کد مطلب:321328 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

جواب
دیگر منتهای سعی خود را در اثبات این مطلب نموده است و ما اولا فرض صحبت همه ی این ادله را می كنیم بلكه می گوئیم سلمنا كه از این ادله قوی تر و صریح تر دست داری ولی می گوئیم كه شكی نیست كه مكان ظهور امام (ع) یا رجعت ایشان در این دنیا جزو ذات ایشان كه منفك نشود و ظهور دیگری در آن ممكن نباشد كه نیست مسلم زیرا كه شبهه نیست كه در این اراضی ظهورات دیگر هم شده است و می شود اگر ظهور در این اراضی صفت ذاتی امام است باید همه ی این ظهورات را امام بدانیم زیرا كه معنی صفت ذاتی همین است كه در دیگری یافت نشود پس بنابراین خلفاء بنی امیه را هم باید ائمه بشمریم سفیانی و اعلام باطله دیگر را هم كه از شام حركت می كنند باید امام بدانیم زیرا كه به قول تو ممكن نیست كه در آن اراضی غیر از امام ندائی كند و مسلم چنین قولی صحیح نیست و ممكن است كه كسی در آن اراضی دعوی باطلی بكند پس باید آثار شخص امام كه صفت ذاتی او است و از او منفك نمی شود ملاحظه نمود و ذكر آنها مكرر شده است و منحصر به آیات كتابیه نیست چنان كه شما گمان كرده اید بلكه چنان كه ثابت كرده ایم خود كتاب جدید آوردن بعد از قران علامت این است كه این امام و وصی پیغمبر نیست بلكه منقطع از آن حضرت است و هر كه منقطع از خاتم انبیا شد البته از خداوند دور خواهد شد و در دعا است كه الهی لو وجدت شفعاء اقرب الیك من محمد و آل محمد لجعلتهم شفعائی و معقول نیست كه كسی كه تو می گوئی رجعت سیدالشهداء است و وصی پیغمبر خداست امری را كه جاده اسلام بر آن كوبیده شده و اس و اساس اسلام است كه كتاب خدا باشد كتابی در مقابل او بیاورد و ادعا كند كه اشرف از كتاب خداست و مهمین بر آن است خود این اوضح دلیلی است بر بطلان و كفر مدعی و این مطالب سابق بتفصیل ثابت شده است دیگر این
خرافات را سرائیدن مثمر ثمری نیست و به محض بلند شدن صدا از اراضی شام نمی توان مغرور شد زیرا كه بالبداهة اختصاص به امام ندارد و بعد از آن كه این مطلب را به طور كلیة دانستی حال نظر در ادله كه آورده است می كنیم و آن چه به كلی دلالتی بر مقصود ندارد خارج نموده بعد در باقی سخن می گوئیم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اما آیاتی كه دلالت بر مدح ارض شام می كند مثل آن چه حكایت از حضرت موسی (ع) فرموده و نیز درباره ی حضرت ابراهیم و لوط و درباره حضرت سلیمان علیهم السلام این آیات دلالت بر مدح ارض شام می كند و شبهه در این نیست ولی این زمین دلالتی بر مطلب تو ندارد زیرا كه اراضی ممدوحه در كتاب خداوند و در اخبار آل محمد علیهم السلام بسیار است زمین یمن را هم كه شهر سبا باشد خداوند آن را بلده طیبه خواند مكه و مدینه هم بی شبهه از اراضی ممدوحه اند زمین كوفه و كربلا هم فضلشان معلوم است زمین قم هم مدح بسیار دارد و هكذا اراضی ممدوحه در زمین بسیار است و ممدوح بودن دلیل این نیست كه باید ارتفاع ندا از آنجا بشود پس این آیات كه ذكر آنها در این مقام مناسبتی ندارد و اما آیه اسری و تأویلی كه برای علیل خود نموده خوب بود كه امثال من و مصنف كه جاهل به حقایق اشیاء هستیم دخل و تصرف در بیان حقیقت نمی كردیم و وا می گذاشتیم به كسانی كه اهلش بوده اند و هستند و صحت و سقم این تأویل را از اخبار آل محمد علیهم السلام باید فهمید پس می گوئیم كه ظاهر از كلمات او در این مقام و جاهای دیگر این است كه بیت المقدس را از كعبه هم اشرف گرفته است و لهذا پیغمبر (ص) از مكه تشریف آورده است به بیت المقدس و از آن جا به آسمان صعود فرموده و مراد از صعود او هم همین ظهور او است كه در آن اراضی نموده و چون در مقام صعود و ترقی است اشرف از ظهورات قبل هم هست و می گوئیم اولا بعضی اخبار داریم كه مراد از مسجد اقصی بیت المقدس نیست بلكه پیغمبر (ص) از همان مكه به آسمان عروج فرموده از حدیثی است كه در بحار نقل نموده است از سلام حناط از مردی از حضرت صادق (ع) گفت كه سوال كردم از آن حضرت از مساجدی كه فضیلت دارد فرمود مسجدالحرام و مسجد رسول عرض كردم و مسجد اقصی جعلت فداك فرمود آن در آسمان است و به سوی آن سیر داده شده است رسول خدا (ص) عرض كردم به درستی كه مردم می گویند كه آن بیت المقدس است فرمود مسجد كوفه افضل از بیت المقدس است و نیز از حضرت صادق (ع) روایت كرده است از حضرت امیر (ع) در تفسیر آیه اسری كه فرمود پس بود از آیات خداوند كه نمایانید به محمد این كه منتتهی كرد او را جبرئیل به بیت المعمور و آن است
