کد مطلب:321336 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

جواب
اما در باب موت مطلب از آن چه بیان كردیم ظاهر شد و اما در باب آن كه روایت كرده اذا قام القائم قامت القیمة عجالة كه همچو عبارتی از اخبار نظرم نیست و ظاهر این است كه خواسته نقل به معنی كند و به این لفظ گفته و تعبیر درست نیاورده و در اخبار بسیار است كه قیامت و ساعت و یوم دین و غیر این ها را به قیام قائم تفسیر فرموده اند و در این مطلب شبهه نیست ولی این تفسیرات دلیل این نیست كه قیامت و ساعت منحصر است به یوم قیام قائم بلكه دلیل این است كه از برای قیامت دو معنی است بلكه سه معنی است كه قیام قائم (ع) باشد و رجعت و قیامت به معنی اخص و اگر بنا باشد كه یك معنی از برای آیه كردند منحصر در همان معنی باشد پس علم همه چیز در این قرآن به این كوچكی چگونه گذارده شده است نیست این مگر از این جهت كه از برای هر آیه معانی بسیار هست و اثبات یك معنی نفی معانی دیگر را نمی كند و این است كه در بحار از حضرت صادق (ع) نقل كرده كه فرمود قرآن بر هفت حرف نازل شده و ادنی چیزی كه برای امام است این كه به هفت وجه فتوی دهد و حضرت باقر (ع) فرمود كه از برای كتاب خدا ظاهری است و باطنی و معنی های چند و حضرت امیر (ع) فرمود كه تأویل هر حرفی از قرآن بر چند وجه است و در اخبار متعدد است كه از برای قرآن باطنی است و باطن باطنی و ظاهری و ظاهر ظاهری خلاصه پس اگر ساعت و قیامت را به قیام قائم تفسیر فرموده اند
دلیل این نیست كه از برای آنها معنی دیگر نیست و باید در اخبار خودشان ملاحظه كرد و همانطور كه او گفته تفتیش كنید كه گمراه نشوید ما هم به اخوان خود می گوئیم كه تفتیش بكنید كه گمراه نشوید در برهان روایت كرده است از حضرت صادق (ع) كه فرمود ایام كه مرجوه است سه روز است یوم قیام قائم علیه السلام و یوم كره و یوم قیامت عرض می كنم پس ببین كه میانه ی این سه روز فرق گذارده و از هم جدا فرموده اند و در حدیث مفضل بعد از آن كه حضرت صادق (ع) تفصیل زنده كردن عمر و ابوبكر و قصاص از آن ها را فرمود مفضل عرض كرد كه ای سید من این آخر عذاب آن دو است فرمود هیهات ای مفضل به خدا قسم هر آینه رد كرده می شوندآن دو و حاضر می شوند البته البته سید اكبر محمد رسول خدا (ص) و صدیق اكبر امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و ائمه علیهم السلام و مؤمنین ماحضین و كفار ماحضین و هر آینه قصاص كرده می شود از آن دو از برای جمیعشان حتی آن كه هر روز و شبی هزار مرتبه كشته می شوند و رد كرده می شوند به آنچه پرورنده آنها خواسته پس ببین كه ذكر قیام قائم و رجعت و قیامت هر سه جدا از یكدیگر شده است و در عوالم از تفسیر نعمانی نقل كرده است از امیرالمؤمنین (ع) كه فرمود و اما رد بر كسی كه انكار رجعت نموده است پس قول خدای عزوجل و یوم نحشر من كل امة فوجا ممن یكذب بایاتنا فهم یوزعون یعنی به سوی دنیا و اما معنی حشر آخرت است پس قول خدای عزوجل است و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا و حاصل دو آیه این است كه در باب رجعت می فرماید كه آن روزی كه از هر امتی فوجی را محشور می كنیم و فوج بعض مراد است و آیة قیامت این است كه می فرماید محشور كردیم ایشان را و ترك نكردیم از ایشان احدی را پس كل محشور می شوند در قیامت خلاصه و باز فرمود امام (ع) و حرام علی قریة اهلكناها انهم لا یرجعون یعنی در رجعت حرام است بر اهل قریه كه هلاك شده اند این كه برگردند و برای این ها رجعت نیست و اما در قیامت پس ایشان رجعت می كنند و مثل قول خدای تعالی و اذا اخذ الله میثاق