کد مطلب:321247 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:191

جواب
اگرچه سابق بر این ما هم اشاره به تسدید كرده ایم ولی در اینجا هم باید شرحی داد تا مساله معلوم شود پس می گوئیم و لا حول و لا قوة الا بالله كه شبهه در این نیست كه خداوند عالم و عادل و قاهر و قادر و حكیم و رأوف و رحمن و رحیم است و لازمه همه این صفات آن است كه حق را تسدید و تایید فرماید و باطل را ابطال و ازهاق نماید اما مقتضای عدل و حكمت و سایر مصنفات او نیست كه باطل را بكلی مستاصل نماید طوری كه قوه اظهار باطل خود را نداشته باشد و اگر این با عدل و حكمت او موافق بود ممكن بود كه بكلی باطل در ملك او نباشد و چون از این صفات دور بود باطل را خلق فرموده به مقتضای قبول خودش و سوال او و مدد خذلانهم به او داده است چنانكه فرمود كلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا پس باطل را بكلی مستاصل نكرده است با اظهار امر خود را بكند و هر كه از جنس او است و به او برود و حق را نیز تایید و تسدید فرموده اما نه به این معنی كه لازال اسباب دنیوی و آنچه خلق آن را غلبه می پندارند برای ایشان جمع نماید چنانكه همه انبیا و اولیاء از زمان آدم (ع) تا آن روز كه شیطان به حربه پیغمبر آخرالزمان علیه و آله صلوات الملك المنان كشته شود مبتلا به بلاها بوده و هستند اگر چه باز از زمان ظهور امام (ع) قوت و شوكت و سلطنت با آن حضرت خواهد بود ولی باز باطل حركت مذبوحی خواهد داشت تا آن زمان كه ریشه او برانداخته شود همه این مطالب بدیهی و ضروری است و محتاج به دلیل و برهان نیست و معذلك سابق بر این ادله دیگر هم بر آنها اقامه كرده ایم ولی تسدید و تایید پروردگار در این روزگار به اقامه ی حجت و برهان است از برای اهل حق و ماخوذ داشتن باطل به گرفتن دلیل و سلطان او است یعنی برهان چنانكه خداوند در كتاب مجید مكرر فرموده است هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین و برهان حجت است چنانكه در برهان از حضرت صادق (ع) نقل كرده است و نیز مكرر به این مضمون فرموده است ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و اباؤكم ما انزل الله بها من سلطان و سلطان نیز حجت است چنانكه در برهان روایت كرده خلاصه برهان صدق حجتی است از جانب پروردگار كه برای حق اقامه می فرماید و دلیل كذب و بطلان خالی بودن دعوی آنها است از برهان و عوارض دنیویه را از بلاها و امراض و مقهوریت و مظلومیت و كشته شدن و مخالفت نمودن مردم یا گرویدن اینها هیچ یك را مناط این امر نمی دانیم زیرا كه اموری
است مشتركه در میان اهل حق و اهل باطل چنانكه علانیه مشاهده می شود و اینها از فتنه های خداست كه خلق را به آنها امتحان می فرماید انما اموالكم و اولادكم فتنه حتی فتنه را خداوند به جائی می رساند كه گوساله سامری را به صدا می آورد چنانكه در برهان نقل كرده است از حضرت صادق (ع) كه خداوند وحی فرمود به موسی (ع) كه ای موسی قوم تو مفتون شدند عرض كرد به چه چیز ای پرورنده من فرمود به سامری كه ریخت از برای ایشان گوساله پس صدا كرد موسی عرض كرد كه او را به صدا آورد خداوند فرمود من در این وقت موسی عرض كرد ان هی الا فتنتك تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء خلاصه چون این مقدمه را دانستی حال می گوئیم اما تسدید خداوند برای موسای كلیم (ع) و ردع نمودن فرعون چنانكه قرآن و اخبار اهل بیت سلام الله علیهم و روایات یهود و نصاری همه شهادت به آن می دهد مجملا آن