رافعی آنها را گزید و هلاك كرد و بعد از رسیدن اعرابی به سخن در آمد و تفصیل حال گفت و نقد را تسلیم نمود خلاصه پس ملاحظه كنید كه اولا آیتی از قبیل همین آیات كه حضرات منع می كنند موجود بود ثانی اینكه سؤال یهود از امری بوده كه صلاح ایشان در آن نبود مثل اینكه سؤال بنی اسرائیل از رؤیت خداوند بود كه اولا ممكن نبود ثانی اینكه به همان اندازه از نور خداوند كه ظاهر شد باعث هلاكت آنها گردید و پیش از این بیان مطلب گذشت و اگر بندگان خواهش معجزی بكنند كه صلاح ایشان در آن نیست بر پیغمبر حتم نیست كه اجابت كند و از اخبار نیز شاهد آن را آوردیم و هم چنین در سوال از رؤیت باز مخصوص روایت شده است در كتاب المبین از تفسیر امام (ع) كه پیغمبر (ص) فرمود به عبدالله ابن ابی امیه آن وقتی كه عرض كرد او تاتی بالله والملئكة قبیلا تا اینكه تا اینكه با ما مقابل بایستند و آنها را معاینه كنیم پس بدرستی كه این از محالی است كه مخفی نیست بدرستی كه پرورنده من عزوجل نیست مثل مخلوقین كه بیاید و برود و حركت بكند و با چیزی مقابل بشود تا اینكه آورده شود به او پس به تحقیق كه سوال كردید به این محال را و این است و جز این نیست كه این صفت بتهای ضعیفه منقوصه شماست كه نمی شنوند و نمی بینند و نمی دانند و بی نیاز نمی كنند شما را از چیزی و نه از احدی بعد از آن بوجوه
ظاهریه جواب فرمود كه حاجت بتطویل نیست و مطلب این است كه البته ارائه پروردگار به آن طوری كه آنها خواهش داشتند ممكن نبوده و نیست و اجابت كرده نمی شوند ابدا و اما آنچه از آیات ممكن است و اسباب شبهه نیست و صلاح زندگانی خلق بدان هست مثل انطاق ضب و حصاة و امثال آنها هیچ مانعی از آن نیست و از این قبیل را در بحار نقل كرده است كه چهار هزار معجز متجاوز از آن حضرت دیده شده كه سه هزاران را ضبط نموده اند پس ملاحظه كه از این چهار هزار چهارصد یا چهل یا چهار روایت آن هم صحیح نیست كمال بی انصافی است و حال اینكه حضرت صاحب الامر (ع) فرموده است كه لاعذر لاحد من موالینا فی التشكیك فیما یرویه عنا ثقاتنا و قد عرفوا بانا نفاوضهم سرنا و نحملهم ایاه الیهم خلاصه پس تفسیر آیه كریمه این است كه ذكر شد اگر تسلیم امر آل محمد را داری از شبهات و شكوك خود دست بردار و اگر نداری كه پس تو را چكار به كتاب و سنت ایشان و اما آیه دیگر كه نقل كرده است و قال الذین لا یعلمون لولا یكلمنا الله تا آخر تفسیر آن نیز از تفسیر آیه سابقا نوعا معلوم شد و اما آنچه معترضه در این مقام از كلمه ی مباركه تشابهت قلوبهم استنباط كرده كه می گوید صریح است در اینكه شجره اقبال یك شجره است و شجره اغراض یك شجره و اقوال و احوالشان در هر زمان مشابه است و مقصود او این است كه رجعتی كه در اخبار فرموده اند به این نحو ثابت بكند و بعد از این شاید بیان آن مفصلا بیاید این مطلب را به آن قسم كه او فهمیده تسلیم نداریم و بر فرض كه در افراد كفار بعضی به بعضی در بعضی جزئیات شبیه باشند بطور كلیت نیست چگونه و حال اینكه خداوند در شان ایشان می فرماید تحسبهم جمیعا و قلوبهم شی ذلك بانهم قوم لا یعقلون و می فرماید اذ تبرء الذین اتبعوا من الذین اتبعوا والعذاب و تقطعت بهم الاسباب و قال الذین اتبعوا لو ان لنا كرة فنبرء منهم كما تبرا و امنا كذلك یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار و در اخبار فرموده اند كه مراد از متبوعین و تابعین ظلمه اند و اشباع ایشان پس جان گرگان و سگان ز هم جداست متحد جانهای مردان خداست و علت این است كه ایشان یعنی مؤمنین صاحبان عقلند و نظر ایشان به خدای واحد است و تعریض به همین مطلب است كه درباره كفار فرمود ذلك بانهم قوم لا یعقلون ولی معذلك اگر اهل ادراك و معرفت هستی این را هم ملتفت بشو كه حضرت امیر (ع) در صفة نفس قدسیه كه نفس انسانی است می فرماید موادها التاییدات العقلیه پس اناسی كه مومنین هستند چنانكه فرمود نحن الناس و شیعتنا اشباء الناس و سایر الناس تستاس مواد ایشان تاییدات عقلیه است و صورت ایشان از علم و عمل ایشان است كه اشاره به آن فرموده كه ان الله خلق المؤمنین من نوره و صبغهم فی رحمة پس اگر چه ماده كل از تاییدات عقل است ولی در صورت اختلاف دارند زیرا كه علوم و اعمال ایشان مختلف است ولو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لكفرة پس اگر چه ماده كل از نور عقل است ولی بواسطه اختلاف صورت محال از عقل است كه یكی از ایشان
رجعت دیگری باشد بلكه لابد باید سلمان با علم و عمل خودش برگردد و طوری كه انكار نكند از نفس خود چیزی را خلاصه این مطالب از فهم این جماعت دور است ولی برای آنان كه اهل ادراكند اشاره كردم تا امر بر ایشان مشتبه نشود و اما دو آیه دیگر كه ذكر كرده و تایید این مطلب كه اشاره كرد نموده در اخبار بسیار فرموده اند كه سر این آن است كه این جماعت راضی شدند بفعل سابقین خودشان از این جهت خداوند فعل آنها را نسبت به اینها داده نه این است كه بعینه همان جماعت اول بودند كه رجعت كرده بودند چنانكه در برهان نقل نموده است از حضرت صادق علیه السلام كه خدا لعنت كند قدریه را و لعنت كند خوارج را و لعنت كند مرحبه را و لعنت كند مرحبه را عرض كردند كه آن جماعت را یك مرتبه لعن فرمودی و این جماعت را دو مرتبه فرمود این جماعت می گویند كه قتله ما مؤمن هستند جامه های ایشان آلوده است به خونهای ما تا روز قیامت بدرستی كه خداوند حكایت فرموده است از قومی در كتاب خودش لن نؤمن لرسول الی قوله فلم قتلتموهم ان كنتم صادقین فرمود میانه قائلین و قاتلین پانصد سال فاصله بود و خداوند ایشان را ملزم به قتل فرمود بسبب رضای ایشان به آنچه اینها كرده بودند و از این قبیل چند حدیث وارد شده پس نسبت دادن قتل انبیاء به ایشان نه از باب این است كه اینها همانهایند كه رجعت كرده اند و رسم است در میانه عرب و عجم كه هر گاه یك نفر از طایفه كسی را بكشد نسبت آن خون را به همه طایفه می دهند و به هر یك ایشان كه خطاب بكنند می گویند شما فلان را كشتید و این از جهت نصائی است كه اهل این قبیله به عمل یك دیگر دارند بلكه در احكام شرعیه به همان انتساب ظاهری گاهی احكام جاری می شود مثل اینكه در قسامه حكم شده است و همچنین دیه را در قتل خطاء بر عاقله گذارده اند و حال اینكه همه این احبائی كه هستند بلا شبهه رجعت یك دیگر نیستند بلكه از اخبار و ظاهر می شود كه اگر كسی در مشرق عالم عملی بكند و در مغرب كسی راضی به عمل او باشد جزای این عمل برای او نوشته می شود و اینها همه از باب رضای ایشان است به عمل یكدیگر نه این است كه یكی بشوند و چون در این مقام او به همین اشاره گذرانیده است ما هم تفصیل نمی دهیم و اگر در مقامی او تفصیل داد ما هم مطلب را بحول و قوه خداوند شرح می دهیم تا واضح شود و باز برمی گردد مصنف به مطلب اول خود و آیات دیگر ذكر می كند از جمله یسالك اهل الكتاب ان تنزل علیهم كتابا من السماء فقد سالوا موسی اكبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهرة و تفسیر این آیه را از اخبار آل محمد علیهم السلام بخصوصها دست نیاورده ام اگرچه از تفاسیری كه برای سایر آیات فرموده اند نوعا مراد بر او معلوم می شود و در مجمع البیان اقوالی از مفسرین در این باب نقل كرده یكی این كه سوال كردند یهود كه نازل بكند بر ایشان كتابی از آسمان كه مكتوب باشد هم چنانكه توریة مكتوب بود از جانب خداوند در الواح و این منقول از محمد بن كعب و سدی است و دیگر این كه سؤال كردند كه نازل بكند بر رجالی از ایشان بخصوص كتابهائی كه امر بكند در آنها خداوند ایشان را بتصدیق پیغمبر (ص) و متابعت
او و این منقول از این جریح است و طبرسی هم همین را اختیار كرده و دیگر اینكه سؤال كردند كه نازل بكند بر ایشان كتابی خاص به ایشان و این منقول از قتاده است و حسن گفته است كه این سؤال را از روی تعنت و تحكم نمودند در طلب معجزات نه به جهت ظهور حق و گر به جهت استرشاد سؤال كرده بودند نه از روی عناد خداوند به ایشان عطا می كرد تا آخر آنچه طبرسی ذكر كرده و عرض می كنم كه سؤال ایشان هم شبیه است به سوال عبدالله بن ابی امیه كه فرمود پیغمبر (ص) به او و اما قول تو یا عبدالله او ترقی فی السماء بعد گفتی و لن نؤمن لرقیك حتی تنزل علینا كتابا نقرؤه ای عبدالله صعود به آسمان مشكلتر است از نزول از آن و هر گاه اعتراف كردی بر نفس خودت به اینكه تو ایمان نمی آوری هر گاه من بالا بروم پس همچنین است حكم نزول بعد گفتی حتی تنزل علینا كتابا نقروه و من بعد ذلك لا ادری او من بك اولا او من پس تو ای عبدالله مقری به اینكه عناد داری با حجتی كه از خدا بر تو قائم شود پس دوائی برای تو نیست مگر اینكه خداوند تو را تادیب كند بر دست اولیایش از بشر یا ملئكه زبانیه تا آخر حدیث شریف و از این فرمایش ظاهر می شود كه بعضی سؤالات را هم كه قبول نمی فرمودند از باب تعنت سائلین و عناد آنها بود نه از باب محال بودن زیرا كه معاند هر چه از آیات ببیند قبول نمی كند پس ثمری مترتب بر نزول آیت نمی شود مگر شدت عذاب سائلین و رسول خداوند رحمة للعالمین بود و مهما امكن نمی خواست كه عذاب قوم را زیاد كند چنانكه از اول همین حدیث شریف ظاهر می شود و بعضی از فقرات كه دلیل این مطلب است سابقا نقل شده خلاصه پس اجابت ننمودن سؤال ایشان از این باب بوده و سایر اسراری كه خود می دانند نه از باب عجز و حال اینكه آوردن كتاب را تو خود مقری كه داب همه انبیا بوده است و كتاب مكتوب هم امر تازه نیست زیرا كه موسای پیغمبر (ع) به همین طور آورد و الواح او زبرجده بود از جنت كه در او علم ماكان و مایكون بود و آن را در میان صخره در یمن پنهان فرمود و جماعتی از اهل یمن كه خدمت پیغمبر (ص) می رسیدند بر آن سند عبور كردند و سند شكافت الواح نمایان شد آنها را برداشته خدمت پیغمبر (ص) آوردند و آن حضرت به حضرت امیر (ع) داد و در نزد ائمه ما صلوات الله علیهم است پس این هم امر محالی نیست كه خارج از داب انبیا باشد ولی حكمتها و جهات دیگر است كه پیغمبر (ص) قبول نفرمود كه برای آنها ظاهر كند و از جمله این آیه است و قالوا لولا انزل علیه ملك و لو انزلنا ملكا لقضی الامر ثم لا ینظرون ولو جعلناه ملك لجعلناه رجلا و للبسنا اعلیهم ما یلبسون و در كتاب المبین نقل فرموده است از تفسیر امام (ع) بعد از نزول آیه مباركه فرمایشاتی فرمود پیغمبر (ص) از جمله این بود كه فرمود و اما اینكه می گوئی اگر تو پیغمبر بودی ملكی با تو بود كه تو را تصدیق می كرد و ما او را مشاهده می كردیم بلكه اگر خدا می خواست كه نبی به سوی ما بفرستد هر آینه ملكی را می فرستاد نه بشری را مثل ما پس ملك را مشاهده نمی كند حواس شما به جهت اینكه آن از جنس این هواست و دیده نمی شود و اگر بالفرض
مشاهده بكنید او را به اینكه زیاد بشود در قوت چشمهای شما هر آینه خواهید گفت كه این ملك نیست بلكه این هم بشر است به جهت اینكه اگر نباشد ظاهر بشود برای شما به صورت بحری كه یافته اید ظاهر خواهد شد تا اینكه سخن او را از او بفهمید و خطاب و مراد او را بشناسید پس با این حالت چگونه صدق ملك را می دانستید و می دانستید كه هر چه می گوید حق می گوید بلكه این است و جز این نیست كه خداوند فرستاده است بشری را و ظاهر فرموده است بر دست او معجزات آن چنانی را كه نیست در طبایع بشری كه دانسته اید ضمایر قلوب ایشان را پس دانسته اید به عجز خودتان از آنچه آورده است آن را به اینكه آن معجزه است و اینكه این شهادتی است از خدای تعالی بصدق از برای نبی و اگر ظاهر بشود از برای شما ملكی و ظاهر بشود از برای شما بر دست او آنچه بشر از آن عاجزند نیست در آن آنچه دلالت بكند شما را از اینكه این نیست در طبایع سایر اجناس از آن ملئكه تا اینكه این معجز بشود آیا نمی بیند كه مرغانی كه می پرند این از آنها معجز نیست به جهت اینكه از برای آنها اجناسی است كه واقع می شود از آنها مثل طیران آنها و اگر آدمی طیران كند مثل طیران مرغها این معجز خواهد بود پس خدای تعالی آسان كرده است بر شما امر را و قرار داده است آن را طوری كه قائم بشود بر شما حجت و شما اقتراح می كنید عمل ضعیف آنچنانی را كه حجتی در آن نیست و از قمی ره روایت نموده اند در قول خدای تعالی و ما منع الناس ان یؤمنوا تا آخر گفت كه گفتند كفار چرا خداوند نفرستاد به سوی ما ملئكه را پس فرمود خداوند كه اگر ملك بفرستیم و ایمان نیاورند هر آینه هلاك خواهند شد و اگر ملئكه در زمین بودند كه راه می رفتند در حالتی كه مطمئن بودند هر آینه ملك را بر ایشان رسول می فرستادیم تمام شد حدیث شریف پس ببین كه هر چه آنها اقتراح می كردند و پیغمبر (ص) اجابت نمی فرمود به جهت اسراری چند بود و در همه جا تصریح هست كه معجزات دیگر ظاهر كرده ایم كه شاهد صدق ما باشد و این جماعت به همین قانعند كه متشابهی دست بیاورند ه پیغمبر (ص) قبول اقتراح امت را نفرموده آن وقت مدعی بشوند كه معجز آن سرور منحصر به كتاب بوده و حال اینكه اگر منحصر به همان كتاب هم باشد بطلان آنها در دعوی خودشان ثابت می شود علاوه بر آن كه معجزات دیگر در خود كتاب هست كه اشاره به آنها شده پس این آیه هم كه الحمدلله دلیل مطلب آنها نشد و از جمله این آیه است ولو نزلنا علیك كتابا فی قرطاس فلمسوه بایدیهم لقال الذین كفروا ان هذا الا سحر مبین و این آیه هم دلیل تعنت آنهاست و دلیل محال بودن این امر نیست زیرا كه درباره ی موسی (ع) فرموده است و كتبنا له فی الالواح من كل شی ء موعظة و تفصیلا و سابقا تفصیل الواح را كه حاصل حدیث بود عرض كردیم پس معلوم است كه ممكن است این مطلب و اگر خداوند بخواهد نازل می كند و كلمه لو كه به جهت امتناع استعمال می شود نه مراد امتناع وجودی است بلكه امتناع از جهت مخالف بودن با حكمت
