کد مطلب:321253 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

جواب
خدا نكند كه مطالب علمیه دست عوام و جهال بیافتد و دخل و تصرف در معقولات
بكنند كه چنان همه آنها را ضایع و فاسد می كنند كه كسی كه اندك ربط از آنها داشته باشد هوش از سرش بیرون می رود كه اینها چه مزخرفات است كه به هم بافته اند و چه قدر جاهلند عوام كالأنعام كه دیگر گول اینها را می خورند و ما اولا در مفردات بیانات او سخن می گوئیم انشاء الله و لا حول و لا قوة الا بالله و بعد در اصل مطلب اما اینكه گفته این شخص چون معروف و موصوف بود غیر آن نفس مباركه می دانیم می گوئیم چاره ما مسلمانان چیست وقتی كه پیغمبر و ائمه (ص) نص می فرمایند كه غائب منتظر فرزند امام حسن عسكری علیه السلام است و تو می دانی كه این شخص میرزا علی محمد پسر میرزا رضای بزاز شیرازی است به چه دلیل ما می گوئیم كه این همان موعودی است كه ایشان فرموده اند در صورتی كه این امری است كه به نصوص سابقین ما باید به آن بگیریم و بزعم تو آن زمان ذری بوده كه عهد این ظهور از ما گرفته شده آیا بر خلاف آنچه معهود ما است از ما خواسته اند پس این در حقیقت ظلمی است كه بالاتر از این نمی شود و اگر موافقت نصوص سابقین لازم نیست با اینكه خود شما دایم در صدد هستید كه متشابهی را دست بیاورید كه آن را نص بر این شخص قرار بدهید و الحمدلله دست نیاورده اید پس بنابر عدم لزوم نص خود این شخص باید آیاتی و خوارق عاداتی علاوه بر علم و عمل و صفات لازمه نبوت داشته باشد تا تصدیق شود به ادله كه سابق گذشته و شما الحمدلله از همه ی اینها عاری هستید و حال اینكه چاره از متابعت نصوص ندارید پس می گویم كه در بحار روایت كرده است از موسی بن جعفر (ع) كه فرمود نمی باشد قائم مگر امام پسر امام و وصی پسر وصی و از حضرت صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود هر گاه سه اسم پشت سر هم افتاد كه محمد و علی و حسن باشد چهارمی آنها قائم است و هم از آن حضرت كه فرمود قائم پسر شش است و مراد پسر امام ششمی است كه از حضرت صادق (ع) تا امام حسن عسكری (ع) شش امام می شود و حجت پسر امام حسن است و از حضرت امام رضا (ع) نقل كرده است كه فرمود خلف صالح از فرزندان ابی محمد حسن بن علی است و او است صاحب الزمان و اوست مهدی و اخبار داله بر این مطلب بسیار است و مسئله الحمدلله واضح و حاجت به تفصیل ندارد بعد هم باز به مناسبت بیان بعضی را انشاءالله ذكر می كنیم پس چاره ما چه چیز است جز انكار كردن دعوی میرزا علی محمد خاصه كه هیچ علامتی از امامت در او نبوده باز اگر نصی بطور صراحت بر فرض محال منطبق بر او شده بود چاره از تسلیم نداشتیم ولی آن هم نیست و اینكه گفتیم بر فرض محال از این باب است كه محال است نص امامت از معصوم بر كسی راست آید مگر اینكه یقینا دارای صفات امامت هست و این مرد نه صفاتش صفات امامت است و نه نصی بر او صادق آمده خلاصه و اما اینكه گفته چنانچه امم سلف همچون معروف و موصوف بود غیر موعود خود دانستند نمی دانم معنی این حرف چه چیز است مگر انبیاء سابق به آنها وعده داده بودند كه شخصی غیر معروف و غیر موصوف نبی می شود و شاید منظورش این بوده كه چون بر خلاف اوصافی كه آنها دست داشتند بود قبول نكردند
و این را هم كه پیش از این دانستی كه خطاست و آنچه از اخبار صحیحه انبیاء داشتند همه با اوصاف پیغمبر (ص) مطابق بوده است و اما آنچه خود جعل كرده بودند بر خلاف صفة نبی اگر چه به عوام خود بروز نمی دادند كه اینها مجعول است ولی خود علما می دانستند كه دروغ می گویند و خداوند از حال ایشان خبر داده كه ویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله تا آخر پس چه شباهت دارد حال ما به ایشان آیا زعم تو این است كه معاصرین این مرد مثلا اینها جعل كرده اند و این نصوص از معصومین نیست كه كتب مجلسی چه بسیار و همچنین همه مجلدات عوالم بخطاند و مرحوم الان موجود است بلكه اصولی كه این كتب را از روی آنها جمع كرده اند از دویست سال و سیصد سال بلكه متجاوز پیش از اینها موجود است و در نزد علما و غیر ایشان هست ملاحظه كنید كه همین اخبار بعینها در آنها هست یا نیست پس بدون شبهه اینها از جعل معاصرین نیست كه آنها را تشبیه به یهود می كند بلكه اشهد بالله جعل یهودیان به شما رسیده كه اخبار دروغ جعل می كنید طوری كه مطابقه با اوصاف این مرد داشته باشد و در كتب خود می نویسید و اگر چهار حدیث صحیح هم در میانه می نویسد محض این است كه امر دروغها را مشتبه كنید چنانكه بیان این مطلب به تفصیل انشاء الله خواهد آمد و اما آیات و اخباری كه بر اصل مطلب خود شاهد آورده است از جمله آیه مباركه لا نفرق بین احد من رسله است و گمان فاسد او این است كه این آیه دلالت دارد بر اتحاد شجره رسل و حال اینكه ابدا دخل به این مطلب ندارد و همین است لازمه اینكه مدعی علم كتاب بكذب بشوند تو از اول تا آخر آیه را ملاحظه كن ببین چه دخل به این مطلب دارد خداوند می فرماید امن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون كل امن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و الیك المصیر یعنی ایمان آورد رسول به آنچه نازل شد به سوی او از پرورنده اش و مؤمنون همه ایمان آوردند به خدا و ملائكه او و كتب او و رسل او جدا نمی كنیم بین احدی از رسل او یعنی دو ایمان و تصدیق و به همه ایمان داریم و گفتند كه شنیدیم و اطاعت كردیم و از تو سؤال می كنیم غفران تو را ای پرورنده ما و به سوی تو است بازگشت و در برهان روایت كرده است از موسی بن جعفر از آباء گرامش از امیرالمؤمنین علیه السلام كه اصل نزول آیه آن وقتی است كه در معراج خداوند به پیغمبر (ص) وحی فرمود آیه كه در سوره ی بقره است لله ما فی السموات و ما فی الارض و ان تبدوا ما فی انفسكم او تخفوه یحاسبكم به الله تا آخر و این آیه بیشتر بر همه انبیاء نازل شده بود و بر امم خود عرضه فرموده بودند و آنها ابا كرده بودند از قبول آن به جهت ثقل آن و پیغمبر (ص) قبول نمود آیه را و عرضه بر امت هم فرمود و آنها قبول كردند تا اینكه می فرماید كه خداوند تكرار فرمود آیه را بر پیغمبر بعد فرمود و امن الرسول بما انزل الیه من ربه پس پیغمبر (ع) از جانب خود و از جانب امت جواب فرمود و عرض كرد والمؤمنون كل امن بالله تا آخر حدیث شریف و غرض این است كه مراد از تفریق