بود كه موسائی با هارون با لباس فقر و پریشانی آمدند در مصر و فرعون ملعون سلطانی بود در كمال اقتدار و مدعی ربوبیت هم بود و مذكور می شود كه مذهب او وحدت وجود بوده و علی ایحال ادعای خدائی داشت و بعضی افعال هم به سحر از او دیده می شد و آن حضرت تشریف آورد و او را دعوت فرمود به خداوند و آیات بینات و معجزات باهرات ظاهر فرمود و سحر سحره را باطل كرد و نه آیت بر آل فرعون و قبطیان ظاهر فرمود تا آنكه آنها را هلاك كرد و در میان بنی اسرائیل بود و علوم و حكمتها و آنچه لازمه نبوت بود از صفات و كمالات ظاهر فرمود و بطلان امر فرعون را رسانید و همچنین عیسای پیغمبر (ع) برخواست و دعوت فرمود و با آن همه دشمن كه از یهود و غیرهم در مقابل او بود امر خود را از همان كودكی كه در گهواره بود ظاهر می كرد و معجزات و آیات بینات و علوم و حكمتها و سایر صفات لازمه نبوت را به شهادت كتاب و اخبار اهل بیت اطیاب سلم الله و ضرورت مسلمین و نصاری ابراز داد و نصوص از موسی (ع) بر نبوت خود آورد و بطلان مخالفین خود را ظاهر فرمود و همچنین پیغمبر خاتم (ص) با اینكه یتیم و امی بود و تحصیلی نزد هیچ كس نفرموده بود از همان كوچكی آیات و علامات و معجزات و خوارق عادات ظاهر می فرمود تا آنگه مبعوث به نبوت شد و علوم و حكمتها از كتاب و سنت و غیر آنها را ظاهر كرد و باز بر طبق دعوی خود چندین هزار معجز از او دیده شد كه همین قرآن مشتمل بر بعض آنها هست و ضروری و بدیهی در نزد همه مسلمانان است و امری به این بداهت محال از عقل است كه كذب و افترا باشد زیرا كه اگر با وجود همه ی این روایات و ضرورت باز محتمل باشد كه این مطالب دروغ باشد پس هیچ امری را در عالم نباید قبول كرد زیرا كه كدام امر بالاتر از این و محكمتر از این ثابت شده است كه ما به آن اعتماد نمائیم و در حقیقت آنها كه در این باب تشكیك می كنند اگر به خیال خود دروغ می گویند و تلبیس می كنند مساله ای است و اگر واقعا اعتقادی ایشان است اشهد
بالله كه مبتلا به وسواس و مالیخولیایند اما نمی دانم چه جهت دارد كه وسواس ایشان تعلق به همین امر مخصوص گرفته و در سایر امور به قول هر فاسق فاجر اطمینان حاصل می كنند همینكه به این مسئله رسید اعلم علما و اوثق ثقات را یا به كذب یا به بلا هست و ساده لوحی نسبت می كنند و این نیست والله مگر از مرض و شقاوتی كه در دلهای ایشان هست فی قلوبهم مرض فؤادهم الله مرضا خلاصه ما تصدیق داریم كه خاتم (ص) مسدد بوده و دشمنان او مخذول بوده اند اما به این تفصیل كه دانستی و از برای دشمنان پیغمبر هیچ یك حجتی بر دعاوی ایشان نبود و بطلان همه ظاهر بود و هم چنین امر ائمه اطهار (ص) بر نهج پیغمبر (ص) ظاهر و بین گشت و اما بعد از ایشان نواب خاصه ایشان كه تا چندی در میان مردم تشریف داشتند مثل عثمان بن سعید و محمد بن عثمان و حسین بن روح و علی بن محمد سمری اعلی الله مقاماتهم هم كه در میان بودند مسدد و مؤید من عندالله و من عند الحجة بودند و علاوه بر علم و عمل و تقوی و زهد و مكارم اخلاقی كه داشتند كرامة للحجة (ص) از دست ایشان خوارق عادات بسیار بروز می كرد چنانكه در بحار و عوالم و كتب دیگر از شیعه مذكور است و نصوص خاصه از حجت عجل الله فرجه و از حضرت امام حسن عسكری (ع) درباره ایشان ما شبهه نداریم و از آن زمان كه دیگر قیام نواب خاصه موقوف است رجوع به علما و روات اخبار اهل بیت (ع) نمود چنانكه حضرت حجت فرمود اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی روات حدیثنا فانهم