و مصلحت است زیرا كه اگر این امر ممكن نبود برای موسی (ع) هم الواح نازل نمی شد و از جمله این آیات است و قالوا لولا نزل علیه آیة من ربه قل ان الله قادر علی ان ینزل ایة و لكن اكثرهم لا یعلمون و یقول الذین كفروا لولا انزل علیه آیة من ربه قل ان الله یضل من یشاء و یهدی الیه من اناب الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب و قالوا لولا تاتینا بایة من ربه اولم تاتهم بینة ما فی الصحف الاولی و قالوا لولا انزل علیه آیة من ربه قل انما الایات عندالله و انما انا نذیر مبین لولا انزل علیه آیة من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد ما انت الا بشر مسلنافات بایة ان كنت من الصادقین چون سخن در این آیات نوعا یك نسق است همه را با هم ذكر كردیم و بدانكه مراد از این آیات كه سؤال كرده اند كه چرا بر تو نازل نشده است مراد مثل مائده ای است كه بر قوم عیسی (ع) نازل شد و ناقه ای است كه بر قوم صالح (ع) فرستاده شد و امثال اینها كه خداوند تهدید عذاب می فرماید كه اگر بعد از نزول آیت ایمان نیاورید هر آینه بر شما عذاب نازل خواهد شد چنانكه در برهان نقل نموده است از علی بن ابراهیم از معصوم (ع) در ذیل آیه اولی كه فرمود نمی دانید كه آیت هر گاه آمد و ایمان نیاوردند هلاك می شوند و شاهد این نیز از خود قرآن ظاهر است یكی آنجا كه می فرماید در سوره ی رعد و یستعجلونك بالسیئة قبل الحسنة و قد خلت من قبلهم المثلاث و ان ربك لذو مغفرة للناس علی ظلمهم و ان ربك لشدید العقاب و یقول الذین كفروا لولا انزل علیه آیة من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد و تفسیر آیه اولی چنانكه در برهان از قمی روایت كرده این است كه تعجیل می كنند بعذاب پیش از نیكی كه مراد رحمت است و به تحقیق كه گذشته است پیش از ایشان عقوبتها و بدرستی كه پرورنده تو هر آینه صاحب مغفرت است از برای مردم با وجود ظلمشان و بدرستی كه پرورنده تو صاحب عقاب شدید است و می گویند آن كسانی كه كافر شده اند كه چرا نازل نشد بر او آیتی از جانب پرورنده اش این است و جز این نیست كه تو ترساننده و از برای هر قومی هادی هست و مراد از هادی ائمه اند (ص) چنانكه در برهان از اخباری چند نقل كرده خلاصه كه ظاهر است كه این آیات مسئوله از همان قبیل آیات است كه لازمه ی آنها عذاب است اگر ایمان نیاورند مثل ناقه كه بر قوم صالح (ع) فرستاه شد چنانكه خداوند در سوره ی بنی اسرائیل می فرماید و ما منعنا ان نرسل بالایات الا ان كذب بها الاولون و اتینا ثمود الناقة مبصرة فظلموا بها و ما نرسل بالایات الا تخویفا و در تفسیر آن در برهان از قمی علیه الرحمه نقل كرده است آنچه حاصلش این است كه اینكه ما اجابت مسؤل قریش را ننمودیم به جهت آن بود كه اگر می فرستادیم به سوی آنها آیتی و ایمان نمی آوردند به آن هلاك می كردیم آنها را پس از این جهت تاخیر انداختیم از قوم تو آیات را و مستند ما در این آیه مباركه دو چیز است اول اینكه معلوم است كه آیات مسئوله قریش از همین قبیل آیات بوده كه لازمه ی آنها عذاب بوده است و پیغمبر (ص) راضی بعذاب آنها نشده ثانی اینكه
حضرات انكار معجزات را نه از همان پیغمبر خاتم (ص) و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم دارند بلكه آیات همه انبیا را منكرند و ملاحظه می كنی كه خداوند تصریح فرموده در این مقام و جاهای دیگر به اینكه ناقه بر ثمود فرستادیم پس نوع آیت وجودش ثابت است و بنصوص انبیائی كه به شهادت قرآن صاحب آیت بوده اند مثل موسی و عیسی (ع) و غیر ایشان نبوت خاتم ثابت می شود علاوه بر آنكه بضرورت همه مسلمین خاتم خودش صاحب همه آیات بوده است حتی آنكه ناقهای چند هم از كوه بیرون آورد نهایت مثل ناقه صالح كه مدتی زیست بكند نبوده خلاصه و نیز این آیه مباركه كه ذكر كرده است ما انت الا بشر مثلنا فات بایة ان كنت من الصادقین مخصوصا حكایت از قوم ثمود است كه به صالح گفتند و خداوند بلافاصله از قول صالح نقل می فرماید كه قال هذه ناقة لها شرب و لكم شرب یوم معلوم پس ببین كه خود آیند و آیه دلیل است بر اینكه آیت آورده شده و این مرد یك آیه را ذكر می كند و دیگری را ذكر نمی كند كه بر عوام مشتبه بكند كه آیت نبوده است و در برهان نقل نموده است از حضرت صادق (ع) آنچه حاصلش این است كه خداوند وحی نمود به صالح كه ای صالح بگو به ایشان كه خداوند قرار داده است از برای این ناقه شرب روزی را كه تمام آب را او بخورد و از برای شما شرب روز دیگر پس همینكه روز شرب ناقه می شد تمام آب را می خورد پس قوم می دوشیدند آن را و باقی نمی ماند صغیر و كبیری مگر اینكه از شیر ناقه می خورد در آن روز و همین كه شام می شد و صبح می كردند بر سراب می رفتند و آن روز را از آب می خوردند و ناقه نمی خورد و مدتی بر این منوال گذشت تا اینكه بخل كردند بر ناقه كه چرا آب را بخورد و آن را عقر كردند و خداوند بر آنها عذاب فرستاد چنانكه خداوند در كتاب مجید خود فرموده و یا قوم هذه ناقة الله لكم آیة فذروها تاكل فی ارض الله و لا تمسوها بسوء فیاخذكم عذاب قریب فعقروها فقال تمتعو فی داركم ثلثة ایام ذلك وعد غیر مكذوب فلما جاء امرنا نجینا صالحا والذین آمنوا معه برحمة منا و من خزی یومئذ ان ربك هو القوی العزیز و اخذ الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین كان لم یعنوا فیها الا ان ثمود كفروا ربهم الا بعد الثمود پس ملاحظه كن كه اولا آیتی به این بزرگی بر صالح نازل شده و پیغمبر (ص) از او نقل فرموده و مشنو مزخرفات حضرات را كه اینها همه تاویل دارد زیرا كه جهال یهود و نصاری و قریش از تاویل چه می فهمند و اگر این آیات به همین ظاهر دیده نشده بود و بر آنها نقل نشده بود هر آینه تكذیب پیغمبر را می كردند كه كی هم چنین آیتی بروز كرده و چرا دروغ می گوئی پس تصدیق آنها همه دلیل است بر اینكه به همین وضع ظاهر این آیات دیده شده بود و همه خبر داشتند و همچنین امر مائده بنی اسرائیل به همین منوال بود و حضرت عیسی (ع) به آنها خبر داد كه اگر ایمان نیاورند معذب می شوند و خداوند حكایت فرموده از این امر آنجا كه می فرماید در سوره مائده اذ قال الحواریون یا عیسی بن مریم هل یستطیع ربك ان ینزل علینا مائدة من السماء قال اتقوا
الله ان كنتم مومنین قالوا نرید ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون علیها من الشاهدین قال عیسی بن مریم اللهم ربنا انزل علینا مائدة من السماء تكون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیة منك و ارزقنا و انت خیر الرازقین قال الله انی منزلها علیكم فمن یكفر بعد منكم فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین و در برهان اخباری چند در تفسیر آیات شریفه نقل نموده است كه مائده بر ایشان نازل شد و به زنجیرها از طلا آویخته بود و الوان از غذا بر آن بود یا هفت یا نه قرص نان و گوشت یا گوشت ماهی به اختلاف روایات و شاید كه همه صحیح باشد زیرا كه منافاتی با هم ندارد و حضرت عیسی (ع) بر آنها شرط فرمود كه مادام كه خیانت نكنید و تكبر نورزید باقی می ماند و تا مدتی كه بود هر روز جمع می شدند و می خوردند تا اینكه سیر می شدند و جمعیت آنها چهار هزار نفر متجاوز بود كه می خوردند تا آنكه تكبر كردند بزرگان و اغنیاء آنها و گفتند كه نمی گذاریم سفله ما از آن بخورند پس مائده بالا رفت و آنها مسخ شدند بصورت قرده و خنازیر خلاصه كه این قسم آیات بر حسب وعده خداوند لازمه آنها عذاب است اگر كفران بكنند و پیغمبر خاتم (ص) چون رحمة للعالمین است قبول اینگونه آیات را نفرموده و شاید كه علت اینكه عذاب لازمه ی آنهاست این باشد كه از این قبیل آیات چون دوام داشته و خیر و بركت آنها همه روز بخلق می رسیده و علاوه كه حقیت پیغمبر همه روزه بر هر فرد فرد ظاهر می شده اگر كفران بكنند البته تفاوتش با آیاتی كه احیانا بروز می كند و مرتفع می شود كلی خواهد بود و هر قدر حجت تمام تر بشود و خلق كفران بكنند استحقاق عذابشان بیشتر خواهد شد و اگر بگوئی كه قرآن كه از همه ی اینها ادوم و اشرف است و جماعتی هم كفران كرده اند چرا باعث عذاب نشده گویم یك جهتش همان است كه سابق ذكر كرده ایم كه عوام آنطوری كه از مثل مائده و ناقه امر اعجاز را می فهمند و حجت بر ایشان تمام می شود از مثل قرآن نمی شود زیرا كه نمی فهمند و جهت دیگر اینكه خداوند فرموده ما كان الله معذبهم و انت فیهم و ما كان الله معذبهم و هم یستغفرون پس به وجود پیغمبر (ص) در زمان خودش و اوصیاء آن حضرت در زمانهای خودشان در میانه خلق و همچنین بوجود مستغفرین از مؤمنین است كه خداوند مهلت می دهد و عذاب عمومی تاكنون نفرستاده است و صاحب الامر (ع) هم كه از نظرها پنهان است موافق اخبار در میانه مردم راه می رود و گام بر فرشهای آنها می زند نهایت او را نمی شناسند و به بركت آن وجود مقدس است كه خلق آسایشی دارند علاوه بر اینها كه باز هم بالنسبه بلاها زیاد شده است و خیرات و بركات از عالم برداشته شده و نیست اینها مگر جزای اعمال خود خلق نعوذ بالله بالاعتصام بحبله من سطواته باری پس قبول نشدن آن قسم آیات از باب ترحم بر خلق است و مكرر می شود كه بچه نادان یا علیل ناخوش از پدر و طبیب خواهش
چیزها می كنند كه صلاح آنها در آنها نیست و منعشان می كنند و آنها از جهالت حمل برنجل یا عجز و فقدان می كنند و چنین نیست بلكه صلاح آنها را در عطا نمی بینند و محض حفظ صحت خود آنها منع می كنند باری و نكته دیگر باز در منع آیات هست كه مشركین و كسانی كه دعوت به اهواء خود می كنند ملتفت آن نكته نیستند و این اعظم همه ی جهات است و آن این است كه پیغمبران مبعوث شده اند به جهت اینكه خلق را دعوت به توحید كنند و ایشان را از خودپرستی برهانند اگر بنا باشد كه به محض اینكه از پیغمبر خواهش می كنند كه آیتی بیاور بدون مهلت از ایشان قبول كند و هر گونه آیتی كه خواسته اند از هر قبیل خواه از چیزهائی باشد كه حجتی در آنها نیست مثل باغها و مزارع و چشمه ها و مالها كه همه اغنیاء در آنها با او شریكند یا از چیزهائی كه صلاح خلق در آنها نیست و اسباب هلاكت آنهاست مثل ناقه و مائده و سقوط آسمان و نزول حجاره و غیر اینها یا از چیزهائی كه محال است مثل ذهاب و مجیی ء پروردگار یا چیزهائی كه خلاف حكمت است مثل آمدن ملئكه یا غیر اینها اگر پیغمبر قبول كند البته خلق خورده خورده قائل به الوهیت ایشان می شوند چنانكه با وجود اینكه سعیها كردند كه این شبهه را از دل خلق بیرون بكنند و معذلك درباره عزیر و عیسی و حضرت امیر (ع) چیزها گفتند و مدعی انبیت و الوهیت شدند این است ك انبیاء خداوند و ائمه هدی (ص) آنچه را كه از آیات مسؤله خارج از حكمت است یا از امكان بیرون است كه غنیمت شمرده و به كلی مسئول آنها را اجابت نمی كنند و آنچه را هم كه ضرری در آن نیست بوضعی اظهار آن را می كنند كه مردم علانیه ببینند كه امر دست خداست و آیت از جانب پروردگار است و خداوند به همانطور به ایشان دستورالعمل داده كه قل ان الله قادر علی ان ینزل ایة و قل ان الله یضل من یشاء و یهدی الیه من اناب و قل انما الایات عندالله و قل انما الغیب لله و امثال اینها تا اینكه خلق مدعی الوهیت درباره خود انبیا نشوند و علاوه بر این سابقا حدیثی از حسین بن روح (ع) نقل كردیم كه علت ابتلای انبیا و اولیا به بلاها همین است كه رفع شبهه از دل خلق بشود و ادعای الوهیت درباره آنها نكنند و شماها حالت خود را می بینید كه اگر بقدر یك شعبده باز فرنگی كار از دستتان برمی آمد با وجود آن دعویها كه دارید البته خودداری نمی كردید و اعمال عجیبه خود را ظاهر می كردید و از تاییدات خداست و بركات وجود مبارك حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه كه بقدر یك حقه باز ایرانی هم كار نمی توانید بكنید و الا با هزار آب و تاب آن را ظاهر می كردید همینكه خود را الحمدلله عاجز دیدید از ده هزار معجزه پیغمبر و ائمه اطهار (ص) كه پیش ظاهر شده و الان از قبور مطهره ایشان دیده می شود چشم می پوشید و منكر می شوید و متمسك به این آیات می شوید كه خود آنها اعظم دلیل است بر اینكه انبیاء صاحب آیات بوده اند چنانكه از صریح آنها و آیات مقدمه و مؤخره آنها دانستی و همه محض همین است كه شماها از امهال و استدراج پروردگار غافل شده از هیچ گونه دعوی مضایقه نمی كنید حتی دعوی الوهیت چنانكه بعد از این ذكرش خواهد آمد
اما پیغمبر خاتم و ائمه ما (ص) از این دعوی ابا داشته اند بلكه حضرت امیر (ع) آن كسی را كه مدعی این امر درباره او شد به قتل رسانید و از همین جهت اقتراحاتی كه مردم می كردند و معجزات همه را اجابت نمی فرمودند مگر هر چه صلاح می دیدند چنانكه اخبار عدول و ثقات پر است از این مطلب و لا عذر لاحد من موالینا فی التشكیك فیما یرویه عنا ثقاتنا پس اگر تو در دعوی كه اول كتاب كردی از ولایت اهل بیت سلام الله علیهم راست می گوئی تشكیك مكن و الا دعوی بیجا منما و از جمله این آیات است لولا انزل علیه آیة من ربه فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معكم من المنتظرین قل لا اقول لكم عندی خزائن الله و لا اعلم النسبه و لا اقول لكم انی ملك ان اتبع الا ما یوحی الی قل هل یستوی الاعمی و البصیر افلا تتفكرون و اقسموا بالله جهد ایمانهم لهن جائتهم آیة لیؤمنن بها قل انما الایات عند الله و ما یشعركم انها اذا جاءت لا یؤمنون و نقلب افئدتهم و ابصارهم كما لم یومنوا به اول مرة و نذرهم فی طغیانهم یعمهون قل لا املك لنفسی نفسا و لا ضرا الا ما شاء الله ولو كنت اعلم الغیب لاستكثرت من الخیر و ما مسنی السوء ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یؤمنون و لا اقول لكم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب و لا اقول انی ملك جواب این آیات را نقل نموده است به جهت اینكه سلب علم غیب را از ائمه ما علیهم السلام بكند تا اینكه پرده بر روی جهل خودشان بپوشد و والله كمال بی انصافی و بی دیانتی است كه انسان با وجود ادعای اسلام و تشیع در صدد تنقیص و عیب گیری بر پیغمبر و ائمه خود علیهم السلام بر آید محض اینكه ادعای امامت درباره هر جاهل نادان بنماید ولی جزای بد این عمل دامن گیر خود این جماعت می شود كه خود را افسار كرده دست هر جاهل نادان بدهند كه به هر طرف می خواهند بكشند و آنها را در مهالك بیاندازند و هیچ جزائی برای ایشان بالاتر از همین نیست و بیاید روزی كه متبوعین از تابعین تبری بجویند و آرزو كنند تابعین كه كاش می شد بر می گشتند و از متبوعین تبری می جستند چنانكه خداوند فرموده اذ تبرء الذین اتبعوا من الذین اتبعوا ورا و العذاب و تقطعت بهم الاسباب تا آخر آیه شریفه خلاصه یك آیه از این آیات خارج است از نوع باقی كه می فرماید و اقسموا بالله جهد ایمانهم تا آخر و ترجمه آن آن است كه قسم خوردند به حق خداوند با مبالغه در قسم كه اگر آمد ایشان را آیتی هر آینه ایمان بیاورند به آن بگو ای پیغمبر كه آیات در نزد خداست و چه می دانید اینكه اگر آمد ایشان را آیات ایمان نمی آورند و بر می گردانیم دلها و چشمهای ایشان را هم چنانكه ایمان نیاوردند به آن اول مرتبه و ترك می كنیم ایشان را كه در طغیان خود متردد باشند و در برهان از قمی علیه الرحمة نقل نموه است كه مراد قریش هستند و از حضرت باقر (ع) نقل كرده است كه مراد از تقلیب افئده این است كه قلوب آنها منكوس شود و اسفل آنها اعلی شود و اعلی اسفل و چشمهای ایشان كور شود كه هدایت را نبینند و مراد از اول مرة كه ایمان نیاوردند عرصه ذر و میثاق است چنانكه از حضرت امیر (ع) و صادقین (ع) نقل نموده است و بعد از آنكه ترجمه و تفسیر آن را دانستی حال از تو سؤال می كنیم كه چه دلالتی در این آیه هست بر اینكه آیات نازل نمی شود مگر اینكه فرموده