مسجد اقصی پس همین كه نزد بیت المعمور شد جبرئیل نزد چشمه ی آبی آمد پس وضو گرفت از آن و عرض كرد یا محمد وضو بگیر تا آخر حدیث شریف و نیز از اسماعیل جعفی نقل كرده است كه گفت در مسجدالحرام نشسته بودم و ابوجعفر (ع) در ناحیه ای بود پس بلند فرمود سر خود را به سوی آسمان مرتبه ای و به سوی كعبه مرتبه ای بعد فرمود سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی و مكرر فرمود آن را سه مرتبه بعد ملتفت من شد و فرمود چه می گویند اهل عراق در این آیه ای عراقی عرض كردم می گویند سیر داد او را از مسجدالحرام به سوی بیت المقدس فرمود نیست هم چنان كه می گویند ولكن سیر داد او را از این به سوی این و شااره فرمود به دست مقدس به سوی آسمان و فرمود میان كعبه و آسمان حرمی نیست تا آخر حدیث شریف پس از این اخبار ظاهر است كه عروج آن حضرت از مكه به سوی آسمان بوده است و اگر چه اخبار دیگر در این مقام وارد شده است كه از مكه به بیت المقدس تشریف برد و موافق این اخبار ظاهر می شود كه اخبار دیگر كه بر خلاف آنها است یا تقیه است و یا آن كه مراد از بیت المقدس نیز كه مذكور در آن اخبار است نیز همان بیت المعمور است كه در حقیقت مقدس است از لوث آن چه در زمین است و آن چه از قواعد حكمت ظاهر می شود این است كه هر دو قسم اخبار صحیح است و مقصود این است كه حضرت به بیت المقدس تشریف برده ولی از آن جا كه حركت فرموده باز به مكه تشریف آورده است و از آن جا به آسمان عروج فرموده است زیرا كه غرض این بوده است كه آن حضرت از اسفل مقامات حركت فرماید تا به مقام او ادنی برسد و بیت المقدس اخص از كعبه است و كعبه اشرف است از آن و از این جهت است كه در بحار روایت كرده از حضرت صادق (ع) در حدیثی كه بعد از آن كه سیر داده شد به رسول خدا (ص) آورد جبرئیل آن حضرت را به براق پس سوار شد و تشریف آورد به بیت المقدس پس ملاقات فرمود كسانی را كه ملاقات كرد از اخوان خود از انبیاء (ص) بعد رجوع كرد پس خبر داد اصحاب خود را كه من آمده ام بیت المقدس و برگشته ام همین شب تا آخر حدیث شریف و چند حدیث به این مضمون وارد است پس ظاهر است كه عروج به آسمان بعد از رجوع به مكه بوده زیرا كه مكه اشرف و اقرب به آسمان است و لهذا پیغمبر (ص) اول كه هنوز مردم بر انجماد یهودیت و نصرانیت باقی بودند رو به بیت المقدس فرمود تا آن كه به وجود مقدس او مردم قدری ترقی كردند و آن وقت سجده به سوی بیت المقدس را دیگر نپسندید و رو به سوی كعبه كرد و این است كه خداوند بر آن حضرت نازل فرمود كه قد نری تقلب وجهك فی السماء فلنولینك قبله ترضاها فول وجهك شطر المسجدالحرام تا آخر آیات و اگر كعبه اشرف نبود پسندیده خاتم انبیاء (ص) نمی شد و این است كه در اخبار بسیار مسجدالحرام و مسجد رسول (ص) بر بیت المقدس فضیلت داده اند
بلكه مسجد كوفه و كربلا را نیز فضیلت داده اند و از جمله حدیث اولی است كه نقل كردیم و در حدیث سیوم هم نیز فرمود كه ما بین كعبه و آسمان حرمی دیگر نیست و مطالب از اخبار آل محمد علیهم السلام ظاهر می شود كه مردم متحمل شنیدن آنها نیستند و غرض ما در این مقام همین است كه به شهادت اخبار آل محمد (ع) ظاهر شود كه بیت المقدس اشرف مقامات نیست و در بحار نیز از مفضل روایت كرده است از حضرت صادق (ع) در حدیثی مفضل عرض كرد مسجد كوفه قدیم است فرمود بلی آن مصلای انبیاء بوده است و هر آینه به تحقیق كه نماز گذارده است در آن رسول خدا (ص) وقتی كه سیر داده شد به او به سوی آسمان پس عرض كرد به آن حضرت جبرئیل كه یا محمد این مسجد پدرت آدم (ع) است و مصلای انبیاء است پس نازل بشو پس نماز بگذار در آن پس فرود آمد و نماز گذارد در آن بعد جبرئیل بالا برد آن حضرت را به سوی آسمان و در فصل الخطاب از حضرت امیر (ع) روایت شده است كه شد رحال نمی شود مگر به سوی سه مسجد مسجدالحرام و مسجد رسول و مسجد كوفه و نیز آن حضرت در مسجد كوفه بود و مردی آمد عرض كرد به آن حضرت كه اراده مسجد اقصی را دارم فرمود چه اراده كرده به این عرض كرد فضیلت را جعلت فداك فرمود پس راحله خود را بفروش و توشه خود را بخور و نماز بگذار در این مسجد پس بدرستی كه صلوة مكتوبه در آن حجه مبروره ای است و نافله عمره مبروره ای است و بركت از او است بر دوازده