کد مطلب:321275 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

جواب
والله هوش از سر انسان می رود كه این جماعت چه قدر جری هستند بر خدا و رسول (ص) و چگونه در هر مسئله مخالفت امر او را می كنند و كتاب خدا را به رای تاویل می نمایند و هیچ باك ندارند اولا تو ملاحظه كن اخبار آل محمد (ع) و آیات كتاب را نیز ببین در باب توقیت این امر چه فرموده اند در عوالم از فضل روایت كرده است قال سالت اباجعفر (ع) هل لهذا الامر وقت فقال كذب الوقاتون كذب الوقاتون و از منذر جواز عن ابی عبدالله (ع) قال كذب الموقتون ما وقتنا فیما مضی و لانوقت فیما یستقبل و بمهزم اسدی فرمود یا مهزم كذب الوقاتون و هلك المستعجلون و بخا المسلمون والینا یصیرون و این حدیث را به چهار سند روایت كرده و از محمد بن مسلم عن ابی عبدالله (ع) قال من وقت لك من الناس شیئا فلاتها بن ان تكذبه فلسنا نوقت لاحد وقتا و به روایت دیگر و اندك اختلا در لفظ همین حدیث را نقل كرده و از ابی بصیر عن عن ابی عبدالله (ع) قال سئلته عن القائم (ع) فقال كذب الوقاتون انا اهل بیت لانوقت ثم قال ابی الله الا ان یخلف وقت الموقتین و از آن حضرت شنیده شد كه فرمود انا لانوقت هذا الامر و نیز از ابی بصیر عن ابی عبدالله (ع) قال قلت له جعلت فداك متی خروج القائم (ع) فقال ابا محمد انا اهل البیت لانوقت و قد قال محمد (ص) كذب الوقاتون و از خود صاحب الامر (ع) كه به محمد بن عثمان العمری توقیع فرمود اما ظهور الفرج فانه الی الله و كذب الوقاتون و در حدیث است كه در بحار و عوالم و جاهای دیگر نقل شده است قال سالت سیدی الصادق (ع) هل للمامول المنتظر المهدی (ع) من وقت موقت یعلمه الناس فقال حاش الله ان یوقت ظهوره بوقت یعلمه شیعتنا قلت یا سیدی و لم ذاك قال لانه هو الساعة التی قال الله تعالی و یسئلونك عن الساعة قل انما علمها عند ربی لا یجلیها الا هو ثقلت فی السموات والأرض الایه و هو الساعة التی قال الله تعالی یسالونك عن الساعة ایان مرسیها و قال عنده علم الساعة و لم یقل انها عند احد و قال هل ینظرون الا الساعة ان تاتیهم بغتة فقد جاء اشراطها الایة و قال اقتربت الساعة وانشق القمر و قال و ما یدریك لعل الساعة تكون قریبا یستعجل بها الذین لا یؤمنون بها والذین آمنوا مشفقون منها و یعلمون انها الحق الا ان الذین یمارون فی الساعة لفی ضلال بعید قلت فما معنی یمارون قال یقولون متی ولد و من رای و این یكون و متی یظهر و كل ذلك استعجالا لامر الله و شكافی قضائه و دخولا فی قدرته اولئك الذین خسروا الدنیا و ان للكافرین لشر ماب قلت فلا یوقت له وقت فقال یا مفضل لا اوقت له وقتا و لا یوقت له وقت ان من وقت لمهدینا وقتا فقد شارك الله تعالی فی علمه و ادعی انه ظهر علی سره و ما لله من سر الا و قد وقع الی هذا الخلق المعكوس الضال عن الله الراغب عن اولیاء الله پس در این اخبار به عبرت نظری گمان ببین می توان توقیت نمود و می توان اعتماد
