کد مطلب:321299 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

جواب
این مرد را نقطه ی اولی می خوانند از باب ادعای مزخرفی است كه خود او كرد كه من در مقام آن نقطه ام و محمد بن عبدالله در مقام الف پس خود را اشرف از خاتم (ص) دانسته و در حقیقت این خرافات دیگر حاجت به جواب ندارد زیرا كه ما به ادله و براهین اثبات كفر و شرك او را كرده ایم و به این وصف با ادنای مسلمین برابری نمی كند چه جای مؤمن چه جای معصومین (ص) چه جای اینكه اشرف از خاتم النبیین علیه و آله صلوات الله و صلوات المصلین باشد و هم چنین من عندالله به اسم قائمیت قیام فرمود و من عندالله كتاب و آیات آورد كل اینها من عند الشیطان است و قائم آل محمد (ع) وصی پیغمبر است و بنا نیست كه كتاب جدیدی به او وحی بشود و آنچه فرموده اند از كتاب جدید مراد همان قرآن است كه بر پیغمبر (ص) نازل شده كه تمام و كامل آن در خزینه آل محمد (ص) هست و همان را خواهند آورد و نیز احكام جدیده كه پیغمبر (ص) در باب قتل به او مرحمت می كند مسمی به كتاب جدید شده است كه بر عرب شدید است زیرا كه قتل می كند آنها را و اما این مزخرفات نه من عندالله است و نه همچو وعده بما شده و سابق بر این مطالب شده است و اما آنكه اسم كتابش را بیان گذارده است و مأخوذ از قول خدای تعالی است در سوره رحمن اسمهای بی مناسبت در عالم اعراض بسیار است بر عكس نهند نام زنگی كافور و چه نقلی است جائی كه خلافت و سلطنت آل محمد (ع) را غصب كنند و اسم امیرالمؤمنین بر سر خود بگذارند این گونه اسماء را به طریق اولی می توان غصب كرد و دلیل غصبیت و ملكیت بروز آثار است اگر آثار بیان از آن ظاهر است بیان است و اگر آثار بیان ظاهر نیست كلمات صادره از شیطان است در برهان نقل كرده است از ابی الحسن الرضا (ع) كه فرمود انسان علی بن ابیطالب است كه خداوند تعلیم او فرموده بیان هر چیزی را از آنچه مردم به آن محتاجند و از حضرت صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود بیان اسم اعظم است كه به آن هر چیزی را دانسته عرض می كنم صفات اسم اعظم را شنیده یك حرف از آن را به اصف بن برخیا (ع) دادند و تخت بلقیس را از شهر سبا مسافت یكماه راه به طرفة العین نزد حضرت سلیمان حاضر كرد و در قرآن خداوند بیان اسم اعظم را فرموده و این است كه در شان او می فرماید و لو ان قرآنا سیرت به الجبال او قطعت به الأرض او كلم به الموتی و الان با همه نقص و قصوری كه در خود خلق هست آثار از قرآن مشاهده می كنند كه عقلها حیران است اگر این خرافات شما واقعا بیان است آثار و اسم الله اعظم و علم كل شی ء را نشان بدهید مگر بحرف مفت جمیع امور دنیا می گذرد بسم الله اگر حقیت خود را می خواهید ظاهر كنید شما به مزخرفات مسمی به بیان متمسك شوید ما هم به قرآن متمسك می شویم
ببینیم آثار اسم اعظم از قرآن بروز می كند یا از خرافات شما اینكه بسیار كار سهلی است و مسأله زود معلوم می شود و ما خود برای خود مدعی امری نیستیم اما به همان اندازه معرفت كه به خداوند و ائمه خود (ص) حاصل كرده ایم می دانیم كه محال است باطل از جهت حجت و برهان بر حق غالب شود خلاصه كه آن هی الا اسماء سمیتموها انتم و اباوكم ما انزل الله بها من سلطان و آنكه خداوند نازل فرموده درباره امام (ع) است نه میرزا علی محمد پسر میرزا رضای شیرازی و اما اینكه