کد مطلب:321251 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:153

جواب
اما آنچه گفته كه قرآن در قیمت به هیئت انسان جلوه می كند راست است ولی فایده به شما نمی كند و جواب آن را مفصلا می گوئیم و اما آنچه گفته كه آتشی افروخته شود و امر می شود ناس داخل آن شوند راست و در غیر آن هم بافته این آتش نار فلق است كه به جهت امتحان اطفال و مستضعفین افروخته می شود چنانكه در اخبار بسیار فرموده اند و یك حدیث را نقل می كنم در كتاب المبین از حضرت باقر (ع) نقل فرموده است كه فرمود هر گاه روز قیامت شود خداوند احتجاج می فرماید بر پنج نوع از خلق بر طفل و آن كسی كه میانه دو نبی بمیرد و آن كسی كه درك بكند نبی را و نبوت او را نكند و ابله و مجنونی كه تعقل نمی كند و كر و گنگ پس هر یك از ایشان
احتجاج می كند بر خدای عزوجل فرمود پس می فرستد خداوند به سوی ایشان رسولی پس مشتمل می كند از برای ایشان آتشی را پس می گوید به ایشان كه پرورنده شما امر می كند كه بجهید در این آتش پس هر كس جست در آن بر او برد و سلام می شود و هر كس عصیان كرد سبقت بسوی نار می گیرد تمام شد حدیث شریف و مراد از مردن بین نبیین مردن در زمان فتره است چنانكه در حدیث دیگر بفترة بین نبیین تعبیر آورده اند و مقصود از آن كسی است كه دعوت نبی سابقهم به او نرسیده باشد بواسطه فتوری كه در دین حاصل می شود از مكر شیطان خلاصه و این آتش را آتش فلق هم می گویند بجهت اینكه در حدیثی می فرماید كه این آتش را از چاهی در جهنم كه آن را فلق می گویند می آورند پس موافق اخبار آل محمد علیهم السلام دانستی كه این آتش را برای اطفال و مستضعفین كه در دنیا تمیز كفر و ایمان را نداده اند می افروزند و اما ماحض الایمان و ماحض الكفر كه در دنیا از امتحان بیرون آمده اند و خالص شده اند در ایمان یا كفر آنها محتاج به این امتحان نیستند پس اینكه گفتی امر می شود ناس داخل آن شوند و حال اینكه ناس شامل همه كس هست خطا گفتی و آیات و اخبار بسیار شاهد این مطلب است ولی حاجت به تفصیل نیست و اما آیه شریفه فضرب بینهم بسور تا آخر هم كه در این مقام خوانده ای آن هم بی جاست و این از لوازم همین ادعای خامی است كه می كنید كه تفسیر قرآن را می دانید و نمی دانم كه شما اعلمید یا پیغمبر و ائمه (ص) كه قرآن در خانه ایشان نازل شده خلاصه در چند حدیث فرموده اند چنانكه در برهان مذكور است كه خداوند در قیمة نور را بر خلایق قسمت می فرماید و سهم منافقین در انگشت ابهام پای چپ ایشان واقع می شود طوری كه راه می روند و نور را لگد می كنند پس منافق به مؤمن می گوید كه بایست در جای خود تا از نور تو اقتباس كنم پس گفته می شود به او كه برگرد عقب خودت و التماس نور كن جائی كه نور قسمت شده همینكه بر می گردد سوری در میانه زده می شود كه از برای آن دری است كه باطن آن رحمت خداست و مؤمنین منعمند به آن و ظاهر آن عذاب خداست یعنی جائی كه منافقین واقعند پس منافقین فریاد می كنند از وراء سور كه آیا ما با شما نبودیم جواب می دهد بلی و لكن شما خود را مفتون كردید تا آخر آنچه در اخبار فرموده اند و در بعضی اخبار فرموده اند كه مراد از سور پیغمبر است و باب علی بن ابی طالب علیه السلام است پس ملاحظه كن آیه شریفه هیچ ربطی و مناسبتی با این مقام ندارد این منافقین همه از ماحضین هستند و خبث طینت ایشان در دنیا ظاهر شده و محتاج به نار فلق نیستند و چه ربط دارد امر این سور با نار فلق و این عذابی كه در ظاهر این باب است اگر كسی العیاذ بالله داخل آن شد خیر او نیست بلكه شر او است و دخول نار فلق برای مستضعفین خیر است و اگر بگوئی آیات قرآن هر آیه اش معانی بسیار دارد بلكه همه مطالب در او هست می گویم راست است ولی این دخلی به مقام استشهاد و احتجاج ندارد پس بنابراین در استدلال بر این فقره آیةالكرسی بخوان یا سوره توحید یا سوره قدر و شبهه نیست كه كسی كه ادنی مسكه