به اخباری كه مشعر بر توقیت است كه در حقیقت آنها همه توقیت نیست زیرا كه شرط بدو شده است و ببین در آیاتی كه امام (ع) استشهاد فرمود همه جاهل این علم را خداوند مخصوص به خود شمرده است پس چگونه می شود كه آیه ی ان یوما عند ربك كالف سنة مما تعدون را به این مطلب تاویل نمود و اگر به این صراحت كه تو فرض كرده آیه در بیان این امر بود دیگر اختصاص علم آن به خداوند از چه راه بود و چرا مدعی علمش مشرك به خداوند می شد و عرفان بی معنی مباف كه همه علوم مخصوص خداست و بنده از خود علمی ندارد فرق میانه نشاة اولی و اخری چیست كه می فرماید قد علمتم النشاة الاولی فلولا تذكرون همه علوم كه مخصوص خداست چرا علم نشاة اولی را به خلق نسبت داده است و همچنین در مواقع بسیار علم به خلق نسبت داده شده و شركی لازم نیامده است اما این موقع فرموده است كه علمها عند ربی و امام (ع) فرمود كه نفرمود نزد احدی هست و فرمود كه هر كس مدعی علم آن شود مشرك به خدا شده آیا این سخنان واقعیت داشته یا نه و آیا با چندین آیه كه شاهد آن است از امام (ع) سر زده یا خیر چگونه فرض می شود كه خودشان با این همه تفصیل توقیت فرموده باشند یا در قرآن به این صریحی كه تو فرض كردی موقت شده باشد انكار نمی كنم كه در قرآن بیان همه چیز هست اما نه اینكه اموری را كه خداوند خواسته پنهان بفرماید و چندین آیه صریح فرموده است كه این مطلب را ظاهر نمی كنم در ظاهر قرآن گذارده باشد كه جاهل نادانی مثل تو یا بلكه اعلم علما از این مردم بفهمند هیهات هیهات چنین چیزی نخواهد شد حال كه تا اینجا آمدی ببینیم كه اصل تاویلات و استدلالاتی كه كرده چه گفته است و از رودی چه ماخذ است اول این آیه را مختصرا بدان كه تا وقتی كه امام (ع) با همان آثار و علامات كه از سابق دست ما داده اند ظهور نفرماید ما در تاویل كتاب سوای آنچه از اخبار اهل بیت (ع) ظاهر بشود دیگر معتقد به هیچ نیستیم اگر هزار آیه بخوانی و هر یكی را تفسیری به رای خود بكنی بحال ما فرق نمی كند و اعتنا به قول تو ابدا نداریم زیرا كه از برای تو در نفس خودت ابدا آیت صدقی ندیده ایم و تو به همین ادله و براهین كه بزعم خود می آوری می خواهی صدق خود را ثابت كنی پس اگر این آیات را برای خود تفسیر كردی بی شبهه این دوری می شود ظاهر مصرح و پذیرفته نیست اگر امام (ع) تشریف آورد و امامت خود را به همان طریق كه از ائمه (ع) دست داریم ثابت فرمود آن وقت اگر همه این اخبار تفسیر كه دست داریم از دست ما گرفت و تفسیر جدید آورد مختار است و اگر همه احكام شریعت را تغییر داد سمعا و متاعة اما تو می خواهی امامت خود را به تحكم و تاویلاتی كه صحت آنها بر ایمن معلوم نیست ثابت بكنی این نمی شود اما آیه یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم كان مقداره الف سنة مما تعدون در برهان از علی بن ابراهیم در تفسیر آن روایت كرده است كه یعنی اموری كه تدبیر می كند آنها را و امر
و نهیی كه به آن امر فرموده و اعمال عباد كل اینها ظاهر می شود روز قیامت پس می باشد مقدار این روز هزار از سال های دنیا پس ببین كه این یومی كه مقدار او هزار سال است روز قیامت است نه روز دنیا و بر حسب همان مذهب فاسد حضرات كه یوم ظهور را قیامت كبری می گیرند پس این طول آن روز است نه طول پیش از آن اگر بگوئی كه هر ظهوری قیامت است و این طول مدت را می خواهد می گویم پس چرا ظهور پیغمبر هزار دویست و شصت شد و ظهور عیسی تقریبا ششصد و ظهور موسی از هزار متجاوز پس اینها همه مزخرفات است و عبارت این مرد را علاوه ملاحظه كن كه دال بر این است كه از زمان غیبت امام (ع) تا سنه ی هزار ابواب وحی و الهام بر امام (ع) مسدود بوده بلكه عبارتش مشعر به