نكردن یعنی در ایمان و تصدیق و آن دخل بجدائی ذوات ایشان ندارد چنانچه در آیه دیگر خداوند می فرماید قولوا امنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی النبیون من ربهم لا نفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون و نظیر همین آیه به اختلاف یسیر در سوره آل عمران باز هست یعنی بگوئید كه ایمان آوردیم به خدا و آنچه نازل شده است به سوی ما و آنچه نازل شده است به سوی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و اسباط و آنچه آورده شدند پیغمبران از جانب پرورنده خودشان جدا نمی كنیم بین احدی از ایشان و ما اسلام از برای خدا آورده ایم ملاحظه كن كه ضمیر منهم راجع به همه آنچه پیش ذكر شده حتی اسباط حتی خود قائلین كه الینا می گویند بنابر معنی ظاهر و شبهه نیست كه اسباط همه انبیا نیستند و در برهان است كه خدمت حضرت باقر (ع) عرض كردند كه فرزندان یعقوب انبیا بودند فرمود نه و لكن اسباط بودند اولاد انبیا و از دنیا مفارقت نكردند مگر سعداء توبه كردند و متذكر شدند آنچه كردند و همچنین مخاطبین هم به حسب ظاهر كه عامه امت باشند انبیا نیستند و شجره ایشان با شجره انبیا البته یكی نیست و معذلك خداوند می فرماید به مؤمنین كه بگوئید جدا نمی كنیم بین احدی از ایشان پس ببین كه در مقام ایمان خداوند امر فرموده كه میانه انبیا و غیر انبیا هم تفریق نكنید و غرض این است كه در نزد هر كسی هر چه از حق هست باید تصدیق نمود و فرق نگذاشت حتی ملاحظه كن كه خداوند در مقام ایمان امر می فرماید كه ایمان به خدا و رسول خدا بلكه كتب خدا و ملائكه او بیاورید آمنوا بالله و رسوله والكتاب الذی انزل من قبل و من یكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله والیوم الاخر فقد ضل ضلالا مبینا بلكه در جای دیگر می فرماید یومن لله و یؤمن للمؤمنین پس تفریق میانه خدا و رسل و كتب او و ملئكه و مؤمنین هیچیك در ایمان نباید كرد حال این دلیل این است كه شجره معدودات همه یكی است نعوذ بالله من غضب بالله و خدا و خلقش همه از یك شجره هستند بلكه صریحا خداوند منع می فرماید از تفریق میانه او و رسلش آنجا كه می فرماید ان الذین یكفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلك سبیلا اولئك هم الكافرون حقا تا آخر پس تفریق میان خدا و رسل ممنوع است پس نفوذ بالله همه از یك شجره هستند و ملاحظه كن كه كفر بالاتر از این می شود كه اولا تاویل كتاب را به رای بكنی آن وقت به معنی كه خودش كفری است علی حده باری بلكه می گویم ایمان به معنی تصدیق است و مانع نیست كه شخص بگوید ایمان به كفر كافر آوردم یعنی اعتقاد كردم كه كافر است و مظنونم این است كه در قرآن هم شاهد این هست ولی حالا عین آیه در نظرم نیست و مسلم تفریق میان تصدیق به حقیت رسل و مؤمنین و بطلان و كفر كافرین نباید كرد و اگر كسی ایمان به رسل بیاورد و اعتقاد به كفر كافرین نكند ایمان او پذیرفته نیست پس لفظ ایمان و تصدیق در هر دو مقام مستعمل شد پس نعوذ بالله
طینت انبیاء با كفار هم یكی می شود چه قدر نادانند این جماعت و عاری از علم و خجالت نمی كشند و دخل و تصرف هم می كنند هر كس نداند و نداند كه نداند بر جهل مركب ابدالدهر بماند و ما الحمدلله معترف به جهل خود هستیم و تا از معصوم شاهد بر مطلب خود نداشته باشیم نمی گوئیم و لا حول و لا قوة الا بالله و هر چه شاهد نداشته باشیم ساكت می شویم و از جمله آیات كه استدلال بر اتحاد كرده این آیه است و ما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر و مرادش از این استدلال شاید این باشد كه رسل خداوند مقام امر دارند چنانكه فرموده اوحینا الیك روحا من امرنا و امر خداوند یكی است پس رسولان یكی هستند و جواب از این مطلب می گوئیم كه خداوند این خطاب را به خاتم انبیاء (ص) فرموده و او است واحد و هر واحدی از آحاد حتی انبیاء اولی العزم شریك او در این رتبه نیست چنانكه بعد از این اثبات خواهد شد ان شاء الله و گاه باشد كه امر را تعمیم بدهند و بر همه رسولان بلكه بر همه خلق اطلاق بكنند چنانكه در حدیث شریف فرمود لیس الا الله و فعله و نوره و حكما تعبیر از اطلاق همین مطلب آورده اند كه لیس الا الله و صفاته و اسمائه و مع ذلك حقیقت امر پروردگار یكی است وخلق بدون شبهه حقایق مختلفه هستند و خطا كرده است آنكه قائل به وحدت موجود شده است و بس است شاهد بر اختلاف ایشان اختلاف معامله خداوند با ایشان پس یكی را معذب می كند و یكی را منعم و یكی را به درجات عالیه می برد و یكی را به درجات دانیه و یكی را به دركات سافله می فرستد و یكی را به دركات بالاتر و اگر همه از یك طینت بودند و یك مقام داشتند و مع ذلك خداوند اینطور با ایشان معامله می كرد ظلمی عظیم درباره ایشان فرموده بود پس مسلم حقایق آنها مختلفه است با اینكه به یك نظر همه را فعل خدا و نور خدا می شمرند و این از جهت این است كه همه قائم به امر اویند و نور او است كه احاطه به همه نموده اما هر یك بر حسب قابلیت خود حكایت از او نموده است و اسم خاص هر یك بر همان جهت قابلیت و انیت او كه محل اختلاف است گذارده شده اگر چه همان نور هم به حقیقت در همه ی قوابل بروز نمی كند و آن مخصوص است به خاتم انبیاء (ص) و لكن نور او است یا ظل نور او كه در سایر خلق بروز می كند به هر حال كه وحدت امر پروردگار منافات با اختلاف طینتهای خلقی ندارد و خداوند فرموده و ما منا الا له مقام معلوم و فرموده و لكل درجات مما عملوا در ظاهر ملاحظه كن كه نور آفتاب است كه ظاهر در آینه های رنگارنگ و در و دیوار و آبها و باغها و سبزه ها و مزبله ها همه هست و معذلك كله قابلیتهای همه مختلف است و هر یك طبعی و مزاجی و خاصیتی و حسنی یا قبحی و مدحی یا ذمی برای خود دارند و اگر نور آفتاب بر آنها نتابد هیچ یك مرئی و محسوس نیستند و آفتاب خودش فی نفسه یكی است و نور او هم تا بر روی قابلیتها نیافتاده یكی است و اختلافی در او نیست هم چنین است امر در همه ملك پس ببین كه اتحاد امر خدا دلیل اتحاد قوابل انبیا نیست یكی را مبعوث بر نفس خود می گویند و یكی بر طایفه قلیله و یكی بر جماعتی و یكی بر همه خلق یكی نبی است یكی رسول است یكی اولی العزم است بلكه یكی از ایشان بالنسبة به یكی از خودشان عاصی است و دیگری مطیع پس ببین كه چه همه اختلاف مراتب در ایشان هست
