کد مطلب:321245 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:204

جواب
ملاحظه كن در این آیات اخیره خاصه آیه آخر كه مقصود صرف تعداد آیات است و ملاحظه مناسبت ظاهر آیات را نمی كند و در اینجا بیانی باید كرد كه حقیقت كور و كری و حیوانیت و سفاهت و موت مكذبین معلوم شود ببینیم كه موقع ذكر این آیات در كجا است آیا بیجا خوانده است یا بجا پس عرض می كنم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم بدانكه خداوند عالم جل شانه عادلی است كه ظلم به بندگان خود نمی كند چنانكه در كتاب مجید خود فرموده و ان الله لیس بظلام للعبید و ظلم علاوه بر اینكه جور است و خداوند بر خود و بندگان خود نپسندیده دلیل احتیاج هم هست و خداوند غنی متعالی است كه حاجت به بندگان خود ندارد زیرا كه تا شخص خود را محتاج به مالی یا عزتی یا قوتی و سلطنتی و امثال آنها نبیند از دیگری طمع آن را نمی كند كه عنفا آن نعمت را از او سلب كند و ظلم نمودن بلكه حسد بردن بر دیگری در واقع از فقدان است و احتیاج و خداوند فاقد چیزی نیست زیرا كه حد و نهایت كه صفت حدوث است از برای او نیست بلكه اولی است به هر چیزی از خود آن چیز و همه اشیاء در نزد او ممتنعند و فاقد ممتنع بودن كلامی است كه از برای آن مصداق خارجی ابدا نیست این است كه او است صاحب غنای مطلق كه ظلم به احدی نمی كند و اشد ظلم آن است كه خدای قادر قاهر امری را كه قوت و قدرت و اختیار آن را به بنده خود عطا نفرموده است از او مطالبه نماید و او را تكلیف به آن فرماید و منزه است از این صفت این است كه در كتاب مجید خود فرموده معاذ الله ان ناخذ الا من وجدنا متاعنا عنده انا اذا لظالمون و فرموده است لا یكلف الله نفسا الا ما اتیها و الا وسعها وسع دون طاقت است پس معلوم است كه بنده ضعیف خود را به اندازه طاقت تكلیف نفرموده چه جای امری كه فوق طاقت است و خود او فرموده است فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه و در اخبار مكرر فرموده اند در اخبار مرفوعات كه حاصل همه ی این حدیث شریف است كه كلما غلب الله علی امرء فهو اولی بالعذر پس در آن حین كه انسان معذور است مطلقا تكلیفی در آن جهت كه معذور است از برای او نیست و عقابی بر فعل یا ترك او در آن جهت مخصوصه مترتب نمی شود و شبهه نیست كه این كوری و كری و عدم عقل و امثال آن كه نسبت به بندگان داده شده است اگر امر ابتدائی بود كه از همان اول خلقت بنده امرش به این منوال بود لا محاله تكلیف از او ساقط می شد چنانكه خداوند عالم فرموده لیس علی الاعمی حرج و لا علی المریض حرج ولی همه ی اینها عقوباتی است كه بعد از آنكه خداوند بنده را صحیح و سالم خلقت می فرماید و به او تكلیف می كند آن وقت بر حسب اختیار خود عصیان می كند عقوبة للعصیان سلب بینائی و شنوائی و عقل و حیوة و غیر ذلك
از او می شود این است كه می فرماید فیما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الكلم من مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به و همچنین آیات به این معنی بسیار است و از اخبار نیز شواهد این معنی بسیار است از جمله حدیثی است كه در برهان از حضرت امیر (ع) نقل كرده است كه فرمود اما اصحاب مشأ پس ایشان یهودند و نصاری خداوند عزوجل می فرماید الذین اتیناهم الكتاب یعرفون ابنائهم می شناسند محمد (ص) را و ولایت را در توریة و انجیل هم چنانكه می شناسند پسران خود را در منازل خودشان و ان فریقا منهم لیكتمون الحق و هم یعلمون الحق من ربك كه توئی رسول بسوی ایشان فلا تكونن من الممترین پس بعد از آنكه انكار كردند آنچه را كه شناختند مبتلا كرد خداوند ایشان را به این پس سلب كرد از ایشان روح الایمان را و ساكن كرد بدنهای ایشان را سه روح روح القوه و روح الشهوة و روح البدن بعد نسبت داد ایشان را به انعام پس فرمود انهم الا