میل یمین آن یمن است و یسار آن مكر و در وسطش چشمه ای است از روغن و چشمه از شیر و چشمه از آب كه شراب است از برای مؤمنین و چشمه از آب طاهر از برای مؤمنین از آنجا سیر كرد سفینه نوح و بود در آن نسر و یغوث و یعوق و نماز گذارد در آن هفتاد پیغمبر و هفتاد وصی پیغمبر كه من یكی از آنهایم و اشاره فرمود با دست به سینه ی مقدس خود دعا نكرده است در آن مكروبی به مساله در حاجتی از حوایج مگر اینكه خداوند اجابت كرده او را و فرج برای او از كربت او رسانیده و به حضرت باقر (ع) عرض كردند كه كدام بقعه افضل است بعد از حرم خدا و حرم رسول او فرمود كوفه این است زكیه طاهره در آن است قبور نبیین و مرسلین و غیر مرسلین و اوصیاء صادقین و در آن است مسجد سهل آنچنان مسجدی كه نفرستاده است خدا نبیی مگر آنكه در آن نماز گذارده و در آن ظاهر می شود عدل خدا و در آن می باشد قائم او و قوام بعد از او و این است منازل نبیین و اوصیاء و صالحین عرض می كنم ملاحظه كن كه منزل قائم (ع) و قائمین بعد از او كه حضرت سیدالشهداء است و حضرت امیر و پیغمبر (ص) و ائمه دیگر همه در كوفه است و حضرت صادق (ع) در فضل مسجد سهله فرمود كه آگاه باشید بدرستی كه آن منزل صاحب ما است هر گاه قائم شد به اهل خودش و در حدیث
دیگر فرمود در فضل مسجد سهله كه در آن است بیت ابراهیم كه از آنجا به سوی عمالقه بیرون می رفت و در آن است خانه ادریس كه در آن خیاطت می نمود و در آن است سنگی سبز كه در آن صورة همه ی نبیین است و زیر سنگ طینتی است كه خداوند پیغمبران را از آن خلق فرموده و در آن بود معراج و موضعی از آن فاروق است و آن است گذرگاه مردم و آن از كوفان است و در آن دمیده می شود در صور و به سوی آن است محشر و محشور می شوند از جانب آن هفتاد هزار كه بی حساب داخل جنت می شوند و اخبار بسیار در فضل مسجد پیغمبر (ص) و نماز در آن وارد شده است و از جمیع مساجد بعد از مسجدالحرام اشرف است و اما فضل كربلا كه دیگر فوق این حرفها است حضرت علی بن الحسین (ع) فرمود كه خداوند گرفت زمین كربلا را حرم پیش از آنكه مكه را حرم بگیرد به بیست و چهار هزار سال و فرمود در قول خدای تعالی فحملته فانتبذت به مكانا قضیا فرمود بیرون آمد یعنی مریم (ع) از دمشق تا اینكه به كربلا آمد و وضع حملش شد در موضع قبر حسین (ع) بعد برگشت در همان شب و حضرت باقر (ع) فرمود كه خلق فرمود خداوند كربلا را پیش از آنكه خلق بكند كعبه را به بیست و چهار هزار سال و مقدس و مبارك فرمود پس همیشه پیش از آنكه خداوند خلقت فرماید خلق را مقدس و مبارك بود و همیشه چنین خواهد بود و قرار داد خدا آن را افضل زمینی در بهشت و حضرت صادق (ع) فرمود كه زمین كعبه گفت كیست مثل من و حال اینكه خداوند خانه خود را بر پشت من بنا نهاده و مردم به سوی من می آیند از هر راه دور درازی و قرار داده شدم حرم خدا و محل امن او پس وحی فرمود خداوند به او كه باز بایست و آرام بگیر نیست فضل آنچه فضیلت داده شده تو به آن در آنچه عطا كرده شده است زمین كربلا مگر به منزله سوزنی كه در دریا فرو برند پس از آب دریا بردارد و اگر خاك كربلا نبود تو را فضیلت نمی دادم و اگر آن كسی كه در كربلا مدفون می شود نبود تو را خلق نمی كردم و خلق نمی كردم آنچه را كه به آن افتخار كردی پس قرار و آرام بگیر و ذنبی متواضع و ذلیل و مهین باش و استنكاف مكن و تكبر بر زمین كربلا مجوی و الا مسخ می كنم تو را و به آتش جهنم فرو می اندازم و در حدیث دیگر فرمود كه شوری آب زمزم و تسلط مشركین بر كعبه عقوبت افتخاری است كه بر كربلا و آب فرات كردند خلاصه اخبار بسیار در فضل مساجد ثلثه و كربلا بر بیت المقدس وارد شده است و این تاویلات كه این مرد نموده بیجا است و اگر بنا باشد به قواعد حكمت كه مستنبط از اخبار است بگیریم همان چیزی كه در اخبار بسیار صریحا فرموده اند كه مسكن صاحب الامر (ع) در كوفه است و قائمین بعد از او در آن مقام سكنی دارند اصح است و این است كه قبه كه برای امیرالمؤمنین (ع) نصب می شود یك ركن آن در نجف است و یك ركن در هجر و یك ركن در صنعاء و یك ركن در زمین طیبه كه مدینه طیبه باشد