است آیات در نزد خداست دلیل این است كه نازل نمی شود و نظیر این آیه سابقا ذكر شده است و جوابهای باطنی و ظاهری داده ایم و جوابها هم در همین فصل گذشته و مختصر سخن این است ك همه چیز خزائنش در نزد خداست چنانكه فرموده و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم اگر بنا باشد كه هر چه عندالله است دیگر امكان نزول نداشته باشد پس علاوه بر آیات خارق عادت عادیات هم نباید موجود بشوند زیرا كه خزائن همه چیز در نزد خداست مگر شما گمان كردید كه مسلمین و ملیین می گویند كه شخص نبی مستقلا باید صاحب آیت باشد كه به این آیات رد بر آنها می كنید اگر كسی این قسم بگوید كه بالبداهة مشرك آن است و باید پیش از طلب نبی توحید خود را درست كند بلكه ما می گوئیم كه نبی را كه خداوند مبعوث می كند و بر می خیزد مدعی نبوت می شود چون محتمل است كه به اغواء شیطان مدعی نبوت شده باشد خداوند حجت خود را تمام فرموده و از آیات خود كه عندالله است از دست او جاری می كند تا اینكه این شهادت باشد از پروردگار بر اینكه از جانب او است و البته اصل آیات عندالله است و من عندالله بر نبی نازل می شود و اگر غیر از این بود از برای آیت دلالتی نبود مثل اینكه در ظاهر ملاحظه می كنی كه اگر نشان و حمایل سلطنتی در نزد هر بقال و خباز میسر بود حاكمی از جانب سلطان مامور به مملكتی می شد و نشان و حمایل با خود داشت دلیل حكومت او نمی شد زیرا كه همه كس آن را دارند اما بعد از آنكه این نشان و حمایل مخصوص سلطان است و هر كس را كه او سرافراز بكند بعد از آنكه حاكم آمد و اینها را با خود آورد معلوم است كه از نزد سلطان آمده همچنین است امر این آیات پس اگر آنها من عندالله نبود حجتی در آنها نبود ولی چون من عندالله است از این جهت حجت است و باز در این مقام سخن دیگر داریم و آن این است كه بعد از آنكه خصم می آید و قسم یاد می كند كه اگر آیت آوردید ایمان می آورم ولو اینكه خداوند عالم است كه اگر آیت هم آمد ایمان نمی آورد ولی معذلك كله از عدل خداوند دور است كه بدون اتیان آیت به مقتضای علم خود با آنها رفتار كند و دلهای آنها را منكوس فرماید و چشمهای آنها را كور كند از دیدن حق و واگذارد آنها را كه در طغیان خود مغلوب هوای خود باشند چنانكه در آیات بسیار شاهد این مطلب را خداوند ذكر فرموده و ابتلا و افتتان و امتحان امری حتمی است تا اینكه نتوانند بر خدای خود اثبات ظلم كنند و بیان این مطلب را مختصرا سابق بر این نموده ایم پس محال است كه بعد از ایمان و قسمهای آنها خداوند به مقتضای علم خود بدون اتیان آیت با آنها رفتار كند پس البته آیت می آورد و فرق نمی كند كه آیت از كتاب باشد یا سایر آیات زیرا كه خود كتاب هم مشتمل بر سایر آیات هست چنانكه سابقا دانستی و اما آیاتی كه در باب علم غیب ذكر كرده و گمان كرده كه به اینها سلب علم غیب از ائمه ما (ص) می شود پس بدانكه از برای غیب معنیهاست یك مرتبه تعبیر به غیب می آورند و مراد از آن ذات خداوند است چنانكه در اخبار آل محمد علیهم السلام گاهی خداوند را به اسم غایب
خوانده اند و در این شبهه نیست كه علم به ذات خداوند از برای احدی از آحاد حتی خاتم انبیاء (ص) حاصل نیست و خداوند می فرماید لا تدركه الابصار و هو یدرك الابصار و هو اللطیف الخبیر و خود آن حضرت عرض كرده است كه ما عرفناك حق معرفتك و عرض كرده كه رب زدنی فیك تحیرا و خداوند فرموده قل رب زدنی علما و این علمی است كه احدی مدعی آن نمی شود مگر اینكه باطل می گوید و غیب دیگر هست كه مراد از آن چیزهائی است كه هنوز از امكان بیرون نیامده و در تحت مشیت پروردگار است و بالقوه است چنانكه فرمودند كه الغیب مالم یكن والشهادة ما قد كان و این علم هم مخصوص به خداوند عالم است جل شانه چنانكه فرمود ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس بای ارض تموت و این پنج علم مخصوص به خداوند عالم است جل شانه چنان كه در اخبار بسیار فرموده اند و شامل علم همه آینده ها می شود و ائمه ما و پیغمبر (ص) اگر چه بسیاری از اینها برای ایشان مكشوف است ولی چون احتمال بدارد آنها می دهند آنها را جزو علم خود نمی شمرند این است كه در اخبار بسیار فرمودند كه لولا آیة فی كتاب الله یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب لاخبرتكم بما كان و ما یكون الی یوم القیمة وای چه بسیار چیزها كه از این علوم خداوند به ایان به وحی و الهام خاص عطا می كند تا در مقام حاجت اتمام حجت بنماید و سایر را هم خداوند به ایشان داده نهایت شرط بدا از برای او هست و اگر از آن قبیل امری را یك وقتی اظهار فرمودند و بدا شد هر گاه آنكه ملتفت بداست از مسلمین است كه هیچ در هر حال ایشان را صادق می داند و اگر از مسلمین نیست برای او ظاهر می كنند آیت صدق خود را تا رفع شبهه او بشود و غیب دیگری هست كه هر چه از چشمها پنهان است از گذشته و آنچه موجود است آن را غیب می شمرند و از این قسم چیزی نیست كه علم آن در نزد ائمه ما (ص) و پیغمبر (ص) نباشد و خداوند اجل از این است كه حجتی را بر خلق مبعوث فرماید و امر آسمان و زمین را از او پنهان دارد چنانكه در اخبار فرموده اند حال كه مختصر مطلب را دانستی رجوع می كنیم به آیات و اخباری كه در این باب نازل شده پس می گوئیم كه اگرچه از این آیات همچو استنباط كنند كه علم غیب به همه معانی از پیغمبر (ص) نفی شود ولی باز آیاتی داریم كه دلیل این است كه ایشان علم غیب را دارا هستند پس ملاحظه آنها را هم باید كرد و بعد ببینیم كه این آیات آیا صراحتی در این باب دارند یا خیر پس می بینیم كه خداوند در سوره آل عمران می فرماید و ما كان الله لیطلعكم علی الغیب و لكن الله یجتبی من رسله من یشاء و در سوره جن می فرماید عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول فانه لیسلك من بین یدیه و من خلفه رصدا و در برهان نقل كرده است در حدیثی از حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش (ص) كه مراد از من ارتضی من رسول علی مرتضی است كه مرتضی از رسول (ص) است و از اوست خداوند فرموده فانه یسلك من بین یدیه و من خلفه رصدا فرمود كه قرار داده در قلب او علم را و از خلف او رصد
را كه تعلیم بكند به او علم او را مثل اینكه مرغ دانه را به دهان بچه خود می كند و تعلیم می كند خداوند او را علم را به الهام و رصد تعلیم از نبی است و بداند نبی (ص) اینكه رسانیده اند رسالات پرورنده خود را و احاطه بكند علی به آنچه نزد رسول است از علم و احصا بكند عدد هر چیزی را آنچه بوده و هست از روزی كه خداوند آدم را خلق فرموده تا قیام ساعت از هر فتنه و زلزله یا خسفی یا قذفی یا امتی كه پیش از این هلاك شدند یا بعد از این هلاك بشوند و چند امام جائر یا عادل كه بشناسد او را به اسم او و نسب او و هر كه می میرد یا كشته می شود و چند امام مخذول شود كه خذلان خاذلین به او ضرر نرساند و چند امام منصور كه نفع ندهد به او نصرت هر كس كه او را نصرت كرده است و در كتاب المبین نقل فرموده است از عوالم از سلمان در حدیثی از امیرالمؤمنین ای سلمان آیا نخوانده قول خدای عزوجل را جائی كه می فرماید عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول عرض كردم بلی یا امیرالمؤمنین پس فرمود منم آن مرتضی از رسول آنچنانی كه مطلع كرده است خدای عزوجل او را بر غیب خودش و منم عالم ربانی و منم آن كسی كه سست فرموده بر او سختیها را پس پیچیده است از برای او بعید را تمام شد روایت و شبهه نیست كه آیه اولی هم همین قسم درباره ایشان تفسیر می شود و در همه ی ایشان جاری است و خاصه در حضرت امام حسن (ع) جاری می شود زیرا كه آن بزرگوار است مجتبی از رسول و مولای بزرگوار من در حواشی قرآن نقل فرموده است رومی هذه الایة ابطلت اجماع العامة و اختیارهم للأمام لأن الأمامة لیست بصورة ظاهرة و انما هی صلوح غیب الانسان و ما كان الله لیطلعهم علی الغیب و لكن الله یجتبی من رسله من یشاء والمجتبی من رسول الله علی (ع) فان رسول الله اجتباه باری و آیاتی كه دلالت می كند بر اینكه ایشان دارای علم غیب به معنی آخر هستند پیش از اینهاست خداوند به حضرت ابراهیم (ع) خطاب فرمود انی جاعلك للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین فرمود من قرار دهنده ام تو را امام از برای مردم عرض كرد و از ذریه من خداوند فرمود كه عهد من به ظالمین نمی رسد و در حدیث فرمودند كه امامت مخصوص شد بصفوة و خداوند در جای دیگر می فرماید بئس للظالمین بدلا ما اشهدتهم خلق السموات و الارض و لا خلق انفسهم و ما كنت متخذ المضلین عضدا یعنی بد است از برای ظلم كنندگان بدل از خدا ایشان را شاهد و مطلع نكردم بر خلق آسمان و زمین و نه بر خلق خودشان و من گمراه كننده گان را عضد خود نمی گیرم پس ملاحظه كن كه جزای ظالم این شد كه علم آفاق و انفس از برای او نیست و از همین جهت امام نمی شود چنانكه در آیه اولی فرمود زیرا كه امام به جهت هدایت است انما انت منذر و لكل قوم هاد یعنی تو ترساننده و از برای هر قومی امامی است چنانكه در اخبار در تفسیر آیه فرموده اند و كسی كه عالم بطرق آسمان و زمین و اقتضائات نفوس نیست البته گمراه كننده است نه هدایت كننده پس شبهه نیست كه امام باید شاهد و مطلع باشد و فرمود یوم نبعث من كل امة
بشهید و جئنابك علی هؤلاء شهیدا و فرمود و لیكون الرسول شهیدا علیكم و تكونوا شهداء علی الناس و شاهد بیعلم البته شاهد زور است و فرمود قل اعملوا فسیری الله عملكم و رسوله والمؤمنون حقیقة در ائمه اطهار است (ص) و علی علیه السلام و امیرمؤمنان است و حضرت عیسی (ع) به قوم خود فرمود ابناكم بما تاكلون و ما تدخرون فی بیوتكم و پیغمبر و ائمه (ص) اولایند به این علم از عیسی (ع) زیرا كه اشرفند خلاصه كه شواهد این مطلب در آیات بسیار است خداوند انصاف دهد نظر كنندگان را و اما آیات مذكوره در حقیقت با وجود این آیات شبهه نیست كه محل تشابه می شود و منحصر به همین آیات هم نیست باز در سوره انعام می فرماید و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر والبحر و ما تسقط من ورقه الا یعلم ها و لا حبة فی ظلمات الأرض و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین و این آیه ی شریفه اگرچه صدر آن بر اشكال مسئله می افزاید ولی ذیل آن حل مشكلات می نماید و ما اولا بیانی بطور حكمت می نمائیم و بعد از آن شواهد آن را از اخبار ذكر می كنیم تا حل همه مشكلات بشود و لا حول و لا قوة الا بالله و آن این است كه شبهه نیست كه خداوند یگانه است در ذاتی خود و در صفات و در افعال و در عبادت به این معنی كه ذات او یگانه ای است بی همتا و منزه از هر اسم و رسم سبحان ربك رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین الحمدلله رب العالمین و قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یكن له كفوا احد و هو الاول و الاخر والظاهر والباطن و هو بكل شی ء علیم پس منزه است ذات او از تعطیل و تشبیه زیرا كه هر دو از صفت خلق است و فرموده است كه لیس كمثله شی ء و خداوند یگانه است در صفات خودش یعنی برای او شریك در آنها نیست و بعضی از صفات را ذاتی می شمرند كه مراد از آنها عین ذات او است بدون كثر و اختلاف و مفهوم آنها غیر از مفهوم ذات نیست بلكه مفهومی برای آنها نیست زیرا كه ذات پروردگار مفهوم احدی از خلق نمی شود و صفاتی است خلقی مثل صفات اضافه و صفات افعال و خداوند را در آنها شریكی نیست و مالك آن صفات احدی از خلق نمی شود و همچنین فعل خداوند خلق او است و صاحب فعل احدی غیر از او نیست و لا فاعل فی الوجود الا الله و هم چنین معبود به حق غیر از او كسی نیست و هر كه غیر از این بگوید از ملت محمد بن عبدالله (ع) بیرون است ولی خداوند از برای صفات خلقیه و افعال خود مواقعی در خلق قرار داده است كه اشاره به آنهاست فرمایش امام (ع) كه فرمود من عرف مواقع الصفة بلغ قرار المعرفة و همچنین افعال خدا را مواقعی است كه در آن مواقع بروز دارد زیرا كه ممكن نیست كه مواقع صفات و افعال خلقیه عین ذات پروردگار باشد از جهت اینكه همه آنها كثرات است و ذات خداوند منزه از كثرات است اما خداوند عالم جل شانه احاطه فرموده است به آنها در مقامات خودشان قسمی كه اولی است به آنها از مواقع آنها و از خود آنها و ظاهرتر است در هر چیزی از خود آن چیز چنانكه حضرت سیدالشهداء (ع) فرمود ایكون لغیرك من الظهور ما لیس لك حق یكون هو المظهر لك متی غبت حتی محتاج الی دلیل یدل علیك