بیان را مرتب كرده به نوزده باب كه مطابق با حرف بسم الله الرحمن الرحیم و عدد احرف لا اله الا الله حقا حقا و عدد وجود و اسم الله الواحد است پس بدانكه بسم الله الرحمن الرحیم نوزده حرف حساب می شود در صورتی كه الف ساكنه الله را كه ماقبل آخر است حساب نكنند زیرا كه در كتاب ظاهر نمی شود و كلمه طیبه لا اله الا الله را هم بر حسب رسم كه حروف غیر مكتوبه را حساب نكنند دوازده حرف می شود و حقا حقا هم اگر دو الف كه علامت نصب است حساب كنی و قاف را به حسب كتابت یكی بگیری شش می شود پس تمام حروف هیجده حرف می شود و اگر دو الف نصب را چون خارج از حروف كلمه است حساب نكنی و هر قافی را چون مشدد است اگر چه مكتوب نیست دو حساب كنی و لام الا را هم به واسطه تشدید با اینكه مكتوب نیست دو حساب كنی نوزده حرف می شود اما وقتی كه نباشد غیر مكتوب هم حساب بشود الف ساكنه اله والله هم باید حساب شود زیرا كه ملفوظ هستند پس بنابراین بیست و یك حرف می شود و اگر بنا باشد به واسطه مكتوب نبودن حساب نشود دو قاف و لام الا هم مكتوب نیستند و نیز بسم الله الرحمن الرحیم هم اگر غیر كتابت باید حساب بشود الف ساكنه الله و رحمن هم باید حساب بشوند پس باز نیست و یك حرف می شود پس معلوم است كه حساب ها همه بر حسب میل است و هوی و ملاحظه قاعده در آن نیست و اما عدد وجود و واحد بلی نوزده است ولی كلام ما در اصل این بیان خواهد آمد انشاء الله و اما آنكه هر باب را نوزده باب دیگر كرده و نوزده در نوزده سیصد و شصت و یك می شود كه عدد ایام سنه است و عدد كل شی ء است اینجا هم نیز محل سوال است كه عدد سنه كه گفته آیا اختراع جدید است یا تبعیت قواعد سابقه است اگر اختراع جدید است كه این همه تعظیم و خارق عادت شمردن لازم ندارد من هم می گویم حسابها را از روی كلمه مباركه احد می كنم كه سیزده است و سیزده ماه قرار می دهم سالم هم صد و شصت و نه روز است و عیب ندارد كه با هیچ قاعده معموله از سابق درست نیست زیرا كه اختراع جدید است و هوس كرده ام كه اینطور قرار دهم بعضی تطبیقات هم می كنم نه فلك و چهار عنصر هم سیزده است معصومین هم رجال ایشان سیزده نفر هستند كلمه لا اله الا الله هم لام الا مشدد است دوتا می گیریم می شود سیزده حرف محمد رسول الله هم سیزده حرف است به ملاحظه تشدید میم دویم محمد با الف ساكنه الله علی ولی الله هم با دو یاء مشدد و الف ساكنه الله سیزده است الرحمن الرحیم هم آیه حملات
و با الف ساكنه رحمن سیزده حرف است و هكذا از این قبیل تطبیقات هم می كنم دلیلی كه تو بر بطلان اختراع من و حقیت اختراع خود داری چیست و اگر مقصود اختراع جدیدی است كه موافقت با رسوم سابق هم داشته باشد سال سیصد و شصت و یك روز با كدام قاعده موافقت دارد آیا این سال قمری است یا غیر آن اگر قمری است كه ما بین هر دو اجتماع نیرین بیست و نه روز است و دوازده ساعت و چهل و چهار دقیقه و سال موافق این حساب سیصد و پنجاه و چهار روز و هشت ساعت و چهل و هشت دقیقه می شود و كسر را روی هم می برند و در هر سی سال یازده روز در سال دویم و پنجم و هفتم و دهم و سیزدهم و پانزدهم و هیجدهم و بیست و یكم و بیست و چهارم و بیست و ششم و بیست و نهم در هر یكی از این سنوات یك روز اضافه می كنند به قواعدی كه در كتب تقاویم ثبت است و اگر سال شمسی است موافق آنچه از رصد طموخارس و