این است كه امامی در دنیا نبوده و به سوی خداوند عروج نموده بود پس اگر مقصود این است كه پیشتر دانستی كه امام (ع) بوده و هست و نمرده است و اگر با وجود بودن ابواب وحی و الهام بر او مسدود بوده نمی دانم جهت چیست آیا وقتی كه ظاهر در میان خلقند خلق كمكی از ایشان می كنند و واسطه ی الهامات می شوند كه همین كه پنهان شدند این باب بر ایشان مسدود می شود یا آنكه خداوند در این هزار سال بكلی این خلق تا مهمل گذارده است و دست تایید و تسدید خود را از سر امام برداشته است و امامی كه می فرماید انا غیر مهملین لمر اغاتكم و لا ناسین لذكركم تا آخر فرمایشات بدون تایید و الهام پروردگار این كار را می كند هوش از سر انسان می رود كه این جماعت كیانند و چه مذهب دارند امامی كه یلان روح القدس از او منفك نمی شود و آنچه می كند همه به الهام و تایید او است چگونه می شود باب الهام بر او مسدود شده باشد در اخبار ملاحظه كن كه همین روح القدس است كه به ایشان حدیث می كند و از وقایع لیل و نهار خبر می دهد و از آنچه دون عرش خداست تا ما تحت الثری خبر می دهد و محال از عقل است كه یك دقیقه از ایشان دور شود چگونه است كه وحی و الهام موقوف می شود و اگر امام خودش عروج می كند از عالم چگونه زمین اهلش را فرا نمی برد و حال آنكه فرمودند كه اگر یك آن زمین خالی از وجود حجت بشود اهلش را فرو خواهد برد والله كه مطلقا در صدد دین نیستند این جماعت و از اسلام خبر ندارند و این قدری هم كه اسم امامی بر زبان می رانند محض صرف طمع ریاست است و حطام دنیا اگر ممكنشان شده بود كه به زور مال و دولت و جمعیت سلطنتی بكنند از این دعاوی دست بر می داشتند ولی چون دیدند كه اسباب دنیوی فراهم نیست این اسم را دامی قرار دادند كه اول مردم را جمع كنند و اسباب مجتمع شود آن وقت بكام دل عیش كنند و الحمدلله كه ممكن نشد و اما آیه دیگر یستعجلونك بالعذاب و لن یخلف الله وعده و ان یوما عند ربك كالف سنته مما تعدون و آیه را هم حكایت نموده و صحیحش این است كه ذكر كردیم و علی ایحال در یكی دو حدیث یوم را در این مقام هم بروز قیامت تفسیر فرموده اند و از علی بن ابراهیم روایت شده كه این به جهت این بود كه رسول خدا (ص) خبر داد ایشان را
اینكه عذاب به تحقیق كه آمد ایشان را پس گفتند كجاست عذاب استعمال كردند آن را پس خداوند فرمود و ان یوما عند ربك كالف سنته مما تعدون یكروز در نزد پرورنده تو مثل هزار سال است از آنچه می شمارید و این حدیث هم ملاحظه می كنی مجمل است و معین نیست كه عذاب دنیا منظور بوده یا عذاب آخرت و اینكه رسول خدا (ص) فرموده است كه عذاب آمد دلیل این نیست كه عذاب دنیا حكما مقصود بوده است زیرا كه جهنم آخرتهم محیط بكافرین است و ان جهنم لمحیطة بالكافرین و در حدیث شریف وارد شده است كه جهنم در دنیا در كفار است و در آخرت كفار در جهنمند و پس ممكن است كه مرا عذاب آخرت باشد در قرینه این این است كه در بعض اخبار چنانكه در برهان روایت كرده همین یوم را به یوم قیامت تفسیر فرموده اند و محتمل هم هست كه مراد عذاب دنیا باشد یعنی عذابی كه در قیام قائم (ع) و پیش از آن به خلق می رسد اما معلوم نیست كه اجل آن را همین یكروز كه هزار سال باشد قرار داده اند یا بیشتر یا كمتر بر فرض كه همین یك روز بگیریم و سوره ی مباركه را هم كه سوره ی حج