کد مطلب:321301 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:135

جواب
اشهد بالله كه نه خودش فهمید كه چه مزخرف به هم بافت و نه شما می فهمید و عجب این است كه می گوید بعد از این كه از صدر اسلام تا حال همچو توحیدی نشده و جوهر كتب اسما نیست و با این كمال ادعای معرفت كتاب خدا و اخبار اهل بیت سلام الله علیهم را هم دارند و این مزخرفات را جوهر آنها می دانند و حق دارند زیرا كه نمی فهمند این همه آیات در كتاب خدا و خطب و فرمایشات از پیغمبر (ص)
و ائمه هدی را كه اگر اولین و آخرین جمع بشوند و بخواهند اكمل از آن بیانات بیانی بكنند نخواهند كرد و هر چه هم كه امام (ع) از اسرار توحید بیان فرماید از همین كتاب و سنت شاهد آن را خواهد آورد حتی همان كلمه كه می فرماید كه تمام اصحاب آن حضرت مگر یازده نفر نقیب و حضرت عیسی (ع) باقی همه فرار می كنند و بعد بر می گردند در ظاهر همین كتاب مجید قرار داده شده است و قد خفی لشدة ظهوره و استتر لعظم نوره حالا این چهار كلمه نامربوط كه به هم بافته است جوهر آن بیانات شده است هیهات هیهات والله كه منتهای دوری را از مطلب و اعلی درجه كوری را از مقصود دارید و نمی فهمید و ناچار باید اجمالا اشاره به بعضی مزخرفات كه گفته بكنم كه كلماتم محض ادعا نباشد و اگر جسارت نبود بعضی از آیات و بعضی خطب را در این مقام می نوشتم كه بدانی سخنان اینها یاوه است ولی در برابر اینها سوء ادب است باری اما آنچه گفته كه لم یزل و لا یزال به وجود كینونت ذات خود بوده و هست اولا وجود و كینونت هر دو یك معنی دارند یعنی بودن و تكرار آیند و لفظ در این مقام بی معنی است و اگر به معنی ثبوتهم معنی كنی یعنی هست باز حاجت به تكرار نیست ثانی اینكه گفته به وجود كینونت ذات خود بوده و هست و هم چنین بعلو ذات خود متعالی از ادراك كل شی بوده و هست این كلمات با توحید آل محمد (ع) موافق نیست زیرا كه سخن تو در ذات است و به حضرت امام رضا (ع) عرض كردند در حدیثی كه جماعتی می گویند كه خدای عزوجل همیشه عالم به علم است و قادر به قدرت وحی به حیوة و قدیم بقدم و سمیع به سمع و بصیر به بصر فرمود امام (ع) كه هر كه بگوید این قول را و دین به آن بورزد پس به تحقیق كه گرفته است با خدا خدایان دیگر و نیست از ولایت ما بر چیزی بعد فرمود امام (ع) لم یزل الله عزوجل عالما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا لذاته تعالی عما یقول المشركون والمشبهون علوا كبیرا و باز گفته است و خلق فرموده كل شی را به شانی كه كل به كینونیت فطرت اقرار كنند نزد او در یوم قیامت به اینكه نیست از برای او عدلی تا آخر این تخصیصی كه داده است كه در یوم قیامت همچو اقراری كنند با مذهب عامه اوفق است تا مذهب آل محمد (ع) چنانكه در حدیث شریف در باب رویة كه عامه قائلند كه خداوند در قیامت دیده می شود حضرت امام رضا (ع) رد فرمود بر ایشان كه خالی نیست این معرفت از اینكه ایمان باشد یا ایمان نباشد پس اگر این معرفت از جهت رؤیت ایمان است پس معرفتی كه در دنیا از جهت اكتساب حاصل می شود ایمان نیست به جهت اینكه آن ضد این است پس در دنیا احدی مؤمن نیست به جهت اینكه ایشان ندیده اند خدای عزوجل را و اگر نباشد این معرفتی كه از جهت رؤیت است ایمان خالی نیست این معرفتی كه از جهت اكتساب است اینكه زایل بشود یا زایل نشود در آخرت تا آخر حدیث شریف و تتمه بیان آخر را به جهت وضوح نفرموده است و مراد این است كه اگر ایمان از جهت اكتساب زایل می شود پس لغو خواهد بود و اگر زایل نشود پس معلوم است كه در آخرت هم ایمان به اكتساب است نه به رویت و غرض از استشهاد