النبیین لما اتیتكم من كتاب و حكمة ثم جآءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه قال ءاقررتم و این نیست مگر در رجعت مترجم گوید كه چون نصر در مقامی است كه از برای اعداء قوت و قدرتی باشد و در قیامت چنین نیست ولی در دنیا است كه اعدا غلبه پیدا می كنند پس باید انبیاء خدا به دنیا برگردند و نصرت خاتم انبیاء را بكنند و باز آیات دیگر ذكر فرمود از وعده هائی كه خداوند به ایشان فرمود كه ایشان را در زمین خلیفه فرماید و فرمود كه همه ی اینها در رجعت است و نیز ذكر جماعتی از راجعین سابق فرمود خلاصه مطلب این است كه به این اصرار اثبات می فرماید حضرت امیر (ع) كه رجعت غیر از قیامت است و آن روز دیگر است و این روز دیگر حالا این جماعت از میان درآمده مطالب فهم
شده اند و همه این ایام را به همین امروز می خواهند تأویل كنند و نیز از حضرت باقر (ع) روایت كرده است در شرح فرمایش حضرت امیر (ع) كه فرمود علی یدی تقوم الساعة فرمود یعنی رجعت پیش از قیامت خداوند نصرت می كند به من و به ذریه ی من و مؤمنین را و نیز عرض كردند به حضرت امیر (ع) كه آیا حیاتی پیش از قیامت هست و بعد از آن مرگ فرمود بلی و از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت كرده كه فرمودند هر قریه كه هلاك كرد خدا اهل آن را به عذاب برنمی گردند در رجعت پس این آیه از اعظم دلالت است در رجعت زیرا كه احدی از اهل اسلام انكار ندارد كه كل مردم برمی گردند به سوی قیامت آن كه هلاك شده و آن كه هلاك نشده پس قول خدای تعالی لا یرجعون قصد فرموده است رجعت را پس اما به سوی روز قیامت برمی گردند تا این كه داخل آتش بشوند خلاصه كه اگر صد حدیث بخواهیم نقل كنیم كه دلالت كند بر این كه قیامت غیر از رجعت است و قیام قائم (ع) مقدمه ی رجعت است میسر است و در بحار و عوالم موجود الا این كه ذكر همه موجب اطناب است و همین چند حدیث كافی است خاصه كه مشحون به آیات قرآن است و خداوند فرموده و لنذیقنهم من العذب الأدنی دون العذاب الاكبر كه عذاب ادنی در رجعت است و عذاب اكبر در قیامت است چنان كه در اخبار فرموده اند و در حدیث ابن سلام است كه عرض كرد به رسول خدا (ص) كه خبر بده مرا از دنیا كه چرا اسمش را دنیا گفتند فرمود ای ابن سلام به جهت این كه دنیا خلق شده است از دون آخرت و اگر با آخرت خلق شده بود فانی نمی شد هم چنان كه فانی نمی شود آخرت تا این كه عرض كرد كه آخرت چرا اسمش آخرت شد فرمود به جهت این كه آن متأخر است از دنیا و بعد از دنیا است وصف كرده نمی شود سال های آن و احصا نمی شود ایام آن و نمی میرد ساكن آن عرض می كنم پس ملاحظه كن و انصاف بده كه نه وقتشان یكی است و نه وصفشان یكی است و باز عرض كرد كه خبر بده كه مرا از شیئ كه لا شیئ است و شیئ كه بعض شیئ است و شیئ كه فانی نمی شود از او شیئ فرمود اما شیئ كه لا شیئ است این دنیا است كه نعیمش می رود و ساكنش می میرد و ضوئش خاموش می شود و اما شئ بعض شئ وقوف خلائق است در صعید واحد پس آن شئ بعض شئ است و اما شیئ كه فانی نمی شود از آن شئ پس جنت و نار است كه فانی نمی شود از جنت نعیمش و كم نمی شود از نار و عذابش پس هر كه از بندگان بگوید كه نعیم جنت فانی می شود یا عذاب خدا منقضی می شود پس آن كافر است به خدا در هر چیزی خلاصه پس بر فرض كه لفظ قیامت و ساعت بر هر دو استعمال شده باشد یا بر هر سه دلیل اتحاد آن ها نیست چنان كه عرب لفظ عین را بر چشم و چشمه و طلا و كاسه ی زانو و غیر این ها استعمال می كند آیا این استعمال دلیل یكی بودن این ها است