و اگر عاصی و مطیع را یكی دانستی یا هر دو را مطیع گرفته و یا هر دو را عاصی شمرده و هیچ كدام صحیح نیست باری و از جمله آیات كه استدلال كرده این آیه است و ما خلقكم و لا بعثكم الا كنفس واحدة یعنی نیست خلق شما و نه مبعوث شدن شما مگر مثل نفس واحده و راه استدلالی كه حضرات خیال می كنند كه اعتقادشان این است كه هر ظهوری قیمت ظهور سابق است پس زمان عیسی قیامت زمان موسی بود و زمان خاتم (ص) قیامت زمان عیسی بوده و زمان ظهور امام (ع) قیامت زمان خاتم است و خلق و بعث شما هم كه مثل نفس واحده است پس همان خاتم است كه امروز مبعوث شده و نفس یكی است و صنع بعث هم مثل خلق است همان طور كه آن روز از ارحام بیرون آمده بودند امروز هم به همین طور و در برهان روایت نموده است از حضرت باقر (ع) در تفسیر آیه مباركه كه فرمود رسیده است بما والله اعلم اینكه ایشان یعنی منكرین معاد گفتند یا محمد خلق كرده شدیم ما اطواری نطفه ها پس علقه ها بعد انشاء خلق آخر هم چنانكه تو گمان می كنی و گمان می كنی كه ما مبعوث می شویم در ساعت واحده پس خداوند فرمود ما خلقكم و لا بعثكم الا كنفس واحدة این است و جز این نیست كه به او می فرماید بشو پس می شود باری اما بطلان اصل آن اعتقادی كه در باب قیمت دارند كه شاید بعد از این مفصلا بیاید و اینجا همین اجمالا می گوئیم كه در اخیار یوم قیام قائم عجل الله فرجه و یوم رجعت و یوم قیمت هر سه را به اسم قیامت خوانده اند به جهت اینكه در رجعت كه همه ما حضین و بعضی از سایر خلق رجوع می كنند و از هر امتی فوجی می آیند چنانكه خداوند در كتاب مجید خود فرموده است و در قیام قائم عجل الله فرجه هم نیز بعضی اموات به دنیا بر می گردند و زنده می شوند چنانكه در اخبار فرموده اند و اما روز قیامت كه همه خلق مبعوث می شوند و خداوند در صفت آن روز فرموده و حشرناهم و لم نغادر منهم احدا و بیان همین مطلب به عینه در اخباری كه در اثبات رجعت فرموده اند شده است و در این مطلب شبهه نیست و اما آنكه كلیه اعتقادی آنها است كه ظهوری قیمت است از برای ظهور سابق ابدا دلیلی بر این مطلب نیافته ایم و آنچه هم كه حضرات استدلال می كنند از آیاتی كه خطاب به یهود زمان پیغمبر (ص) فرموده است كه شما انبیاء را كشتید بیشتر دانستی كه اخبار اهل بیت شاهد بر خلاف آن است و فرموده اند كه این نسبت را خداوند به آنها داده است از جهت رضای ایشان به عمل سابقینشان و منظور این نیست كه ایشان عین آنها هستند چنانچه در آن واحد هم كسی كه عملی را می كند و دیگری راضی است به عمل او نسبت به او داده می شود مثل اینكه به یك قبیله نسبت می دهند كه شما خون فلان را ریختید و حال اینكه یك نفر بیشتر این كار را نكرده است و شما هم قائل نیستید كه همه اینها معاد یكدیگر هستند و نمی دانم حضرات پیش خود چه طرحی كرده اند خیال می كنند كه خداوند معدودی خلق آفریده مثلا صد هزار یا هزار هزار آن وقت هی اینها را می میراند و در ظهور دیگر باز زنده می كند باز می میراند و در ظهور دیگر زنده
می كند و چه قدر جاهل است بنده كه خداوند را و صفات او را به اندازه ی حوصله خود قرض كند و بنای عقیده خود را بر آن بگذارد و نمی دانم آن كسی كه بر صورتی از ایمان یا كفر مرد دو مرتبه كه او را زنده می كنند دعوت جدید برای چه می كنند او را و حال اینكه ما شنیده بودیم كه هر كس بهر صورتی مرد آن صورت برای او ابدی است و ابدی است و ابدا تغییر پذیر هم نیست زیرا كه اگر تغییر بكند فانی خواهد شد و اهل آخرت خالد هستند پس اگر تغییر پذیر نیستند دعوت نسبت به او بی ثمر است چرا كه چیزی كه قوه در او نیست چنانكه امام (ع) در صفة عالم علوی فرموده صور عالیة عن المواد خالیة عن القوة والاستعداد دعوت جدید به او كردن ثمری نخواهد داشت و لغو خواهد بود پس برای چه شما و اكابرتان عامه خلق از مقر و منكر همه را دعوت می كنید و مطلب دیگر اینكه كسانی كه در قیمة می آیند اعمال ایشان همه ضبط سینه ایشان است و خودشان بلكه همه اعضا و جوارحشان شاهد اعمال ایشان است حال انشدك بالله تو شخص خودت را ملاحظه كن هیچ خاطرت هست كه در زمان خاتم كجا بودی و چه می كردی تو خودت هم هیچ چون خیلی شخص كودن بی حافظه هستی از همانكه او را امام و پیغمبر می خوانی تفصیل حالات گذشته پیغمبر و امام را بپرس ببین چه از آنها یاد دارد بقدری كه در كتب اخبار و تواریخ از آنها یاد كرده اند ببین یادشان هست این چه نامربوطی است كه برای خود بهم بافته اید و مردم را بازی می دهید قیامتی كه دار جزاست الان داریم می بینیم كه كفار منعم به نعمتها هستند و مؤمنین معذب به عذابها هستند بطوری كه الدنیا سجن المؤمن و جنة الكافر فرموده اند این كدام دنیا است یقین این همان روز تولد آدم (ع) بوده بعد دیگر دنیا برچیده شده است و زمان ادریس مثلا قیامت اهل آن زمان شده بعد هم كه به طریق اولی همه ازمنه قیامت است پس اینكه این همه مؤمنین را تسلیه می دادند كه صبر كنید این ایام قلیله ای است و راحت طویله از عقب دارد اینها چه چیز است و برای چه روز فرموده اند و معنی اینها چیست و شما كه الان بزعم خودتان مؤمنین هستید با این همه بلایا و محن و تقیه و خوف و فقر و فاقه و كوری و كری و شلی غیر اینها كه دارید در بهشت هستید و منعم سایر خلقهم كه بعضی مبتلایند و بعضی بالنسبه در رفاه در جهنم هستند و معذب پس این نعمتها ارزانی خود شما باشد مردم ابله نیستند كه بیایند ایمنی و رفاهیت و عزت و ثروت خود را ترك كنند و تابع شما بشوند و آنچه شما دارید اینها را نعمت اخروی خود خیال كنند باری هر چه می خواهم به اختصار بكوشم قلم طغیان می كند و در میدان كاغذ جولان می نماید و هر چه خدا خواسته خوب است اگر این جماعت نخوانند و منتفع نشوند جماعتی هستند كه بخوانند و لذت هم ببرند و چون ما اینقدر را تصدیق كردیم كه در اخبار یوم قیام قائم و یوم رجعت را هم به اسم قیامت خوانده اند حال می گویم كه هر كه ملاحظه اخبار آل محمد (ع) را نماید در این باب شبهه نمی كند كه خاتم (ص) رجعت آن بزرگوار بعد از رجعت همه ائمه بلكه همه انبیاء و مؤمنین و كفار است زیرا كه بعد از آنكه همه رجعت
كردند و در روحا آن جنگ عجیب و غریب سرپا شد و قشون حضرت امیر (ع) مشرف بر شكست خوردن شدند آن وقت است كه پیغمبر (ص) با حربه از نور از آسمان فرود می آید و شیطان و قشون او همه را به قتل می رساند پس با اینكه تصدیق كردیم كه رجعت هم قیامت صغری است ولی معذلك رجعت پیغمبر (ص) آخر زمان رجعت است و اتحاد شجره آل محمد (ع) باعث این نیست كه همه ی ایشان كه رجعت می كنند پیغمبر باشند زیرا كه مقام اتحاد مقام دیگر است و مقام رجعت و معاد مقام دیگر و همانطور كه در دنیا ظهورات مختلفه داشته اند و حرام بود مثلا امیرالمؤمنین را نبی بخوانند و پیغمبر (ص) لا نبی بعدی فرمود و جایز نبود كه سایر ائمه را امیرالمؤمنین بگویند همچنین است امر رجعت و قیامت زیرا كه همان ارواح و نفوس متعدده مختلفه كه به حسب اقتضای قوابل ابدان دنیویه تعلق به آنها گرفت همانهاست بعینه كه رجعت می كند و عود می نماید پس همانطور كه در دنیا جایز نبود یكی را به اسم دیگری بخوانند در رجعت هم امر به همین منوال است و چه فایده كه این جماعت اینقدر عامی هستند كه قابل اینكه انسان بیان حقیقت بنماید نیست و الا می دیدی كه بیان همه ی این مطالب را به حول الله طوری می كردیم كه مكشوف شود