کد مطلب:321344 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

جواب
دیگر در این مقام داد تحقیق را داده است اما آنچه گفته كه تا مجرد نشویم فهم مجردات را نداریم كلام حقی است ولو تو خبر از خود داری كه سلسله كه هفتاد ذراع است بر خود بسته و با همین سلسله در قیامت محشور خواهی شد چنانكه خداوند فرموده و دیگر از دیگران چه خبر داری بلكه جماعتی خود را مجرد كرده باشند و معنی این چه چیز است كه قوه ادراك آن در خلق گذاشته نشده و حال اینكه تو خودت می گوئی كه ارواح در خلق هست و ارواح از عالم مجردات است پس چرا قوه درك مجردات
در انسان نیست مثل اینكه خداوند در بدن انسان چشم داده مبصرات را می بیند گوش داده مسموعات شنود هم چنین به انسان روح داده مجردات را می فهمد و بالاتر از روح داده بالاتر از مجردات می فهمد و فرمودند اتقوا فراسه المؤمن فانه ینظر بنور الله و فرمود خداوند ان فی ذلك لایات للمتوسمین حضرت پیغمبر (ص) مشاهده فرمود یكی از اصحاب را كه ظاهرا زید بن حارثه بود و دید كه حالت او متغیر است فرمود كیف اصبحت عرض كرد اصبحت علی یقین فرمود علامت یقینت چیست عرض كرد جهنم را در گوش خود می شنوم و گویا می بینم خلایق را كه برای حساب ایستاده اند و از این قبیل را عرایض كرد فرمود ثابت باش بر این حالت عرض كرد یا رسول الله دعا بفرما كه خداوند نصیب من كند و دعا فرمود و بعد از چند روز بیرون رفت به جهاد و كشته شد پس همینطور خرافات سرودن كه مشعر در خلق نیست یعنی چه تو چون عرصه معاد را در همین دنیا توهم كرده و دل به همین دنیا بسته از فهم عالم آخرت محروم مانده ولی سایر خلق همه اینطور نیستند و بعضی علایق خود را قطع كرده و به این مقام رسیده اند تو فكری برای خود بردار و لیس لا یعلم حجة علی من یعلم و اما آنچه گفته كه این معاد جسمانی است كه همه باید به آن مقر شویم خداوند لعنت كند منكر معاد جسمانی را و بعد از انكه شرح مطلب تو و خود را كردیم آن وقت ظاهر می شود كه منكر معاد جسمانی كیست و اگر بخواهم به تفصیل بیان كنم خود این كتابی مستقل باید بشود ولی به طور اجمال می گویم كه ضرورت قائم شده بر اینكه معاد جسمانی است و جسم یعنی آن جوهری كه قابل ابعاد ثلثه باشد بنابر آنچه طبیعیین و كلامیین می گویند و مشایخ ما اعلی الله مقامهم چون ملاحظه كردند كه غیر از ابعاد ثلثه هم عارض جسم می شود آن را جوهر قابل مطلق فرمودند كه شامل ابعاد ثلثه و غیر آنها بشود چنانكه می بینی كه هر جسمی فرضا طول و عرض و عمق معینی دارد و رنگ هم از برای آن هست مكان هم دارد زمان هم دارد حیز هم دارد فعل هم دارد انفعال هم دارد خلاصه كه همه اعراض عارض آن می شود پس این است كه آن را جوهر قابل مطلق گفتند و بدون شبهه اگر تو این خشت را كه امام (ع) به آن مثل زده است بگیری و صورت اول آن را بشكنی و باز كل كنی به صورت خشتی دیگر بسازی از جسمیت بیرون نمی رود و باز جسم است زیرا كه باز هم تعریف جسم كه جوهر قابل باشد بر آن صدق می كند و اگر قابل نبود دو مرتبه به صورت خشت نمی شد حال ملاحظه كن آنچه در اخبار آل محمد (ع) فرموده اند و خداوند فرموده كه آسمان و زمین را بدل می كنیم و همچنین در انسان فرموده اند كه بعد از آنكه مرد در این خاك می پوسد و دومرتبه خداوند طینت اولی او را می گیرد و به صورتی شبیه به صورت اول می سازد معنی این است كه از جسمیت
