کد مطلب:321312 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

جواب
خداوند به حق آل محمد (ع) ما را بر صراط مستقیم ثابت قدم دارد والله كه باور نمی شود كه كسی در زمره عقلا محسوب شود و اینگونه هذیانات بگوید و اگر چه بعضی كلماتش مثل كسی است كه در خواب سخن بگوید ولی چون مقصودش معلوم است جواب می گوئیم اولا نمی دانم این مطلب را دانسته است كه مراد خداوند از این فرمایش چه بوده است و پیغمبری كه از برادران بنی اسرائیل باید بیاید
كیست ظاهرا استدلال او این است كه آن را به همین شخص تفسیر كرده است و غریب است كه با این همه اظهار تتبع و ادعای اسلام هنوز نفهمیده است كه مقصود خداوند كه بوده و من برای تو فرمایش حضرت امام رضا (ع) را با راس الجالوت كه از علمای یهود بود و در مجلس مامون با آن حضرت مجادله نمود و در بحار نقل كرده روایت می كنم حضرت امام رضا (ع) فرمود كه آیا می دانی ای یهودی كه موسی بن عمران وصیت فرمود بنی اسرائیل را پس فرمود به ایشان كه زود باشد كه بیاید شما را نبیی از برادران شما پس او را تصدیق كنید و از بشنوید پس آیا می دانی كه برای بنی اسرائیل برادرانی غیر فرزندان اسمعیل (ع) باشد اگر قرابت اسرائیل را از اسمعیل می شناسی و سببی كه میانه آن دو بود از قبل ابراهیم رأس الجالوت عرض كرد این قول موسی (ع) است آن را دفع نمی كنیم حضرت فرمود آیا آمده است از برادران بنی اسرائیل نبیی غیر محمد (ص) عرض كرد نه حضرت فرمود آیا پس نیست كه صحیح شد این نزد شما عرض كرد بلی و لكن من دوست می دارم كه تصحیح بكنی آن را از برای من از توریة پس حضرت آیات چند از توریة خواند و مطلب را ثابت نمود پس ببین كه مراد از پیغمبری كه از برادران بنی اسرائیل باشد محمد بن عبدالله (ص) است و علاوه بر این ملاحظه كن كه خداوند پیش از یك پیغمبر صاحب شرع از برادران بنی اسرائیل خبر نداده است و بی شبهه خاتم (ص) پیغمبر صاحب شرع بوده است و غیر از او پیغمبر صاحب شرعی از اخوان بنی اسرائیل انبیاء خدا بما خبر ندادند بلكه از بنی اسرائیل هم خبر نداده است چنانكه در همین حدیث مشار الیه حضرت به دعای داود (ع) در زبور استدلال فرمود كه اللهم ابعث مقیم السنه بعد الفترة و فرمود كه معیم سنت بعد از فترة محمد است راس الجالوت عرض كرد كه آن عیسی است حضرت فرمود كه عیسی مخالفت سنت نكرد و موافق سنت توریة بود تا خداوند او را به آسمان بالا برد خلاصه پس پیغمبر صاحب شرع جدید در حقیقت بعد از حضرت موسی (ع) خاتم است (ص) فقط و اما آنچه گفته در باب تسدید و تایید و عدم ردع طوری كه خلایق از او قبول كنند و محال و ممتنع شمرده كه نفسی بدون تعلیم و تعلم بلا معین و یاور و عدم خزینه و دفینه بتواند بر خلاف عقیده اهل ارض صحبتی بدارد می گوئیم اولا این مرد پیش از دعوی امامت تحصیلی كرده بود و از عرض طلاب بود و بعضی طلاب دیگر كه طالب حطام دنیا بودند كه آنها را حروف اسم گذاردی كرر او جمع شدند و به كمك یكدیگر این مزخرات را به هم بافتند و او نامربوط می گفت و آن جماعت كه خودت سابق همه را علماء مقدسین خواندی تصحیح اباطیل او را می كردند و اما خزینه و دفینه نداشتن مانع از اینكار نیست و همه مدعین به باطل به همین دعاوی كسب مال می كنند و شخصی در زمان انبیاء سابق طلب دنیا كرد از هر راه و برای او حاصل نشد شیطان به او یاد داد كه دین تازه اختراع كن مال از برای تو جمع می شود پس بنای