باری پس صحیح است كه خلق و بعث شما مثل نفس واحده است اما این خطابی است كه به فرد فرد خلایق شده و هر كسی در حد خودش خلق و بعثش مثل نفس واحده است این است كه در جائی دیگر فرمود جئتمونا فرادی كما خلقناكم اول مرة و آیاتی كه مفید این معنی است بسیار است و اگر بنا باشد كه این خطاب خلقكم و بعثكم به مجموع من حیث المجموع باشد لازم می آید كه به كلی اختلاف از میان عامه خلق برداشته شود و چنین قولی مسلم باطل است و تو هم گمان نمی كنم كه این را منظور داشته باشی و الا دیگر تابع و متبوع و نبی و امت و مؤمن و كافر یعنی چه خلاصه پس خطاب به فرد فرد است و شخص نبی هم كه رجعت می كند یا در قیامت كبری مبعوث می شود مثل نفس واحده است و اختلاف ندارد با روز خلقش مگر از این باب كه صفات و كمالات او در رجعت ظهورش بیشتر است و در قیامت بیشتر از رجعت حال شما از كمالات نبی بقدر زمان سابق كه ما از قبیل اخبار و روایات و دلیل عقل و ضرورت ملیین دانسته ایم نشان بدهید بلكه ده یك آنها بلكه هزار یك آنها بلكه یك صفت مثل صفات نبی نشان بدهید و حال اینكه باید همه صفات نبی را اظهر و ابین دارا باشد و به محض ادعای اینكه هیچ فضلی نداشته اند مگر اینكه آیاتی می خوانده اند و این هم آیات می خواند پذیرفته نیست اولا كه منحصر به آیات كتابیه نبوده چنانكه دانسته ثانی اینكه آیات هم فصیحه بلیغه متینه صحیحه كه تمام از علم الهی نازل شده و همچنین صفات دیگر كه برای آنهاست و كلمات این مرد كه همه خرافات است پس چه نسبت خاك را با عالم پاك بلكه خدا می داند كه اگر قرآن را عالم پاك گفتیم مزخرفات این مرد را خاك هم نمی توان گفت و اسم مناسب تری می خواهد و بعد از همه این بیانات كه شنیدی این آیه اصلش
دخل به آن مطلب كه او می خواهد كنكانه بیان كند ندارد و بسكه عامی بی سواد هست اینطور كلام را مغشوش می كند و آیات را بیجا می خواند معنی قیامت رجوع هر چیزی است به مبداء خودش چنانكه خداوند فرموده كما بدأكم تعودون و این مطلب مناسبتی با وضع اثریت و مؤثریت كه از بعضی بیاناتش ظاهر است ندارد و آثار هرگز به مؤثر خود بر نمی گردند زیرا كه مبدأ آنها از دون درجه ی او است و شاید ناچار اشاره به مطلب كنیم و همچنین دخلی به ظهور روح واحد در ابدان عدیده هم ندارد به جهت اینكه اگر ابدان اصلیه عدیده فرض كردی كه همین می شود تناسخ و از نفس واحده خارج می شود و اگر ابدان عرضیه عدیده فرض كردی از وضع قیامت خارج می شود و از جمله اخبار كه در این موقع ذكر كرده است حدیث شریف كنت نبیا و آدم بین الماء والطین است و اخبار به این معنی درباره آن حضرت و درباره حضرت امیر (ع) بسیار است در حدیث دیگر فرموده به عمر یا اباحفص نبیت و آدم بین الروح والجسد و حضرت امیر (ع) فرمود كنت ولیا و آدم بین الماء والطین و حضرت پیغمبر (ص) نظر به علی بن ابی طالب (ع) فرمود و تبسم نمود و فرمود مرحبا بمن خلقه الله قبل آدم به اربعین الف عام و اخبار به این معانی بسیار است و مراد بیان سبقت خلق ایشان است بر همه ی انبیا (ص) و ذكر آدم بخصوص به جهت این است كه آن حضرت ابوالبشر است پس اگر سابق بر او شدند بر باقی همه سبقت خواهند داشت حال از تو سوال می كنم كه این حدیث چه دلالت دارد بر اینكه انبیا همه جلوات اویند و این شجره یكی است ولو این مطلب به آن طوری كه انشاء الله بیان خواهم كرد حق باشد اما این حدیث شریف دلالتی بر آن مطلب ندارد ابدا و اگر بنا باشد كه همین كه ایشان سابق بر آدم شدند شجره ایشان یكی باشد پس ایشان سابق بر ملائكه و جن بلكه شیطان هم سبقت دارند پس نعوذ بالله شجره همه یكی است بلكه بر همه ی رؤساء كفر و ضلالت و اتباع ایشان سبقت دارند زیرا كه بعد از آنكه ایشان اول ما خلق الله شدند بر همه چیز سابق خواهند بود پس نعوذ بالله شجره كل یكی است انصاف بدهید ای كسانی كه اندك فهم عربیت دارید كه به این نهج باید استدلال كرد و ما هم همین طور عمیانا باید تصدیق كنیم اگر تصدیق ما عمیانی بلكه مجبوری است كه حاجت به دلیل و برهان ندارد همینطور بگو كه من هم چنین می گویم تو هم باید بگوئی و اگر به دلیل و برهان باید مساله ثابت شود كه اینها دلیل و برهان نیست بر این مطلب كه تو منظور داری پس هشیار باشید ای مردم و به محض خواندن اخبار و آیات فریب نخورید كه ای بسا ابلیس آدم رو كه هست پس بهر دستی نباید داد دست و از جمله آنها است حدیث شریف اولنا محمد و آخرنا محمد تا آخر و اصل آن از حدیث شریف نورانیت است كه فرمود و من یقر بولایتی لا تنفعه الا بالاقرار بنبوة محمد صلی الله علیه و آله و من یقر بنبوة محمد (ص) لا تنفعه الا بالاقرار بولایتی لانهما مقرونان و ذلك ان محمد (ص) نبی مرسل و انا امام الخلق و وصی محمد (ص) قال النبی (ص) انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی و اولنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمد فمن استكمل معرفتی فهو علی الدین القیم تا آخر
حدیث شریف و باز در جای دیگرش هم می فرماید به اضافه كلمه كلنا محمد و شبهه در این باب نیست و اتحاد شجره ی طیبه ایشان بدیهی است معذلك كله در عوالمی كه ظهورات متعدده از برای خود گرفته اند هر یك از ایشان مسمی به اسمی خاصند و موصوف به صفتی مخصوص اگرچه هر یك از ایشان را چنان قدرت هست كه اگر خواسته باشند به صفت و صورت دیگری جلوه كنند می كنند و از شرایط بلوغ و كمال در معرفت ایشان یكی همین است كه اقرار به این صفت درباره ایشان بكنی چنانكه حضرت سجاد (ص) همین مطلب را درباره بعضی دوستان خود فرمودند و در همان مجلس منقلب شدند و خود به صورت حضرت باقر (ع) شد و حضرت باقر (ع) به صورت حضرت سجاد گردید و همچنین حضرت امیر (ع) داخل در سینه مقدس پیغمبر (ص) گردید و با آن حضرت یكی شد بعد باز از پهلوی مقدس او بیرون آمد و جدا شدند خلاصه كه ایشان قدرت خداوند هستند و از برای قدرت خدا حد و نهایتی نیست ولی معذلك با اینكه یك شجره طیبه هستند در مقام افتراق هر یك مسمی به اسم خود هستند این است كه در حدیث شریف حضرت پیغمبر (ص) فرمود چنانكه در كتاب المبین مروی است كه خداوند خلق فرمود پیغمبران را از درختهای متفرق و خلق كرده شدم من و علی از یك شجره پس من اصل شجره ام و علی شاخ اوست و فاطمه لقاح آن است و حسن و حسین (ع) میوه های آن هستند و شیعیان ما اوراق شجره هستند پس هر كس متعلق بعضی از اغصان آن شد نجات می یابد و هر كس میل كرد به جهنم فرو می افتد تا آخر حدیث شریف و چند حدیث به این مضمون وارد شده است پس ببین كه با اینكه یك شجره هستند در مقام افتراق هر یك مسمی به اسم خود است بلكه هر یك ضاحت فضل خود پس جایز نیست كه امیرالمؤمنین (ع) را نبی مرسل بخوانند چنانكه از