حجتی علیكم و انا حجة الله و از برای ایشان صفاتی در اخبار بیان فرموده اند كه ذكر همه آنها موجب تطویل است و مختصر آن است كه باید صاحب علم و عمل باشد یعنی علمی كه ماخوذ از آل محمد (ع) باشد و عملی كه بر طبق همان علم از ایشان سر بزند خلاصه سخن در جمیع علوم و اخلاق و اعمال و عقاید تابع و مشایع ایشان باشد نهایت از برای ایشان درجات است یعنی علم و عمل ایشان بیشتر و كاملتر است و بعضی ناقصتر و البته شان هر یك كه علم و عمل ایشان بیشتر است بالاتر است و اولی به متابعت حال كه این مقدمه را دانستی می گویم كه مشایخ ما اعلی الله مقامهم كه مراد شیخ جلیل بزرگوار و سید نبیل عالی مقدار و مولای من اعلی الله مقامهم و رفع فی الخلد اعلامهم باشد در این جزء زمان برخواستند و دعوی ایشان هم این بود كه ما هم یكی از علمای شیعه آل محمد علیهم السلام هستیم و پیرو ایشانیم و علومی چند از اخبار و آثار ایشان و كتاب پروردگار به دست آورده ایم و بنای اظهار آن علوم را گذاردند و بر هر مسأله از مسائل كه متعلق به علوم رسمیه بود بنا گذاردند از اخبار و آثار اهل بیت سلم الله شواهد آوردن و عقاید خود را چه در اصول و چه در فروع ثابت نمودن بطوری كه دقیقه را از امور دینیه خالی از دلیل كتاب و سنت نگذاردند و احیانا اگر دلیل مساله را از اخبار اهل بیت سلم الله دست نمی آوردند بدون تكبر و انفه اقرار به جهل می كردند چنانكه الآن در كتب فقهیه مولای من مثل كتاب مبارك جامع و غیر آن موجود است كه مسائلی كه منصوص نبوده
اولا ذكر نكرده اند و اگر جائی لازم شده است صریحا اقرار به ندانستن فرموده اند حتی در یكی از كتب جامع بعد از آنكه مسائل منصوصه را ذكر می كنند صریح می فرمایند كه مسائل دیگر در این كتاب هست و من چون نص ندیده ام و لا حول و لا قوة الا بالله آنها را نمی دانم پس ملاحظه كن كه تاسی و متابعت ایشان از آل محمد (ع) تا چه درجه است كه با وجود چهارصد جلد مصنفات در انواع علوم هیچ تكبر و انفه دامن گیر ایشان نیست و صریحا اقرار به اینكه مساله غیر منصوصه را نمی دانم می فرمایند و ابدا به امتحانات و مصالح مرسله و قیاسات فتوی نمی دهند و هم چنانكه آل محمد (ع) فرموده اند كه ما ابهم الله و اسكتوا عما سكت الله مساله را مبهم می گذارند و می روند و همچنین در عمل خود به جمیع آنچه از اخبار اهل بیت برای ایشان ظاهر شده دقیقه را فرو گذاشت نمی كردند و با وجود این با كمال زهد و ورع و اعراض از دنیا و طمع نكردن در حطام آن راه رفتند و یك دینار از مال كسی بر خود مباح ندانستند و در بند یرتاست و اجراء فتیا و اخذ رشاء ابدا نبودند بلكه دیده شد كه هندوی خارج مذهب مشرك بر حسب عادت با وجود حاجت مجموعه نبات آورد و عرض حاجت نمود یك حب نبات از او قبول نكرد و بر نداشت و حاجت او را برآورد و از مسلمین كه به طریق اولی قبول نمی فرمود بحدی كه همه كس این مطلب را می دانستند و به همین سببها حسدها و اغراض نفسانی بعضی بجوش آمد كه نبادا مردم چون این زهد تقوی را مشاهده نكردند از آنها اعراض كرده اقبال به ایشان نمایند و دكانها بسته شود این بود كه بنای عداوت و تهمت و ایراد را گذاشتند و خداوند چنان تسدید و تایید فرمود كه روز بروز حقیت ایشان بر مردم بهتر ظاهر شد و هر چه بر ایشان ایراد كردند اگر تهمت بود كذب آنها را ظاهر كردند و اگر صدق بود دلیل مسأله را از كتاب و سنت ظاهر فرمودند كه بر هر كه نظر كرد و تدبر نمود صدق قول ایشان واضح شد پس در حقیقت مطابق دعوی ایشان كه ما