نه والله كه نیست این قول سوای خبط و قصد اضلال مردم و اما استدلالی كه به آیه ی شریفه كما بداكم تعودون كرده و گفته است كه چرا علماء اعلام آن را از ظاهر بیرون می برند و به موهوم تفسیر می كنند كه اسباب انكار شود می گوئیم در حقیقت تماشائی است كه با آن همه اظهار فضل و علم كه می گوید ظهور شده و ابواب علوم برای ما مفتوح شده است و همه ی آن حقایقی را كه علمای اعلام شرح نموده اند موهوم خوانده و این معانی كه خود می كند و دیده ای و خواهی دید كه هر كس ادنی مسكه داشته باشد می فهمد كه این ها خرافات است این ها را حقیقت پنداشته و حیف كه نمی توان در این مقام درست تحقیق مسائل را نمود و الا می دیدی كه موهوم سخنان او است یا بیانات علما خلاصه غرض او این است كه به همین قسم كه در این عالم اعراض ملاحظه می كنی كه خداوند خلایق را از این عناصر به طریق معلوم كه خوردن غذا و حصول نطفه در اصلاب و ترائب و اجتماع آن دو در ارحام باشد ابتدا فرموده و به همین قاعده نیز برمی گرداند یعنی باز می گیرد از هیمن عناصر و به هان قاعده ی روز اول خلقت می فرماید و همان ارواح معینه در این ابدان جلوه می كند چنان كه بعد می گوید و سخن ما هم در آن مقام انشاءالله خواهد آمد خلاصه و دلیل او بر این همین است كه فرموده هانطور كه ابتدا فرموده شما را برمی گردید و گمان كرده حقیقت مراد را فهمیده و ما بر سبیل مثل می گوئیم كه اگر از شخص فلسفی نسخه ای دست آوردی كه نوشته باشد كه هر گاه تدبیر روح و نفس و جسد معین را به فلان قسم نمودی و آن ها را تطهیر و تعدیل كردی و به فلان قاعده و میزان تركیب نمودی كسیری حاصل می شود كه قطره ی او بر قنطار طرح می رود و جمله را ذهب كامل می كند و تو بگیری آن نسخه را و از روی همان چه نوشته به معانی كه خود از او فهمیده با كمال دقت عمل كنی همین كه عمل تمام شد نتیجه آن طوری كه او گفته حاصل نشود بلكه قطره ای از آن قطره مثل خود را هم صنع و رزانت و سایر صفات ذهبی ندهد نه این است كه تو یقین می كنی كه البته حكیم را در این كلمات رمزی بوده است كه من بر آن بر نخوردم و در عمل خود بر خطا رفته ام زیرا كه نتیجه كه ذكر كرده از این عمل حاصل نشد و یا این است كه می گوئی در ذكر نتیجه هم مقصود او غیر ظاهر كلامش بوده پس اگر این احتمال دویم را درباره ی او دادی یا یقین كردی به آن پس البته او را حكیم نخواهی دانست و مردی لاغی و عابث و مغری به باطل خواهی شمرد و كدام اغراء به باطل از این بالاتر كه كسی بیاید و به این تفصیل نسخه بنویسد كه عمر عزیز و مال انسان را تلف كند به امید این كه قطره را بر قنطار طرح كند و طلای سرخ حاصل شود و عاقبت هیچ ثمر بر آن مترتب نباشد سهل است كه عمر و مال تحصیل شده را هم تلف كند در حقیقت اغراء به باطل از این بالاتر نیست حال كه این مطلب را از راه مثل دانستی می گویم كه در
این آیه شریفه خداوند كیفیت عود را فرموده و تو به خیال خود مطلب را از آن دریافته ای ولی كلمات خداوند و فرمایشات معصومین منحصر به همین یك فقره كه نیست در این مقام كفیت عود بیان شده و در جاهای دیگر باز بیان كیفیت شده و ذكر ثمره و نتیجه شده است و كیفیاتی كه در سایر مقامات ذكر شده كه مطابق با آنچه تو از این فقره فهمیده ای نیست علاوه با قطع نظر از آنها نتیجه هائی كه برای عود و وصف هائی كه برای معاد فرموده اند علانیه می بینیم كه در این وضع كه تو خیال كرده ای نیست پس چرا تو خود را در فهم خود متهم نمی كنی این همه كه در كتاب خدا و اخبار ائمه ی هدی (ع) فرموده اند كه شما را برای بقا خلقت كرده اند و به دار خلود و بقا باید بروید و این دنیا زایل و فانی است و آخرت باقی