و اما اخباری كه در فضل عكا از پیغمبر (ص) نقل نموده است ابدا در كتب اخبار ندیده ایم و خود او هم می بینی كه مضمرا نقل كرده و اگر مأخذ صحیحی دست آورده بود هر آینه آن را با آب طلا می نوشت و لفظش هم بنابر این معنی كه حضرات می كنند موافق لغت غلط است زیرا كه اسم بلد معین چنان كه در قاموس می نویسد عكاء است ممدودا و عكه به فتح اول به معنی شدت و حرارت است و ارض عكه یا لیل عكه به معنی بسیار گرم یا شب بسیار گرم است و موافق لغت می توان معنی صحیح هم برای این دو حدیث كرد كه مطلب این باشد كه مؤمن در زمین بسیار گرم یا شب بسیار گرم كه بیتوته كند تخفیف گناهان او می شود زیرا كه شداید دنیا نصیب مؤمن است از جهنم و عكة بضم عین به معنی لرزه تب است و تب نیز از برای مومن تخفیف گناهان است و لفظ رؤیت و دیدن در عربی و فارسی در این مقامات بسیار استعمال می شود چنان كه گفته می شود كه فرضا نبی دیدم كه هرگز ندیده بودم و در كتاب المبین از حضرت صادق (ع) نقل شده است فرمود كه فرمود رسول خدا (ص) كه حمی رسول موت است و زندان خداست در زمین و حرارت آن از جهنم است و آن است حظ هر مؤمن از نار و خوب دردی است حمی عطا می كند هر عضوی را حق آن را از بلاء و خیر نیست در كسی كه مبتلا نمی شود و به درستی كه مؤمن هر گاه تب بكند یك تب گناهان از او می ریزد مثل برگ درخت پس اگر ناله بكند بر فراش خود پس ناله ی او تسبیح است و صیاح او تهلیل و تقلب او در فراش مثل كسی است كه شمشیر در راه خداوند پس اگر اقبال كند كه عبادت كند خدا را در مرضش گناهان او آمرزیده می شود و طوبی از برای او است و تب یك شب كفاره یك سال است به جهت این كه درد آن در جسد یكسال می ماند و آن كفاره است برای پیش و بعد و هر كه یك شب مشتكی بشود و آن را قبول كند و ادای شكر آن را نماید كفاره ی شصت سال آن نمی شود به جهت قبول آن و اداء شكرش و كفاره ی یك سال است به جهت صبرش بر آن و مرض از برای مؤمن تطهیر است و رحمت است و از برای كافر تعذیب است و لعنت و همیشه مؤمن مریض است تا این كه گناه بر او نماند و صداع یك شب همه ی خطایا را فرو می ریزد مگر كبایر انتهی پس ملاحظه كن كه همین دو حدیث هم موافق لغت در مدح عكاء نیست و احتمال كلی می رود كه عكاء را هم كه عكاء گفته اند بمناسبت عیون بقر است كه شیخ اوحد اجل اعلی الله مقامه فرموده است در رساله ی خاقانیه كه عیون بقر را كه از اودیه جهنم است مثل بئر برهوت از راه طیف می دانستم و نمی دانستم كه در كجا است تا از بزرگی از عرب شنیدم كه آن وادی است در ناحیه شام كه ما از دور نزدیك آن می شدیم و آن گودی است كه نمی توان به آن نظر كرد و از برای آن دودی شدیدی است و دودی كه بالا
می رود و در میان ما معروف است كه هر كه اعراض كند و به او غضب كنند می گویند فی سقرو عیون بقر خلاصه پس ملاحظه ماده عكاء كه عكه است محتمل است كه در قرب عیون بقر واقع است پس ببین تفاوت راه از كجاست تا به كجا بر فرض كه منظور از این عكه عكاء باشد و حال اینكه به حسب لغت صحیح نیست احتمال كلی می دهیم كه از مجعولات عامه باشد زیرا كه رویت می كنند از بعضی كتب كه شخصی از عكاء برای او آوردند به جهت فروش و مدتی گذشت و به فروش نرسید تا نزدیك بود فاسد شود پناه به ابوهریره برد و شكوه حال خود را نمود و او تدبیر كرد و حدیث در فضل پیاز عكاء جعل كرد و به پیغمبر (ص) نسبت داد و مردم هجوم كرده پیاز آن شخص را خریدند و نسخه اصل روایت را ندیده ام كه عینا ذكر كنم و لهذا به اشاره اكتفا نمودم و از ابی هریره و امثال او اینگونه اكاذیب هیچ بعد ندارد و در اخبار صحیحه خودمان تصریح و تلویح به افتراهای آنها بر پیغمبر (ص) بسیار شده است پس بعید نیست كه آن دو حدیث هم در همین موقع جعل شده باشد زیرا كه در اخبار صحیحه ما كه در بحار و عوالم و غیر آنها روایت شده ذكری از فضیلت عكاء ابدا ندیده ایم بلكه اسمی از آن ندیده ایم بلی در كتاب یواقیت كه از عامه است در ظهور امام ثانی عشر (ص) از محیی الدین ابن عربی نقل می كند كه آن حضرت ظهور می فرماید وقتی كه زمین پر از ظلم و جور شده باشد و عالم را پر از عدل و داد می كند تا اینكه می گوید اسعد مردم بواسطه او اهل كوفه هستند تقسیم می كند مال را بالسویه و عدل می كند در رعیت تا اینكه می گوید كه فتح می كند مدینه رومیه را به تكبیر با هفتاد هزار نفر از مسلمین از ولد اسحق و حاضر می شود ملحمه عظمی را كه مأدبه خداست بمرج عكا هلاك می كند ظلم و اهلش را و اقامه می كند دین را و می دمد روح را در اسلام عزیز می كند خدا به آن اسلام را بعد از ذلتش و زنده می كند آن را بعد از مرگش و جزیه می گذارد و می خواند به سوی خداوند