ابرخس كه از متقدمینند نقل كرده اند سیصد و شصت و پنج روز و ربعی است و بارصاد دیگر جزئی از این كمتر چنانكه به رصد بطلمیوس چهار دقیقه و چهل پنج ثانیه از ربع كمتر است و به رصد ایلخانی كه منسوب به محقق طوسی است یازده دقیقه و به رصد محیی الدین مغربی دوازده دقیقه و به رصد بتانی سیزده دقیقه و سی و شش ثانیه و بارصاد اهل خطانه دقیقه و به رصد الغ به یك كوركان ده دقیقه و چهل و پنج ثانیه خلاصه كه با رصد طموخارس كه سیصد و شصت و پنج روز و ربعی است تفاوت جزئی دارند كه به ربع ساعت نمی رسد و تواریخ مشهوره كه هست از رومی و یزدجردی و جلالی همه به همین اندازه است الا اینكه جلالی یازده دقیقه تقریبا كمتر است و به حسب زیج فرنگی چون موجود نیست به دقت معلوم نیست كه چه قدر می شود ولی به حسب آنچه در تقاویم می نویسند سال فرانسه سیصد و شصت و شش روز است پس سال شما موافق با این حسابها هیچ یك كه نیست یك سخنی برای خود گفت و در نظر امثال تو جاهل جلوه كرده است و مثل شماها را مثل اطفال می بینیم كه بزرگی كه می خواهد آنها را بازی دهد یك صنعت جزئی كه در نظر بچه گان تازه گی دارد می كند و آنها را به همین مشعوف و مشغول می كند و در نظر بزرگتران هیچ كار تازه نكرده بلكه یقینا كار بی حكمت بی معنی هم كرده است كه اطفال را خوش آید و باز آنكه گفته است كه جمیع احكام را به نوزده ختم كرده حتی آنكه هیجده نفر از كسانی كه اول در اضلال خلق با او همدست شدند و همین ترتیبات و بازیها را بشور و كمك آنها كرد كه امثال ملا حسین بشروئی و ملا محمدعلی بارفروشی و سید یحیی باشند از الواط و طلاب دنیا طلب اینها را حروف می نامیده و خودش كه اضافه می شود باز نوزده می شود و همچنین در طبقه ی دویم و هم چنین نماز نوزده ركعت و دوزه نوزده روز و هم چنین بعضی احكام كه ذكر نكرده مثلا حد مهر نوزده مثقال نقره است یا طلا و مثقال نوزده نخود است و امثال این مزخرفات اگرچه بعضی احكام منسوب به ایشان
دیده ام كه ربطی با نوزده ندارد و ما بنا بر قول همین شخص كه در اینجا گفته سخن می گوئیم اولا ملاحظه كن در آنچه از شرایع انبیا (ص) شنیده ببین در هیچ یك آنها این وضع و این ترتیب دیده شده كه جمیع امور بر یك عدد جاری بشود یا آنكه در هر مقامی طوری است خاص خود همچو وضعی از شرایع سایر انبیاء (ص) كه نشنیده ایم شرع خاتم (ص) هم كه بالبداهة این قسم نیست و خود او فرموده است كه ما كنت بدعا من الرسل و سایر انبیاء هم یقینا به همین سبك خاتم (ص) احكام داشته اند نهایت مختصرتر و در بعضی جزئیات اختلاف داشته است مثل اینكه خود خاتم (ص) هم بعض احكام را نسخ می فرمود و حكم دیگر می آورد اما ابدا به این وضع كه عددی را اختیار كند و همه چیز را بر همان عدد جاری بكند در احكام ایشان ندیده ایم و این جماعت از باب جهل و حماقت این اختراع و بدعت را گذارده اند كه در حقیقت همین دلیل واضحی است بر بطلان ایشان و این دلیلی است شرعی و از عقل مطابق با نقل می گویم كه شبهه نیست كه قوابل اعمال بالبداهة مختلف است و همه اقتضای یك قدر و یك عدد نمی كنند مثل اینكه در ادویه ملاحظه می كنی كه شربت همه آنها یكی نیست و از هر یك به مقداری مخصوص می توان استعمال كرد چنانكه پنجاه مثقال گندم مثلا می توان خورد اما پنجاه مثقال افیون نمی توان خورد ولی اندازه یك ماش یا نیم نخود یا جزئی