است اگر این سخنان محض حرفی است كه واقعیت ابدا نداشته كه سابقا گفته ایم كه پس صرفه را همان ها بردند كه از اول اعتقاد به معادی نكردند و شهوات زایله خود را برای امر زایل دیگر كه بر طبیعت دشوار است ترك نكردند زیرا كه اگر هر دو زایل است باز اقلا انسان به میل و هوای خود راه برود لذت او بیشتر است تا آن كه خلاف میل خود راه برود مثل این كه اگر طبیب جاهلی دوای بسیار بدمزه برای مریض تجویز كند كه مناسب او نباشد كه اگر این دوای بدمزه را هم خورد باعث بهبودی او نمی شود نه این است كه در همچو مقامی اولی این است كه مریض همان چیزهائی كه موافق طبع او است و خوش مزه است بخورد زیرا كه اگر این دو مضر است دوائی هم كه طبیب جاهل گفته آن هم مضر است و موافقت طبع در آنچه خودش خواسته مرحج است و اگر همچو اعتقادی درباره ی انبیاء و اولیاء داری و آن ها را معزی به باطل می دانی كه وای به حال تو و اگر خیر آنچه فرموده اند واقعا و حقیقتا صحیح و درست است و دار آخرت خانه ی بقا است و خلق در آن مقام باقی اند كه هرگز فانی نمی شوند و زنده اند كه هرگز نمی میرند و اگر منعم اند نعمت آن ها به هیچ وجه شائبه ی عذاب ندارد و اگر معذبند شائبه ی نعمت در آن نیست و هكذا سایر آن چه فرموده اند این ها در خلق امروز كه تو می گوئی دار آخرت برپا شده چه قسم درست می آید كه همه زایل و فانی هستند بلكه تمام عالم فانی است و هیچ نعمتی خالص نیست و هیچ عذابی خالص نیست اگر می گوئی كه اینها فنا نیست كه مكابره و بهتان است و اگر می گوئی فنا است پس مصداق فرمایش معصومین چگونه ظاهر شده و اگر گوئی كه این سخنان در ارواح است و ابدان همیشه در معرض فنا و زوال است عرض می كنم این سخن در همه ی زمان ها جاری می شود و ارواح و نفوس همیشه باقی بوده و هستند پس چه اختصاص دارد كه یك روزی را دنیا گفتند و یك روزی را آخرت و دنیا را دار فنا گفتند و آخرت را دار بقا درست فكر كن و انصاف بده مردم در فهمیدن مطالب ملاحظه ی جهات و
مطالب را نمی كنند و گمان می كنند كه مطلب را دست آورده اند اگر فكر بكنند خواهند دید كه به این آسانی كه به خیال خود مطلب فهم شده اند نیست و نیز می گوئیم كه انبیاء و اولیاء به ما فرمودند كه به مرگ ختم عمل انسانی می شود و اگر با ایمان رفت ایمان او زایل نمی شود و اگر با كفر رفت كفر او زایل نخواهد شد و بدون شبهه دعوت خداوند و اولیاء خلق را به سوی ایمان كار لغوی نیست و البته مثمرثمر هست و كافر در معاد محال است كه مؤمن شود زیرا كه قضای خداوند درباره ی او مبرم شده است و دیگر قوه و استعداد ایمان در كافر نیست چنان كه در صفت عالم علوی فرمودند صور عالیة عن المواد خالیة عن القوة و الأستعداد پس دعوتی كه انبیاء و اولیاء امروز می كنند ثمر آنچه چیز است كافر كه مؤمن نخواهد شد و مشت بر سندان زدن بی حاصل است بلكه در حین موت بنابراین است كه اگر اقبال هم بكنند از ایشان پذیرفته نیست چنان كه خداوند از قول كفار فرموده كه حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعونی لعلی اعمل صالحا فیما تركت و از ایشان پذیرفته نیست بلكه در حقیقت دروغ هم می گویند چنانچه خداوند جواب می فرماید كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون و در جای دیگر می فرماید و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون و نیز آن وقتی كه فرعون مشرف بر غرق شد و اظهار ایمان كرد خداوند می فرماید الان و قد عصیت قبل پس جائی كه در حین موت پذیرفته نیست بعد از مردن و عود كردن چگونه پذیرفته می شود بلكه در عود هم ایمان نخواهد آورد چنان كه