به شمشیر تا آخر آنچه گفته و باز می گوید كه در مرج عكا مائده ای است الهیه كه خداوند برای سباع و طیور و هوام قرار داده و می گوید از اصحاب امام هم در آن جنگ كشته می شوند خلاصه كه اخبار از عامه و شیعه به این مضامین وارد شده مگر مادبه مرج عكا كه در اخبار ندیده ام مگر مادبه قرقیسا كه در حدیث شریف می فرماید كه طالع می شود مطلعی از آسمان پس ندا می كند كه ای مرغان آسمان و ای سباع زمین بیائید و از گوشت جبارین سیر شوید و در حدیثی می فرماید كه پیش از سفیانی و رایات شام بیرون می آید كسی كه به سوی آل محمد (ع) می خواند نازل می شود ترك بحیره و نازل می شود روم به فلسطین و سبقت می گیرد عبدالله تا اینكه ملاقات كنند دو لشكر به قرقیسا
بر نهر و قتال عظیمی واقع می شود و مراد از نهر نهر فرات است و احتمال می دهم كه كلام محیی الدین هم تعبیر از همین جنگ باشد زیرا كه قرقوس بر وزن قربوس در زبان عرب به معنی زمین سخت ولی بی گیاهی است كه گاه از آن آبی بجوشد محترق خبیث كه گویا قطعه آتشی است و قرقیسا از همین ماده است و عكاء را هم كه دانستی ماده آن كه عكه است به همین معنی است پس احتمال كلی می دهم كه تعبیر از همین جنگ باشد و اینكه بعضی از اصحاب امام هم در آن جنگ كشته می شوند باید از همان كسان باشند كه با آن شخص كه داعی به سوی آل محمد است و در قرقیسا جنگ می كند و الا خود امام علیه السلام موافق ذیل همین حدیث كه ذكر شد هنوز مدتی بعد از این باید ظهور بفرماید و اصحاب خاصه او با اویند و حاجت به این همه زحمت در تطبیق كلام محیی الدین نبود الا اینكه چون غالب آنچه ذكر كرده از مضامین اخباری است كه شیعه و سنی روایت می كنند و این وجه تطبیق موافق معنی قرقوس كه در معیار می كند كمال مناسبت داشته لهذا ذكر شد و اما حدیث كه از عصمت و رجعت نقل كرده در كار این مرد حیرانم زیرا كه پایه اشتباه كاری را به سر حد اعلی گذارده و اگر بنا باشد همه آنچه گفته جواب داده شود كتاب بسیار مفصل می شود چنانكه تا حال شده و مردمان تنبل منتفع نمی شوند باری هر چه خداوند خواسته خیر است پس عرض می كنم كه این حدیث دلالتی بر مطلب او ندارد زیرا كه این همان حدیثی است كه از نزال بن سیره روایت شده و صعصعة بن صوحان از زمان خروج دجال سوال می كند و حضرت می فرماید كه وقت آن را نمی دانم ولی علامات دارد بعد بنا می گذارد از معاصی خلق شمردن تا آنكه می فرماید و لعن آخر هذه الامة اولها تا اینكه می فرماید بعد از ذكر معاصی چند باز و ذم بسیار از مردم فعند ذلك الوحا الوحا ثم العجل العجل خیر المساكن یومئذ بیت المقدس لیاتین علی الناس زمان یتمنی احدهم انه من سكانه بعد اصبغ بن نباته بر می خیزد و از دجال سؤال می كند كه كیست و حضرت اسم و وصف و خروج او را از اصفهان بیان می فرماید تا آنكه می فرماید یقتله الله عزوجل بالشام علی عقبه تعرف بعقبة افیق لثلاث ساعات من یوم الجمعة علی ید من یصلی عیسی بن مریم خلفه الا ان بعد ذلك الطامة الكبری قلنا و ما ذلك یا امیرالمؤمنین قال خروج دابة الارض من عند الصفا تا اینكه فرمود ثم ترفع الدابة راسها فیریها من بین الخافقین به اذن الله تعالی عزوجل و ذلك بعد طلوع الشمس من مغربها تا آخر حدیث شریف و مراد از دابة الأرض به شهادت اخبار بسیار خود حضرت امیر (ع) است كه رجعت می فرماید عرض می كنم كه در حدیث دیگر وارد شده است از حضرت امیر (ع) در كتاب المبین از مجموع رایق روایت شده كه دجال
پیش از امام (ع) خروج می كند و از اصفهان چهل روز می آید تا به دمشق و قصری برای او بنا می شود و پنجاه روز در دمشق می ماند و از آن طرف امام (ع) ظاهر شده است و در حرم خدا با عیسی بن مریم ملاقات می كنند تا آنكه با هم می آیند به بیت المقدس و بر آن سنگی كه رسول خدا از آن بالا می رفت می نشینند و كتابی به دجال می نویسند و او را تحذیر و انذار می كنند و او تمرد می كند پس جنگ می كنند و جماعت بسیار از اتباع او كشته و به صیحه جبرئیل هلاك می شوند و خود او فرار كرده به طبریه می رود و امام (ع) از پی او می رود و باز دجال منهزم می شود و به دمشق بر می گردد كه متحصن بشود و امام (ع) ملحق به او می شود و او را بعد از دعوت به اسلام و قبول نكردن او در نزد باب فرار پس به قتل می رساند و تمام قشون او را نیز می كشد تمام شد حاصل فقره حدیث حال ملاحظه كن و دو حدیث را كه هر دو از حضرت امیر (ع) است