هیمن فقره ی حدیث نورانیت كه روایت كردیم این معنی ظاهر است و اخبار بسیار به این معنی وارد شده است و هم چنین جایز نیست كه امیرالمؤمنین (ع) را در فضل مساوی با پیغمبر (ص) دانست یا افضل شمرد چنانكه جماعتی كه آنها را غرابیه می گویند این قول را قائل شدند و گفتند نعوذ بالله كه علی اشبه بالنبی من الغراب بالغراب و به این واسطه كافر شدند و خود آن حضرت می فرماید انا عبد من عبید محمد پس جایز نیست كه آن حضرت را به اسم نبی بخوانند و همچنین جایز نیست كه سایر ائمه را به اسم امیرالمؤمنین بخوانند زیرا كه خود حضرت امیر اول من امن است و هیچ یك از ائمه را امارتی نسبت به او نیست و هم چنین بمعنی دیگر جلب علمی برای او نمی كند بلكه خود او است باب مدینه علم از برای سایر ائمه و سایر خلق و انسان نباید در مقام محبت غالی بشود و فضیلتی كه خود صاحب فضیلت راضی نیست از برای او ثابت كند و خود آن حضرت فرمود هلك فی اثنان محب غال و مبغض قال پس این مقدمه را كه دانستی عرض می كنم اولا شبهه نیست كه آل محمد (ص) را هم چنین قدرتی
هست كه ظهورات متعدده برای خود بگیرند ولی اولا هر جا كه ظاهر شدند باید با صفات خاصه خود بروز فرمایند و ثانی اینكه مقام افتراق مقامی است كه هر یك مسمی به اسم خود هستند و جایز نیست كه از آنچه فرموده اند تجاوز نمود و مصداق آیه ی شریفه شد كه ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و اباؤكم ما انزل الله بها من سلطان پس این شخص كه شما می گوئید علاوه بر اینكه هیچ صفتش به حجت منتظر نمی ماند و سوای شخصی مخبط دیوانه نبوده دیگر ادعای نبوتش علاوه چه می شود مگر امام كه تشریف می آورد ادعای نبوت می كند مگر نشنیده آن وقت كه بر آن حضرت ایراد می كنند كه این قسم كه سلوك با مردم می كنی آیا به عهدی است از پیغمبر (ص) یا نه پس حضرت حعبه خود را می خواهد و عهد پیغمبر صلی الله علیه و آله را بیرون می آورد و نشان می دهد و آن شخص تسلیم می كند و بیعت خود را تازه می نماید پس ببین كه استشهاد آن حضرت به فرمایش پیغمبر (ص) است نه اینكه خود ادعای نبوت بفرماید و كتاب بیاورد و ادعای وحی بطور تاسیس بفرماید بلكه خود و كتاب خود را اشرف از خاتم و كتاب خاتم بشمرد نعوذ بالله من غضب الله حلم بی پایان آل محمد (ص) مردم را به جسارتهای بی پایان واداشته و باید همین طور باشد كه بواطن خلق فاش شود و هر كسی را به سزای خودش برسانند باری و اما حدیث انا آدم و نوح و ابراهیم به این مضمون اخبار متعدده وارد شده و در حدیث نورانیتهم همین مضمون هست و آن محتمل دو معنی است كه هر دو صحیح است و همچنین حدیث شریف اما النبیون فانا انهم محتمل دو معنی است و پاره ی از این حدیث نقل می كنم و بعد بیان می كنم در كتاب المبین روایت فرموده است از حضرت پیغمبر (ص) كه سؤال كردند از آن حضرت كه اگر صلاح می دانی اینكه تفسیر بفرمائی این آیه را كه خداوند می فرماید اولئك مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین پس فرمود پیغمبر (ص) اما نبیون پس منم و اما صدیقون پس علی بن ابی طالب است و اما شهدا پس عمم حمزه است و اما صالحون پس دخترم فاطمه است و دو فرزندش حسن و حسین تا آخر حدیث شریف و اما دو معنی كه عرض كردم یكی اینكه سابقین اصحاب این قسم معنی می كردند از این قبیل اخبار را كه چون آل محمد (ص) صاحب میراث همه انبیا هستند و علوم انبیا و كمالات و معجزات ایشان همه در نزد آل محمد (ع) جمع است لهذا همه را به خود نسبت داده اند و اسم هر یك را بر خود گذارده اند و این قسم استعمال در میانه مردم شایع هست و از این باب است كه در حدیث دویم حمزه را هم كه شیعه ی ایشان است و دارای مقام مؤثریت نیست فرموده اند كه مراد از شهداء او است یعنی مثلا فضلی كه برای همه ی شهداء است او جمع نموده و همچنین از این باب است كه فرمودند المؤمن وحده جماعة و مراد از اینگونه اخبار این است كه مثلا فضل جماعت از برای مؤمن واقعی گاه به تنهائی حاصل می شود خلاصه و اما معنی دویم آن است كه چون انبیاء خدا همه از نور و شعاع آل محمد (ص) خلقت شده اند و ایشان اولای به انوار خود هستند لهذا همه را به خود
نسبت می دهند ولی بیان این مطلب را باید قدری تفصیل داد تا معلوم بشود پس بنابر معنی اول كه بدون شبهه فایده به حضرات نمی دهد و اما به معنی دویم اگر نفهمیده و نسنجیده بخواهند حرف بزنند همین قسم مزخرفات كه می شنوی می گویند و اما اگر نباشد مطلب را از روی شعور دست بیاورند باز خواهند دانست كه ثمری بحالشان نمی كند و ما انشاء الله بعد بیان می كنیم تا مؤمنین بهره خود را ببرند و اما این جماعت كه ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهی كالحجارة او اشد قسوة باری و اما آنچه گفته است كه بدون دخول و خروج و حلول و تكرار تجلی و تعدد قدما از این كلام همچو بر می آید كه همان معنی اثریت و مؤثریت را اراده كرده است ولی اینقدر عاری از علمند الحمدلله كه نمی دانند چه بگویند از جمله همین لفظ تعدد قدماء را در این مقام ملاحظه بكن ببین تا انسان عامی نباشد این لفظ را در این مقام می گوید تعدد قدما را كه منع كرده اند قدم ذاتی مراد است كه كسی با ذات پروردگار كه قدم او ذاتی است شریك باشد و این محال است و اما قدمی كه در حوادث استعمال می شود كسی منع از تعدد او نكرده است چنانكه خداوند عرجون شش ماهه را هم كه مراد عقب خوشه خرما باشد قدیم نامیده و این بلا شك متعدد است بلكه در بالاتر از اینها هم لفظ جمع كه دال بر تعدد است استعمال شده و می فرماید كنا بكینونته كائنیین غیر مكونین موجودین ازلیین و هیچ یك از این كلمات از حیز حدوث حقیقت بالا نمی رود خلاصه پس از كمال عامی گریست كه تعدد قدما را در این مقام منع كرده و اگر مقصود او ظهور نور ربوبیت است چنانكه از دعاوی ایشان پیداست چرا آن را مسمی به حقیقت محمدیه نموده و حال آنكه خود آن حضرت فرمود الهی انا عبیدك اسمی محمد باری و اما باقی آیات و حدیثی كه ذكر كرده به وجهی می توان آنها را تطبیق با مطلب نمود اگرچه كه او بیجا استدلال نموده است كه اگر بخواهم باز شرح بدهم سخن طول می كشد هر سخن جائی و هر نكته مقامی دارد باری پس بعد از این بیانات می گوئیم اگر مقصود تو از اتحاد شجره این است كه حقیقت واحده ای است كه در ابدان متعدده جلوه كرده است و حال آنكه بعضی از كلمات او دلالت دارد كه این مقصودش نیست ولی ما از باب تمامیت بیان می گوئیم كه اصل كیفیت بروز روح در بدن اجمالا این است كه بعد از آنكه خداوند بدن را از عناصر معینه به میزان مخصوص گرفت و تركیب فرمود و آن علقه صفرائی كه در حقیقت به منزله ی طبیعت خامسه است از آنها استنباط نمود و از جهت لطافت و استعداد او بحرارت ظاهر افلاك بخار از آن متصاعد شدن آن بخار در حقیقت روح نباتی است از برای این عناصر و حاكم و فرمان فرماست در ملك این عناصر و مزاج این نبات است و ملاحظه می كنی كه امزجه و طبایع نباتات چگونه مختلف می شود به حسب اختلاف كمیت و كیفیت عناصر آنها و در این مطلب شبهه نیست از برای كسی كه صاحب علم باشد خاصه اگر طبیب باشد