خدا فرموده كه اگر رد كرده بشوند برمی گردند به سوی آن چه نهی كرده شدند یعنی به سوی كفر خود خلاصه سخن این كه در معاد دیگر كفر و ایمان تغییرپذیر نیست و در این صورت دعوت كفار به سوی ایمان امری لغو و عبث خواهد بود و اگر باز تأویل مزخرف بكنی چنان كه حاصل حرفشان همین است كه فایده ی این دعوت ها این است كه این شخص كافر اقبال بكند و آن وقت روح فلان مؤمن به او تعلق می گیرد و این است كه اسم ائمه (ع) یا انبیاء یا اولیاء را به همین خیالات بر سر مردم می گذارید و ما را از این مطلب جواب ها است یكی آن كه در فصل سابق از باب مقدمه ذكر كردیم كه چنین چیزی محال است و اگر اهل حكمت باشی علانیه صدق آنچه را كه عرض كردم خواهی دانست ثانی این كه می گوئیم كه این شخص كافری كه تو می گوئی كه اقبال می كند و روح فلان مؤمن به او تعلق می گیرد آیا خود او قبل از ایمان برای خود شخصی بوده انسانی و عملی داشته و مستحق جزائی بوده است یا نه اگر نبوده كه روی سخن و دعوت تو با كه بوده و چرا رو به اسب و الاغ نمی كنی كه آنها را موعظه و نصحیت بكنی و اگر شخصی بوده است انسانی و البته مكلف بوده و از برای او ثوابی و عقابی البته هست حالا كه روح فلان مؤمن در او جلوه كرد روح خود او كجا رفت آیا
این بدن مظهر دو روح می شود پس كافر و روح مؤمن هر دو در این است و او را هم عذاب می كنند و هم نعمت می دهند یا آن كه روح كافر از میان رفته و كجا رفته است آیا جزو هوا شد و به كلی ثواب و عقاب او باطل شد آیا آن هم به بدن دیگر متعلق شد و در این بدن نیز با روح صاحب بدن چگونه جمع می شوند خلاصه كه درست فكر بكن ببین كه این كلمات كه می گویند سوای خرافات چیزی هست یا نیست و بعد از همه ی این تفاصیل این روح كه به بدن تعلق می گیرد آیا كمالات و صفات و آثاری كه سابق داشت كه به آنها شناخته می شد با او هست یا نیست اگر هست باید نشان بدهد و اگر نیست كه این هم مثل سایر دعاوی باطله و اما آن چه گفته كه این كلمات در قرآن به اجماع مفسرین متشابه است تا آخر آن چه گفته در اول كتاب شرحی در این باب نوشته ایم و باز هم در این مقام می گوئیم اگر اعتقاد شما این است اعتقاد ما این است كه جمیع كلمات كتاب بلكه غیر كتاب نیز همه بر ما متشابه است بلكه مجهول صرف و اداة معرفت در ما گذارده نشده مگر هر چه خداوند به وساطت اولیائش بر ما تعریف فرماید و ایادی تعریف ایشان مختلف است ایادی عامه دارند و ایادی خاصه و قرآن از جمله ی چیزها است كه باید ائمه ی اطهار (ص) به ایادی خاصه خود تفسیر آن را به ما بفهمانند و مراد این است كه به نطق از ایشان و سمع روات امناء و نقل كردن به سوی ما باید تفسیر آن را بفهمیم و یا امام (ع) با صفات خاصه امامت ظهور فرماید و بنمایانیدن صفات خود تعریف نفس مقدس خود را اولا برای ما بفرماید و بعد بیان فرمایند از معانی قرآن آنچه را كه صلاح دانند و امروز هنوز این سعادت را نیافته ایم كه امام (ع) ظاهر شود ولی همان قدری كه صلاح دانسته اند از سابق در اخبار خود بیان فرموده اند و ثقات و امنا برای ما نقل كرده اند و آن چه مشایخ ما اعلی الله مقامهم در بیان آیات فرموده اند همه مأخوذ از فرمایشات اهل بیت است كه یك كلمه از رأی و هوای خود نفرموده اند و هر كه تصدیق ندارد اگر اهل نظر است خود باخبار اهل بیت (ع) رجوع كند و الا سؤال كند تا صدق این دعوی را مشاهده كند و در این صورت كه تمام آن چه فرموده اند به تبعیت اهل بیت عصمت و طهارت (ص) بوده است هر كه می خواهد انكار كند و هر كه می خواهد تصدیق كند ما را غمی از آن نیست و تفصیل زیاده بر این هم حاجت نداریم.