رمتی بعدت حتی تكون الأثار هی التی توصلنی الیك عمیت عین لا تریك و لا تزال علیها رقیبا و فرمودند لا یری فیه نور الا نورك و لا یسمع منه صوت الا صوتك و خداوند می فرماید الله نور السموات والارض و فرموده است هو معكم اینما كنتم و نحن اقرب الیه من حبل الورید و هو بكل شئ محیط و فرموده است انما ولیكم الله والله هو الولی پس چون اولی است به هر چیزی از خود آن چیز پس احدی صاحب اسم و صفت و فعل و نمی شود ولو این كه مواقع اسماء و صفات و افعال خلق او باشند معذلك او اولی است به كل واحدی شریك و نیست و از این باب است كه افعالی كه صادر از خلق می شود نسبت به خود می دهد چنان كه قبض ارواح بر دست عزرائیل می شود خداوند فرمود قل یتوفیكم ملك الموت الذی و كل بكم فرموده توفته رسلنا و معذلك می فرماید هو الذی خلقكم ثم رزقكم ثم یمیتكم ثم یحییكم و فرموده است الله یتوفی الأنفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها و حضرت عیسی (ع) عرض كرد كنت علیهم شهیدا و ما دمت فیهم فلما توفیتنی كنت انت الرقیب علیهم و همچنین نفخ روح بر دست اسرافیل می شود و محیی خداست و خلق بر دست جبرئیل می شود و خالق خداست و رزق بر دست میكائیل داده می شود و رازق خداست و احدی از خلق شریك خداوند در هیچ فعلی از افعال او نیست و لا فاعل فی الوجود الا الله و لا یكون الشئ لا من شئ الا الله و لا یغیر الشئ من جوهریته الی جوهر اخر الا الله با این كه این همه تغییر و تصریف از خلق و در خلق مشاهده می شود و همه از این جهت است كه اولی است به كل از كل و همه به امر او جاری می شوند و ما من شئ فی الأرض و لا فی السماء الا بسبعة بمشیته و ارادة و قدر و قضاء و اذن و اجل و كتاب و جاری شدن افعال خداوند بر دست خلق و بروز صفات او از ایشان منافاتی با توحید ندارد و ابی الله ان یجری الاشیاء الا بالاسباب چنان كه دست تو می نویسد و توئی كاتب و دست با تو شریك نیست و هم چنین امر علم حادث پروردگار اما علم ذاتی كه ذات او است و معلومی با او نیست و اما علم حادث پروردگار كه قرین با معلومات است و خداوند احاطه به آن فرموده از برای این علم خزائنی در خلق هست و موقعی دارد اما معذلك مخصوص خداوند است و احدی از آحاد شریك او نیست در علم او حتی همان مواقع كه خزائن علمند شریك و در علم و غیر آن نیستند و خداوند فرموده كه ضرب لكم مثلا من انفسكم هل لكم مما ملكت ایمانكم من شركاء فیما رزقناكم فانتم فیه سواء تخافونهم كخیفتكم انفسكم كذلك نفصل الایات لقوم یعقلون پس جائی كه مملوك انسان شریك او در مال نیست والعبد و ما یملك لمولاه و حال این كه مولای او نه خالق او است و نه رازق او و نه محیی او و نه ممیت او و نه او را از عدم به وجود آورده و نه مختار بر تصرف در اوست پس اگر امر او این قسم است كه شریك یا مالك نیست چگونه بندگان خداوند كه ایشان را از عدم به وجود آورده و روزی داده و می رانیده و زنده كرده شریك او می شوند معاذ الله احدی از خلق شریك او نیست پس عالم به این علم كه در خزائن قرار داد شده است خدا وحده لا شریك له ولو محل آنها در خزائن باشد ولو از آنجا جلوه و بروز نماید و بر السنه ی آنها جاری
شود معذلك و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الأرض و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین حال كه تا این جا آمدی عرض می كنم كه در برهان نقل كرده است از حضرت صادق (ع) و از موسی بن جعفر (ع) كه مراد از كتاب مبین امام مبین است و خداوند خود تصریح فرموده و در قرآن و كل شئ احصیناه فی امام مبین و چندین حدیث در برهان روایت كرده كه مراد از امام مبین امیرالمؤمنین است و بر فرض كه تفسیر به كتاب هم بشود علم كتاب كلش در نزد ایشان است چنان كه فرمودند علم الكتاب كله والله عندنا و خداوند می فرماید لا یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم و شبهه نیست كه علم كتاب در نزد ایشان هست و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین پس چه مانع است از این كه جمیع خزائن غیب در نزد ایشان باشد و معذلك خداست عالم الغیب وحده لا شریك له و در مثل این آیات كه مصنف نقل كرده می توان گفت كه خاصه خداوند در همه جا فرموده كه بگو كه علم غیب در نزد خداست محض این كه مردم بدانند كه این علم غیبی كه از آن حضرت بروز می كند آیتی است كه خدا اظهار فرموده زیرا كه آیت خداست كه شهادت بر صدق نبی می دهد نه آیت خلق همچنان كه در كلیه ی آیات می بینی كه در همه جا می فرماید كه بگو كه آیات نزد خداست و در برهان روایت نموده است از علی بن ابراهیم در تفسیر آیه ی قل لا اقول لكم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب این كه مراد این است كه من مالك خزاین خدا نیستم و خودم به خودی خود علم غیب ندارم و آن چه می گویم از نزد خداست كه به من می رسد خلاصه پس صدق قول ما را ملاحظه كن كه اگر چه علم غیب در ایشان بروز و ظهور دارد معذلك كله از خداست و اوست كه به ایشان عطا كرده و از ایشان ظاهر فرموده و اخبار بسیار از ایشان رسیده است كه علم غیب در نزد ایشان هست و ایشانند خزان علم خدا و بعضی از آنها را هم به جهت اتمام حجت می نویسیم در كتاب المبین از مشارق نقل فرموده از حضرت امیر (ع) كه فرموده در خطبه ای كه منم آن كسی كه در نزد او است مفاتح غیب كه نمی داند آنها را بعد از رسول خدا (ص) مگر من و از بحار از آن حضرت در حدیثی كه هر آینه به تحقیق كه برگزیده است مرا پرورنده ی من به علم و ظفر و هر آینه به تحقیق كه وفود كردم به سوی پرورنده ی خود دوازده وفادة پس شناسانید به من نفس خود را و عطا فرمود به من مفاتح غیب را و از فصل الخطاب از حضرت صادق علیه السلام كه والله هر آینه به تحقیق كه عطا كرده شدیم علم اولین و آخرین را پس مردی از اصحاب آن حضرت عرض كرد جعلت فداك آیا در نزد شماست علم غیب پس فرمود به او ویحك به درستی كه من می دانم آن چه در اصلاب رجال است و ارحام نساء ویحكم وسعت بدهید سینه های خود را و بینا بكنید چشم های خود را و حفظ بكنید قلوب شما پس مائیم حجت خداوند در خلق او وسعت ندارد مگر سینه ی هر مؤمن قوی كه قوت او مثل كوه های تهامه باشد مگر به اذن خداوند والله اگر بخواهم احصا بكنم از برای هر حصایی كه بر كوه های تهامه است هر آینه خبر می دهم شما را و نیست
روز و شبی مگر این كه حصاة تولد می كند تولد كردنی هم چنان كه این خلق تولد می كنند والله كه دشمنی می كنید با یكدیگر بعد از من تا اینكه به خود و بعض شما بعضی را و اخبار به این معنی بسیار است و ملاحظه كن كه علم به آن چه در اصلاب و ارحام است و از آن پنج علمی است كه خداوند مخصوص به خود شمرده و نیز از عوالم نقل فرموده است از حضرت صادق (ع) در حدیثی كه به مفضل فرمود كه كنه معرفت خمسه ی آل عبا این است كه بدانی كه ایشان دانسته اند آن چه را خداوند خلق كرده و این كه ایشانند كلمه تقوی و خزان آسمان ها و زمین ها و كوه ها و ریگ ها و دریاها و دانسته اند كه چند ستاره در آسمان است و چند ملك وكیل آب دریاها و انهارا آنها و عیون آنها و هر برگی كه ساقط می شود از درخت مگر این كه دانسته اند و نیست حبه در ظلمات زمین و نه رطب و نه یابسی مگر این كه در كتاب مبین است و آن در علم ایشان است انتهی و بدان كه ائمه ما (ع) در این باب از اعادی تقیه بسیار داشته اند حتی آن كه در كتاب المبین از عوالم روایت فرموده است از ابی المغیره كه گفت من بودم و یحیی بن عبدالله بن الحسن خدمت ابوالحسن (ع) پس یحیی عرض كرد جعلت فداك به درستی كه ایشان گمان می كنند تو علم غیب می دانی پس فرمود سبحان الله دست خود را بگذار بر سر من كه به خدا قسم باقی نماند موئی در سر و بدنم مگر این كه راست شد بعد فرمود نه والله این نیست مگر وراثة از پیغمبر (ص) تمام شد حدیث شریف و ملاحظه كن حسن توریة را زیرا كه این كه می گوئیم ایشان عالم الغیبند نمی گوئیم كه پیش از پیغمبر (ص) و بیش از او می دانند بلكه همه اول به او می رسد و بعد به ائمه اطهار (ع) و به ترتیبی كه از برای ایشان هست چنان كه در اخبار خود فرموده اند و از كشكول شیخ اوحد اعلی الله مقامه نقل فرموده است از سدیر صیرفی كه بودم من و ابوبصیر و یحیای ابزاز و داود بن كثیر در مجلس ابی عبدالله (ع) ناگاه بیرون آمد به سوی ما و غضبناك بود همین كه در جای خود نشست فرمود عجب است از برای اقوامی كه گمان می كنند ما علم غیب داریم نمی داند غیب را مگر خدای عزوجل هر آینه به تحقیق كه خواستم فلان كنیز خود را بزنم و فرار كرد پس ندانستم كه در كدام یك از حجرات خانه است سدیر می گوید كه همین كه از جای خود برخواست و داخل منزل شد من و ابوبصیر و میسر داخل شدیم عرض كردیم جعلنا فداك شنیدیم تو را كه در امر جاریه چنین می فرمودی و ما می دانیم كه تو علم بسیار داری و نسبت نمی دهیم تو را به علم غیب فرمود ای سدیر آیا نخوانده ای قرآن را عرض كرد چرا فرمود آیا یافته ای در آن چه خوانده ای از كتاب خدا كه قال الذین عنده علم من الكتاب انا اتیك به قبل ان یرتد الیك طرفك عرض كردم چرا فرمود آیا آن مرد را شناخته و دانسته ای كه چه بود در نزد او از علم كتاب عرض كردم خبر ده مرا به آن جعلت فداك فرمود به قدر قطره از آب در بحر اخضر پس چه قدر است این در علم كتاب عرض كردم چه قدر كم است این فرمود چه قدر بسیار است این كه نسبت بدهد او را خدای عزوجل به سوی آن علمی كه خبر بدهم تو را به آن ای سدیر پس آیا یافته در آنچه خوانده از كتاب
خدای عزوجل نیز قل كفی بالله شهیدا بینی و بینكم و من عنده علم الكتاب عرض كردم خوانده ام فرمود پس كسی كه در نزد او علمی از كتاب هست فهمیده تر است یا كسی كه كل علم كتاب در نزد او است عرض كردم نه بلكه كسی كه در نزد او است علم كتاب سدیر می گوید پس اشاره فرمود به دست مبارك به سینه شریف و فرمود علم كتاب والله كل آن در نزد ما است تمام شد حدیث شریف پس ملاحظه كن ببین كه چه از ایشان محجوب می شود و چه قدر جاهلند كسانی كه می خواهند به متشابهات كتاب رد بر آل محمد (ع) نمایند و حال این كه محكمات آن همه صریح است در علم ایشان به كل شئ و از تو انصاف می پرسم كه اگر آقائی به ناظر خود بگوید كه فلان كس كه می آید از تو چیز می خواهد بگو ندارم آیا این منافات دارد با این كه انبار او پر از انواع اجناس باشد و كلید آن در نزد ناظر باشد نه والله كه ابدا منافاتی ندارد زیرا كه آن چه در انبار است همه مال آقاست و بی اذن او یك دانه چیزی به كسی نمی دهد و بنابر همین هست و واقعا ناظر خودش به خودی خود مالك و مختار نیست با این كه آن چه هست در نزد او است و از دست او باید به هر كس برسد بلكه اذن را هم خود او از آقا می خواهد و به هر كس می دهد و سایر خدم را راهی به سوی آقا نیست خلاصه و در بحار چندین حدیث روایت كرده كه آل محمد (ع) خزان علم خداوند هستند و ما اگر بخواهیم اخباری كه شاهد این مطلب است ذكر نمائیم بسا از دو هزار حدیث بگذرد ولی مقصود اختصار است حال باز هم ادعای اسلام و تشیع بكن و انكار این همه آیات كتاب و اخبار ائمه اطیاب (ع) بنما و نمی دانم كه اسلام و تشیع این جماعت چه قدر مستحكم است كه به هیچ انكار ضرورتی و فضیلتی از آل محمد (ع) بنما و نمی دانم كه اسلام و تشیع این جماعت چه قدر مستحكم است كه به هیچ انكار ضرورتی و فضیلتی از آل محمد (ع) عیب نمی كند باری و از جمله ی آیات كه نقل نموده این آیه است فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا لولا اوتی مثل ما اوتی موسی اولكم یكفروا بما اوتی موسی من قبل قالوا ساحران تظاهرا انا بكل كافرون و موافق آن چه طبرسی (ره) تفسیر نموده یعنی پس هر گاه آمد ایشان را یعنی یهود یا قریش به تعلیم یهود آمد ایشان را حق از نزد ما یعنی محمد (ص) و قرآن و اسلام گفتند چرا عطا كرده نشده است مثل آن چه عطا كرده شد موسی از شكافتن دریا و ید بیضا و عصا و گفته شده است كه یعنی چرا آورده نشده است كتابی جمله واحده مثل این كه توریة جمله واحده نازل شد پس احتجاج فرمود خداوند بر ایشان كه آیا كافر نشدند به آنچه آورده شد موسی از پیش یعنی به آیات او كافر شدند هم چنان كه به آیات محمد (ص) كافر شدند و گفتند كه دو سحرند و مقصودشان توریة و قرآن است چنان كه بعضی مفسرین این طور خوانده اند و بعضی ساحران خوانده اند و مقصودشان موسی و محمد (ص) است و گفتند كه ما به همه كافر هستیم تا آن كه نقل كرده است طبرسی علیه الرحمة كه قریش فرستادند به مدینه و از یهود سؤال كردند و آنها از نعت و صفت پیغمبر (ص) كه در توریة ثبت بود خبر دادند همین كه رهط برگشتند و به قریش خبر دادند گفتند كه موسی و محمد دو ساحر بودند باری عرض