آمد مدینه می نویسد پس باید كه از اجل این عذاب میانه ی سیصد و ده سال تا سیصد و بیست سال گذشته باشد زیرا كه هزار سال علاوه بر این مقدار از هجرت گذشته و با آنچه شما منظور دارید نخواهد داشت و اگر بخواهی تاویلی به رای بكنی و تطبیق نمائی با آنچه منظور تو است دیگری هم می تواند طور دیگر تاویل كند پس باید شاهدی بر صحت تاویل خود بیاوری و اما حدیث ابولبید را كه شاهد آورده اول تمام حدیث را از بحار نقل می كنیم و بعد ملاحظه می كنیم كه دلالت آن چیست ابولبید المخزومی قال قال ابوجعفر (ع) یا ابالبید انه یملك من ولد العباس اثنا عشر یقتل بعد الثامن منهم اربعة نصیب احدهم الذبحه فیذیحه هم فئة قصیرة اعمارهم قلیلة مدتهم خبیثة سیرتهم منهم الفویق الملقب بالهادی والناطق والغاوی یا ابالبید ان فی حروف القرآن المقطعة لعلما جما ان الله تعالی انزل الم ذلك الكتاب فقام محمد (ص) حتی ظهر نوره و ثبتت كلمته و ولد یوم ولد و قد مضی من الالف السابع مائة سنة و ثلث سنین ثم قال و تبیانه فی كتاب الله فی الحروف المقطعة اذا عددتها من غیر تكرار و لیس من حروف مقطعة حرف ینقضی الا و قیام قائم من بنی هاشم عند انقضائه ثم قال الالف واحد و اللام ثلثون و المیم اربعون و الصاد تسعون فذلك مائة واحد و ستون ثم كان بدو خروج الحسین بن علی (ع) الم الله فلما بلغت مدته قام قائم ولد العباس عند المص و یقوم قائمنا عند انقضائها بالرفافهم ذلك و عدد اكتمه در بحار و عوالم چنانكه ملاحظه می كنی انقضائها بالر نقل كرده اند و در شرح حدیث چون مجلسی رحمه الله زحمت كشیده است كه بلكه بتواند این حدیث را با وقایع گذشته تطبیق نماید و آخر طوری كه محل شبهه نباشد نشده است حتی احتمال داده است كه این به حساب ابجد قدیم كه منسوب به مغاربه است باشد و این وجه را از همه ی وجوه
قریب تر شمرده با اینكه در متن حدیث حضرت حروف المص را به حساب معروف حساب فرموده است و علی ایحال از وجوه احتمالات كه داده است یكی این است كه الر كه در آخر فرموده است مصحف المر باشد ولی در بعضی نسخ مثل رمز شیخ اوحدا (ع) و غیر آن همین طور كه مصنف دلایل المر نقل كرده دیده شده است خلاصه كه اگر بخواهم همه ی احتمالاتی كه مجلسی مرحوم نوشته ذكر كنیم تطویل بلا طائل است ولی باید ملاحظه كرد كه منظور این شخص چه بوده و از حدیث شریف چه بر می آید پس بدانكه موافق نظم قرآن الم بقره است و الم آل عمران والمص اعراف و سه الر یونس و هود و یوسف و المر رعد و دو الر ابراهیم و حجر و باز حروف مقطعه هست ولی در این مقام حاجت به ذكر بیشتر نیست و اقرب وجوهی كه بگوئیم این شخص خیال كرده این است كه از الم بقره تا المر رعد همه را حساب كنیم می شود هزار دویست و شصت هفت پس اگر ابتدای آن را از هجرت پیغمبر (ص) گرفتیم مقارن می شود تا زمانی كه میرزا علی محمد به درك واصل شده است پس اول خود این را ملاحظه كن كه چه مطابق دارد با قیام میرزا علی محمد و بعد از این در مقامی می نویسد آنچه مشعر به این است كه این حدیث خبر از ظهور میرزا حسینعلی می دهد كه آن را ظهور حسینی می خوانند كه بعد از او برخواسته و میرزا علی محمد در زمان خود دعوت به او می كرده و می گوید اینها هر دو یكی هستند و تو انصاف بده و در اخبار ملاحظه كن كه قائم كه می فرمایند در اخبار مراد امام ثانی عشر است یا