داشته باشد این قسم استدلال نمی كند خلاصه و اما اینكه در اصل مطلب اشاره به باطن می كند كه مراد از نار امام است مثلا یا ولایت او است ما انكار اصل مطلب را نداریم و در قرآن در بعضی مقامات خداوند امام را به اسم نار خوانده ولی حرف در این است كه به محض خواندن آیه در هر موقعی مطلب ثابت نمی شود امامت اگر معلوم شد بعد هر چه از گفته او است صحیح است و اما یاوه گوئی اطفال هم یاوه بسیار می گویند و مثمر ثمری نیست و اما آنچه اول و آخر در باب قرآن گفته كه در قیات بهیئت انسان جلوه می كند آن هم اصل حرف صحیح است اینكه او بیجا گفته باشد زیرا كه از تو سؤال می كنم كه مراد از اینكه قرآن به هیئت انسان بروز می كند این است كه به همین صورتی كه عامه مردم آن را صورت انسانی می گویند باید جلوه بكند كه امتیازی ما بین جلوه قرآن با عامه خلق نوعا نباید باشد یا باید باشد اگر می گوئی نباید باشد كه این حرفی است از روی كمال بیخردی پس بنا بر این همه خلق می توانند ادعا بكنند كه مائیم كلام الله ناطق و از همه باید پذیرفت زیرا كه امتیازی كه دو صورت نیست و یكی از آنها اولی به پذیرفتن این حرف از او از دیگری نیست پس باید از هر كه مدعی شد بپذیریم اینكه سخنی است كه هیچ عاقل نمی گوید و اگر بگوئی كه غیر از آنكه واقعا قرآن ناطق است احدی این ادعا را نمی تواند بكند می گوئیم شبهه نیست كه در برابر هر داعی بحقی داعی به باطلی هست و خود تو هم اقرار داری و مسلم داعی به باطل دعوتی كه به سبب همان دعوتی و مردم از او اعراض كنند نمی كند زیرا كه اگر چنین كند كسی اقبال به او نمی كند مثلا ممكن نیست كه داعی به باطل مقابل داعی به حق بایستد و بگوید همان طور كه تو دعوت به خدا می كنی من عوت به شیطان می كنم و همان طور كه تو خلق را هدایت می كنی من اضلال می كنم و همانطور كه تو كتاب الله ناطق هستی من صحیفه میشومه شیطان ابكم هستم و بدیهی است كه اگر چنین گفت احدی اقبال به او نمی كند پس لا محاله دعوتی می كند كه شبیه به حق باشد و در حدیث شریف فرمودند انما سمیت الشبهة شبهة لانها تشبه الحق پس البته خواهد گفت تو داعی الی الله و هادی خلق و كتاب الله ناطق نیستی و منم همه اینها نهایت بر خداست كه بطلان او را برساند و در این مسئله الحمدلله شبهه نیست هر چند كه اس اساس بدعتهای این بدبختان همین است كه ادعای باطل نمی شود با اینكه خودشان هنگام غفلت اقرار می كنند كه ممكن است و خداوند به همین حجت خود را بر آنها تمام كرده و تصریح بهر دوی این مطلب سابق بر این نموده است و در این عبادت هم به همان شق باطلش تصریح كرده چنانكه دیدی باری پس از حكمت پروردگار و عدل او نیست كه داعی به حق و باطل مثل هم باشند ولو در خود دعوی شبیه به یكدیگر باشند و به وجه دیگر می گوئیم كه اگر نباشد قرآن در بدن انسان جلوه كند البته حقیقت قرآن به منزله روح می شود از برای بدن انسانی چنانكه خداوند فرموده و اوحینا الیك روحا من امرنا