بیرون می رود نه والله اگر آن خشت كه شكستی و دو مرتبه ساختی از جسمیت بیرون رفت بدن انسان هم می رود و اگر نرفت این هم نمی رود بلكه اگر در خشت اولی كه داشتی سنگ و ریگی بود كه باعث این بود كه خشتی سست و بی دوام بشود كه اگر آن را مثلا خواستی اجر كنی سنگ آن آهك می شود و به محض اینكه رطوبت به آن رسید از هم می پاشد اگر بعد از آنكه خواستی دومرتبه آن خشت را بسازی سنگ آن را بیرون كنی و گل آن را درست بدهی و خشت خوبی بسازی آیا این از جسمیت بیرون می رود نه والله كه باز هم جسم است پس به این فرمایشات كه مشایخ ما جمیعش را از اخبار آل محمد (ع) برداشته اند معاد را از جسمانی بودن بیرون نكرده اند و واقعا و حقیقة جسمانی است و یك نكته در اینجا باید دانست و آن این است كه باید فهمید كه مقصود از معاد جسمانی چیست آیا همین است كه معاد باید در عالم اجسام باشد یا آنكه مراد این است كه هر كسی كه به عرصه ی معاد می آید با جسم خودش بیاید اما تحقیقات شما كه همه این است كه باید در عرصه ی اجسام باشد خواه خلق با جسم خود بیایند یا با جسم دیگری و این خطا است و كفر محض و مذهب اسلام این است كه باید هر كسی با همان جسم خودش كه در دنیا داشت بعینه بدون زیاده و نقصان به عرصه آخرت بیاید ملاحظه كن اخبار آل محمد (ع) را بلكه كتاب خدا را ببین صریح در همین هست یا نیست نه این است كه خداوند همه جا می فرماید كه همین عظام را زنده می كنیم چنانكه گفتند من یحیی العظام و هی رمیم و جواب فرمود قل یحیها الذی انشأها اول مرة و هو بكل خلق علیم و فرموده است قد علمنا ما تنقص الأرض منهم و عندنا كتاب حفیظ پس یقین است كه همان طینت اولیه باید زنده شود حالا شما كه مدعی هستید خلاف ضرورت نكرده اید و معاد را جسمانی می دانید به من بفهمانید كه آن طینت اولیه جسمانیه در این اشخاص جدید از كجا و چه قسم پیدا شده و در فصل پیش گفتیم كه فلان مؤمن كه مثلا در گوشه ای از عالم دنیا رفته و استخوان او در آنجا پوسیده است به چه قاعده و به چه وجه آمده است و بدن از برای این شخص كه تو می گوئی این معاد فلان است شده و مسلم چنین انتقالی نشده است پس بدان كه مقصود تو از معاد جسمانی همین است كه در عالم اجسام است اما جسم مخصوص زید نام عود نكرده است و این كفر صراح است زیرا كه عود به جهت این است كه هر كسی به جزای خود برسد و از این جهت آن را یوم دین گفتند پس اگر جسم مخصوص هر كسی عود نكرد جزا به كه داده شده جزای روح كه مال خود او است دخلی به بدن ندارد جزای تن كجا رفت و این خلاف حكمت و عدل را بر خداوند چگونه اثبات می كنی و حال ملتفت بشو كه منكر معاد جسمانی كیست زیرا كه مسلم مقصود از معاد جسمانی این است كه مردم با اجسام
خودشان عود كنند و بر تو است اثبات كه اینها اجسام خود آنها است و اگر رفتی بیان كنی كه مقصود از جسم طینت اصلی است من هم مثل تو می گویم كه موهومات چیست كه می گوئی و حال درك كن كه موهوم كلمات تو است یا بیانات ما و اما آنچه گفته كه معادی كه می گوئیم تناسخ و حلول نیست بلكه تجلی و ظهور است اولا باید معنی تناسخ و تجلی را فهمید تا آن كه دانست كه حق مساله چیست اما تناسخ پس در كتاب المبین روایت شده است كه زندیقی سوال كرد از حضرت صادق (ع) كه خبر بده مرا از كسی كه گفته است به تناسخ ارواح از چه گفتند این را و به چه حجت بر مذاهب خود قائم شدند فرمود به درستی كه اصحاب تناسخ به تحقیق كه پشت سر انداختند منهاج دین را و زینت دادند برای خود ضلالات را و بیرون كردند انفس خود را در شهوات و گمان كردند كه آسمان خاویه است كه در او چیزی از آن چه وصف كرده می شود نیست و اینكه مدبر این عالم در صورت مخلوقین است به حجت كسی كه روایت كرده است كه ان الله عزوجل خلق آدم علی صورته جنتی نیست و ناری نه و بعث