دعوت گذارد و دین تازه آورد جماعت بسیار گرد او جمع شدند و مال فراوان دست آورد و وقتی متذكر شد كه برای دو روز دنیا این چكار بود كه كردم و فردای قیامت چه جواب خواهم گفت و خواست توبه كند و به جماعتی كه گرد او بودند گفت كه من خطا كرده بودم به او گفتند كه خطا نكرده بودی و لكن از دین خود مرتد شدی تا آنكه به نبی آن زمان وحی شد كه به فلان بگو كه هر چه سعی كنی گناه تو آمرزیده نمی شود مگر آنكه تمام كسانی كه با این عقیده باطله مرده اند همه را زنده كنی و ایشان را با همه احیائی كه هستند به راه راست و اداری آن وقت تو را می آمرزیم خلاصه مطلب این است كه غالب اهل باطل امرشان همینطور هست كه همین دعاوی باطله را اسباب معاش خود قرار می دهند و چه دعوی مناسب تر برای اینكار كه مردمی كه هزار سال منتظر امام بوده اند و از ظلم و جوری كه عالم را فرا گرفته بالامان آمده اند یكدفعه این دعوی را بشنوند البته گرد او جمع می شوند و بعد از آن هم كه جمع شدند اغلب طبایع كه مسلم اسیر نفس اماره و شهوات هستند یك مرتبه ایشان را مرخص كنی كه از هیچ عمل شنیع اجتناب لازم نیست و اهل قدس را حزن و ملال نباید بگیرد ببین دیگر برای اجتماع خلق و جمع حطام دنیا بهتر از این دامی هست اكسیر هم مثل این عمل فایده دنیوی ندارد خلاصه و اما آنچه گفته بر فرض محال بر خداست كه ردع و دفعش فرماید چنانچه فرمود البته باید بمیرد اولا كه بر ما ثابت و محقق است كه در كلمات كتب عهد عتیق و جدید تصحیفات بسیار است و شاید بعد از این در مقامی اشاره به آن بكنیم پس به این واسطه اعتماد تامی به جزئیات الفاظ این كتب نیست ثانی اینكه مراد از اینكه فرموده است آن پیغمبر باید البته بمیرد تهدید است كه كسی كه می داند می میرد و باید فردای قیامت جواب بگوید چرا اقدام به دروغ و دعوی باطل می نماید نه اینكه مراد این باشد كه به محضی كه دروغ از دهان او بیرون آمد فورا خواهد افتاد و مرد اگر بنابراین باشد پس دیگر هیچ باطلی در دنیا نخواهد ماند و سابق بر این مطلب را به تفصیل جواب داده ایم و اگر بنابر این بود فرعون با دعوی الوهیت چهارصد سال عمر نمی كرد مسیلمه كذاب آن همه مهلت داده نمی شد بلكه فرق نمی كند ادعای پیغمبری یا امامت به دروغ همه علی السوی است این همه غاصبین حق ائمه ما سلام الله علیهم كه سالهای سال زندگانی كردند از چه جهت بود و حضرت امیر (ع) می فرماید در خطبه اما بعد فان الله سبحانه لم یقصم جباری دهر قط الا بعد تمهیل و رخاء و لم یجبر عظم احد من الأمم الا بعد ازل و بلاء و در كلام دیگر فرموده و لئن امهل الله الظالم فلن یفوت اخذه و هو له بالمرصاد علی مجاز طریقه و بموضع الشجی من مساغ ریقه الحدیث و از اینها گذشته كه خود این آیات دلیل است كه این مرگ فوری نیست نمی بینی كه خود خداوند
امتحان دروغگوئی او را به این قرار داده كه چیزی بنام خدا بگوید و واقع نشود و در آخر فرموده است آن پیغمبران را از روی غرور گفته از او مترس ملاحظه كن كه دلالت می كند كه تا آن زمان كه كذب او ظاهر می شود هنوز زنده است و فرموده از او مترس و بسا خبری بدهد كه چندین سال بعد وعده او باشد خلاصه كه در این مطلب شبهه نیست كه از اول زمان آدم تا كنون بنابراین نبوده است كه هر كه دعوی باطلی كند فورا او را هلاك كنند و هر كسی به اجلی كه خداوند از برای او قرار داده می مرده است دور یا نزدیك و شاید كه در اجل او بالنسبة تعجیل شود چنانكه فرمودند كه هر كه ادعای امامت به باطل كند خداوند عمر او را كم می كند و او را هلاك می كند چنانكه میرزا علی محمد هم بعد از دعوی دوامی نكرد و كشته شد و اما آنچه