سیدالشهداء و اقلا پانصد حدیث دلالت دارد بر اینكه قائم موعود امام ثانی عشر است حتی در حدیث ملاحظه كردی در چند ورق قبل كه خود حضرت سیدالشهداء (ع) به عیسای خشاب فرمود كه صاحب الأمر من نیستم و دیگری است و در همین حدیث ابی لبید ملاحظه كن كه بدو خروج حسین بن علی (ع) الم الله است و قیام قائم (ع) در نزد انقضاء المص بالراست پس یكی نیستند و ملتفت ارتباط كلام باش كه این دو قیام هر دو قیام دنیوی است تا شبهه نكنی باری و این جماعت میرزا علی محمد را صریحا قائم می خوانند و حدیث ابی لبید را چون می خواهند تطبیق با مزخرفات خود كنند می گویند این منطبق بر ظهور حسینی است پس اختیار دست ایشان است هر جا هر چه صرفه بدعتشان است اختیار می كنند ثانیا اینكه ملاحظه كن كه می فرماید خدای تعالی نازل فرمود الم ذلك الكتاب پس برخواست محمد (ص) و مراد این است كه در انقضای الم پیغمبر (ص) برخواسته است كه هشتاد و چهار سال پیش از هجرت باشد زیرا كه الم هفتاد و یكی است و سیزده سال هم از بعثت تا هجرت بوده است پس ابتدای حساب از هشتاد و چهار سال پیش از هجرت می شود و این متقارب با عام الفیل می شود بنابر روایت بعضی كه پیغمبر (ص) سی سال بعد از عام الفیل تولد فرموده ولی روایات مخالف هم هست باری و شاهد اینكه در انقضای الم پیغمبر (ص) مبعوث شده است اینكه بعد می فرماید و لیس من حروف مقطعة حرف ینقضی الا و قیام قائم
من بنی هاشم عند انقضائه یعنی نیست از حروف مقطعه حرفی كه منقضی بشود مگر اینكه قیام قائمی از بنی هاشم در نزد انقضاء او هست پس بعثت پیغمبر (ص) در نزد انقضاء المر اول است و شاهد دیگر اینكه می فرماید بعد ثم كان بدو خروج الحسین بن علی (ع) الم الله الم هفتاد و یكی است و حضرت امام حسین (ع) در سنه شصت از هجرت خروج فرموده است و سیزده سال هم پیش از آن بوده است و مجلسی احتمال داده كه شاید از اول بعثت به جهت عدم ظهور امر یك دو سال را طرح كرده باشند كه باز هفتاد و یك خروج سیدالشهداء بشود از اوایل بعثت پس این هم شاهد این است كه اول كه منقضی شد خاتم (ص) مبعوث شد و الم دویم كه منقضی شد سیدالشهداء خروج فرمود و شاهد دیگر اینكه تاریخ هجرت را صحابه بعد از پیغمبر (ص) قرار دادند و آن وقت كه خواستند تاریخی قرار بدهند بعضی گفتند از بعثت پیغمبر (ص) قرار بدهید بعضی رد كردند كه آن وقت مشرك بوده ایم و تذكر آن حالت پسندیده نیست بعضی گفتند از رحلت پیغمبر (ص) قرار دهید باز جواب گفتند كه این هم روز عزاست و مناسب نیست تا آنكه روز هجرت را قرار دادند كه ابتداء شوكت اسلام بود پس این حساب حروف مقطعه قرآن از تاریخی باشد كه بعد از این مردم خیال بكنند بعید است و اگر بالفرض باشد دلیل می خواهد پس این تاریخ كه بوده پیغمبر (ص) هم كه در انقضای الم اول برخواسته است پس بنابراین هفتاد و یك سال از هزار و دویست و شصت هفت كم می شود باقی می ماند هزار و صد و نود و شش و هیچ مطابقت با مطلب شما ندارد و شصت و چهار سال پیش می افتد درست از روی انصاف نظر بكن ببین كه آنچه می گویم صحیح است و حرفهای حضرات همه پوچ است و مجلسی مرحوم احتمالی داده و چندان بعید نیست كه به همین طور كه گفتیم بعثت پیغمبر (ص) انقضای الم باشد و قیام قائم (ع) به امامت بعد از امام حسن عسكری در سنه ی دویست و شصت هجری بوده و سیزده