می كنم موافق آن چه كه در برهان از علی بن ابراهیم نقل كرده قرائت ساحران صحیح است و البته قول او از قول مفسرین سنی معتبرتر است زیرا كه قمی علیه الرحمة از امام (ع) نقل می كند خلاصه و درست معلوم نیست كه مراد مصنف از ذكر آیه چیست مگر این كه آنجا كه خلاصه می كند نوعا ذكر می كند كه این آیات در وصف مكذبین آیات و معرضین و معترضین و منكرین وارد شده و بعد عین عبارت خواهد آمد انشاءلله و این را دلیل شمرده كه انكار منكرین این مرد هم از همان قبیل است و از تو سؤال می كنم كه اگر كسی واقعا ساحر باشد و دعاوی بی جا بكند مثل فرعون و هامان كه خودشان ساحر ماهر بودند یا باید تكذیب او را كرد یا آن كه مطلقا مدعی شده كه انا ربكم الاعلی باید تصدیق كرد و نسبت سحر به او نداد شبهه نیست سحر دادن به پیغمبر خدا كه آثار و علامات نبوت با او هست جایز نیست و ما نسبت سحر به ساحر و كذب به كاذب از عین ایمان است و البته باید داد حال شما اثبات نبوت بكنید بعد این آیات را بخوانید و تو ملاحظه بكن كه خداوند در چند آیه پیش از این آیه در سوره ی قصص اولا ذكر بعض آیاتی كه به موسی داده است می فرماید آنجا كه می فرماید و ان الق عصاك فلما راها تهتز كانها جان ولی مدبرا و لم یعقب یا موسی اقبل و لا تخف انك من الامنین اسلك یدك فی جیبك تخرج بیضاء من غیر سوء و اضمم الیك جناحك من الرهب فلانك برهانان من ربك تا آخر آیه تا آن كه بعد از چند آیه كه این مرد نقل كرده می فرماید پس معلوم است كه مراد قریشند كه به موسی و پیغمبر هر دو كافر بودند و هیچ یك از آیات مذكوره و غیر آنها را كه از موسی شنیده بودند قبول نداشتند پس خود این آیه به انضمام آیات پیش شاهد صدق است بر این كه آیاتی سوای توریة و الواح بوده كه قریش كافر به آنها بودند مثل شما كه الان كافر به آیات موسی و عیسی و محمد و همه انبیاء هستید و در حقیقت آنهائی كه شما به اسم انبیاء می خوانید موافق زعم شما انبیاء نبوده اند بلكه كسانی بوده اند از عرض سایر ناس ولی از ما كه انبیاء بوده اند حقیقت صاحب آیات و معجزات و كتب و الواح بوده اند و ما كافر به آنها نیستیم و اخباری كه از ایشان به روایت ثقات رسیده تصدیق داریم نهایت شما می خواهید كه آن چه ما از آثار انبیاء و ائمه سابقین (ع) در دست داریم از ما بگیرید آن وقت احمال خود را بر دوش ما بگذارید و ما هم از خداوند مسئلت نموده ایم كه بار كسی غیر از اهل حق را بر دوش نكشیم و امید داریم كه مسئلت ما را اجابت فرموده باشد و از جمله ی آیات است آیه ای كه در سوره ی جاثیه می فرماید و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات ما كان حجتهم الا ان قالوا ائتوا بابائنا ان كنتم صادقین و لابد پیش و پس این آیه را باید ذكر كرد تا مطلب معلوم بشود پس پیش از این آیه است و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلكنا الا الدهر و ما لهم بذلك من علم انهم الا یظنون بعد آیه مذكوره است و بعد از آن این آیه است قل الله یحیكم ثم یمیتكم ثم یجمعكم الی یوم القیمة لا ریب فیه ولكن
اكثر الناس لا یعلمون و در برهان از علی بن ابراهیم قمی ره نقل كرده است كه این آیات در گفتگوی با دهریه است كه گفتند زنده نمی شود انسان بعد از موت پس فرموده است خداوند و قالوا ما هی الا حیوتنا الدنیا نموت و نحیی و این مقدم و مؤخر است به جهت این كه دهریة اقرار نكردند به بعث و نشود بعد از موت و این است و جز این نیست كه گفتند نحیی و نموت و ما یهلكنا الا الدهر و ما لهم بذلك من علم انهم الا یظنون كه حاصل معنی این است كه گفتند كه نیست این مگر زندگانی دنیای ما كه زنده می شویم و می میریم و هلاك نمی كند ما را مگر روزگار و نیست از برای ایشان به این مطلب علمی و نیستند ایشان مگر این كه شك دادند و مظنه در این مقام به معنی شك است چنان كه قمی تصریح كرده و گفته است كه نزول آیه در دهریة است و جاری شده است در آن كسانی كه كردند آنچه كردند بعد از پیغمبر (ص) نسبت به امیرالمؤمنین (ع) و اهل بیت او و این است و جز این نیست كه ایمان آنها اقراری بود بدون تصدیق از ترس شمشیر و به جهت رغبت در مال بعد حكایت فرموده است خداوند عزوجل قول دهریه را پس فرموده است و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات ما كان حجتهم الا ان قالوا ائتوا بابائنا ان كنتم صادقین یعنی و هر گاه خوانده بشود بر ایشان آیات ما كه بینات واضحات هستند حجت ایشان نیست مگر این كه می گویند بیاورید پدران ما را اگر شما راست گوئید یعنی مبعوث می شوید بعد از مرگ پس فرموده است خداوند كه بگو كه خداوند زنده می كند شما را پس می میراند پس جمع می كند تا روز قیامت كه شك در آن نیست ولكن بیشتر مردم نمی دانند عرض می كنم كه ظاهر این است كه مراد قمی علیه الرحمة از تقدیم و تأخیر این است كه در تألیفی كه منافقین كردند تقدیم و تأخیر شده و بعضی از تقدیم و تاخیر بی خبرند چنین تفسیر كرده اند كه یعنی می میریم و دو مرتبه انسان دیگر می شویم در همین دنیا و قول قمی ره صحیح است زیرا كه مأخوذ از اخبار آل محمد (ع) است و در این آیه ی شریفه دلالتی بر رد حضرات هست زیرا كه قائلند به این كه اشخاص هر ظهوری رجعت اشخاص ظهور سابق هستند و در صورتی كه دعوی حضرات صحیح بود هر آینه پیغمبر در جواب آنها می فرمود كه اینك پدران شمایند كه در ظهور من زنده شده اند و اگر بگوئی كه مراد از یحییكم ثم یمیتكم همین است می گویم اگر این مراد بود می بایست بفرماید احیاكم ثم یمیتكم و از این گذشته كه می فرماید ثم یمیتكم ثم یجمعكم الیوم القیمة پس دیگر ذكر حیاتی برای ظهور بعد كه شما الان قائل هستید نیست مگر این كه به كلی منكر قیامت كبرائی كه بعد باید بیاید بشوید و الان را قیامت بشمرید و حقیقت عجب قیامتی است و چه خوب جزا داده شد هر نفسی به آن چه سعی كرده است پس اگر جزای كسانی كه معتقد به شما نیستند در اعتقاد شما همین است كه داریم می بینیم كه مردم زندگانی می كنند و عیش دارند و بعضی هم مبتلا به بلاها هستند و هیچ فرقی با سابق ایام نمی كند و خوب و بدش هم آخر فانی و زایل است كه در حقیقت پرهیزی هم از
این قیامت حاجت نیست زیرا كه همان ها به اعتقاد شما مؤمنند با آنها كه كافرند هیچ فرق در نعمت و عذابشان نیست بلكه هنوز كسانی كه كافر به شمایند نعمتشان بیشتر است از شما و عذاب روح شد و ذلت و ترس شما بیشتر است از آنها پس عجب قیامتی است و آخر هم كه همان مذهب یهود می شود كه نشد لن تمسنا النار الا ایاما معدودة همه می میریم و این حرفها همه باطل می شود و همه این سخنان و با فرض قیامت كبری بود و گفتیم با فرض رجعت هم جاری می شود زیرا كه مؤمنین در رجعت هم منعم به انواع نعمت هستند و اگر چه ایام رجعت ابدی نیست اما طولانی هست و حضرت سیدالشهداء (ع) پنجاه هزار سال باید سلطنت بفرماید و مؤمن از نسل خودش هزار فرزند باید ببیند اگر مقصود از همه ی این ها همین است كه در وضع شما می بینیم كه در حقیقت لازم نیست كه مردم از شهوات خود دست بردارند كه آخر مثل شما بشوند و لذت مشتهیات خودشان هم كمتر از آن چه شما دارید نیست بلكه هزار مرتبه بیشتر است مگر كه شما لذت ما را درك نمی كنید زیرا كه به ما گفته بودند كه در قیامت و رجعت نعمت های مؤمنین را به كفار نشان می دهند كه بدانند كه اگر ایمان آورده بودند منعم به این نعمت ها می شدند و اسباب حسرتشان باشد و این اقیصوا علینا من الماء او مما رزقكم الله بگویند و پرورنده خود را بخوانند كه ربی ارجعونی لعلی اعمل صالحا فیما تركت و ما ابدا اثری از این مطالب نمی بینیم پس یا نعوذ بالله آن مطالب كه پیش به ما گفته بودند دروغ بوده یا آنچه شما می گوئید دروغ است و آن ها كه پیش گفته بودند كه به اقرار ما و شما همه راست بوده پس مسلم شما دروغ گوئید و بعد از این شاید بیان این مطالب بیاید و این جا همین قدر به مناسبت آیه ی شریفه اشاره رفت و ملاحظه بكن كه این آیه دخلی به آیات و معجزات ندارد و سخن در این است كه خبرهائی كه از معاد داده ایم همین كه می شنوند این گونه سخنان می گویند و پیغمبر و ائمه ما به جهت اتمام حجت بعضی از پدران آنها را هم زنده كردند و نشان دادند حتی پیغمبر (ص) به سلمان فرمود كه آن وقت كه اجل تو نزدیك شود اموات با تو سخن می گویند و گفتند و با خود آن حضرت اموات سخن گفتند و استغاثه نمودند چنان كه از حضرت امیر (ع) نقل شده كه در جواب یهودی كه معجزات همه ی انبیا را طلب می كرد فرمودند و ایمان آورد و در بحار چندین روایت در احیاء موتی كه از حضرت امیر (ع) دیده شده چه در حیوة پیغمبر به امر آن حضرت و چه بعد از آن بزرگوار كه از جمله ی سام بن نوح علیهماالسلام است و هم چنین جماعت دیگر و اگر طالبی به بحار و غیر آن از كتب رجوع كن خلاصه كه در این باب شبهه نیست و بعضی از پدران ایشان را كه آوردند كفایت می كند و بنا نیست كه انبیاء و اولیاء (ص) تابع اقترامات مردم باشند بلكه به قدر اتمام حجت اظهار می كنند و مشنو تأویلاتی كه حضرات می كنند مثلا مراد از احیاء موتی هدایت گمراهان است و انواع رد بر ایشان در هر موردی شده و می شود این كلمه را هم اینجا
می نویسم كه سام بن نوح كه وصی پیغمبر خدا بوده به چه قاعده احیا شده آیا نعوذ بالله وصی پیغمبر گمراه بوده و تازه او را هدایت نموده اند یا آن كه شخص گمراهی را هدایت نموده اند و سام بن نوح در او بروز كرده و رجعت كرده و حال این كه محال است كه شخص گمراه به اینجا برسد كه حكایت روح وصایت كند بلكه كسی كه خودش برای خود شخصی است حكایت روح دیگری نمی كند و لازمه ی این این است كه روح اولی باطل شود و این از عدل خدا خارج است یا آن كه خیلی نظر خود را بالا برده و هدایتی كه سام (ع) در عالم ذر به واسطه ی پیغمبر و حضرت امیر (ع) یافته می گوئی آن روز احیا شده اگر مقصود این است كه چه اختصاص به سام بن نوح دارد همه انبیاء و اوصیاء و مؤمنین به فضل ایشان هدایت یافته اند چرا خاصه ذكر سام بن نوح می شود و آن جماعت از امت نوح كه از یمن آمده بودند به جهت طلب هدایت به این حرف های واهی ایمان نمی آورند و خوب است كه اصل حدیث را برای تو نقل كنم شاید عبرتی بگیری در بحار نقل كرده است كه جماعتی از یمن آمدند خدمت پیغمبر (ص) و عرض كردند ما از بقایای ملل متقدمه هستیم از آل نوح و از برای پیغمبر ما وصی بود كه اسم او سام بود و خبر داده است در كتاب خودش كه از برای هر پیغمبری معجزی است و از برای او وصیی است كه قایمقام او است پس وصی تو كیست پس حضرت اشاره فرمود به دست مقدس خود به جانب علی (ع) عرض كردند كه از اگر سؤال بكنیم كه سام بن نوح را به ما نشان دهد خواهد كرد فرمود آن حضرت بلی به اذن خداوند و فرمود ای علی برخیز با ایشان به سوی داخل مسجد و پای خود را به زمین بزن در نزد محراب پس علی (ع) تشریف برد و آن جماعت صحف در دستشان بود تا این كه داخل شد حضرت به محراب رسول خدا (ص) در داخل مسجد پس دو ركعت نماز به جای آورد و بعد برخواست و پای خود را به زمین زد و زمین شكافت و ظاهر شد لحدی و تابوتی پس برخواست از تابوت شیخی كه رخساره ی او مثل بدر می درخشید و خاك از سر او می ریخت و از برای او لحیه ای بود تا ناف او صلوات بر علی (ع) فرستاد و عرض كرد اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله (ص) سید المرسلین و انك علی وصی محمد سید الوصیین و منم سام بن نوح پس آن جماعت پهن كردند صحف خود را پس یافتند او را همان طور كه در صحف وصف شده بود بعد گفتند كه می خواهیم كه بخوانی از صحف سام سوره ای را پس شروع در قرائت كرد تا این كه سوره را تمام كرد بعد سلام كرد بر علی (ع) و خوابید هم چنان كه بود زمین منضم شد و همه ی آن جماعت گفتند كه ان الدین عندالله الاسلام و ایمان آوردند و خداوند نازل فرمود ام اتخذوا و من دونه اولیاء فالله هو الولی و هو یحیی الموتی الی قوله ینیب حال انشدك بالله ملاحظه كن كه جماعتی كه هنوز خودش منكر نبوت پیغمبر و وصایت علی (ع) هستند به حرف های پاره ای حضرات كه ما هدایت گمراهان می كنیم و این است احیاء موتی ایمان می آورند یا نه مگر این كه به كلی در اخبار آل محمد (ع) بكنی و الا متحمل تأویل نیست باری و از جمله آیات كه نقل كرده این است
و اذا جائهم آیه قالوا لن نؤمن حتی نؤتی مثل ما اوتی رسل الله الله یعلم حیث یجعل رسالته و آیه غلط است و صحیح ان الله اعلم حیث یجعل رسالته است و طبرسی رحمه الله تفسیر كرده كه یعنی هر گاه آمد ایشان را یعنی اكابری كه ذكرشان پیش شده است آیتی یعنی معجزه می گویند كه ایمان نخواهیم آورد تا این كه آورده شویم مثل آن چه آورده شدند رسل خدا از معجزات و در برهان از علی بن ابراهیم نقل كرده كه مراد این است كه آورده شویم مثل آن چه رسل آورده شدند از وحی و تنزیل و خداوند در جواب ایشان فرموده كه خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا قرار دهد كه حاصل معنی همان خواهشی است كه در آیات دیگر ذكر آن هست كه چرا كتاب بر خود تا نازل نشده و خداوند جواب می فرماید كه خدا داناتر است كه رسالت خود را به كه بدهد و بر فرض كه آیت را مخصوص به كتاب بگیریم در این آیه نفیی از سایر آیات نیست آنها هم در جای خود ثابت است نهایت تعنت و اقتراحی كه در خصوص كتاب كردند این است كه چرا بر خود ما نازل نشده و خداوند بر آنها رد فرموده كه شما قابلیت رسالت ندارید و ابدا در این آیه دلالتی نیست كه هر كس مدعی نبوت بشود و آیات به زعم خود بیاورد و مردم انكار او كنند این شخص مدعی نبی است زیرا كه هر مدعی حقی یا باطلی كه در عالم هست بعضی مقرب او می شوند و بعضی منكر او و اقرار و انكار خلق دلیل امری نیست و اختیار ایشان مناط امری نبود بلكه خداست كه اختیار نبی و وصی می كند و به آیات بینات و معجزات باهرات درباره ی آنها نص می كند و شهادت خداوند متبع است فقط و شرح آن پیش از این گذشت و از جمله ی آیات كه نقل كرده این است كه در سوره ی بنی اسرائیل می فرماید و قالوا لن نؤمن لك حجتی تفجر لنا من الارض ینبوعا او تكون لك جنة من نخیل و عنب فتفجر الأنهار خلالها تفجیرا و تسقط السماء كما زعمت علینا كسقا او تأتی بالله والملئكة قبیلا او یكون لك بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیك حتی تنزل علینا كتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل كنت الا بشرا رسولا و ما منع الناس ان یؤمنوا اذ جائهم الهدی الا ان قالوا بعث الله بشرا رسولا عرض می كنم بعد از آن كه قریش ایرادات بر پیغمبر (ص) نمودند آن حضرت جواب ها از ایشان فرمود و حدیث بسیار طولانی و شریف است و ذكر تمام آن موجب اطناب اما ذكر موضع حاجت را باید نمود و اگر چه بعضی فقرات سابقا گذشته است ولی چون خاصه در جواب همین اقتراحات كه در این آیه مذكور است وارد شده باید ذكر آن در اینجا بشود و حدیث شریف در برهان و بحار از تفسیر عسكری (ع) و از احتجاج طبرسی نقل شده است و ما از بحار نقل می كنیم فرموده رسول خدا (ص) به عبدالله بن ابی امیه و اما قول تولن نؤمن لك ح0تی تفجر لنا من الأرض ینبوعا تا آخر آن چه گفته پس به درستی كه تو اقتراح كردی بر محمد رسول خدا چیزهائی را كه بعضی از آنها چیزی است كه اگر بیاورد تو را به آن برهان