ما كنت تدری ما الكتاب و لا الایمان و شبهه نیست كه بدن با روح باید مناسبت داشته باشد تا حكایت آن را بكند و اگر مناسبت نداشته باشد ابدا حكایت نمی كند چنانكه علانیه می بینی كه در ارحام زنان بلكه در معده و امعاء ایشان ابدان حیوانیة بسیار متولد می شود اما هیچ یك حكایت روح انسانی نمی كند مگر آن بدن تمام كامل كه به شكل انسان ساخته شود با اینكه محلی است كه خمیرمایه روح انسانی موجود است معذلك چون این بدنهای ناقصه قابل حكایت آن نیست روح انسان در آنها جلوه نمی كند و همچنین است امر در تمام این ملك پس آن بدنی كه حكایت روح قرآن را باید بكند البته بدنی باید باشد كه اعدل جمیع ابدان باشد تا همه كمالات قرآن را بتواند ابراز دهد نطفه پاك بباید كه شود قابل فیض ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود پس آن كتاب مبینی كه خداوند در فضل او می فرماید فاعلموا انما انزل بعلم الله و می فرماید و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین و می فرماید و من غائبة فی السمآء و الارض الا فی كتاب مبین و می فرماید و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و می فرماید لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید و می فرماید و لو ان قرانا سیرت به الجبال و قطعت به الأرض او كلم به الموتی بل الله الامر جمیعا و هكذا امثال این آیات كه در فضل خود قرآن نازل شده و اخباری كه از آل محمد (ص) در این باب رسیده است آیا چنین روح مباركی كه از امر خدا نازل شده است و امر خدا به آن منوال است كه فرمود انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون هر گاه نباشد كه این روح در بدنی جلوه گر بشود در بدنی كه حكایت از این صفات می كند ظاهر می شود یا هر بدن كه می خواهد باشد مانع از ظهور او نیست بی شبهه بدنی می خواهد كه حكایت این كمالات را بتواند بكند و الا ترجیح بلا رجحان لازم آید و تو ملاحظه كن همان حدیث شریف را كه در كیفیت آمدن قرآن به قیمت وارد شده است شاهد سخن ما را می یابی كه می فرماید به صورت مردی جلوه می كند و آنقدر صاحب جمال و نور هست كه بر صف انبیاء و مرسلین و شهداء و صالحین و ملائكه مقربین همه می گذرد و هیچ یك او را به واسطه ی نور و جمال و عظمت نمی شناسند و همه اینها به واسطه كمالاتی است كه در او بروز كرده و به این سبب جلوه قرآن شده است حال این فضل را كه شما برای این مرد اثبات می كنید فضایل قرآن را در او نشان بدهید تا از شما بپذیرند از علوم گذشته و آینده خبر بدهید از غائبات آسمان و زمین اطلاع بدهید شفاء و رحمت او را نشان بدهید اگر مخصوص مؤمنین است و مصدقین خود را مؤمن می دانید كوران و كران و مرضای خود را شفا بدهید همه هم صلاح نیست یكی دو تا ده تا همین قدر كه سررشته دست بیاید یك كوه بسیار كوچك را سیر بدهید یا زمینی را بی اسباب ظاهری بشكافید یا با مردگان سخن بگوئید و جواب بشنوانید تا ما ببینیم كه روح قرآن آنجا جلوه كرده یا نه و الا ادعای بیجا نمودن بلكه مخالف نص قرآن كه در چندین آیه فرموده است احدی مثل آن را نمی آورد شما این ادعا را صریحا
بكنید كه بهتر از آن را آورده اید و بر خلاف حكم قرآن حكم كنید و هیچ صفت از صفات شما هم به صفات قرآن كه ما دانسته ایم نماند به اقرار خودتان بلكه اقادیر خود را با دلیل و برهان هم به خیال خود ثابت می كنید ولو اینكه همه موهومات باشد با وجود اینها از ما تصدیق می خواهید كه به محض اینكه تو گفتی این شخص كلام الله ناطق است دست بر سینه زنان بگوئیم بلی بلی سمعنا و اطعنا انشدك بالله ببین غیر از اینكه گفتم تكلیفی بما داری یا نه نه این است كه می گوئی معجزات همه دروغ است مگر آیات كتابیه علم ما كان و ما یكون هم نداشته اند غیب هم نمی دانستند در شخص ظاهری ایشان هم شرطی نیست از هر جا باشد و هر طور باشد حتی نعوذ بالله من غضب الله و استغفر