بیشتر می توان استعمال كرد پس اگر طبیبی گفت كه از هر یك پنجاه مثقال باید خورد دلیل بر سفاهت طبیب است و اگر این قول را به محض تو هم باید گفت كه مثلا آن قدری كه از گندم خورده می شود به پنجاه قسمت قسمت می شود آنقدری هم كه از تریاك خورده می شود بر حسب خود به پنجاه قسمت موهومی قسمت می شود اینكه سخنی كه عاقل بگوید نیست زیرا كه قسمت به كمتر از این و بیشتر از این و انواع اقسام می توان كرد ملتفت باش كه چه عرض می كنم و خرافات تحقیقات حضرات را بفهم پس عدد نوزده را در جمیع اعمال جاری كردن اگر حقیقی است لا محاله با اختلاف اعمال صحیح نیست و اگر موهومی است كه سخن موهوم بسی می توان گفت پس شارع مقدس (ص) حاجت مكلفین را به نماز سنجیده است و موافق حدیث شریف مقدار وسع ضعفا را هم سنجیده است و احكام را عام در ضعیف و قوی قرار داده است از باب رفع حرج و امكان ضبط و غیر آنها پس هفده ركعت نماز بر ایشان فرض فرموده و باز نوافلی چند رابته و غیر رابته قرار داده است به جهت جبر كسر و نقصان فرایض و در روزه مثلا حاجت ایاشن را سنجیده و آن را سی روز یافته است و باز روزهای مستحب قرار داده به جهت جبر كسر و نقصان زكوة را در حبوب ده یك و ده نیم قرار داده و در نقود چهل و یك و در انعام به ترتیب دیگر حقوق آل محمد (ص) را ده دو قرار داده است حج را مثلا برای مستطیع یكبار فرض فرموده و هكذا در هر حكمی از احكام عددی مناسب آن اختیار فرموده است زیرا كه اعمال مختلفه بدون شبهه مقتضی اعداد مختلفه است و آن حضرت به احاطه علم پروردگار كه واقف بر هر امری بوده است هر چیزی را بر حسب مصلحت به وضعی
و اندازه ی قوار داده و آن كسی كه یك عدد را دست می گیرد و همه چیز را بر همان جاری می كند البته از عین جهالت و نادانی او است كه خبری از خارج ندارد و عمیانا تحكمی می كند اگر چشم بصیرت داشته باشی می بینی كه آن كسی كه مثلا از جغرافی با سر رشته است مسافت بین هر دو شهر را به مقدار مخصوص معین می كند اما آنكه جاهل است تحكما همه را یك اندازه می شمرد و هر عاقل كه این سخن را از او بشنود قطع می كند كه سفیه و نادان است خلاصه و از این گذشته كه شارعین (ص) در عرصه ی شرع ظاهر متعرض امور كونیه عالم نشدند كه مثلا تغییری در سال و ماه و مثقال و میزان بدهند زیرا كه منظور نظر ایشان در مقام شرع مطلب دیگر بوده است و مقصود اصلاح نفوس بوده و اینكه خداوند فرموده است ان عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا فی كتاب الله مقصود تغییر وضعی نیست بلكه تقریر وضع است و منع از تغییر وضع فرموده آنجا كه می فرماید انما النسی ء زیادة فی الكفر خلاصه همه آنچه می گویند خرافات است و بعد از همه ی این سخنان علة اختیار نوزده چیست اگر محض مطابقه این چند اسم و چند كلمه طیبه است كه در غیر این عدد هم بسی یافت می شود چنانكه از باب مثل در عدد سیزدهم دانستی و هر عددی كه انسان اختیار كند از این قبیل تطبیقات ممكن است برای آن نمودن اینكه علت رجحان نمی شود و تو در كلام ائمه اطهار (ص) یا در كلمات علما یك جائی دیده كه عددی را گرفته اند از جهالت همچو گمان كرده كه صرف مطابقه عدد باعث رجحان شده و چنین نیست آنها اول حقیقت مساله را دست آورده و بیان می فرمایند و بعد اعدادی هم كه در كلمات مناسبه مطابق با آن هست ذكر می كنند از باب تایید