از شیمی با ربط باشد علانیه می بیند كه عناصر هر نباتی را كه استخراج می كنند چه قدر اختلاف در كمیت و كیفیت آنها ظاهر می شود و اگر اینطور نبود و همه به میزان واحد بودند همه صاحب یك مزاج و یك خاصیت می شدند و اگر این بدن نباتی را باز ترقی دادند و در وعائی قرار دادند كه به شكلی مناسب یكی از اشكال حیوانات بشود خورده خورده حرارت باطن افلاك در همین بخار اثر می كند و آن را به رتبه دخان می رساند تا آنكه خورده خورده مشتعل می شود بجان حیوانی و اگر چه از جانب افلاك یك اثر بیشتر نباشد اما معذلك كله در این بخار كه جلوه می كند به وضع و سبكی كه مناسب او است جلوه می كند چنانكه یلاتش بیش نیست اما در هر دودی كه بروز كرد بر حسب اندود جلوه می كند و دود هم بر حسب فتیله و روغن است اگر روغن و فتیله لطیف و صافی باشند دود لطیف بلند می شود و آتش به كمال نورانیت در آن جلوه می كند و اگر غلیظ و كثیف است بر حسب آن و اگر ملون بلونی از الوان است بر حسب آن و از این راه است كه در آتش بازیها مواد مختلفه تحصیل كرده اند و شعله های رنگارنگ نشان می دهند بلكه اختلاف ماده ها بجائی می رسد كه بسا آتش بروز می كند اما هیچ نور ندارد یا نور بسیار ضعیفی یا نور دارد و هیچ حرارت از آن محسوس نیست چنانكه هر كس به عبرت نظر كند امثال اینها را مشاهده می كند خلاصه پس روح حیوانی هم كه از این بدن جلوه می كند به همین نهج اختلاف پیدا می كند و اختلافات همه از قابلیتهاست و بعد از آن هم كه بدن كلیة صالح از برای بروز روح انسانی شد به همین طور از باطن سایر افلاك یا از كرسی خداوند روح انسانیت جلوه می كند در این بدن و آن هم بر حسب همین بدن است بدون شبهه چنانكه می بینی كه اهل قیامة از همین بدن و وضع آن طبایع روحانیه را تمیز می دهند و اگر نه این بود كه روح بر حسب بدن بود از كجائی به آن می بردند و حال اینكه او غایب است پس بر حسب كیفیت و كمیت این بدن ارواح مختلف می شود و آثار آنها نیز مختلف می شود چنانكه در علم الواح و عزایم و غیر آنها از علوم همه ظاهر است و تا اینجا كه آمدی عرض می كنم كه اگر از بالا نظر كنی خواهی دید كه همینكه تقدیر خداوند قرا بگیرد كه روح مخصوصی را جلوه بدهد همانطور كه گفتیم كه قابلیت در روح اثر می كند به همین نهج می گوئیم كه خداوند بدن مخصوصی می سازد مناسب آن روح خاص كه او را جلوه بدهد نه اینكه هر بدنی از هر جا و به هر وضع كه پیدا می شود حكایت آن روح را بكند و مثال این مطلب در علم رمل و خیوط و حصیات و امثال آنها خوب ظاهر است كه همین كه نفس انسانی متوجه مبادی علل شد و در الواح تقدیر خداوند نظر نمود در صورتی كه قابلیت خود را صاف و معتدل نموده باشد كه درست حكایت بكند و معدات خارجه هم جمع باشد همینكه بنا می گذارد با دست خود نقاط گذاردن یا عقده ها بر خیوط بستن عكس تقدیرات خداوند دست انسان را طوری حركت
می دهد كه بر وفق آنها حركات می كند و نقاط می گذارد یا عقده ها می زند آن وقت همینكه نظر در صورت آنها می كند از آنها پی به تقدیر خداوند می برد و بدون شبهه این پی بردن از مناسبات صورت و طبایع و قرانات و اوضاع نقاط است یا عقود حال كه این مقدمه شریفه را دانستی پس بدان كه آن بدن شریفی كه قابل روح خاتمیت است باید در حسب و نسبت در میانه ی همه كائنات منحصر باشد زیر كه ایشان قطب عالم امكان هستند و اشرف موجودات و هر بدنی قابل حكایت آن روح نمی شود و بدون شبهه ممكن نیست كه شریفتر و كاملتر از آن ابدان مقدسه مخصوص كه در آن زمان جلوه فرموده پیدا بشود زیرا كه اگر ممكن باشد پس معلوم است كه نعوذ بالله در آن ابدان نقصی بوده و اگر نقص داشته ظهور روح خاتم و اول ما خلق الله كه اجماعی مسلمانان است در بدن ناقص با هیچ قاعده درست نمی آید پس اولا ادعای اشرفیت و اكملیت كه این جماعت دارند نعوذ بالله كه خطای صرف است و اگر یك وقتی شنیدی كه ائمه (ص) در ظهور و رجعت از فضائل بیشتر اظهار می كنند این از جهت زیاد شدن معرفتها و تحمل خلق است كه بیشتر برای آنها اظهار می كنند نه آنكه كسی شریفتر و كاملتر از آل محمد (ص) بیاید و ثانیا بر فرض كه ادعای مساوات بكنند البته آن بدنی كه مساوی با بدن خاتم و ائمه اطهار (ص) می شود باید در حسب و نسب با ایشان یكی باشد زیرا كه علانیه دیدی كه حسب و نسب و كیفیات و اوضاع این بدن چگونه اثر می كند و اگر در نسب امر برای تو مشتبه باشد می گویم ملاحظه كن كه حالات اراذل و اوباش این خلق با نجبا و اشراف چه قدر تفاوت دارد و اگر چه گاهی اعراض عارض می شود و از میان نجبا كسی كه حالت نجیب است پیدا می شود اما معذلك اولا بی شبهه آن كسی كه نجیب از میان نجباست با آن كسی كه نجیب از میان اراذل است تفاوت كلی دارد نجیب میان اراذل نهایت مؤمن می شود نه پیغمبر و امام اما نجیب از نجبا كه منحصر به فرد است لیاقت او بسیار است و ثانی اینكه ملاحظات حكمتهای پروردگار بسیار است بعضی خارجی است بعضی داخلی و آن كسی كه نجیب میان اراذل است هر چند كه نجیب باشد در حكمت صحیح نیست كه او را امام و پیشوای كل خلق قرار بدهند و طبایع نجبا مطیع او نمی شود حتی آنكه در حدیث وارد شده است كه یكی از پیغمبران كه نظرم نیست كدام یك از ایشان بود ایل و طایفه نداشت و خداوند او را مبعوث فرمود و مردم اطاعت او را نكردند و خداوند عهد فرمود كه پیغمبر بی ایل و طایفه مبعوث نفرماید تا آنكه عذر از برای خلق نماند پس البته باید خاتم و ائمه از انجب نجبا باشند تا مردم تمكین ایشان را بكنند و گمان نكن كه این مطلب را بی دلیل می گویم در بحار نقل فرموده است از حضرت امام رضا (ع) كه فرمود پس اگر گفت كه چرا جایز نیست اینكه امام از غیر جنس رسول (ص) باشد گفته می شود از برای عللی بعضی از آنها این است كه چون امام مفترض الطاعة است چاره نیست از دلالتی كه دلالت بكند بر او و تمیز داده بشود