به حدیث این است كه امر معرفت اختصاص به آخرت ندارد و اقرار به توحید را در دنیا از خلق خواسته اند این است فطرت الهی كه خلق را بر آن خلقت فرموده كه حضرت باقر (ع) فرمود خلق كرد ایشان را بر توحید نزد میثاق بر معرفت خودش كه او پرورنده ایشان است تا اینكه فرمود اگر این نبود نمی دانستند كیست پرورنده ایشان و پیغمبر (ص) فرمود كه هر مولودی تولد می كند بر فطرت یعنی بر معرفت اینكه خدای عزوجل خالق او است و این است قول خداوند و لئن سئلتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله عرض می كنم و اخبار بسیار به این مضامین وارد شده پس تخصیص شما به اقرار در یوم قیامت از جهت چیست آیا در دنیا از ایشان نخواسته یا طوری خلق كرده كه در دنیا ممكن نیست معرفت حاصل كنند و اقرار كنند پس ایشان را جبر كرده كه در دنیا تكلیف فرموده كه اقرار به توحید یابند و اگر منظور این است كه در قیامت مؤمن و كافر همه اقرار می كنند به توحید به مقتضای فطرت ایمان وضع استدلال حضرت امام رضا (ع) عرض می كنم كه آیا انكار منكر كه در دنیا داشت در آن مقام از او سلب می شود پس سبب خلود او در نار چیست یا سلب نمی شود پس انكار با اقرار چگونه جمع می شود و حال اینكه ضدند و نیز در دنیا این فطرت اگر در ایشان نیست پس تكلیف به توحید یعنی چه و حال اینكه فرمود لا یكلف الله نفسا الا ما اتاها و الا وسعها و حق مطلب این است كه همه بحبول بر این فطرتند در دنیا و آخرت ولی كافر با وجود معرفت انكار می كنند در دنیا چنانكه فرمود و جحد و ابها و استیقنتها انفسهم و در آخرت هم كه می آید همین یقین و جحود هر دو با اوهد پس به یقین حجت بر او تمام می شود و به جحود مخلد در آتش می شود پس در دنیا هم البته این یقین در دل ایشان هست و گاه هم اظهار می كنند چنانكه فرمود و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله و هم چنین چند آیه دیگر كه به این معنی است و اگر مقصود او هم از یوم قیامت همین مزخرفی است كه شما می گوئید كه هر ظهوری را قیمة سابقین می دانید پس دنیا را به ما نشان بدهید و اگر بگوئی كه این امری نسبی است می گویم موافق آنچه ائمه ما سلم الله علیهم فرموده اند دنیا و آخرت با هم جمع نمی شوند اگر و او عمل است و دنیا است دار جزا نمی شود و اگر دار جزاست و آخرت است عمل و تكلیف معنی ندارد و آن عمل محل فنا و تغییر است و دار جزا محل بقا و تقریر چگونه با هم جمع می شوند این سخنان مزخرف را كمتر ببافید كه مثمرثمری نیست و اما آنچه گفته بل متفرد بوده و هست بملیك الوهیت خود و متفرد بوده و هست به سلطان ربوبیت خود لفظ بل در این موقع استدراك از چیست و گویا خودش هم ندانسته لفظ ملیك هم در این موقع غلط است و اما سلطان بالنسبة عیب ندارد زیرا كه در این مقام البته معنی مصدری مراد است و سلطان معنی مصدری دارد اما ملیك معنی مصدری ندارد و به معنی مالك است و ملك به فتح میم و كسر لام و خطاست كه گفته شود خداوند متفرد بود به مالك
الوهیت خود زیرا كه مالك ذاتی است كه ملكه از برای او ثابت بشود و غیری با خداوند نیست كه صاحب ملكه باشد درست تدبر كن و ببین كه خرافات است كه توحید می خوانند یا نه و سخن تو در این موقع در تنزیه ذات بود اگر باز هم منظورت همان است این سبك بیان خطاست چنانكه از فرمایش حضرت امام رضا (ع) در حدیث اول دانستی و اما آنچه گفته كه خلق فرموده آیه ی معرفت خود را در كنه كل شی ء تا آنكه یقین كنند به اینكه او است اول و آخر تا آخر ظاهر عبارت همچو معلوم است كه یقین كنند كل شی كه صاحب این یقین كل شی است و این