از برای نبوتش نیست و رسول خدا (ص) ارتفاع می جوید از این كه غنیمت بشمرد جهل جاهلین را و احتجاج بكند به آنچه حجتی در آن نیست و بعضی از آن ها چیزی است كه اگر بیاورد تو را به آن هلاك تو با آن هست و این است و جز این نیست كه آورده می شود به حجج و براهین تا این كه لازم بشود بندگان خدا را ایمان به آنها نه اینكه هلاك بشوند به آنها پس این است و جز این نیست كه تو اقتراح كرده هلاك خود را و پرورنده عالمیان ارحم به عباد خود و اعلم به مصالح ایشان است از این كه هلاك بكند ایشان را به آنچه اقتراح می كنند و بعضی از آنها محالی است كه صحیح نیست و جایز نیست بودن آن و رسول رب العالمین به تو می شناساند و قطع معاد بر تو ر می نماید و تنگ می كند بر تو سبیل مخالفتش را و ملجأ می كند تو را به حجج خدا به سوی تصدیقش تا این كه نباشد از برای تو در نزد این راه فراری و بعضی از آنها چیزی است كه تو اعتراف كردی بر نفس خودت كه تو معاندی و متمرد قبول نمی كنی حجتی را و اصغا نمی كنی به سوی برهانی و هر كه هم چنین باشد دوای او عذاب خداست كه از آسمان نازل بشود یا در جحیم معذب شود تا به شمشیر اولیائش انتقام كشیده شود و اما قول تو یا عبدالله لن نؤمن لك حتی تفجر لنا من الأرض ینبوعا بمكة هذه به علت این كه آن سنگ ها و كوه ها دارد تو زمین آن را از سنگ پاك كنی و حفر بكنی آن را و جاری بكنی در آن چشمه ها به علت این كه ما محتاج به این هستیم پس به درستی كه تو سؤال كرده ای این را و تو جاهلی به دلایل پروردگار یا عبدالله خبر ده مرا اگر من كردم این كا را من از این جهت پیغمبر می شوم عرض كرد نه فرمود خبر ده مرا این طایف كه از برای تو در آن بساتین هست آیا نبوده است در آن جا مواضع فاسده صعبة كه تو اصلاح كرده باشی و نرم نموده باشی و از سنگ پاك كرده باشی و چشمه ها كه خود بیرون آورده باشی در آن ها جاری كرده باشی عرض كرد چرا فرمود و آیا از برای تو در این اعمال نظراتی هست عرض كرد بلی فرمود آیا تو و ایشان به این واسطه انبیا شدید عرض كرد نه فرمود پس هم چنین این حجت نمی شود از برای محمد بر نبوتش اگر بكند این كار را پس این حرف تو نیست مگر مثل این كه بگوئی كه ما ایمان نمی آوریم تا این كه برخیزی و بر زمین راه بروی یا طعام بخوری هم چنان كه مردم می خورند و اما قول تو یا عبدالله او تكون لك جنة من نخیل و عنب پس بخوری از آن و اطعام بكنی ما را و تفجر الانهار خلالها تفجیرا آیا از برای تو و اصحاب تو نیست باغ ها از نخیل و عنب در طائف كه می خورید و اطعام می كنید از آنها و انهار در میانه درخت ها جاری كرده اید آیا پس شما به این سبب انبیاء شده اید عرض كرد نه فرمود پس چه اقتراحی است كه شما بر رسول خدا می كنید كه اگر این امور همان طور كه شما اقتراح می كنید باشد هر آینه دلالتی بر صدق او ندارد بلكهاگر قبول بكند و بیاورد همین قبول و آوردن دلیل است بر كذب او به جهت این كه در این هنگام احتجاج كرده به آن چه حجتی در آن نیست و گول بكند ضعفا را از عقول
و ادیانشان و رسول رب العالمین جلیل است و مرتفع از این امر بعد فرمود رسول خدا (ص) ای عبدالله و اما قول تو او تسقط السماء كما زعمت علینا كسفا پس به درستی كه تو گفته ای و ان یروا كسفا من السماء ساقطا یقولوا سحاب مركوم پس به درستی كه در سقوط آسمان بر شما هلاك شما است و موت شما پس این است و جز این نیست كه تو اراده كرده ای به این از رسول خدا این كه هلاك بكند تو را و رسول رب العالمین مهربان تر است به تو از تو هلاك نمی كند تو را ولكن اقامه می كند بر تو حجج خداوند و حد او را او نیست حج خدا از برای نبیش بر حسب اقتراح بندگان او به جهت این كه بندگان جهالند به آن چه جایز است از صلاح و به آنچه جایز نیست از فساد و گاه مختلف می شود اقتراح ایشان و متضاد می شود تا این كه محال بشود وقوع آن مترجم گوید كه در این مقام از نسخه بحار سقط شده و در برهان مذكور است فرمود اگر حجج خدا به اقتراحات ایشان بود هر آینه جایز بود كه اقتراح بكنی تو كه آسمان ساقط شود بر شما و اقتراح بكند غیر تو كه ساقط نشود بلكه زمین بالا برد و به سوی آسمان و واقع بر آن بشود پس این متضاد و متنافی می شد و محال می شد وقوع آن بعد در هر دو نسخه است كه خداوند جاری نمی كند تدبیر خودش را بر آن چه محال از آن لازم اند بعد فرمود رسول خدا كه آیا دیده ای عبدالله طبیبی را كه دوای او از برای مرضی بر حسب اقتراحات آنها باشد و این است و جز این نیست كه می كند به ایشان آن چه صلاح آن ها را می داند خواه علیل درست بدارد یا كراهت داشته باشد پس شما مریضید و خداست طبیب شما پس اگر دوای او را استعمال كردید شفا می دهد شما را و اگر تمرد كردید بر او ناخوش می كند شما را و بعد از این كی دیده ای تو ای عبدالله مدعی حقیر را از مردی كه واجب بكند بر او حاكمی از حكام ایشان در آن چه گذشته است بینه و او بر دعوای خودش بر حسب اقتراح مدعی علیه اگر بنابراین باشد هیچ دعوی و حقی از برای احدی بر هیچ كس ثابت نمی شود و میانه ظالم و مظلوم و صادق و كاذب فرق نمی ماند بعد فرموده یا یعبد الله و اما قول تو او تأتی بالله والملئكة قبیلا كه مقابل با ما بشوند و معاینه بكنیم ایشان را پس به درستی كه این از محال آن چنانی است كه خفائی بر این نیست به جهت این كه پرورنده ما عزوجل نیست مثل مخلوقین كه بیاید و برود و حركت بكند و مقابل چیزی بشود تا این كه آورده شود به او پس به تحقیق كه سؤال كرده اید او را به این محال و این است و جز این نیست كه این كه شما خوانده اید مرا به سوی آن صفت اصنام ضعیفه منقوصه شما است كه نمی شنود و نمی بیند و نمی داند و نه بی نیاز می كند شما را از چیزی و از كسی یا عبدالله آیا نیست از برای تو ضیاع و جناتی به طایف و عقادی به مكه و قوامی بر آن ها داری عرض كرد بلی فرمود آیا پس مشاهده می كنی جمیع احوال آن ها را به نفس خود یا به سفرائی میانه ی تو و میانه ی معاملین خودت عرض كرد به سفراء فرمود خبر ده مرا اگر گفتند معاملون و اكره و خدمت تو از برای سفرائت كه ما تصدیق
نمی كنیم تو را در این سفارت مگر اینكه بیاورید عبدالله بن ابی امیه را تا اینكه مشاهده كنیم او را پس بشنویم آنچه می گوئید از او شفاها تو تجویز می كنی این را بر ایشان یا جایز است در نزد تو این بر ایشان عرض كرد نه فرمود پس چه واجب است بر سفراء تو آیا نیست بر ایشان كه بیاورند از جانب تو به علامت صحیحه كه دلالت بكند ایشان را بر صدق سفراء كه واجب بكند بر اكراه اینكه تصدیق بكنند ایشان را عرض كرد بلی فرمود ای عبدالله خبر ده مرا سفیر تو اگر بعد از آنكه شنید از ایشان این اقتراح را برگشت بسوی تو و گفت برخیز و با من بیا به علت اینكه اكره اقتراح كرده اند بر من آمدن تو را با من آیا سفیر مخالف تو نیست و به او خواهی گفت كه تو رسولی نه مشیر وامر عرض كرد بلی فرمود پس چگونه تو اقتراح كرده بر رسول رب العالمین آنچه را كه بر اكره و معاملین خود تجویز نمی كنی كه بر رسول تو اقتراح كنند و چگونه اراده كردی از رسول رب العالمین اینكه تقدم بجوید بر پرورنده اش به اینكه امر بكند بر او و نهی بكند و تو تجویز نمی كنی مثل این را بر رسول خودت به سوی اكره ات و قوامت حجت قاطعه ای است بر ابطال جمیع آنچه ذكر كرده در همه آنچه اقتراح كرده یا عبدالله و اما قول تو یا عبدالله او یكون لك بیت من زخرف و آن طلاست یا رسیده است به تو كه از برای عظیم مصر به تویی است از زخرف عرض كرد بلی فرمود آیا به این واسطه پیغمبر شده است عرض كرد نه فرمود پس هم چنان اگر برای محمد هم باشد موجب نبوت از برای او نمی شود و محمد غنیمت نمی شمرد جهل تو را به حجج خداوند و اما قول تو یا عبدالله او ترقی فی السماء و بعد گفته و لن نؤمن لرقیك حقی تنزل علینا كتابا نقروه ای عبدالله صعود به سوی آسمان دشوارتر است از نزول از آن و هر گاه تو اعتراف كردی بر نفس خود كه تو ایمان نمی آوری هر گاه بالا رفتم پس هم چنین است حكم نزول بعد گفته حتی تنزل علینا كتابا نقرؤه آن وقت بعد از این نمی دانم ایمان بیاورم به تو یا ایمان نیاورم به تو پس تو ای عبدالله مقری به اینكه تو معانده داری با حجتی كه خداوند بر تو اقامه كرده پس دوائی از برای تو نیست مگر تادیب خداوند بر دست اولیائش از بشر یا ملئكه زبانیه و به تحقیق كه خداوند نازل فرموده است بر من حكمت جامعه را به جهت بطلان همه ی آنچه اقتراح كرده پس فرموده است خدای تعالی بگو ای محمد سبحان ربی هل كنت الا بشرا رسولا چه قدر دور است پرورنده من از اینكه بكند چیزها را بر آنچه جهال اقتراح می كنند به آنچه جایز است و آنچه جایز نیست و آیا هستم من مگر بشری رسول و لازم نمی شود بر من مگر اقامه حجت خدا كه به من عطا كرده است و نیست از برای من كه امر بكنم بر پرورنده خودم و نه نهی كنم و نه مشیر باشم مثل رسولی كه فرستاده است او را ملكی به سوی قومی از مخالفین خود پس برگشته است به سوی او و امر می كند او را كه نسبت به آنها بكند آنچه اقتراح كرده اند آن را بر او پس ابوجهل گفت یا محمد اینجا یك چیز هست آیا نیستی كه گمان می كنی كه قوم موسی سوختند به صاعقه بعد از آنكه سؤال كردند او را كه بنمایاند
به ایشان خدا را آشكارا حضرت فرمود بلی عرض كرد پس اگر تو نبی بودی هر آینه می سوختیم ما نیز پس به تحقیق كه سؤال كردیم شدیدتر از آنچه سوال كردند قوم موسی به جهت اینكه تو گمان كردی كه ایشان گفتند اونا الله جهرة و ما می گوئیم كه لن نومن لك حتی تاتی بالله والملئكه قبیلا نعانیهم پس فرمود رسول خدا (ص) ای ابوجهل آیا ندانسته قصه ابراهیم خلیل (ع) را بعد از آنكه بلند شد در ملكوت و این است قول پرورنده من نری ابراهیم ملكوت السموات والارض و لیكون من الموقنین خداوند قوت داد چشم او را بعد از آنكه بلند كرد او را نزدیك آسمان تا آنكه دید زمین را و هر كه روی زمین بود همه را چه آنها كه ظاهر بودند و چه آنها كه مستتر بودند پس دید مردی را با زنی كه مشغول فاحشه بودند پس نفرین كرد بر آنها به هلاك پس هلاك شدند پس دو نفر دیگر را دید پس نفرین كرد بر آنها به هلاك پس هلاك شدند بعد دو نفر دیگر را دید پس خواست كه نفرین بكند بر آنها پس خداوند وحی فرمود به سوی او كه ای ابراهیم باز دار دعایت را از غلامان و كنیزان من پس بدرستی كه منم غفور رحیم جبار حلیم كه ضرر نمی رساند به من گناهان بندگان من هم چنانكه نفع نمی دهد به من طاعت ایشان و نیستم من كه سیاست بكنم ایشان را به شفای غلیظ مثل سیاست تو پس باز دار دعوت خود را از بندگان من به علت اینكه تو عبدی هستی منذر نه شریك در مملكت و نه مهیمن بر من و نه بر بندگان من و بندگان من با من میانه سه خصلتند یا توبه كرده اند به سوی من پس توبه كردم بر ایشان و آمرزیده ام گناهان ایشان را و پوشیده ام عیبهای ایشان را و یا بازداشته ام عذاب خود را از ایشان به جهت اینكه دانسته ام اینكه زود باشد كه بیرون بیاید از اصلاب ایشان ذریادت مؤمنون پس رفق می كنم به آباء كافرین و تانی می كنم به امهات كافرات و رفع می كنم از ایشان عذاب خود را به جهت اینكه بیرون بیاید آن مؤمن از اصلاب ایشان پس هر گاه جدا شدند واجب می شود بر ایشان عذاب من و نازل می شود بر ایشان بلای من و اگر نباشد این و نه این پس بدرستی كه آنچه مهیا كرده ام از برای ایشان از عذاب خودم اعظم است از آنچه تو اراده كرده به ایشان پس بدرستی كه عذاب من بر حسب جلال من و كبریاء من است ای ابراهیم پس واگذار میانه من و میانه بندگان مرا پس بدرستیكه من مهربان ترم بر ایشان از تو و واگذار میانه من و بندگان من پس بدرستی كه من جبار حلیم علام حكیم هستم تدبیر ایشان را می كنم به علم خودم و قضا و قدر خود را در ایشان نافذ می كنم بعد فرمود رسول خدا (ص) بدرستی كه خداوند ای ابوجهل این است و جز این نیست كه دفع كرده است از تو عذاب را به جهت علمش به اینكه بیرون می آید از صلب تو ذریه طیبه عكرمه پسر تو و زود باشد كه والی بشود از امور مسلمین آنچه را كه اگر اطاعت بكند خدا را در آن در نزد خداوند جلیل خواهد بود و اگر این نبود عذاب بر تو نازل می شد و همچنین سایر قریش سائلین بعد از آنكه سؤال كردند از این مطلب این