با هم بسنج پس ببین كه اینكه فرموده اند كه خیر المساكن یومئذ بیت المقدس این در چه وقت است وقتی است كه امام (ع) هنوز ظهور نفرموده بلكه دجال هم از حدیث معلوم نیست كه همان اولی كه معاصی مردم زیاد می شود باید بیاید بلكه سنت خداوند بر امهال و استدراج است و بسا سالها بگذرد بر این حال كه دجال نیاید و امام (ع) هم تشریف نیاورد در حال زیاد شدن معاصی مردم فرموده اند كه بیت المقدس بهترین مسكنها است و جماعتی هم از دوستان اهل بیت سلام الله در آن جبال بوده اند مثل اهل جبل عامل و در حدیث شریف مدح ایشان را فرموده اند و فرموده اند كه میانه ایشان جماعتی هستند كه انتظار می كشند والله یحب المنتظرین و معلوم است كه مراد انتظار ظهور امام (ع) است خلاصه پس خیرالمساكن یومئذ یعنی در حال غیبت امام (ع) و اما در حال ظهور مسكن حضرت در كوفه است و سایر ائمه هم نیز موافق حدیث شریف در كوفه خواهند بود و اما استدلالات دیگرش كه معلوم است كه مناسبتی ندارد و استدلالاتی كه از بیان كرده دیگر متناسب این است كه اتباع میرزا یحیای ازل جواب بدهند و در نزد مسلمین محل اعتنا نیست باقی ماند آیات و اخباری كه دلالت می كند بر اینكه بیت المقدس ارض محشر است عرض می كنم اما آیه سوره حشر كه اول الحشر بطور اختلاف تفسیر شده بعضی گفته اند بیرون رفتن بنی النضیر از مدینه اول حشر اهل ذمه بود از جزیره عرب یعنی اول بیرون كردن ایشان و بعد اخوان ایشان از یهود خارج شدند و بعضی گفته اند جلاء وطن آنها اول حشر یهود بود بسوی شام بعد محشور می شوند مردم روز قیامت به سوی زمین شام و از ابن عباس روایت شده است كه پیغمبر (ص) فرمود به ایشان كه بیرون بروید عرض كردند كجا برویم فرمود به سوی زمین محشر و اما
آنچه مصنف از معصوم درایت می كند كه فرمودند رجعت هم در بر شام است از اخبار آل محمد (ع) دیده ام ولی در تفاسیر ذكر می كنند و مولای من اعلی الله مقامه همه ذكر فرموده است اما به این كه مراد از اول حشر اول جلاء ایشان است به سوی شام و آخر حشرشان هم به سوی آن است در رجعت دلالت این كلام غیر از آن است كه او روایت كرده و اما آنچه از قمی روایت كرده بلی در برهان قمی روایت كرده كه زجرة نفخه ثانیه است در صور و ساهره موضعی است به شام نزد بیت المقدس و از حضرت صادق (ع) روایت كرده است در حدیثی در تفسیر تلك اذا كرة خاسرة گاه برگشتند به سوی دنیا و خونهای خود را بتوانستند بگیرند بعد عرض شد فانما هی واحدة فاذاهم بالساهرة مراد چیست فرمود هر گاه انتقام كشیده شد از ایشان بدان مردند باقی می مانند ارواح ساهره كه نه خواب می روند و نه می میرند و در حدیث دیگر از علی بن ابراهیم قمی از حضرت باقر (ع) كه ساهرة زمین است بودند در قبور پس همین شنیدند زجرة را بیرون آمدند از قبورشان پس مستوی شدند بر زمین عرض كنم كه تعارضی در اخبار نیست و همه این معانی مراد است اما به این آسانی كه مصنف خیال كرده است و مثل بازیچه اطفال كه پادشاه بازی می كنند درست آورده نیست و هیهات كه وعده های خداوند عاقبتش به این سستی باشد و اولا بدان كه اخبار داله بر این مطلب متعدد است از جمله حدیثی است كه در بحار از پیغمبر (ص) روایت نموده كه جبرئیل مرا برد و سوال كرد كه می دانی كجائی تو گفتم نه ای جبرئیل پس گفت این بیت المقدس است بیت الله اقصی در آن است محشر و منشر و نیز در حدیث دیگر است از عبدالرحمن بن غنم همینكه پیغمبر (ص) به كوه شرقی بیت المقدس رسید باد گرمی یافت و صدائی شنید فرمود به جبرئیل این باد كه می یابم چیست و این صدا كه می شنوم چیست عرض كرد كه این جهنم است پیغمبر (ص) فرمود اعوذ بالله من جهنم بعد باد طیبی از دست راست خود یافت و صوتی شنید فرمود این باد كه می یابم و این صدا كه می شنوم چیست جبرئیل عرض كرد كه این جنت است حضرت فرمود اسال الله الجنة و نظیر همین اخبار در باب كوفه وارد شده از جمله حدیثی كه گذشت و در فصل الخطاب در حدیث دیگر از حضرت صادق (ع) در باب نماز پیغمبر (ص) در مسجد كوفه در شب معراج فرمود كه راست آن روضه ای است از ریاض جنت و وسطان روضه ای است از ریاض جنت و مؤخران روضه ای است از ریاض جنت و در باب وادی السلام هم كه اخبار بسیار وارد شده و مصنف اشاره به آنها نموده و تاویل نموده است و نمی دانم جهت چیست كه تاویل و ظاهر بسته به ملاحظه صرفه است در باب شام كه آنها را
