کد مطلب:321330 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

جواب
هوش از سر انسان می رود كه پایه اشتباه كاری را تا به چه درجه گذارده و به چه كلمات كه ابدا دلالتی بر مقصود او ندارد و خود را خوشحال كرده است و نقلی نیست امید است كه رفع اشتباه هم بشود مشروط به اینكه نظر كنندگان واقعا طالب دین باشند و به دقت در آنچه می گوئیم نظر كنند و اگر به این قناعت ندارند به اصل كتب رجوع نمایند و صدق سخنان ما را دریابند پس بدانكه حضرت دانیال علی نبینا و آله و علیه السلم در زمان حضرت داود (ع) بود چنانكه از بحار ظاهر می شود كه از كلینی ره روایت كرده از حضرت باقر (ع) كه خداوند به حضرت داود (ع) وحی فرمود كه به بنده ام دانیال بگو كه سه مرتبه معصیت مرا كردی آمرزیدم اگر مرتبه ی چهارم معصیت كردی نمی آمرزم و آن حضرت تبلیغ نمود و دانیال سحر برخواسته مناجات نمود و عرض كرد به عزت و جلال تو كه اگر حفظم نكنی باز هم معصیت می كنم تمام شد حاصل خبر پس آن حضرت در زمان حضرت داود بوده است و پیش از داود هم مدتی بوده چنانكه موافق فصول اول كتاب دانیال آن حضرت از زمانی كه بخت النصر بر بیت المقدس غالب آمده و جماعتی را باسیری برد به بابل من جمله دانیال بود و در بخت النصر اختلاف بسیار است كه آیا در چه زمان بوده حتی محل اختلاف است كه آیا آنكه بنی اسرائیل را برای خون یحیی كشت او است یا دیگری و در بحار از ابن اثیر در كامل نقل نموده كه صحیح این است كه بخت النصر همان است كه بعد از قتل شعیا بر بنی اسرائیل غالب آمد و فصول اول كتاب دانیال هم شاهد همین است خلاصه و بعد از آنكه این مطلب را دانستی حال عرض می كنم اگر فصول سابقه كتاب دانیال را ملاحظه كنی خواهی یافت كه همه این اخبار از همان گرفتاریهای بنی اسرائیل كه بعد از یوشع بن نون (ع) و بعد از قتل شعیا (ع) بر ایشان رو داد و ظهور موعود بر خواستن داود (ع) است و ما اگر بخواهیم همه آنها را ذكر كنیم سخن بطول می انجامد ولی
اشاره به مضامین فصل یازدهم هم باید كرد تا آنكه حل اشكال این فصل بشود پس بدانكه در فصل یازدهم ذكر جنگها كه میانه سلوك جنوب با سلوك شمال واقع می شده است و مراد از ملك جنوب در این فصل ملك مصر و حوالی آن است زیرا كه در اوایل همین فصل 11 و اواخر آن قرینه این هست كه جنوب در این مقام مراد مصر است چنانكه در آیه هفتم است كه در جایش یعنی ملك جنوب و دختر او در جایش شاخه از ریشه هایش برپا خواهد ایستاد و با لشكری آمده به قلعه های ملك شمالی داخل خواهد شد و با آنها كارسازی كرده غالب خواهد آمد و نیز خدایان و سروران آن و الات پسندیده ایشان از نقره و طلا را اسیروار به مصر خواهد برد تا آخر آنچه ظاهر در همین است و چون این را دانستی بدانكه در بحار از ابن اثیر در كامل نقل كرده است كه بعد از آنكه تابوت از بنی اسرائیل گرفته شد بعد از آن هیچ سلطانی را ملاقات نمی كردند مگر اینكه خائف بودند پس جالوت قصد ایشان را كرد و او ملك كنعانیین بود و ملك او مابین مصر و فلسطین بود پس ظفر یافت بر بنی اسرائیل و جزیه بر ایشان گذارد و توریة را از ایشان گرفت پس خواندند خدا را كه نبیی بر ایشان بفرستد كه مقاتله بكنند با جالوت خلاصه غرض این است كه مراد از ملك جنوب در اینجا جالوت است كه از آن سمت آمده و در آخر همین فصل یازدهم است كه در زمان آخرین ملك جنوب بر او هجوم خواهد آورد و ملك شمال با عراده ها و سواران و كشتیهای بسیاری مانند گردباد بر او خواهد آمد تا آنكه ذكر فتح ملك شمال و تسلط بر مصر و غارت آن را می كند و مراجعت نمودن به شام و قصر خود را میان دریا و كوه مقدس زیبا بپا خواهد داشت و ظاهر از این ترتیبات این است كه مراد از ملك شمال طالوت است كه خداوند او را بر بنی اسرائیل سلطان كرد و حضرت داود نصرت او را فرمود و ملك جنوبی را كه جالوت بود هلاك فرمود بعد در فصل دوازدهم بلافاصله می فرماید در آن وقت سرور بزرگ میكائیلی كه از جانب پسران قومت قایم است خواهد ایستاد و این سرور بزرگ محتمل است كه مراد خود طالوت باشد و محتمل هم هست كه حضرت داود باشد زیرا كه بعد از كشتن جالوت بنی اسرائیل اقبال به آن حضرت نموده و طالوت هم دختر خود را به آن حضرت داد و سلطنت مال آن حضرت بود و طالوت و داود هر دو از بنی اسرائیل بودند كه آنها را پسران قوم خواند پس این مدت هزار و دویست و نود روز یا سیصد و سی پنج روز مدت میانه رؤیای دانیال است تا وقوع این امر و زمان رفع شدن قربانی دائمی و نصب شدن مكروهات مخربی همان است كه در فصل یازدهم در آیه ی سی و یكم فرموده است و از طرف