مردمی هستیم از علمای شیعیان آل محمد (ع) تسدید و تائید خداوند در حق ایشان محقق شد طوری كه شبهه بر هیچ منصف الحمدلله باقی نمانده و از جمله مختصات ایشان امر ركن رابع است و این هم كه این را مختص می شمریم از این جهت است كه ایشان در اثبات این مسئله و تاكید بر عمل به مقتضای آن بیشتر از پیشتر كوشیدند به اینكه این امر مستحدثی بود كه ایشان آورده باشند بلكه كتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) و اخبار و ائمه اطهار (ص) و اجماع شیعه بلكه اجماع جمیع مسلمین بر آن است نهایت چون مردم عمل به مقتضای این علم نمی كردند ایشان سعی نمودند كه مساله را به غایت وضوح و ثبوت برسانند تا مردم ببینند كه مفری از عمل به مقتضای آن نیست و تهاون در آن نكنند حال كه این را دانستی می گوئیم كه مراد از ركن رابع كلیه ولایت دوستان آل محمد (ع) و برائت از دشمنان ایشان است كه در چندین كتاب این مطلب را نوشته اند و به انواع ادله شرعیه ثابت و محقق فرموده اند همچنانكه بی شبهه درجات دوستان آل محمد (ع) مختلف است و عامی با عالم
و عاصی با مطیع البته فرق دارد و خداوند فرموده هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذكر اولوالالباب هم چنین درجات محبت ایشان هم البته تفاوت می كند و نمی توان گفت كه فلان شخص زانی شارب الخمر لاطی را كه در زمره دوستان آل محمد (ع) شمرده می شود با فلان مؤمن متقی عالم زاهد به یك درجه باید دوست داشت این است كه ایشان سعی نمودند كه معرفت شیعیان آل محمد (ع) برای خلق حاصل شود تا بتوانند محبت هر كسی را آنطوری كه لایق است حاصل كنند و نیز در عمل كردن به مقتضای شریعت مطهره شخص جاهل لابد است كه رجوع به عالم متقی راوی از آل محمد (ع) نماید و البته معرفت چنین شخصی بر انسان لازم است مرحوم میرزای قمی رحمه الله این مساله را از اصول دین شمرده اند و مشایخ ما هم به مقتضای ادله چند كه از اخبار اهل بیت دست آوردند این مساله را از اصول دین شمردند و ما اگر بخواهیم ادله این مطلب را از كتاب خدا و سنت پیغمبر و اخبار اهل بیت و اجماع ملل ذكر كنیم سخن به طول می انجامد و اینقدر مشایخ ما در این باب نوشته اند كه ادله آن هم بر غالب واضح و بین شده است ولی همین قدر یك آیه و یك حدیث به جهت تیمن و تبرك ذكر می كنیم خداوند فرموده است در سوره ی سبا و جعلنا بینهم و بین القری التی باركنا فیها قری ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاما امنین و در برهان نقل كرده است از حضرت صادق (ع) فرمود داخل شده حسن بصری بر محمد بن علی پس فرمود به او یا اخا اهل البصرة به من رسیده است كه تو تفسیر كرده آیه را از كتاب خدا بر غیر آنچه نازل شده پس اگر كرده باشی اینكار را هلاك شده و هلاك كرده عرض كرد كدام آیه جعلت فداك فرمود قول خدای عزوجل و جعلنا بینهم تا آخر ویحك چگونه قرار می دهد خداوند از برای قومی امانی و متاع ایشان در دیده می شود به مكه و مدینه و ما بینهما و بسا او را به بندگی بگیرند و كشته بشود و نفس او قوت شود پس تاملی كرد و اشاره به سینه مقدس فرمود و فرمود مائیم قرائی كه خداوند بركت در آنها قرار داده عرض كرد جعلت فداك آیا یافته ای این را در كتاب خدا كه قری رجال باشند فرمود بلی قول خدای عزوجل كان من قریة عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شدید او عذبناها عذاب نكرا پس كیست عالی علی الله عزوجل دیوارها یا خانه ها یا رجال باز عرض كرد و جعلت فداك زیاد كن مرا فرمود قول