گفته كه اگر بغنا و اقتدار این امر پیش می رفت بعض علما و سلاطین می كردند ای مرد از خدا بترس و این همه اشتباه كاری مكن علما و سلاطین كسانی از ایشان كه اهل ایمانند كه اگر همه ی دنیا را هم بر ایشان عرضه كنند دعوی باطل نمی كنند و اما كسانی كه اهل ایمان نیستند طبایع مردم مختلف است و هر كسی از امور دنیا یا آخرت یا خیر یا شر راغب به امری می شود و بنا نیست كه هر كه شیطان بر او غالب شد و اسباب فراهمی دید ادعای نبوت بكند یكی این معصیت را می كند و دیگری معصیت دیگر چنانكه از حالات مردم این مطلب پیداست و اما آنچه از قوت قلبش گفته نمی دانم قوت قلب این شخص بیشتر بوده یا فرعون ذی الاوتاد با آن همه آیات موسی (ع) دست از دعوی باطل خود بر نداشت عصای موسی تمام قصر فرعون را نزدیك بود ببلعد بحدی كه فرعون از ترس از تختش افتاد و خود را فاسد كرد و باز می گفت به موسی كه لئن اتخذت الها غیری لاجعلنك من المسجونین نمی دانم قوت قلب این مرد بیشتر بوده یا عمر و ابوبكر كه چندین هزار معجز از پیغمبر و علی بن ابیطالب علیهماالسلام دیده بودند و زور بازوی علی را هم می دانستند معذلك غصب حق او را كردند و عمر خود را امیرالمؤمنین خواند و همچنین سایر خلفائی كه بودند قوت قلب این احمق نسبت به آنها مثل قطره ای است در دریا اگر چه این هم در حد خود مثل یكی از آنهاست و غصب حق صاحب الامر (ص) را كرد ولی پیشینیان پیغمبر و ائمه را می دیدند و آیات و معجزات ایشان را مشاهده می كردند و با وجود این بر باطل خود ایستادگی می كردند و این مرد امام را نمی دید و آنچه شنیده بود یا باور نداشت یا انكار می كرد علی ایحال كه در قوت قلب یعنی شقاوت ادنی شاگرد عمر بن الخطاب است و اگر گوئی كه ادعای نبوت و تغییر شریعت امر دیگر است گویم نزاعها در اسم كه نیست و در معنی عمر هم ادعای نبوت داشت بلكه ادعای الوهیت داشت زیرا كه علانیه حلال خدا را حرام می كرد و باك نداشت و خداوند در
كتاب مجید خود فرموده درباره ی یهود و نصاری اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و خدمت پیغمبر (ص) عرض كردند كه كی ایشان علمای خود را خدایان گرفتند فرمود نبود كه حلال را حرام می كردند و حرام را حلال و آنها قبول می كردند عرض كردند چنین بود فرمود همین است معنی اینكه آنها را خدایان نرفتند پس در حقیقت عمر هم علاوه بر ادعای پیغمبری و امامت ادعای خدائی هم داشت و ملعون با كمال قوت قلب و شقاوت نفس بر باطل خود ایستادگی كرد پس اگر ایستادگی شما دلیل حقیت شما است عمر هم به این قاعده اهل حق بوده و خداوند حشر شما را به او بكند و اما مسئله خلاقیت ایشان كه مشعر فهم بیان را در خلق احداث كرده كه دیگر كلامی است كه ثكلی از آن می خندد و حاجت به جواب ندارد و بعضی كلمات او سابق گذشت و بعد از این هم شاید بیاید و اما آنچه در باب اخبار به غیب گفته والله هوش از سر انسان می رود كه در همین كلام كه از توریة نقل كرده خداوند دلیل كذب پیغمبر را واقع نشدن اخبار او قرار داده و خاصه این نحو امتحان در جائی می شود كه خبر از آینده بدهد و این مرد در مقام استدلال به آیه ی توریة تكذیب توریة را می كند و می گوید حجت الهی به این نحو تمام و كامل نخواهد بود و حال اینكه اخبار به غیب منحصر به خبر از آینده نیست كه انتظاری در آن باشد خبر دادن از آنچه می خورید و اندوخته اید كه صدق و كذبش فوری بروز می كند آیا به این حجت الهی تمام و كامل می شود یا نمی شود از خدا بترس و تا به این درجه باعث گمراهی خلق مشو.