خطاست و هر چیزی از توحید خداوند بقدری كه در خود او و برای خود او ظاهر است درك می كند نه بیشتر حتی آنكه در حدیث شریف فرمودند كه مورچه وصف می كند خدای خود را كه ان الله زبانیتین و بطور كلیت فرموده اند كه تجلی لها بها و بها امتنع منها پس چگونه ممكن است كه همه به یك منوال توحید كنند و اگر چنین است پس همه ی خلق صاحب یك درجه و یك مقام هستند و اگر بگوئی كه صاحب این یقین غیر از كل شی است مثل اینكه خداوند فرموده سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق كه عارفین به حق غیر از آفاق هستند گویم در عبارت این مرد كه ذكر غیری نیست و اگر بخواهی كه هر خطائی كه می گوید تقدیری بگیری و به تقدیرات آن را درست كنی كه پس كلمات زنادقه و بت پرستان را هم به تقدیرات می توان تصحیح كرد و نیز اول است به اولیت خود آخر است به آخریت خود خطا است بلكه خدا اول است بذاته و آخر است بذاته نه به صفتی زائد بر ذات خود و اولیت و آخریت او را هم معنی خلقی نیست و اما آنچه گفته و كل شی بما قدر او یقدر تا آخر اگر معنی صحیح برای این ضمایر بخواهیم بكنیم باید مرجع همه را مشیت الله كه چند سطر پیش ذكرش شد قرار بدهیم ولی اینكه می گوید او است اول مؤمن به من یظهره الله و او است اول مؤمن به من ظهر كلام صحیحی نیست زیرا كه خود این اظهار فعلی است كه به مشیت می شود و مشیت سابق بر او است و اگر چه تو گفتی از برای او كل اسماء حسنی بوده و یكی از آنها مؤمن هست كه در كتاب مجید المؤمن المهیمن فرموده است ولی معنی آن ایمن كننده است نه ایمان آورنده و ایمان و تصدیق در مقام عبودیت است نه در این مقام كه تو او را صاحب اسماء حسنی بلكه آیت توحید می خوانی كلماتی چند شنیده و هیچ نفهمیده است كه موقع هر كلامی كجا هست و مزخرفات می گوید و این جماعت جهال می پسندند اگر نه این بود كه مقصود تنبه خلق بود والله كه قابل نیست كه انسان نظر كند چه جای اینكه اوقات خود را صرف رد و بحث نماید و اگر مقصود از ضمایر آیت معرفت است كه در كنه كلشی قرار داده سابق گفتیم كه همچو معلوم است كه آیتی كه در فرد فرد است صاحب این صفات است و باز اینجا هم كه این صفات را ذكر كرده و این خطاست و اگر مقصود رایت كلیه است كه در
مجموع گذارده شده اولا كه در عبارت ذكری از آن نیست و ثانی اینكه آن هم باز راجع به مشیت الله می شود و هر چه هست آیت الله است و آیت ربوبیت و مافقد فی الربوبیة وجد فی العبودیة و ما فقد فی العبودیة اصیب فی الربوبیة و ایمان و تصدیق و تسلیم همه صفت بنده است و در مقام ربوبیت جاری نمی شود و حال اینكه این آیت با این همه تنزیه و تقدیس خود او به الفاظ ركیكه تو من یظهره الله است و خود ایمان به خود آوردن معنی ندارد و اما آنچه گفته و او است شی واحد كه خلق كل شی به خلق او می شود و رزق كل شی به رزق او داده می شود و موت كل شی بموت او ظاهر می شود و حیات كل شی به حیوة او و بعث كل شی ببعث اولم ترعین الوجود به مثله لا من قبل و لا من بعد ذلك اسم الالوهیة و طلعة الربوبیة المستقرة فی ظل وجهة الالوهیة والمستدلة علی سلطان الوحدانیة مراد از این كلمات مزخرفه اگر این است كه خلق و رزق و موت و حیوة كل شی بر دست او یعنی مشیة الله یا آیة الله جاری می شود كه این سبك بیان غلط است زیرا كه موت و حیوة لازم هستند و بنابراین معنی مراد اماته و احیاء است و اگر مراد این است كه یعنی او كه خلق كرده شد سایر همه خودشان خلق می شوند و محتاج به خلق جدیدی نیستند و هم چنین به رزق او رزق داده می شوند و محتاج به رزق جدیدی نیستند و به موت او همه می میرند و به حیوه