الله اگر احقاق حق و ابطال باطل منظور نبود تفوه به این كلمات جایز نبود از بعضی ثقات شنیده ام كه حضرات می گویند كه حرام زاده بودن مانع از رسیدن به این مقامات نیست آن وقت نسبت به مریم بنت عمران قذف می كنند و صریحا رد بر خداوند می نمایند آنجا كه می فرماید ابنة عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بكلمات ربها و كتب و كانت من القانتین و در آیه دیگر نظیر آن و جعلناها و ابنها آیة للعالمین اما این بدبختان حیا نمی كنند و شهادت خدا را رد می كنند خلاصه همین طور كسی را می خواهند بیاورند با آن عنق منكسره ادعا كند كه كتاب الله ناطق است و ما تصدیق كنیم عصمنا الله من الزلل و امننا من الفتن بحق محمد و آله الطیبین (ص) و به همین ظاهر سخن می گوئیم كه اگر این قرآن است قرآن با آن فصاحت و بلاغت چرا به این عجمه و ركاكت و استهجان حرف می زند و با آن صحت و استقامت و موافقت با عربیت بیچاره چه حكایت شده كه در همه ی این صفات بر عكس شده خلاصه سخن بطول می انجامد و الا تفصیل مجلس شاه شهید را در زمان ولیعهدی و نظام العلماء و آخوند ملا محمد ممقانی و جماعت دیگر كه او را حاضر كرده بودند و صحبت داشته بودند می نوشتم كه ببینی كه نسبت كلمات او را به قرآن سهل است كه والله به كتاب رموز حمزه نمی توان داد و قابل ذكر نیست یك كلمه بشنو آخوند ملا محمد پرسید از او كه پیغمبر خمس قرار داده اند شما چرا ثلث قرار دادید جواب داد ثلث هم نصف خمس است دیگر تو خودت فكر بكن و جهات این جواب را ملاحظه كن فصل گفته است باری باید به تمام ذلت و انكسار و عجز و افتقار آیات را تصدیق نمائیم و امر صاحب آیات را اذعان كنیم و آنچه را از غوامض مسائل الهیه و اصول احكام ربانیه را كه مخالف با ظهور و طلوع او دانستیم نسبت عدم علم و ادراك و عدم احاطه را به خود دهیم و از آن منبع علم الهی التماس نمائیم تا كشف فرماید و به جود و فضلش بیان نماید و حال آنكه جمیع علامات و دلالاتی كه ذكر شده و در كتب ثبت گشته كل ظاهر شده و باهر آمده و دیده و دانسته فهمیده اند و باسی نیست انكار نفوسی كه نرفته اند و نزدیك نشده اند و بیانشان را نشنیده اند و دلایل و برهان آنها را ندیده اند جواب در حقیقت خوش مذهبی است و خیلی سهل و آسان است اما بر طبایعی كه طالب دینی است ولی كسانی كه عادت به تدین
كرده اند بسی بر ایشان دشوار است كه از این راه بروند زیرا كه به كلی بر خلاف قواعد متدینین است چنانكه پیش دانسته زیرا كه از قواعد كلیه معرفت انبیاء اولیاء هر چه در دست هست همه را به تضعیف و تكذیب باید كنار گذارد مگر یك فقره آیات كتابیه را آنها را هم به هیچ قاعده از قواعد پیش نباید سنجید بلكه بصرف ادعای اینكه اینها آیات منزله من عندالله است باید قبول كرد و باید از شرایع و احكام سابقه خاصه از قواعد اسلام كه منطبق بر این ظهور نیست باید از خود آنها پرسید وجه انطباق را فهمید و برهان دیگر لازم ندارد علایم هم كه می گوید بروز كرده شرح هر یكی را بعد می كند كه بروز هر یك برخلاف وضع ظاهر است در حقیقت عجب دین شریفی است ای مرد از خدا بترس همین طور بی پرده بگو میل كرده ایم سلطنت و ریاست داشته باشیم والله اگر شمشیر بكشید و همه ملك را مسخر خود كنید و غرضی سوای همین سلطنت نداشته باشید عقوبت آن كمتر است تا آن كه به اسم تدین یك نفر را تابع خود كنید حیف عاقل است كه اینطور زحمت بكشد و خود را بخصوص افسار كند و بدهد دست یك جاهل نادان كه به هر مهلكه می خواهد بیاندازد باری چون بیان همه ی این مطالب شده و می شود حاجت به شرح و بسط دیگر ندارد.