است و جز این نیست كه مهلت داده شدند به جهت اینكه خداوند دانسته است كه بعض ایشان به زودی ایمان به محمد خواهد آورد و به آن سبب نائل به سعادت خواهد شد پس خداوند قطع نمی فرماید او را از این سعادت و بخل نمی كند به آن بر او یا كسی است كه تولد می كند از او مؤمنی پس خداوند مهلت می دهد پدر او را به جهت رسانیدن پسر او به سعادت و اگر این نبود عذاب بر كافه شما نازل می شد پس نظر به جانب آسمان بكن همین كه نظر كرد ناگاه دید درهای آسمان گشوده است و آتشها نازل است از آسمان به زمین و مسامت با سرهای جماعت و نزدیك می شود به ایشان حرارت آنها میان شانهای آنها پس فرائض ابوجهل و جماعت همه به لرزه در آمد پس فرمود رسول خدا كه نترساند شما را پس بدرستی كه خداوند هلاك نمی كند شما را به آنها و این است و جز این نیست كه ظاهر كرد آنها را به جهت عبرت شما بعد نظر كردند ناگاه بیرون آمد از پشتهای جماعت انواری كه مقابلی با آتشها نمود و بالا برد آنها را و دفع كرد تا برگردانید آنها را به آسمان هم چنانكه از آسمان آمده بود پس فرمود رسول خدا (ص) كه بعض این انوار انوار كسانی است كه خدا دانسته است كه زود باشد كه سعادت بیابد به ایمان به من از شما و بعض این انوار انوار ذریه طیبه ای است كه زود باشد كه بیرون بیاید از بعض شما كه ایمان نمی آورد و ذریه ایمان می آورند تمام شد حدیث شریف و اگر چه ذیل آن خارج بود از آنچه متعلق به آیه مذكوره بود ولی مخصوص ذكر كردیم كه ملاحظه كنی در همان مقام كه علت اجابت ننمودن اقتراحات را بیان فرموده باز معجزات دیگر از اخبار به غیب و گشودن ابواب آسمان و نزول نیران و خروج انوار ظاهره فرموده است تا آنكه حجت را بر آنها تمام فرماید به علاوه معجزات عجیبه غریبه كه در مقامات دیگر برای ابوجهل و غیر او ظاهر فرموده بود كه در كتب اخبار مثل بحار و عوالم و غیرهما مذكور است و انشدك بالله كه از اول تا آخر این حدیث ملاحظه كن ببین كه انبیا و اولیاء چگونه در امر خود جد داشته اند و این جماعت خود و مردم را بازی می دهند خلاصه كه تطویل زیاده بر این لازم نیست و ملاحظه كردی كه اقتراحات مخصوصه به چه جهت قبول نشده و آنچه صلاح بوده از آیات ظاهر شده پس ابدا استناد به این آیه فایده به حضرات نكرد والسلم علی من اتبع الهدی و اما آیه و ما منع الناس تا آخر هم كه با آیه سابقه ذكر شده شرح آن هم سابق بر این گذشته است و دانستی كه رسول البته باید بشر باشد و آیات و معجزات از برای او باشد تا خلق عجز خود را بفهمند و این شهادتی باشد از خداوند بر صدق او چنانكه از فرمایش پیغمبر (ص) شنیدی و حاجت به تكرار نیست و علت اینكه چرا ملك رسول نمی شود و حقیقت این است كه نوع بشر از نوع ملائكه به معنی خاص اشرفند و ملئكه اطراف وجودند و خلق اشرف محجوج خلق اخس نمی شود و حاجت به شرح زیاده بر این نیست خلاصه و از جمله ی آیات این آیات است و قالوا ما لهذا الرسول یاكل الطعام و یمشی فی الاسواق لولا
انزل الیه ملك فیكون معه نذیرا و یلقی الیه كنزا او تكون له جنة یاكل منها و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا ما هذا الا بشر مثلكم یاكل مما تاكلون منه و یشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلكم انكم اذا لخاسرون و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القرنیین عظیم عرض می كنم نه می دانم علت چیست كه این جماعت در احتجاجات خود غالبا وارونه احتجاج می كنند و در مثل مناقشه نیست و معروف است كه شخصی از كسی پرسید كه علت این چیست كه مرغ یك پای خود را از زمین برمی دارد و به یك یا می ایستد جواب داد به جهت اینكه اگر هر دو پای خود را بردارد به زمین می خورد و چون جواب مسئله او را نمی دانسته و فرار از اقرار به جهل كرده چیز دیگر مرا جواب گفته است حال حرف ما با این جماعت این است كه اولا بعد از خاتم انبیا محال است كه پیغمبر (ص) مبعوث بشود و اگر هنگام رجعت پیغمبر (ص) رسید با همان صفات لازمه نبوت خواهد برگشت و امام عصر عجل الله فرجه همان فرزند امام حسن عسكری (ع) است و قبل از رجعت پیغمبر (ص) باید برگردد به ادله بسیاری كه بر این مطلب داریم جواب می گوید كه سابقین هم ایراد كردند كه چرا پیغمبر بشر است یا چرا ملك با او نیست كی ما چنین ایرادی كرده ایم كه شما این آیات را می خوانید خلاصه كه مقصودشان اغوای عوام و ترسانیدن خواص و اظهار فضل نمودن است و این قسم اظهار فضل جوابش این است كه سی جزو قرآن را هم ما نسخه كنیم و بفرستیم مگر هر كه آیات پشت سر هم خواند اعم از اینكه بجا باشد یا بیجا ظفر یافته است باری خداوند عقل را از انسان نگیرد كه نعمت بسیار بزرگی است و بدانكه جواب از این ایرادات را حضرت پیغمبر (ص) در همان حدیث شریف طویل كه در ذیل آیه سابقه بعض آن را نقل كردیم فرموده است و در برهان و بحار و غیرهما مذكور است ولی ذكر همه آن موجب اطناب است خاصه كه بعضی فقرات صدر حدیث را هم سابق بر این در باب عدم نزول ملك ذكر كرده ایم و حاجت به تكرار نیست و مراد از رجل من القریتین عظیم ولید بن مغیره است به مكه و عروة بن مسعود ثقفی است در طائف كه صاحب مال بودند و در نظر موردین بسیار عظیم می آمدند و حضرت جواب فرمود كه مال دنیا در نزد خداوند عظیم نیست مثل اینكه در نزد تو است و قدر و منزلتی ندارد و اگر دنیا در نزد خدا به قدر جناح بعوضه بود یك شربت آب آن را به كافر نمی داد تا آخر آنچه جواب فرمود و قول ما در این مقام همین است كه ما نه ایراد بشریت دادیم نه اكل طعام نه كمی مال نه آنچه در این آیات مذكور است حرف ما همین است كه اگر خاتم انبیاء (ص) بر حق بوده است دعوی شما باطل است و قطعا او بر حق بوده و آنچه گمان می كنید كه از فرمایش او شاهد شماست شهادتی ندارد چنانكه خواهد آمد انشاءالله و از جمله این آیات است و قال الذین كفروا لولا نزل علیه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فوادك و رتلناه ترتیلا و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذی یلحدون فیه اعجمی و هذا لسان
عربی مبین و قال الذین كفروا ان هذا الا افك افتراه و اعانه علیه قوم آخرون لقد جاؤا ظلما و زورا و قالوا اساطیر الاولین اكتتبها و هی تملی علیه بكرة و اصیلا قل انزله الذی یعلم السر فی السموات والارض انه كان غفورا رحیما و منهم من یستمع الیك و جعلنا علی قلوبهم اكنة ان یفقهوه و فی اذانهم وقرا و ان یروا اكل آیة لا یؤمنوا بها حتی اذا جاءك یجادلونك یقول الذین كفروا ان هذا الا اساطیر الاولین و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم و اذا قیل لهم ماذا انزل ربكم قالوا اساطیر الاولین لیحملوا اوزارهم كاملة یوم القیمة و من اوزار الذین یضلونهم بغیر علم الاساء ما یزرون اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین ان هذا الاقول البشر عرض می كنم اما آیه ی اولی كه كسی هم چنین ایرادی بر حضرات نكرده كه چرا بیان را میرزا علی محمد منجما آورده است بلكه ایرادی كه بر او هست این است كه اصلش آوردن بیان بیجاست و خلاف كتاب خدا و سنت پیغمبر است و علاوه بر اینها كه همه اش مزخرف است و مغلوط و باطل و معجز هم نیست و سابقین هم كه بر پیغمبر خدا این ایراد را كردند بیجا كردند به جهت اینكه اولا كه در شب قدر جملة واحدة بر پیغمبر نازل شده و خداوند فرموده انا انزلناه فی لیلة القدر و علم خود را هم به آن اظهار می فرمود تا آنكه وحی نازل شد و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیك وحیه و قل رب زدنی علما و در این آیه نكته شریفه حكمتی است اگر چه اینجا معترضه است ولی در فصول سابقه بیانی شده است به جهت استشهاد بر آن بیان اشاره می كنم و آن این است كه ملاحظه كن اول آیه صریح است كه آن حضرت علم قرآن را داشته و قرائت می فرموده معذلك خداوند می فرماید عجله مكن و بگو خدا یا علم مرا زیاد كن پس ببین كه همین علمی را كه مسلم دارا بوده است باز می فرماید طلب كن و این از جهت است كه خداوند هر چه به بنده خود عطا فرموده باز از خزینه او خارج نیست و باز باید از او طلب كرد و اوست كه هر آن مجد و عطا می كند از خزینه خودش و هم چنین است امر جمیع آیات خدا و همه نعم او پس اینكه در آیات دیگر فرموده است كه آیات عندالله است منافات ندارد با اینكه از دست پیغمبر (ص) جاری شود و باز از عندالله خارج نیست و صاحب آیات در هر حال او است و از او باید خواست خلاصه قرآن جملة واحدة بر پیغمبر (ص) نازل شده ولی ملئكه باز به دفعات بر قلب او نازل شده و آیات می آوردند و اینطور كه منجما نازل فرموده محض اینكه مستمعین بهتر حفظ و ضبط كنند و اینكه فرمود لنثبت به فؤادك خطاب به آنهاست از باب ایاك اعنی و اسمعی یاجاره چنانكه در اخبار فرموده اند كه قرآن به این قسم نازل شده و از این باب است نسبت ذنوبی كه در بعض آیات و مخاطب به آنها شخص پیغمبر (ص) نیست خلاصه و اما آیه ثانیه اصل آیه را غلط نقل كرده و صحیح یلحدون الیه است و تفسیر آن آن است كه از قمی روایت شده است و در برهان
هم قریب به همین از حضرت صادق (ع) به روایت عیاشی نقل كرده كه چون ابوفكیهه مولی بن الحضرمی اتباع پیغمبر (ص) را اختیار كرده و ایمان آورده بود و از اهل كتاب بود و زبانش هم عجمی بود قریش گفتند كه پیغمبر قرآن را از ابی فكیهه تعلیم می گیرد و خداوند رد بر ایشان فرموده كه آنكه آنها الحاد كرده اند و میل به سوی او نموده اند لسانش عجمی است و قرآن لسان عربی مبین است و شاید كه منظور مصنف دلایل این بوده است كه استدلال بكند كه همچنانكه شما بر بیان ایراد كرده اید كه غلط است و عجمه دارد درباره قرآن هم گفته اند و اگر منظورش این بوده از بی سوادی او است و معنی آیه شریفه همان است كه ما ذكر كردیم و دخل به آن مطلب ندارد و راه اشتباه در ظاهر آیه هم نیست آنها گفته بودند كه فلان بشر مخصوص تعلیم او كرده فرمود این شخص عجمی است من كه عربی مبین آورده ام و ببین كه چون عربی بودن آن در نزد عرب بدیهی و ضروری بوده خداوند به این دلیل رد فرموده بر آنها كه گفتند ابوفكیهه اعجمی تعلیم او كرده پس باید عربی بودن كلام به تصدیق مصدقین مسلم باشد تا اینكه آن دلیل امر دیگر بشود و با اینكه كلماتی بر خلاف قانون عرب انسان بگوید نمی توان شاهد بر امر دیگر قرار داد و اگر العیاذ بالله عبارات قرآن هم به همین نهج بیان بر خلاف قانون عرب بود هر آینه آنها جواب می دادند كه دلیل صدق ما همین عجمه ها و غلطها و لحنهاست كه در او است چنانكه بدیهی است كه عجمهای بی سواد وقتی كه از روی جهالت و عمیانی كلماتی از الفاظ عرب تعلیم گرفتند و خواستند عربی تكلم بكنند اشهد بالله كه غالب آنها بدتر از بیان تكلم نمی كنند خلاصه این آیه هم دلالتی بر مطالب او ندارد و اما آیه سیوم و قال الذین كفروا تا آخر تفسیر آن موافق روایت علی بن ابراهیم كه در برهان نقل كرده آن است كه گفتند كه اینكه رسول خدا می خواند و خبر می دهد ما را به آن تعلیم می گیرید آن را از یهود و می نویسد آن را از علماء نصاری و می نویسد از مردی كه او را ابن قبیصه می گویند كه صبح و شام از او نقل می كند پس خداوند این را حكایت فرموده و رد فرموده به اینكه بگو ای محمد انزله الذی یعلم السر فی السموات والارض انه كان غفورا رحیما و از حضرت باقر (ع) نقل كرده كه مراد از قوم آخرون ابوفكیهه است و جبر و عداس و عباس یا عابس مولی حویطب عرض می كنم كه ردی كه خداوند بر آنها فرموده مشتبه نشود بر تو كه این عین مدعا است و به محض ادعاء خواسته رد بر آنها بكند بلكه به این لفظ مخصوص فرموده كه انزله الذی یعلم السر اشاره به این است كه اگر به محض تعلم از ابی فكیهه و امثال او بود دیگر مشتمل بر اسرار و اخبار غیب نبود زیرا كه اینها علوم خلقی نیست و عالم الغیب خداست وحده لا شریك له و هر كس كه او اختیار كند از رسل و ائمه و همین علم غیب كه از ایشان بروز می كند بعد از اجتماع سایر شروط نبوت آیتی است از خداوند بر صدق مدعای ایشان و اینكه كتابی كه مشتمل بر این همه غیب هست از خداست به این معنی كه این یك جهت اعجاز كتاب
است نه اینكه منحصر به همین باشد چنانكه اشاره به این مطالب شده است نهایت چون آن به وجه ظاهر سهلی بوده است خداوند به جهت تفهیم آنها در ظاهر اختیار فرموده اگرچه در بطون و تاویلات بلكه در جهات ظاهره همین كلمه مباركه بیان سایر جهات اعجاز هم شده است و از جمله آنها وجه تسدید است كه سابق اشاره كرده ایم كه كسی كه سر آسمان و زمین بر او مكشوف هست و من قرآن را آورده ام و تحدی می كنم كه احدی مثل آن را نمی آورد البته اگر در دعوی خود كاذب بودم و خلق قادر بودند كه مثل آن را بیاورند آنها را بر می انگیزانید كه مثل آن را بیاورند و كذب مرا ظاهر كنند و همچنین از جمله جهات ظاهره این است كه در هر علمی دقایق و اسراری هست كه مطلع بر آنها نمی شود مگر اوحدی زمان كه عالم به آن علم باشد بلكه بعضی اسرار هم هست كه اوحدی زمان هم بسا مطلع نمی شود مگر بعد از تنبیه و تعلیم از عالم به آن و در قرآن اولا علوم لا یتناهی از علوم ظاهره و باطنه هست و سر هر یك آنها در آن بیان شده و این البته نیست مگر از عالم السر و الخفیات نهایت اسرار هر علمی را اوحدی زمان در آن علم باید ملتفت بشود و آن جماعت كه مخاطب به این خطاب اولا شده اند شاید بعضی علوم ظاهره را از قبیل صرف و نحو و معانی و بیان و غیر اینها دارا بوده اند و اگر خودشان هم دارا نبودند جماعتی دیگر بودند كه تصدیق ایشان مناط اعتبار بود و ممكن بود كه از آنها بفهمند كه چگونه قرآن مشتمل بر اسرار است و از همه اینها بالاتر اینكه امر آل محمد علیهم السلام كه فرمودند ان امرنا هو السر و سر مستسر و سر مقنع بالسر و سر لا یفیده الا سر البته بیانش در این كتاب مبین هست و اهل سر هم جماعتی هستند كه بقدرشان و درجه ی خود یك چیزی می فهمند پس وقتی كه می بینند كه این كتاب به افصح بیان مشتمل بر آن امر سهل ممتنع است از این می فهمند كه البته از نزد عالم السر و الخفیات نازل شده است خلاصه كه بصرف دعوی رد نفرموده است بلكه اسرار بی شمار در آن گذارده اگر چه ما جاهل باشیم و حضرات نگویند كه مصداق این آیه و آیه سابقه درباره ما بروز كرده اگر چه معروف است كه بیان را كه میرزا محمدعلی می نوشته مرده او می گرفته اند و تصحیح می كرده اند ولی ما از این هم گذشته ایم همین كه هست از خود او باشد اینكه هست چیست والله اگر این عبارات را به یك نفر طلبه باغیرت كه صرف میر و عوامل را تعلیم گرفته باشد نسبت بدهند از خجالت معلم خود سر بالا نمی كند چگونه می توان آنها را نسبت به ادیب یا به عالم یا حكیم یا امام یا نبی یا خداوند داد نعوذ بالله من غضب الله چه قدر این جماعت نادانند یا عمدا تجاهل می كنند باری و اما آیه ی چهارم و منهم من یستمع الیك تا آخر و تفسیر آن موافق آنچه در برهان از علی بن ابراهیم نقل كرده است این است كه بعضی از ایشان یعنی قریش كسانیند كه استماع می كنند به سوی تو و قرار دادیم ما بر دلهای ایشان پرده از اینكه بفهمند قول تو را و در گوشهای ایشان كری و اگر ببینند هر آیتی را ایمان به آن نمی آورند تا آنكه هر گاه آمدند كه مجادله بكنند