به آن دلالت از غیرش و این قرابت مشهوره است و وصیت ظاهره تا اینكه شناخته بشود از غیرش و هدایت بیابند به سوی او به عینه و بعضی از آنها نیست كه اگر جایز باشد در غیر جنس رسول هر آینه به تحقیق كه فضیلت داده شده است كسی كه رسول نیست بر رسل زیرا كه قرار داده شدند اولا در رسل اتباع از برای اولاد اعدائش مثل ابی جهل و ابن ابی معیط به جهت اینكه به تحقیق كه جایز می شود بزعم او اینكه منتقل بشود این امر در اولاد ایشان هر گاه مؤمن باشند پس می كردند اولاد رسل تابعین و اولاد اعداء خدا و اعداء رسول متبوعین و رسول اولی بود به این فضیلت متبوعیت خود و ذریه اش از غیرش و سزاوارتر بود و بعضی از آنها این است كه خلق هر گاه اقرار كردند از برای رسول برسالت و اذعان نمودند از برای او به طاعت تكبر نمی كند احدی از ایشان از اینكه متابعت بكنند فرزندان او را و اطاعت بكنند ذریه ی او را و بزرگ نماید آن در انفس مردم و هر گاه بود آن در غیر جنس رسول هر یك از ایشان در نفس خود گمان می كرد كه او اولی است به این امر از غیرش و داخل می شود ایشان را از این كبر و سخی نمی شد انفس ایشان به طاعت از برای كسی كه او در نزد ایشان دون ایشان است پس بود كه می بود این داعی از برای ایشان به سوی فساد و نفاق و اختلاف تمام شد حدیث شریف پس ببین كه چگونه ملاحظات در امر امامت باید بشود و نیست چیزی كه هر كس از هر جا بیرون آمد بتواند ادعای این امر را بنماید و همانطور كه می بینی در نسبت ایشان با غیر ایشان این ملاحظه شده است خاصه در ذریه ی هر امام ملاحظه می شود و جایز نیست كه بعد از حسنین (ع) این امر در اخوان یا اعمام و بنی اعمام جاری شود بلكه حكما فرزند هر امام بعد از او به امامت بر می خیزد تا فرزند امام حسن عسكری (ع) كه بعد از پدر بزرگوار به امامت برمی خیزد و محال است كه این امر در اخوان یا بنی اعمام بروز كند چنانكه در بحار بابی عنوان كرده است و اقلا بیست و پنج حدیث صحیح روایت كرده كه امامت بعد از حسنین (ع) در اعقاب است در اخوین نیست خداوند فرموده و جعلها كلمة باقیة فی عقبه و فرموده و الوا الأرحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله و از جمله اخبار یكی دو تا نقل می كنم زیادتر می خواهی رجوع به بحار كن از حضرت ابی عبدالله (ع) نقل كرده است كه فرمود بر نمی گردد امامت در دو برادر بعد از حسن و حسین و نمی باشد بعد از علی بن الحسین مگر در اعقاب و اعقاب اعقاب و حضرت باقر (ع) فرمود در قول خدای عزوجل و جعلها كلمة باقیة فی عقبه اینكه آن در حسین (ع) است منتقل می شود از فرزندی به سوی فرزندی و بر نمی گردد به برادری یا عمی و در حدیث دیگر همین مطلب را در ذیل آیه الوا الارحام فرمود تا آنكه در آخر فرمود كه نیست از برای محمدی در آن نصیبی غیر از ما پس ببین كه احدی غیر از ایشان می تواند ادعای امامت بكند و غیر از فرزند امام حسن عسكری (ع) امامی هست و بسیادت ظاهری می توان مغرور شد مگر نشنیده اند كه
پیش از ظهور امام اعلام باطله بسیار بلند می شوند و از جمله دوازده علم است كه از بنی هاشم است و از فتنه همینها است كه در حدیث شریف حضرت صادق (ع) می فرماید كه هر گاه رایت حق ظاهر شود اهل شرق و غرب او را لعن می كنند بعد فرمود می دانی برای چه عرض كرده شدند فرمود به جهت آنچه به مردم می رسد از اهل بیت او پیش از خروج او عرض می كنم به همین وضعها كه ملاحظه می كنی اسم سیادت بر سر خود می گذارند و ادعاهای بیجا می كنند و خون مردم را می ریزند و مال ایشان را به غارت می برند و به این واسطه مردم را از امام به حق معرض می كنند و همین كه تشریف می آورد نعوذ بالله او را به قیاس سائر مدعین دنیا طلب ظالم جابر لعن می كنند پس در حقیقت گناه همه آنها كه نسبت به امام (ع) آنطور سلوك می كنند گردن اینها است خداوند ما را از شر اینها محافظت فرماید باری پس شبهه نیست كه احدی از خلق در نسبی كه شایسته امامت است با آل محمد (ع) شریك نمی شود والیوم امام نیست مگر فرزند امام حسن عسكری (ع) و اما حسب كه مراد در دین باشد و تقوی و عصمت و مكارم اخلاق و علوم و سایر صفات امامت كه شكی نیست كه تا مثل همان حسبی كه برای ائمه ما (ص) بوده است در كسی جمع نباشد امام نمی شود بلكه در حقیقت امامی كه صاحب آن حسب و نسب نباشد بكار خلق نمی خورد و رفع حاجت ایشان را نمی كند و ادله كه ما از برای امامت داریم كه به آنها لزوم وجود امام را می فهمیم و معرفت امام را نیز به همانها حاصل می كنیم خود آنها شاهد این است كه همچو امامی كه حضرات می گویند كه نه علم احاطه از برای او هست نه عصمت كامله دارد نه قدرت دارد نه شجاعت نه سایر صفات امامت همچو امامی بكار ما نمی خورد و ما كه هزار سال متجاوز است كه می گوئیم امام مان غائب است و منتظر ظهورش هستیم مترقب همچو امامی هستیم و اگر اینجوره ها كه شما می گوئید در كار داشتیم در هر زمان و هر شهر و هر ده پیدا می شد كه شخصی باشد عاصی جاهل نادان عاجز جبان به قول شما كه به آیه فتمنوا الموت استدلال می كنید پس كمال بعضی از تابعین شما به مراتب از خود میرزا علی محمد بیشتر بوده كه نقل می كند ملا حسین بشروئی آن وقت كه گلولهای متعدد بر سینه و شكم او وارد آمده بود در كمال آرامی اسب می راند و هیچ اضطراب نمی كرد كه مسلمانان بفهمند كه ملا حسین تیر خورده و جری بشوند اما خود میرزا علی محمد همینكه گلوله بریسمان خورد و افتاد شدت جبن نگذاشت الحمدلله كه یك دقیقه آرام بگیرد و فرار كرد و در طویله یا مزبله یا به حجره یكی از سربازان در رفت و همان عمل ركیك او كه هر جاهل می فهمد كه امام چنین كاری نمی كند سربازها را جری كرد كه او را تیر باران كردند والا اول به احترام سیادت یا اسم امامتی كه بر سر خود گذارده بود احتیاط كردند و به همین جهت بود كه گلوله را بریسمان زدند پس شجاعتی كه در بسیاری از مردم پیدا می شد و خاصه امام بنص حدیث اشجع جمیع خلق است در او نبوده پس چگونه حسب امامت برای او
حاصل بوده است و اما جهل و نادانی او كه دیگر حاجت بذكر ندارد در همان تبریز و اصفهان و شیراز جهالتها از او دیدند كه امام سهل است كه طلبه به این نفهمی بسیار كم پیدا می شود خلاصه پس روح امامت اگر نباشد جلوه بكند حسب و نسب امامت را می خواهد و این امر تحصیلی نیست بلكه فضل خداست كه به آنها كه خواسته داده و سایر خلق محرومند چنانكه در اخبار فرموده اند و كتاب خدا شاهد آن است و اما هر گاه مقصود این شخص در ظهور نبوت و امامت به وضع اثریت و مؤثریت است كه گفتیم از این باب است كه فرموده اند من آدمم و نوح و ابراهیم و سایر انبیا می گویم كه این مساله ای است بسیار مشكل و طویل الذیل و این جماعت هم بكلی اهل فهم آن نیستند و از همین جهت است كه می بینی كلمات متهافت پریشان می گویند ولی ما برای اصحاب خودمان آنها كه محتاج به بیان مثل من هستند بعضی از گوشه های مسأله را به طورهای ظاهر بیان می كنیم تا رفع شبهه بشود و لا حول و لا قوة الا بالله پس عرض می كنم كه خداوند عالم جل شانه آثار هر مؤثری را از نور او خلقت فرموده است بر حسب قابلیت آثار نه بر حسب قابلیت