او زنده می شوند و ببعث او مبعوث می شوند كه این دیگر خطائی است بزرگتر اولا كه از برای خداوند در خلقت منیر و نور هر یك جعلی خاص است و این است كه در حدیث شریف فرمودند خلق الله المشیة بنفسها ثم خلق الاشیاء بالمشیة پس ببین كه به خلق مشیت مخلوق نشدند تا آنكه بعد به سبب مشیت آنها را خلق فرمود و همچنین است امر در رزق و موت و حیوة و كلیة این حیوة و موت و خلق و رزقی كه در مخلوقات به مشیت جاری می شود هیچ یك در خود او جاری نیست ابدا لا یجری علیه ما هو اجراه و لا یعود فیه ما هو ابداه و وقتی كه او باشد محل اسماء حسنی و وجه پروردگار چگونه موت در او جاری می شود و حال اینكه فرمود كل شی فان و یبقی وجه ربك ذوالجلال والاكرام و فرمود كل شی هالك الا وجهه و اگر بنا شد مشیت الله و آیة الله بمیرد دیگر ابدا خلق موجود نخواهند شد زیرا كه اقتضای ایجاد او در ذات خداوند نیست و مشیت و آیت او هم كه به قول تو مرده است و از این گذشته كه اسم آن چیزی است كه خبر از مسمی بدهد و دلالت به سوی او بنماید پس اگر اسم خداوند موت بر او جاری بشود دلالت كند بر موت خداوند و این خطائی است بین و مقالی است شنیع چه قدر جاهلند این جماعت در حدیث شریف می فرماید كه علت موت طبایع مختلفه است و از عرصه طبایع مختلفه كه پا بالا گذاردی موت را به صورت كبشی املح ذبح می كنند حالا این جماعت موت را درایة توحید پروردگار جاری
می كنند و صاحب دلایل العرفان می گوید كه این خرافات جوهر توحید است و جوهر كتب آسمانی و اگر شنیده كه خداوند به پیغمبر خود (ص) فرموده است كه انك میت و انهم میتون این فرمایش خطاب به مقام بشری است كه فرمود انا بشر مثلكم و الا در مقام بالا در قدسی خطاب به ایشان فرموده است كه كل شی فان الا جاهی و انتم جاهی لا تبیدون و لا تهلكون و لا یبید و لا یهلك من تولاكم و خود ایشان فرمودند ان میتنا اذا مات لم یمت و ان قتیلنا اذا قتل لم یقتل خلاصه و اما عبارات عربی او كه دیگر تماشائی است و خدا می داند كه اگر از كسی هزار خارق عادت ببینی و آن وقت این قسم عبارت بگوید و بگوید اینها هم معجز من است همین دلیل است كه آن هزار خارق عادت هم تمام شعبده بوده و هیچ یك واقعیت نداشته و لازم نیست كه عیوب صرفی و نحوی آن را بشمریم و در حقیقت كلامی كه بكلی بی معنی است عیوب عربیت آن را هم نمی توان گفت اگر كلام معنی مربوطی داشته باشد می توان گفت كه صحیحش به حسب عربیت چیست و الا فلا همین قدر ترجمه عبارتش را می گویم تا فارسی فهمان قدر آن را بدانند می گوید و اگر می دانستم اینكه بچشد البته البته هر چیزی دوستی او را ذكر نمی كردم ذكر خودمان را و وقتی كه بدرستی كه آنها چونكه سجده نكردند از برای آن كه شاید مراد و جهت الوهیت باشد خلق كرده شد كینونت آنها به آنچه این كینونت در آن است و بر آن است و الا همه هر آینه نمی چشند از حب او یا همه چونكه می چشند البته البته از حب او كه نور است در نور از نور به سوی نور بر نور هدایت می كند خدا از برای نور خودش هر كس را كه بخواهد و بلند می كند البته البته خدا از برای نور خودش هر كس را كه اراده كند بدرستی كه خدا ابتدا كننده و بر گرداننده است این بود ترجمه كلامش و این دو سه كلمه آخر چونكه بعضی را از قرآن دزدیده و مخلوط كرده بالنسبة معنی دارد و اما كلمات اولش كه نامربوط صرف است و حاجت به رد و بحث ندارد بعد هم تحقیقاتی در باب حروف حی كرده است كه ملاحسین بشروئی و امثال او باشند كه در حقیقت حروف موتند كه ظاهرا جمع كثیری را كشتند و حقیقت جماعتی را از صرافت دین و ایمان انداختند كه موت حقیقی است.