با تو می گویند كسانی كه كافر شده اند كه نیست این مگر اكاذیب اولین عرض می كنم چون مصنف آیات بسیار به این مضمون بعد از این نقل می كند به جهت تعریض بر منكرین خودشان و در آنجا شرح مبسوطی باید انشاء الله بیان كرد و در اینجا همین قدر اجمالا می گوئیم كه هفتاد و سه فرقه اسلام همه به قرآن استدلال می كنند و آیات را می خوانند اگر همه بر حقند كه شما را حق اعتراض بر كسی نیست و اگر بعضی بر باطلند و آیات را بی موقع می خوانند باید فهمید كه آنها كیانند و اهل حق كیست و الا بصرف قرائت آیات كه هر چه كه تازه ترجمه قرآن را تعلیم گرفته می تواند این وضعها قرائت كند حق و باطل تمیز داده نمی شود اما آیه پنجم و ششم و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا تا آخر سابق بر این بیانات شده است كه در باب قرآن كه گفتند لو نشاء لقلنا مثل هذا جهت نداشت كه دست باز دارند و نیاورند مثل آن را و اگر می توانستند آورده بودند و اما در مثل این آیات مزخرفه این مرد بلی مثل هذا گفته نشده به جهت اینكه بسیار ركیك و مستهجن و مغلوط است اما افصح و ابلغ و اصح و امتن گفته شده بلكه در واقع محل تفضیل نیست زیرا كه عبارت این شخص به كلی از فصاحت و بلاغت است و افصح و ابلغ برای عبارت دیگر صحیح نیست مثل اینكه بگوئی برف از ذغال سفیدتر است و اساطیر الاولین هم درباره اینها نمی گوئیم زیرا كه مراد قریش تعریض بر كتب آسمانی بوده و مزخرفات این مرد به هیچ وجه ربطی به آنها ندارد و همه اش را از خود در آورده بلی بعضی عقاید باطله كه پیش از اینها هم بعضی داشته اند در كلمات اینها هست و اساطیر الاولین به این ملاحظه درباره آنها می توان گفت و اما آیه بعد كه گفتند و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك پس خوب است كه تفصیل واقعه آن را نقل كنیم شاید خدا ترسی از ایشان ملاحظه كند و تكلیف خود را بفهمد پس در برهان روایت كرده است از كلینی علیه الرحمة از ابوبصیر كه روزی پیغمبر (ص) نشسته بود ناگاه علی بن ابی طالب (ع) اقبال نمود پس فرمود پیغمبر (ص) به او بدرستی كه در تو است شبیهی از عیسی بن مریم و اگر نبود كه بگویند در تو طوایفی از امت من آنچه نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند هر آینه درباره تو قولی می گفتم كه تكذری بملای از مردم مگر آنكه بگیرند خاك را از تحت قدمهای تو و به آن التماس بركت كنند ابوبصیر می گوید پس غضب كردند و اعرابی و مغیرة بن شعبه و جماعتی از قریش با ایشان و گفتند راضی نشد اینكه مثل برند از برای پسر عمش مگر عیسی بن مریم را پس نازل فرمود خداوند بر پیغمبرش و لما ضربن مریم مثلا اذا قومك منه یصدون و قالوا ءالهتنا خیر ام هو ما ضربوه لك الا جدلا بل هم قوم خصمون ان هو الا عبد انعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنی اسرائیل و لو نشاء لجعلناه منكم یعنی من بنی هاشم ملائكة فی الارض یخلفون ابوبصیر می گوید پس غضب كرد حارث بن عمر نهری و گفت اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك اینكه بنی هاشم ارث ببرند هر قلی را بعد از هر قلی فامطر علینا
حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم پس نازل فرمود خداوند بر پیغمبر مقاله حارث را و نازل شد این آیه و ما كان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما كان الله معذبهم و هم یستغفرون بعد فرمود حضرت كه ای ابوعمر و یا تائب می شوی و یا كوچ می كنی عرض كرد كه یا محمد (ص) بلكه قرار می دهی از برای سایر قریش چیزی از آنچه در دو دست تو است پس به تحقیق كه بنی هاشم مكرمت عرب و عجم را بردند پس حضرت پیغمبر (ص) فرمود این به اختیار من نیست بلكه به اختیار خداست عرض كرد یا محمد متابعت نمی كند مرا نفس من بر توبه و لكن من كوچ می كنم پس خواند به راحله خود و سوار بر آن شد همینكه به پشت مدینه رسید سنگی آمد و سر او را خورد كرد و بعد وحی آمد به سوی پیغمبر (ص) سأل سائل بعذاب واقع للكافرین بولایة علی لیس له دافع من الله ذی المعارج ابوبصیر می گوید كه عرض كردم ما هم چنین نمی خوانیم فرمود هم چنین نازل شده است به آن جبرئیل بر محمد (ص) و هم چنین والله ثبت است و مصحف فاطمه (ع) پس فرمود رسول خدا (ص) به جماعتی كه گرد او بودند از منافقین كه بروید به سوی صاحب خودتان كه به تحقیق كه آمد او را آنچه به آن طلب فتح كرد و خداوند عزوجل فرمود و استفتحوا و خاب كل جبار عنید مترجم گوید كه چون نسخه برهان مغلوط بود از بحار تصحیح شد و در روایت دیگر است در برهان كه همین كه آیات نازل شد و پیغمبر (ص) به آنها اظهار فرمود و حارث یا نضر بن حارث تصدیق كرد كه همه اینها اسرار ماست كه بر تو نازل شده عرض كرد حال من از تو سؤال می كنم كه اذن بدهی كه بیرون بروم از مدینه كه مرا طاقت مقام نیست پس پیغمبر (ص) او را موعظه فرمود كه پرورنده تو كریم است پس اگر تو صبر بكنی و قصا بر بنمائی تو را خالی از مواهب خود نمی گذارد پس راضی بشو و تسلیم بنما پس بدرستی كه خداوند امتحان می كند خلق خودش را به انواع مكاره و تخفیف می دهد عمل هر كه را كه بخواهد و از برای او است خلق و امر مواهب او عظیمه است و احسان او واسع است پس ابا كرد حارث و اذن خواست از پیغمبر (ص) و به سوی خانه خود آمد و بست بر راحله خود راكب متعصبی را و حال اینكه می گفت اللهم ان كان هذا هو الحق تا آخر همین كه به پشت مدینه گذشت ناگاه مرغی در چنگال او سنگی بود پس سنگ را انداخت به سوی او و بر سر او واقع شد و داخل در دماغ او شد و از شكم او بیرون رفت پس راحله مضطرب شد و بر زمین افتاد و حارث بر روی آن در حالی كه هر دو مرده بودند پس خداوند نازل فرمود سأل سائل بعذاب واقع للكافرین به علی و فاطمة والحسن والحسین و آل محمد ماله دافع من الله ذی المعارج پس فرستاد پیغمبر (ص) در این وقت به سوی منافقینی كه جمع شده بودند نزد عمر در شب با نضر بن حارث پس آیه را بر ایشان تلاوت فرمود و فرمود بیرون روید به سوی صاحب فهری خودتان تا اینكه نظر بكنید به سوی او پس همینكه دیدند او را نحیب و گریه نمودند و گفتند هر كس دشمن علی بشود و ظاهر بكند بغض خود
را می كشد او را به شمشیر خودش و هر كس بیرون برود از مدینه به جهت بغض با علی خدا نازل می كند آنچه را كه می بینید مترجم گوید كه حال ملاحظه كنید امر پیغمبر (ص) را از آیات بینات و معجزات باهرات و اخبار به مغیبات ببینید چه شباهت به امر این شخص داشته و چه مناسبت دارد كه این آیات را قرائت كنند نمی دانم چرا پیغمبر نعوذ بالله من غضب الله در این ظهور اتم اعلایش كه شما مدعی هستید این گونه خوارق عادات بروز نمی دهد و حال اینكه آن روز همه را می فرمود كه لو تزیلوا لعذبنا الذین كفروا او می فرمود و نمكن لهم فی الأرض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا یحذرون و همه را وعده برای این ظهور می داد چه شده است كه همه اینها موقوف شد و امر بر كشته قهقری و از ظهور سابق هزار مرتبه بلكه بی نهایت مخفی تر شده است پس از خدا بپرهیزید و از پیغمبر خجالت بكشید و این افتراها را نزنید و بگذارید مردم بر این مسلمانی ناقصی كه دارند باقی باشند و بدتر از این نشوند خلاصه و دو سه آیه دیگر كه ذكر نموده جواب همه از آنچه در ذیل آیات سابقه ذكر شده است معلوم می شود و حاجت به تفصیل نیست و باز آیات دیگر ذكر نموده است والذین كذبوا بایاتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون ان الذین كذبوا بایاتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط و كذلك نجزی المجرمین ان الذین كفروا بایاتنا سوف نصلیهم نارا كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب ان الله كان عزیزا حكیما الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الكتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین كفروا هؤلاء اهدی من الذین آمنوا سبیلا اولئك الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا ان الذین یكتمون ما انزلنا من البینات والهدی من بعد ما بیناه للناس فی الكتاب اولئك یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون ان الذین كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك علیهم لعنة الله و الملئكة و الناس اجمعین بعد گفته است این آیات منزله از سماء مشیت مالك بریه عشری بل صد یك آیاتی است كه در وصف مكذبین آیات و معرضین بر آیات و منكرین آیات و كسانی كه غیر آیات طلب نمودند و نفوسی كه گمان كردند می توانند به مثل آیات اتیان كنند و قومی كه گفتند اگر این است موعود توریه و انجیل پس كو ملائكه كه یاید با او باشد و كجاست گنجهائی كه باید ظاهر نماید و چه شده علاماتی كه در كتب ما مذكور و مسطور است لاجل مفتاح عرض شد تا آخر جواب می گوئیم شبهه نیست كه هر كس مكذب آیات خداوندی است مبتلای به این عقوبات همه خواهد شد ولی هر كس كه اندك خبره و بصیرتی در كتاب و اخبار ائمه اطیاب صلوات الله علیهم داشته باشد این مطلب بر او واضح است كه آیات الله منحصر به آیات كتابیه نیست و خداوند در كتاب مجید خود چیزهای بسیار را مسمی به آیت فرموده است از جمله اشخاص انبیا و اولیائند كه مسمی به آیات هستند چنانكه خداوند در كتاب مجید
خود فرموده و جعلنا بن مریم و آیة و در اخبار اهل بیت سلام الله علیهم آنقدر آیات را به اشخاص انبیاء و اولیاء تفسیر فرموده اند كه شماره آنها را نمی توان كرد و حضرت امیر (ع) فرمود ای آیة لله اكبر منی و ای نبأ اعظم منی و در این باب شبهه نیست خاصه كه صریح قرآن شاهد آن است و همچنین معجزات و خوارق عاداتی كه از انبیاء و اولیا دیده می شود آنها را هم خداوند مسمی به آیات فرموده چنانكه فرموده است و لقد آتینا موسی تسع آیات و فرموده است و اتینا ثمود الناقة مبصرة فظلموا بها و ما نرسل بالایات الا تخویفا و فرموده است اللهم ربنا انزل علینا مائدة من السماء تكون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیة منك و ارزقنا و انت خیر الرازقین و قال رب اجعل لی آیة قال ایتك ان لا تكلم الناس ثلثة ایام الا رمزا و ان آیة ملكه ان یاتیكم التابوت فیه سكینة من ربكم و بقیة مما ترك آل موسی و آل هارون تحمله الملئكة ان فی ذلك لایة لكم ان كنتم مؤمنین و همچنین از این قبیل آیات كه شاهد این معنی است و همچنین در مقام آیات كتاب بسیار استعمال شده است و حاجت به شاهد ندارد و همچنین در آیات عامه خداوند بسیار استعمال شده است چنانكه می فرماید و جعلنا اللیل و النهار آیتین فحونا ایة اللیل و جعلنا آیة النهار مبصرة و آیات دیگر به این معنی بسیار است كه خداوند خلق خود را آیت خود شمرده یا در آنها آیات قرار داده است و در معیار ترجمه آیت را به علامت و امادت و امارت و انبیاء و رسل و اولیاء همه نموده است و از قرآن ما یحسن السكوت علیه را آیت می گویند و تكذیب آیات شامل همه اینهاست و اشهد بالله كه انكار ده هزار حدیث صحیح و چندین آیه قرآن كه در معجزات اهل بیت و انبیا وارد شده است از تكذیب آیات است و انكار فضایل آل محمد (ع) و قدرت و قوتشان و علوم ایشان و عصمت دائمیه ایشان از تكذیب آیات است بلكه تاویل آنها به معانی كه خلاف ظاهر است و صرف نمودن از ظاهر بكلی از تكذیب آیات است و در كتاب المبین است كه حضرت صادق (ع) فرمود فانظروا علمكم هذا عمن تاخذونه فان فینا اهل البیت فی كل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین و حضرت امام رضا (ع) فرموده اتق الله و لا تاول كتاب الله برأیك فان الله یقول و ما یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم و اخبار به این معانی بسیار است و این جماعت تكذیب آیات را به همه انواع تكذیب نموده اند و از كمال بی حیائی باز آیات كتاب را می خوانند و معلوم است چه باك دارند بلكه نعوذ بالله چه اعتنا دارند كسانی كه همه وعده های كتاب را اموری كه امروز ظاهر شده می دانند و همه وعیدهای آن را همینها می شمرند و این امورهم كه همه امور عادیه ای است كه از اول دنیا تاكنون بوده و عذابش بی دوام و نعمتش ناتمام این است كه از روی جرأت تكذیب همه آیات الله را می نمایند كه مسلمانی از این است كه حافظ دارد آه اگر از پس امروز بود فردائی آن وقت عجب این است كه ما كه مقر و معترف به همه آیات الله الحمدلله
هستیم و منتظر رسیدن وعده ها و وعده نابودی ستم گر هستیم . . . بلی اگر شمائید آیات مجعوله كه ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و اباؤكم ما انزل الله بها من سلطان ما تكذیب شما را داریم اما در همین ضمن مصدق آیات خدا هستیم كه امر به تكذیب شما فرموده اند خلاصه كه انصاف دهید ببینید مصدق آیات كیست و مكذب آنها كه تا مصداق آیات را درست علانیه ببینید و از جمله تكذیبها كه نموده اند این است كه ما را تعریض می كند به كسانی كه علامات مجعوله بر پیغمبر خدا جعل كردند و به عوام خود گفتند كه همینكه می بینند آن علامات در پیغمبر (ص) نیست تكذیب نمایند و ریاست باطله آنها دوامی برای آنها بكند پس این هم از تكذیب آیات است كه چندین هزار حدیث كه ثقات و امنای اصحاب می آورد آثار و علامات نوع ائمه و شخص امام عصر عجل الله فرجه روایت كرده اند و منتظر ظهور مصداق آنهایند همه را به كذب و بهتان نسبت داده و خود را صادق شمرده و رد بر آنها نموده با اینكه ابوبصیر عرض كرد به حضرت صادق (ع) كه ارایت الراد علی هذا الامر كالراد علیك فرمود الراد علیك هذا الامر كالراد علی الله والراد علی الله علی حد الشرك بالله و عجب این است كه با وجود این تكذیب و انكار. . .[ باز] هم كه سعی داری از متشابهات همین اخبار دست بیاوری و به آنها متمسك بشوی یا از محكمات بگیری و تاویل كنی پس اگر اینها را (مط ) صحیح نمی دانی موافق مذهب خودت اثبات حق را به باطل كرده و اهل حق اثبات حق خود را به باطل نمی كنند و اگر صحیح می دانی پس چرا روایاتی كه ما می كنیم كه همه را از امنا گرفته ایم تكذیب می كنی خلاصه كه مكذب آیات شما هستید و امثال شما عبث موضوع مسئله را كم نكنید و خود را سرگردان منمائید.