محبوس در عكاء نموده اند بظاهر می میرد و در باب وادی السلام كه خداوند آنها را از آنجا راند تاویل می كنند كه قبور من والاه قبره و لفظ خبر نظرم می آید كه قلوب من والاه قبره است ولی بالفعل حاضر نیست كه ملاحظه شود علی ایحال انسان وقتی كه تابع رای خود است هر چه می خواهد می گوید ولی وقتی كه مطیع است باید همه جا رویه اطاعت را داشته باشد خلاصه و شرح این مطلب را به تفصیل نمی توان داد و همین قدر بطور اجمال و اشاره بیانی می كنیم و از ظواهر كتاب و سنت هم به حول و قوه خداوند تجاوز نمی كنیم و می گوئیم اگر چه در این اخبار و اخبار دیگر وارد شده است كه حشر در نزد صخره بیت المقدس است یا در كوفه است ولی مراد از این فرمایشات نه این بیت المقدس ظاهری است و نه این كوفه ظاهری و نه عالم محشر این دنیا است بلكه خداوند همین كه می خواهد محشور بفرماید خلایق را زمین و آسمان را بالتمام تغییر می دهد و خلقتی می كند كه زوال و فنا در آن راه بر نباشد زیرا كه خلق را از برای بقاء و دوام خلقت فرموده است چنانكه در احادیث متعدده وارد شده است و این زمین و آسمان كه دایم در تغییر و انقلاب هستند قابل بقاء و دوام نیستند زیرا كه هر چه تغییرپذیر است یك وقتی فانی خواهد شد و به همین دلیل كه شبهه در آن راه بر نیست امام (ع) ثابت فرمود كه تغییر در خداوند راه بر نیست زیرا كه تغییر منجر به فناء است و این مطلب واضح است به جهت اینكه وجود هر چیزی به همان صورتی است كه خداوند او را بر آن صورت خلقت فرموده و بعد از آنكه تغییر در آن صورت راه بر شد تا آنكه آن را از صورت اول انداخت وجود آن چیز باطل می شود مثل اینكه در همه ی موالید بلكه بسائط این ملك این مطلب را ملاحظه می كنی كه دایم در تغییر و تبدیل و فنا و زوال است پس خلق را كه خداوند از برای بقا خلقت فرموده لا محاله باید آنها را خلقتی قرار دهد كه تغییرپذیر و معرض حوادث دیگر نباشند و البته در این حال مكان و زمانی هم مناسب خود می خواهند زیرا كه این زمین و آسمان كه ملاحظه می كنی كه خودشان دایم در تغییر هستند البته باعث تغییر موالید هم می شوند به جهت اینكه هر روز اثری غیر از سابق از آنها بروز می كند و هر قدر كه مولود دنیوی معتدل و متین و محكم بشود به واسطه توارد حوادث مختلفه آخر فاسد می شود ولو اینكه در صورت اعتدال طول عمرش زیادتر بشود مثل اینكه دوام طلا از آهن به درجات بیشتر است اما معذلك طلا هم در این دنیا فاسد می شود و از برای هر چیزی اجلی است و از این گذشته كه در این عالم اعراض همچو ماده كه از آن مولودی ساخته بشود كه همیشه باقی باشد نیست و اگر چه معاد جسمانی است بالضرورة اما حقیقة این اجسام است كه معرض عوارض نیست و این است مقصود از آنچه در اخبار فرموده اند كه تراب روحانیین در این خاك مثل سحاله طلاست در دكان زرگر كه همینكه
آن خاك و خاكستر را شست و شو داد و زایل شد طلا برای او باقی می ماند خلاصه مطلب این است كه برای یوم حشر این زمین و آسمان را تبدیل می كنند و آنها را پاك و پاكیزه از اعراض می كنند و این است كه خداوند فرموده یوم تبدل الأرض غیر الأرض والسموات یعنی روزی كه تبدیل می شود زمین به غیر این زمین و آسمانها به غیر این آسمانها و در حدیث فرمودند كه بدل می شود زمین بنانی بسیار پاك كه مردم می خورند از آن تا اینكه فارغ از حساب بشوند و حضرت علی بن الحسین (ع) در حدیث نفخ صور فرمود بعد امر می كند خداوند آسمانها را پس به حركت در می آیند و می آیند و می روند و امر می كند كه كوهها را پس سیر می كنند و این است قول خداوند یوم تمور السماء مورا و تسیر الجبال سیرا یعنی پهن می شوند و بدل می شود زمین به غیر این زمین یعنی به زمینی كه گناه بر آن نشده است و آن زمین بارزه است كه نیست بر آن كوهها و نه نبات همچنانكه روز اول پهن شده بود و بر می گردد عرش خداوند بر آب هم چنانكه اول بود در حالی كه خداوند مستقل است به عظمت و قدرت خود و از علی بن ابراهیم نقل شده است قول خداوند یوم تكون السماء كالمهل فرمود مثل رصاص و نحاس آب شده هم چنین خوب می شود آسمان و نیز از او در قول خداوند یوم ترجف الارض والجبال یعنی خسف می شوند و كانت الجبال كثیبا مهیلا یعنی مثل ریگ فرو می ریزند و در قول خداوند و یسالونك عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا تری فیها عوجا و لا امتا از علی بن ابراهیم قاع آن چیزی است كه تراب بر او نیست و صفصف آن