و نشوری نمی باشد و قیامت در نزد ایشان خروج روح است از قالب خودش و داخل شدن آن است در قالب دیگر اگر در قالب اول نیكوكار بود بر می گردد در قالبی بهتر از آن در اعلی درجه دنیا و اگر مسئی باشد یا غیر عارف می گردد در بعضی دواب متعبه در دنیا یا هوام مشوهة الخلقة و نیست بر ایشان صومی و نه صلوتی و نه چیزی از عبادت اكثر از معرفت كسی كه واجب است بر او معرفت او و هر چیزی از شهوات دنیا مباح است از برای ایشان از خروج نساء و غیر آن از اخوات و بنات و خالات و زنان شوهر دار و هم چنین میته و خمر و دم پس قبیح شمردند مقاله ایشان را كل فرق و لعن نمودند ایشان را كل امم پس چون سؤال كرده شدند حجت را منحرف شدند و حیران گردیدند پس تكذیب كرد مقاله ایشان را توریة و لعن كرد ایشان را فرقان و گمان كردند با همه اینها كه اله ایشان منتقل می شود از قالبی به سوی قالبی و این كه ارواح ازلیه بود كه در آدم بود و همین طور در یكی است بعد از دیگری تا امروز پس هر گاه كه خالق در صورت مخلوق باشد پس به چه استدلال می شود بر اینكه یكی از این ها خالق صاحب خودش است و گفتند كه ملائكه از فرزندان آدمند هر كه گردیده است در اعلی درجه دینشان بیرون رفته است از منزله امتحان و تصفیه پس او مالك است پس طوری خیال می كنی ایشان را كه نصاری هستند و طوری دهریه می گویند كه اشیاء بر غیر حقیقت هستند پس به تحقیق كه واجب می شود بر ایشان این كه نخورند چیزی از لحمان را به جهت اینكه دواب
در نزد ایشان كل آنها از فرزندان آدمند كه منقلب شده اند در صورت آنها پس جایز نیست خوردن لحوم قرابات تا آخر حدیث شریف كه شاید بعض فقرات آن را باز ذكر كنیم و درست ملاحظه كن و انصاف بده كه مذهب این جماعت اشبه چیزها است به تناسخ در اعمال و افعال كه در اولی كه این بدعت را گذاشتند خود را به كلی مرخص كردند و گفتند كه حزن بر اهل قدس نباید وارد شود و این اوقاتهم كه از ترس مسلمین شرعی به خود بسته اند محض سخن است و عمل به مقتضای آن نمی كنند چنانكه علانیه از ایشان دیده شده و در فروج كه دیگر امرشان شهره ی آفاق است كه از هیچ چیز پرهیز ندارند در توحید هم كه علانیه دعوی الوهیت و ربوبیت دارند ملائكه را هم كه چنان كه سابقا از كلامشان دانستی از بنی آدم می دانند در باب معاد هم كه علانیه به همین طور خروج روح از قالبی است و دخول در قالبی دیگر و غیر از این بعث و نشور و جنت و ناری نیست و همه همین است نهایت حالا در یك جزئی اگر از آنها نشنیده باشیم كه مثلا كفار در صورت دواب می شوند شاید ولی باز اثبات حیوانیت و بهیمیت و سبعیت برای همین كفار می كنند خلاصه كه در حقیقت اسمی سزاوارتر از تناسخ نیست كه بر این جماعت گفته شود و چون این را دانستی حال باید معنی تجلی و ظهور را فهمید و چون مسئله علمی است در اینجا نمی توان تفصیل داد اما به اختصار چند كلمه می گوئیم پس بدان كه مراد از تجلی در كلمات عرفا و حكماء صوفیه این است كه چیزی عكس و مثال خود را در هویت چیزی القا كند و در نزد تحقیق می گوئیم كه این دو قسم است یا این است كه صاحب هویت مذكوره چیزی است كه وجود مستقلی از برای خود نسبت به آن مثال دارد مثل آئینه نسبت به مثال آفتاب و شاخص خارجی كه آئینه برای خود شخصی است مستقل و مثال آفتاب یا چیز دیگر از خارج در او عكس می اندازد و یا این است كه وجود مستقل خارجی ندارد بلكه مراد از آن انیت و خودی خود آن مثال است مثل تجلی كه مؤثر به آثار خودش می كند كه از برای آثار قبل از تجلی وجودی نیست و همین كه مؤثر تجلی می كند از برای تجلی او دو جهت است جهتی