سال پیش بعثت شده است و دو سال را به جهت خفاء امر بعثت ملاحظه نكرده یازده سال دیگر را ملحق نموده است به دویست و شصت می شود دویست و هفتاد و یك مطابق بالمر پس مراد از قیام قیام به سیف نیست بلكه قیام به امامت است خلاصه كه حدیث از متشابهات اخبار است كه به هیچ وجه امر یقینی از آن نمی توان فهمید و ملاحظه كردی كه آنكه از او ظاهر می شود شصت و چهار سال پیش از این زمان است كه حضرات می خواهند و اگر اغماض كنیم و عمدا بخواهیم بر خود مشتبه كنیم هفت سال بعد از آن زمان كه می خواهند می افتد علی ایحال كه مطابق با آن سنه كه آنها می خواهند نیست و بعد از همه این تفصیلات به دلیل كتاب و سنت بر ما محقق شده است كه این امر موقت نخواهد شد اگر امام با آثار امامت آمد هر چه بفرماید از او می پذیریم ولی اگر به دلالت این اخبار می خواهی امام را به ما بشناسانی والله نمی شود دین را به این متشابهات فاسد
كرد انشدك بالله كه اگر یك همچو خبر متشابهی از ورود سلطان دست تو بیاید و سلطانی با قشون و سپاه و دستگاه سلطنت دیده نشود اما یك شخصی آمده باشد و مدعی سلطنت شده باشد تو به همچو خبر متشابهی كه هیچ از آن معلوم نیست كه آیا مقصود همین زمان است یا پنجاه سال پیش یا پنجاه سال بعد می توانی یقین بكنی كه این شخص بی اسم و رسم و بی دستگاه سلطنت سلطان است نه والله كه نمی شود یك وقتی هست كه پیغمبری كه راستگو است به تو خبر می دهد كه در فلان روز معین فلان شخص می آید و او مثلا وصی من است مثل اینكه اینكه فرضا دست امیرالمؤمنین (ع) را می گیرد و می فرماید این است وصی من پس در صورتی كه تو صدق قول پیغمبر را دانسته محتاج به ملاحظه ی اثر و علامت دیگر از امیرالمؤمنین نیستی و باید حكما نص پیغمبر را قبول كنی ولی اگر همچو خبر متشابهی كه ابدا نمی توان یقین كرد كه مراد از آن چیست و چه وقت را منظور داشته اند دست تو بیاید به محض همین نه می توان گرفت و دین را باخت باید ملاحظه آثار امامت را نمود تا یقین حاصل شود مگو كه آثار امامت هم هست زیرا كه اولا سابق دانستی كه تو همه را نفی می كنی و هیچ یك را قبول نداری ثانی اینكه اگر آثار امامت موافق آنچه در محكمات كتاب و سنت معلوم است در او جمع باشد دیگر چه حاجت به اینكه پی متشابهات بگردی و اینها را دلیل قرار بدهی همانها را اظهار بكنید و جان خود و جمعی را خلاص كنید همچنانكه در صفات پیغمبر و ائمه اطهار سلام الله علیهم ملاحظه كردی پیش از این كه به چیزی كه اندك تشابهی در آن باشد و جای سخن در آن باقی باشد ابدا استدلال نمی فرمودند مثل اینكه شخصی از كفار خدمت حضرت امیر (ع) آمد و عرض كرد اگر راست می گوئی و صاحب معجز هستی من عزم می كنم كه از جای خود حركت نكنم تو مرا حركت بده بی سبب ظاهر حضرت فرمود كه این كار ممكن است اما شاید كسی بگوید كه تو با من توطئه داشته و تلبیس كرده ایم چیزی بخواه كه احتمال توطئه در آن نرود عرض كرد این درخت را از جای خود حركت بده و حضرت حركت داد و امر را ظاهر فرمود باری پس استدلال به متشابهات نمودن شان اهل حق نیست اگر مدعی حقیقت هستی دلیل محكم بیاور پس این تاریخی كه ابتدا و انتهایش هیچ معلوم نیست و این چهار خروج از بنی هاشم هیچیك مطابقة درست با این تواری محتمله ندارد چگونه می توان به آن اعتماد كرد و امام را به آن شناخت.