مطلب و تشحیذ ذهن نه اینكه حقایق مطالب را از این راهها بتوان بیرون آورد و اگر این ممكن باشد پس هر كه حساب جمل را دانست مثلا باید علامه دهر بشود هیهات هیهات كه از این راهها بتوان حقیقت مطلب را دست آورد و تو صریح آیه شریفه را ملاحظه كن كه می فرماید ان عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا فی كتاب الله یوم خلق السموات و الارض منها اربعة حرم ذلك الدین القیم فلا تظلموا فیهن انفسكم تا آخر و باطن این آیه شریفه اگرچه در آل محمد علیهم السلام است و این است كه این همه تاكید فرموده و آن را دین قیم شمرده است ولی ظاهر آن هم در جای خود مراد است و این است كه در تفسیر ظاهر آن فرمود حضرت صادق (ع) كه عدة شهور در نزد خداوند دوازده بوده است آن روز كه آسمان و زمین را خلقت فرموده پس غره شهور شهر خداست عز ذكره كه آن شهر رمضان است تا آخر حدیث شریف و پیغمبر (ع) در وقتی كه مرض او سنگین شده بود فرمود كه ایها الناس سال دوازده ماه است كه چهار تای از آنها حرام است بعد بدست خود اشاره فرمود كه رجب مفرد است و ذوالقعدة و ذوالحجة و محرم سه تا متوالی هستند تا آخر حدیث شریف پس شهوری كه می فرماید در نزد خداوند روزی كه آسمان و زمین را خلقت فرموده دوازده بوده اند
معلوم است كه از عرصه ی حقیقت گرفته تا عالم اعراض همه به همین منوال بوده است پس سبب چه بوده است كه این حكم باید منقلب بشود و سال نوزده ماه بشود اگر چه حكمتی علاوه بر این تطبیقات كه اختصاص به این عدد ندارد در مقام هست اظهار كنید و الا به محض این ادله پذیرفته نیست زیرا كه دلیل آن است كه به غیر مدلول علیه خود دلالت نكند و از این قبیل تطبیقات در اعداد دیگر هم جاری است و تو ملاحظه كن كه اینكه اصل و منشأ از برای همه ی احكام او است بنابر قول این شخص امر به این سستی است پس آنچه متفرع بر این است البته سست تر از این خواهد شد زیرا كه هیچ فرعی به اصل خود نمی رسد و اما آنچه گفته كه سر اینكه جمیع احكام و اوامر و نواهی را به نوزده نازل و ختم فرموده اند آنكه ظهور بعد از نوزده سنه تجاوز نمی نماید و سلطنت آن بزرگوار نوزده سنه است چنانكه می فرماید بعدد كاف نمی رسد سابقا دانستی كه اخباری كه در این باب داریم از طرق شیعه هفت و نوزده و بیست و چهل و هفتاد كه همان هفت بقدر هفتاد سال از سنوات ما باشد و همچنین سیصد و نه همه ی این روایات را داریم و در همچو موردی اگر از عهده جمع اخبار بدون تاویلات واهیه بر نیامدیم تكلیف این است كه تخصیص ندهیم و بت بر یكی نكنیم حال علت اینكه تو نوزده را اختیار كردی چیست و خود او هم كه گفته بعدد كاف نمی رسد از باب این است كه با وضعی كه پیش گرفته بود باور نمی كرده كه بگذارند پیش از این زندگانی بكند خلاصه كه جمیع كلماتشان بدون دلیل است و همه محض تحكمات و بر فرض كه اخبار متفقا دلالت بر نوزده كرد یا علت رجحانی از خارج پیدا شد به چه دلیل باید همه احكام به این عدد جاری بشود بناء علی ذلك احكام خاتم (ص) هم می بایست همه بر بیست و سه باشد زیرا كه مدت دعوت ایشان این مقدار بوده است و ابدا ندیده ایم در احكام ملاحظه از این مقدار بشود و اینها استحساناتی است كه جهال را خوش آید ولی حكیم نظری به این مطالب ندارد و در هر مقامی ملاحظه ی موضوع مساله و اقتضائات آن را می كند و احكام بر طبق اینها جاری می كند.