خدای عزوجل در سوره یوسف و اسأل القریة التی كنا فیها و العیر التی اقبلنا فیها بكة امر كردند از قریه و عبر سؤال كن یا رجال عرض كرد جعلت فداك پس خبر ده مرا از قرای ظاهره فرمود ایشان شیعیان ما هستند یعنی علمای ایشان تمام شد حدیث شریف و چندین حدیث به این مضمون وارد شده بلكه كتاب كفر و ایمان بحار و عوالم و دابی تمام در باب ولایت و برائت است و معرفت دوستان و دشمنان حال بگو ببینم كه باب مرتاب شما كه رادع مدعی ركن رابع شد چه كرد كه ردع نمود آیا حجت و برهان ایشان را از دست گرفت كه بی دلیل ماندند آیا اصل ولایت اولیاء و برائت از اعدا را از میان برداشت و امر تازه در این باب آورد با اینكه الان بنای خود
شما در مذهب باطل خودتان بر همین هست و دوستان آن مرد را دوست می دارید و دشمنان او را دشمن می دارید پس ردع شما به چه قاعده شده است بلی همین كه شما برخواستید و مدعی این امر باطل شده اید با آنكه هنوز هیچ حجتی بر مذهب خود اقامه نكرده اید خود را رادع ایشان می دانید و اظهار سرود و خوشوقتی می كنید این سرور شما هم باشد بالای سرورهای دیگر كه از ظهور حجت باطله خود دارید ولی ما این حرف را بطور واقع و حقیقت می زنیم كه رادع شما در حقیقت پدر بزرگوار من و برادر عالی مقدار من بوده و هستند و آن زخم كه از شمشیر زبان و قلم ایشان بر جگر شما آمده است كه تا قیمة مندمل نخواهد شد از توپها و تفنگ ها كه در مازندران و زنجان و تبریز بر شما وارد آمد خیلی سخت تر است زیرا كه آنها را فراموش كردید و اینها فراموش نمی شود و در كتب و دفاتر و سینه ها ثبت است و هر روز زخمی تازه و المی بی اندازه وارد می آورد این است كه فرمودند ان لنا فی كل خلف عدولا ینفون عن دیننا تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین و اگر بگوئی كه مراد شما از ركن رابع چیز دیگر است می گویم كتب مشایخ ما حاضر است مردم ملاحظه كنند ببینند كه آیا غیر از اینكه خلاصه اش را نوشتیم چیز دیگر هست یا نیست و خود تو در اول كتاب گفتی كه بنای اسلام بر این است كه هر چه انسان به زبان اقرار كند باید گرفت و گفتن اینكه تو در دل غیر از این داری از شرع اسلام نیست و انصاف باید داد كه الآن صد سال متجاوز است كه مشایخ ما اظهار علم خود را می فرمایند و الحمدلله همیشه اتباع و اصحاب داشته اند و عدت و شوكت ایشان به مراتب از جمعیت شما بیشتر بوده و هست و هرگز در صدد فتنه و آشوب و خون ریزی و مال مردم خوردن نبوده و نیستند اما شما به محض اینكه صدای خود را بلند كردید مردم را به طمع مال و حكومت و سلطنت فریفته خونها ریختید و اموال مردم را به غارت بردید تا خداوند به خلاف آنچه به حضرت صاحب الامر (ع) وعده داده كه و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمكن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا یحذرون شما را مستاصل و گرفتار نمود و قلع و قمع شما را كردند و چندین سال است كه محبوس و ممنوع از حركت مانده اید و مشایخ ما الحمدلله غیر از همین بی سر و صدائی و اذیت كسی ننمودن و اظهار علم و نشر فضائل آل محمد (ع) نمودن مطلب دیگر نداشته و ندارند بلكه اشهد بالله كه طالب ریاست های دنیوی هم نیستند و خداوند هم بر همین دعوی ایشان را تسدید و تایید فرموده و ابدا اظهار بطلانی از هیچ جهت نشده است نهایت تو خود را خوشحال كرده كه این مرد رادع ایشان بوده است دیگران هم همین خیالات را كردند و بجائی نرسید باری چون این مرد جسارت كرده بود مختصری جواب نوشتیم.