مؤثر تنها خلقت فرموده بود و قابلیت آثار هیچ دخیل نبود می بایستی كه یك قسم اثر بیشتر از او دیده نشود زیرا كه مؤثر را یك قابلیت بیش نیست و یك نور بی رنگ و شكل از او بیشتر سر نزده پس اگر اختلاف قوابل نباشد غیر از همان قسم اثر بیرنگ و كل دیده نخواهد شد در مثلهای ظاهری ملاحظه كن نور كه از آفتاب سر می زند به شكل و رنگ آفتاب است و اختلافی در آن نیست اما همین كه در آینه های مختلفه عكس می اندازد به رنگهای مختلف می شود و مثل از این بهتر در عالم اجسام یك جسم بیشتر نیست كه آن مؤثر همه اجسام است و از برای او یك صفت مطلقه بیش نیست و اگر بنا باشد به مقتضای همان صفت خاصه خودش جلوه گری كند این همه جلوه های مختلف از عرش تا فرش و مابینهما چگونه پدید می آمد اما خداوند قابلیتهای مختلفه آثار جسم را دانسته و تو او را در آن قابلیتها ظاهر فرموده این است كه می بینی این همه اجسام مختلفه كه حد و حصر از برای آنها نیست ظاهر شده اند پس چون این مطلب را دانستی عرض می كنم كه این قابلیتها در حكایت جسم مختلفند بعضی آنقدر ناقص و تنگ هستند كه از صفات جسم بیش از یك صفت یا دو صفت حكایت نمی كنند و بعضی وسعتشان بیشتر است و بعضی بیشتر تا بجائی می رسد امر قوابل كه جمیع صفات جسم كه ممكن است در آثار بروز كند در آنها بروز كرده پس اسم جامع جسم شده است طوری كه می بایست در میانه اجسام و ادعا می كند كه منم جسم اما سایر اجسام همچو ادعائی نمی توانند بكنند زیرا كه اگر همچو ادعائی كردند و از ایشان بعضی از صفات جسم را خواستند و ادا نیستند و كذب ایشان ظاهر می شود مثلا اگر خاك ادعا كرد كه من جسم مطلقم به او خواهند گفت كه ما شنیده ایم كه جسم رافع عطش و سوزنده بلكه صاحب حیوة هم هست تو این صفات را نشان ما بده تا تصدیق
كنیم البته خاك عاجز می شود و كذب او ظاهر می شود اما آن جسمی كه جامع عناصر و افلاك و عرش و كرسی همه شد این ادعا را می كند و هر چه هم از او خواستند فورا اظهار می كند و فعل او تصدیق قول او را می كند اما اگر قطع نظر از خصوصیت تمام اجسام نمودی جسم را می بینی كه فریاد می زند كه منم كه خوابگاه خلقم منم رفع كننده ی عطش منم سوزاننده منم حیوة جمیع زندگان و هكذا و همه را راست می گوید زیرا كه او است صاحب همه این صفات و نور او است كه در خاك و آب و هوا و آتش و افلاك و كرسی و عرش جلوه كرده و از هر جا صفتی بروز داده و از هر یك كه رو گردانید فورا باطل می شود و مثل دیگر روشن تر از این ملاحظه كن زید بینا و شنوا و بوینده و چشنده و لمس كننده همه هست و مدعی همه این صفات هم هست و راست هم می گوید پس اگر بگوید منم چشم و منم گوش و منم زبان و منم سایر اعضا راست می گوید اما اگر بگوید كه من زیدم دروغ می گوید زیرا كه به او می گویند اگر تو زیدی دیدن تو كو و شنیدنت كجا و بوئیدن و چشیدنت كو جواب ندارد و از میانه همه ی اعضا اگر قلب این ادعا را نمود كه من زیدم باز از او پذیرفته می شود زیرا كه او فرمان فرمای در همه ی اعضا و جوارح هست و صاحب همه ی كمالات در میانه اعضا او است پس این است كه می تواند این ادعا را بكند و اما سایر اگر ادعا بكنند دروغ گفته اند و به محض سؤال و جواب كذب آنها ظاهر می شود حال كه این مسئله شریفه را در مقام مثل دانستی والحق یعرف بالمثل و الباطل بالجدل تلك الامثال نضربها للناس لعلهم یعقلون عرض می كنم كه آل محمد (ع) در مقامی مؤثر جمیع خیرات هستند به آن ترتیب حكمتی از برای آن هست و در مقامی مؤثر جمیع كائنات هستند كه خداوند همه خلق را از نور ایشان خلقت فرموده چنانكه در اخبار خود فرموده اند و این است كه در مقامی جمیع خیرات را بخود نسبت می دهند بطور كلیت و انا الامل والمامول می فرماید اما این به ملاحظه ای است كه خود ایشان می فرمایند و می بینند كه به وجود مقدس خود پر كرده اند اركان هر چیزی را اما من و تو كه نظرمان از طرف قابلیت چیزهاست و از دیدن آن نور محرومیم باید به آثار و صفات قابلیت پی ببریم به صدق و كذب ادعای ایشان پس حقیقت محمدیه صلوات الله علی صاحبها كه اول ما خلق الله است و صاحب هر فضیلتی است مگر ربوبیت كه ذات خدا نیست مسلم اگر كسی مدعی شود كه حقیقت محمدیه است كه در من جلوه گر است البته از او باید خواست كه هر فضیلتی كه فرض كرده شود اظهار نماید یا اقلا بقدری كه سررشته این معرفت دست من بیاید تا من تصدیق نمایم و الا اگر بدون این قبول كردم خائب و خاسر خواهم بود و بعینه مثل همان مثل است كه عرض كردم كه خاك برای من ادعا كند كه من جسم مطلق هستم و من قبول كنم آن وقت من بیچاره كه شنیده ام از صفات جسم این است كه رفع عطش نماید و بسوزاند و سایر كارها كند بنا كنم حوائج خود را از خاك خواستن او هم كه بیچاره از خود من عاجزتر
و ضعیفتر ضعف الطالب والمطلوب ما قدرو الله حق قدره خسر الدنیا والاخرة ذلك هو الخسران المبین پس ای جان عزیز من ابله مباش كه خودت بدست خودت خود را افسار كنی و دست هر احمق نادان بدهی كه به هر مهلكه می خواهد بكشد من و تو كه لابد از متابعت هستیم چرا متابعت عالم و حكیم و قادر و شجاع و سخی و غیر اینها از صفات امامت را نكنیم كه یك جاهل عاجزی مثل خود را پیدا كنیم من و تو كه خاك شده ایم چرا كردن پیش خاكی مثل خود نكنیم كه هیچ ثمر بحال ما نكند بلكه بدتر بشویم كه فرمود افمن یمشی مكبا علی وجهه اهدی امن یمشی سویا علی صراط مستقیم نمی دانم با ادعای مسلمانی اقرار به آنچه ضرورت مسلمین و كتاب و سنت قائم بر آن هست كه آل محمد اول ما خلق الله هستند دادی یا نه و اول ما خلق الله بالبداهة اشرف و افضل و اكمل و ابلغ و اجل و اعلی جمیع ما خلق الله كه اقلا هست و اگر شعور داری و لا عن شعور نیست كه تصریح می كنی كه ایشانند مشیت پروردگار و امر او و همین امر خداست كه به نص قرآن همه چیز قائم به او است كه انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون پس چرا انكار معجزات و علم غیب و سایر كمالات ایشان را می نمائی و چرا از آنكسی كه مدعی این مقام می شود تمنا نمی كنی كه ارائه این قسم آیات و حجج نماید و اگر خود شما خیلی صاحب معرفت هستید و به همان نظر می شناسید ما ضعفا صاحب همچو نظری نیستیم و حجت خدا باید تامه و كامله باشد بعضی از این آیات را به ما نشان بدهید و اگر بگوئی كه اینها از محالات است می گویم تو برای ایشان اثبات مقام امریت بلكه بالاتر را می نمائی و همین امر خداست كه همه این امور به او جاری می شود و هیچ محال نیست چرا اینجا محال شد باری چه كنم كه یك لفظی می شنوند و بیجا ذكر می كنند و اگر فی الجملة بیان مطلب نشود خواهند گفت كه ما ظفر یافتیم و والله نیست اینطور یك كلمه را حضرات بجا نمی گویند.