كالانعام به جهت اینكه دابه بار می برد به روح القوه و علف می خورد به روح الشهوة و سیر می كند به روح البدن تمام شد حدیث شریف پس معلوم شد كه همه این عقوبتها بعد از آنی است كه انسان حق را بفهمد و بعد انكار كند چنانكه فرموده است و جحد و ابها و استیقنتها انفسهم و یعرفون نعمة الله ثم ینكرونها و در این مورد كه شما بر ما ایراد دارید می گوئیم كه ما حقیت اسلام را به ادله و براهینی كه خداوند از برای ما نصب فرموده اولا فهمیده ایم الحمدلله دانسته ایم كه پیغمبر (ص) خاتم انبیاء است و كتاب او خاتم كتب و شرع او خاتم شرایع و اوصیاء او خاتم اوصیاء و اگر چه ذكر كتاب جدید و شرع جدید در بعض اخبار است ولی باز به صریح اخبار اهل بیت سلام الله علیه دانسته ایم كه مراد از كتاب همان كتب پیغمبر (ص) است كه آورده و از جور ظالمین عجالة پنهان است و آن همین كتاب است به اختلاف یسیری در بعضی حروف و كلمات و اضافه بعضی آیات كه در فصاحت و بلاغت و سایر صفات قرآنی همه مانند همین قدر است كه در دست ماست و شرع جدیدی كه می آورند مستنبط از همین كتاب است بعینه نهایت بعضی احكام كه باو از جور ظالمان مخفی مانده ظاهر فرمایند و خارج از حكم كتاب نیست و این كتاب كلیة منسوخ شدنی نیست مگر اینكه آیه به آیه منسوخ شود شاید و الا كلیة كتاب بر جا است تا قیامت و هم چنین بنص اخبار اهل بیت سلام الله علیهم امام عصر عجل الله فرجه كه غایب است فرزند امام حسن عسكری علیه السلام است و حییت و موجود و در زمین راه می رود نهایت او را نمی شناسیم و از برای او صفات و آثاری است مثل آباء طاهرینش و علاماتی از برای ظهور آن حضرت هست كه باید بروز نماید و بعد آن حضرت ظاهر شود و ما منتظر بروز این علاماتیم و ظهور بقیة الله و ابدا انكاری نداریم و كمال آرزو را هم داریم كه ظهور فرماید با همان صفات و آثار و سر بر قدمش گذاریم و خاك پایش را جواهر سرمه چشمهای رمد دیده خود نمائیم همه این مطالب به نصوص اخبار ثابت است و بعد انشاء الله در محلش ذكر می شود حال شما
می خواهید مثل معامله دایگان با اطفال اینطور با ما معامله كنید و دوای تلخ را به په په و تی تی به خورد ما بدهید با اینكه خودتان صریحا نفی صفات و كمالات امامت را از این اشخاص كه منظور دارید می كنید معذلك به ما تكلیف می كنید كه اعتقاد به امامت آنها بكنیم بلكه نبوت و ما خود شما را در بعض نقلها كه می كنید صادق می دانیم و این امام به این وضعی كه شما می گوئید در نزد ما بنصوص اخبار اهل بیت از ائمه ضلال است و ائمة یهدون الی النار و اشهد بالله كه تكلیف شرعی خود را در اطاعت شما نمی دانیم بلكه تكلیف سكوت خود را هم ندانسته ایم بلكه بر خود واجب می دانیم كه بطلان امر شما را ظاهر كنیم و این است كه مشایخ ما از روزی كه صدای شما به این وضع كه می دانید بلند شده همیشه در صدد رد بر شما بوده اند و الحمدلله بطلان امر شما را به كمال وضوح رسانیده اند هر كس هدایت یافته و هر كس نخواسته گمراه شده است انا هدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا و اگر حالا بر شما امر مشتبه شده است یقین بدانید كه همان كوریها و كریها و سفاهت و حیوانیت عارض شما شده كه از دیدن حق محروم مانده اید و چشم به باطل دوخته اید و آن را حق پنداشته اید انها لا تعمی الابصار و لكن تعمی القلوب التی فی الصدور و چون اینجا كلام او محض دعاوی است و ادله او بعد از این باید بیاید ما هم بیش از این تفصیل نمی دهیم اینقدر بدان كه خداوند اول بما فهمانیده است بطلان شما را و انكار كرده ایم و بر انكار خود باقی هستیم و شاهد ما كتاب و سنت موجوده است كه از سابق بوده است و الان هم موجود است و اگر گوئی كه حرف تو هم ادعاست گویم بلی و كل یدعی وصلا بلیلی و لیلی لا تقر لهم بذاكا اذا انبجست دموع من خدود بتین من بكی ممن تباكا.