او لشكرها خواهند ایستاد و پناه گاه مقام مقدس را پلید نموده قربانیهای دائمی را دفع خواهند كرد و مكروهات مخربی را بر پا خواهند نمود خلاصه آنچه از ملاحظه این فصول بر می آید این است كه مراد ظهور طالوت و داود است كه فساد را بر می دارند و سابق بر این هم كه از صریح فصل یازدهم كتاب اشعیا و فصل سی و سیوم كتاب یرمیاه این مطلب را ثابت و محقق كرده ایم كه مراد از این فرمایشات اخبار از ظهور داود و سلیمان علیهماالسلام است كه به اسم و رسم و نسب از آنها خبر داده اند كه بعد از این حوادث بر می خیزند پس دیگر جای شبهه نیست و باز می گوئیم كه همین فصل دوازدهم دانیال كه نقل شده اگرچه در بعضی كلمات با نسخه كه نزد من موجود است از كتاب دانیال اندك تفاوتی داشت ولی چون مضر به مطلب نبود چندان متعرض نشده غرض این است كه در همین عبارات ملاحظه كن ببین انجام این حوادث را از چه زمان خواسته است آیا هیچ اشاره در این مقام به بعثت خاتم (ص) هست كه انجام حوادث را از بعثت یا هجرت تا آخر خواسته باشد مگر هر جا هر لفظ كه ذكر شد این را در هر مقام می توان معنی كرد دانیال در این مقام سؤال از حوادثی كه در زمان او پدید می شده كرده است و انجام آنها را هزار و دویست و نود روز معین كرده اند تو حالا به هوس بدون هیچ شاهد و بینه حمل می كنی بر طول مدت از هجرت تا این زمان آن هم نه از هجرت بلكه از زمان عمر كه بعد از هجرت بود و اقلا پانزده سال تفاوت حسنات است و ملاحظه كن كه رفع قربانی دائمی و نصب شدن اوضاع مخربی در آن زمان اول فساد بوده است زیرا كه شرع توریة بر آن بوده و می بایست به آن عمل نمایند و رفع شدن آن جایز نبود ولی بعد از بعثت پیغمبر (ص) كه شرع توریة منسوخ شده رفع شدن آنها فساد نیست بلكه اصلاح است و اگر چه عمر در هر حال مفسد بوده اما این امور به دستورالعمل حضرت امیر (ع) واقع می شده و بنابر همین بوده است كه همه ی این احكام برچیده و منسوخ شود پس نظر به نوع اسلام اینها فساد نبوده است و می بایست همین طور بشود و از وضع بیان این شخص معلوم است كه بعد از هزار و دویست و نود سال كه اینها به شام رفته اند باز تشیید امر یهود كرده و شرع آنها را بر اسلام ترجیح داده است خلاصه چه بگویم در فساد این كلمات و كجاست گوش شنوائی كه بشنود و نمی دانم اقرار به این داری كه دانیال پیغمبر خدا بوده است و مخالفت امر پروردگار را نمی كند و اگر نسبت عصیانی به ایشان داده شود مراد ترك اولی است چنانكه محقق است و فاش نمودن سر پروردگار از برای پیغمبر معصیت بزرگ خواهد بود و در این فصل خداوند حكم فرموده كه كلمات را تا انجام كار مخفی دار پس اگر این كلمات صحیح است و از پیغمبر خداست البته بعد از انجام كار و گذشتن این وقایع ابراز داده و سبقت نگرفته زیرا كه سر خدا را فاش نمی كند و معصوم
فرمود من اداع سرنا كمن قتلنا قتل عمدلا قتل خطاء پس اگر صحیح است معلوم است كه دخلی به وقایع آخرالزمان ندارد زیرا كه بدیهی است كه ابراز این مطالب بسا از دو هزار سال بگذرد كه قبل از این بوده و اگر صحیح نیست كه محل اعتماد و استدلال هم نیست پس ملتفت نكته باش و نیز اینكه گفته كه هر روزی یكسال است به چه دلیل مگر عقوبت بنی اسرائیل كه عوض هر یك روز یكسال شده حكما باید در این مقام هم اینطور بشود چه ملازمت میانه این دو است مقصود این است كه یك حرفی زده بشود اعم از اینكه صحیح باشد یا نباشد و اما فقره كتاب خرقیل كه به كلی مفاد آن بر عكس است كه می فرماید بار گناه خاندان یهوداه را چهل روز بكش هر روزی به جای سال به تو دادم و مطلب این است كه عوض چهل سال معصیت آنها تو چهل روز مبتلا باش پس این بر عكس مراد است بنابراین هزار و دویست و نود روز كه چهل و سه ماه تقریبا می شود و سه سال و هفت ماه است باید مراد به این قاعده سه روز و چهارده ساعت بشود زیرا كه سالش یك روز باید بشود پس این خرافات چه چیز است كه می سرائی در هر جا باید ملاحظه كرد و دید كه چه مقصود دارند نه اینكه هر چه به زبان جاری شد گفت یك منصف خدا ترس می خواهم كه به دقت در كلمات او و عرضهای من نظر كند و ببیند كه حق كدام است و باطل كدام.