چیزی است كه نبات بر او نیست خلاصه سخن اینكه به كلی اوضاع عالم دگرگون می شود و سابق از مكاشفات یوحنا هم نقل كرده ایم كه اورشلیم جدید عالم دیگری است و این آسمان و زمین برداشته می شود و آسمان و زمین دیگر می آید و اخبار هم منحصر به این چند حدیث نیست همه آنچه روایت شده در اوضاع محشر و جنت و نار شاهد این است كه وضع دنیا بر می گردد و دنیا آخرت نیست و حضرت امیر (ع) فرمود در جواب سؤال جاثلیق كه دنیا رسم آخرت است و آخرت رسم دنیا است و دنیا آخرت نیست و آخرت دنیا نیست هر گاه روح و جسم از هم جدا شدند بر می گردد هر یكی به آنچه از آن ابتدا شده و از آن خلق شده عرض می كنم كه همین بس است در فرق این دو عالم كه باز حضرت امیر (ع) فرمود كه مرگ مفارقت از دار فناء است و كوچ كردن به سوی دار بقاء حال خودت انصاف بده كه این همه فرمایشات كه از خداوند و انبیاء و اولیاء رسیده كه اوضاع عالم به كلی باید منقلب شود همه اینها به همین سخنان واهی شما می گذرد و چه انقلابی در عالم حاصل شده و چه وضع پیش آمده كه سابق نبوده است همین كثرات است كه از قدیم بوده و حال هم هست همین مرور ایام است كه از پیش بوده
و حال هم هست و امام (ع) در صفت جهنم و خلود اهلش می فرماید كه مدتی ندارد كه فانی بشود و اجلی ندارد كه سرآید خلاصه و همین مرگ است كه به منزله قلاده در گردن بنی آدم هست و دست از احدی بر نمی دارد و در قیامت باید مرگ را ذبح كنند و این خرافات و تاویلات فاسده كه حیوة به ایمان است یا به علم و غیر اینها مثمرثمری نیست مگر سابق بر اینها نبوده و حال هم مثل سابق بالفرض كه افراد اهل علم بیشتر باشند در باقی چه می گوئی به هر حال كه آن كسی كه می خواهد این عالم فانی را عالم بقاء بگیرد محتاج به جواب مجیبی نیست و گردش روزگار خود جواب او را می دهد و او را فانی می كند پس اورشلیم جدید و صخره بیت المقدس یا وادی السلم و كوفه و غیر اینها كه در اخبار رسیده است كه حشر خلایق آنجا است همه صحیح است ولی حقیقت اینها منظور است كه عالم بقا باشد كه آن را به هر اسم كه بخوانند صحیح است مثل اینكه میوه بهشت را به هر اسم كه بخوانند صحیح است و گاه هم ملاحظه مرتبه ها و مواقف قیامت را می كنند كه پنجاه موقف برای این است و اختلاف اسمها به ملاحظه اختلاف موقفها است چنانكه در حدیث شریف عرض كردند به حضرت امیر (ع) كه اختلاف آیات قرآن برای ما اسباب شبهه است فرمود چه اختلاف عرض كردند یكجا می فرماید تكلم می كنند یكجا می فرماید تكلم نمی كنند یكجا حال دیگر می فرماید و هكذا اینها با هم چگونه درست می آید فرمود كه اینها هر یكی شرح حال موقفی از مواقف قیامت است و اختلاف در كلام خدا نیست و هم چنین است امر در این مقام كه یك جا به اسم صخره بیت المقدس می خوانند یك جا به اسم كوفه یك جا چیز دیگر همه صحیح است و درست و اینها موقفها است و كلیة امور آخرت به خیالات ناقصه ی ما درست نمی آید و موافق وضع این دنیا هم نیست اگر چه آخرت هم در همین عالم است و خارج این عالم ملك دیگر نیست اما معذلك در همین عالم اعراضش مال اسفل مقام او است و حقیقتش بالاست چون آبی كه آن را بزنند و كف كند و اعراض و اشكال غریبه در آن حادث شود همینكه دست از زدن آن برداشتند آبی می شود صاف و ته نما و همان آب اول است و این مثلی است تقریبی به هرحال كه حیف این مطالب است كه در این مقام ذكر بشود ولی الحمدلله مدارك این جماعت چنان منجمد است كه درك نمی كنند و مثل این است كه با دیوار سخن گفته باشیم لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها و لهم قلوب لا یفقهون بها و غرض ما هم فهمانیدن آنها نیست بلكه غرض تنبیه ابناء جنس خودمان است كه گول این مزخرفات را نخورند و امر خداوند را به این سستی نگیرند كه هیچ فرقی در وضع پیش با اوضاعی كه وعده داده اند نباشد مگر اختلاف اسم و پیغمبر فرمود كه زائد یعنی آن كسی كه او را در طلب كلاء می فرستند دروغ به اهلش نمی گوید و انشدك بالله كدام دروغ از این بالاتر است كه تمام اوضاع این زمان با سابق بر یك نسق باشد
و یكی را دار بقاء یكی را مثلا نعمت بخوانند و یكی را بلا و یكی را دار عذاب بخوانند و یكی را امهال و استدراج و هكذا سایر آنچه فرموده اند و معذلك هر چه از هر جهت با كمال دقت نظر می كنیم سوای اختلاف اسمی بی مناسبت نباشد باری این مطالب تمام شدن ندارد ولی منظور ما اختصار است.