به مؤثر دارد و جهتی به خودی خودش كه همان هویت و انیت اثر است و مثل این مطلب مثل این است كه جسم تجلی به عرش و كرسی و افلاك و عناصر نموده است و مقصود این نیست كه صورت عرش و كرسی و سایر پیشتر موجود بودند و جسم نبودند بعد جسم در آنها تجلی نمود و جسم شدند بلكه مراد این است كه خود عرش و كرسی و سایر تجلی جسمند و یك دفعه خداوند آن ها را ایجاد فرموده و از برای هر یك آن ها دو جهت است جهتی به جسم دارند و جهتی به خودی خودشان و این جماعت اهل فهم این مطالب نیستند كه درست تحقیق كنند و این است
كه بیش از یك كلمه چیز دیگر نتوانسته بگوید ولی بعد از آن كه در كلمات ایشان ملاحظه می كنی می بینی كه مقصودشان همان قسم اول از تجلی است زیرا كه در همه جا مثل به آفتاب و آئینه ها می زنند و بالاتر از این چیزی درك نكردند و اگر از روی فهم هم سخنی بگویند لابد باید همین را بگویند به جهت اینكه این ابدان كه ملاحظه می كنی همه قبل از آن كه ارواح در آن ها جلوه كند وجود مستقل داشته اند زیرا كه همین خاك و آب است كه منقلب به غذاها می شود و نطفه ها از غذاها ساخته می شود و باز مدد نطفه ها همه از آن غذاها كه از عناصر موجوده در عالم گرفته می شود می رسد و به همان مدد نمو می كنند پس همه ی این ابدان به منزله ی همان آئینه ها است كه از سنگ ساخته شده و آفتاب ارواح در آنها جلوه كرده است و اگر اعتقاد بكند كه این بدن ها نسبت به ارواح آثار حقیقی آنها هستند خبطی است فاحش زیرا كه اثر در همه حال تابع مؤثر خودش است و علانیه می بینی كه اینها پیش از جلوه ی روح موجودند و بعد از قطع جلوه و اعراض روح هم باز بدن موجود است پس این بدن اثر حقیقی نیست بلی مگر مثل اینكه رد پای انسان را هم كه روی خاك می ماند اثر می گویند این بدن هم محل رد پای جلوه ی روح است و اینها اثر حقیقی نیست خلاصه پس غرض از این كه روح در این بدن جلوه كرده این است كه روح به منزله آفتاب در عالم ایستاده و عكس او می افتد در این بدن و به همین اندازه هم مانع نیست كه گفته شود روح داخل این بدن شد یا خارج شد یعنی اقبال به این بدن كرد یا اعراض نمود مثل این كه همه كس می گویند كه آفتاب داخل صفه شد و به اندرون حجره رفت و بیرون رفت همه ی اینها استعمالاتی است كه شایع است و از این باب است كه خداوند می فرماید نفخت فیه من روحی دمیدم در او از روح خودم و در همین حدیث تناسخ در آخر آن امام (ع) بیان می فرماید كه بدن های خلایق مثل اینكه طلا از خاك گرفته شود به شستن باب و مثل اینكه مكه را از لبن بگیرند به این طور جمع می شود تراب هر قالبی و نقل می شود به اذن قادر به طرف روح پس بر می گردند صورت ها به اذن مصور به مثل هیئت خودشان و داخل می شود روح در آن ها پس همین كه مستوی شد انكار نمی كند از نفس خود چیزی را یعنی دارای آنچه كه بوده هست خلاصه پس با این كه روح در عالم خود هست مثل این كه آفتاب در آسمان خود هست و جلوه می كند در بدن ها معذلك گفته می شود كه روح داخل در بدن شد و خارج از بدن گشت و جهت حكمتی این مطالب را بخواهیم بیان كنیم در این مقام مناسب نیست و غرض این است كه استعمال این لفظ جایز است پس بعد از آن كه این مطلب را دانستی و استعمال این لفظ را در كلام امام (ع) مشاهده كردی از این بفهم كه كفری كه آن حضرت برای اهل تناسخ
اثبات فرموده اند نه به صرف این لفظ است كه گفتند روح در قالب داخل می شود زیرا كه این لفظ را خود امام هم فرموده است پس چگونه تكفیر می كند بر چیزی كه خودش معتقد به آن است ولی تكفیر جهات چند دارد یكی از این باب كه گفتند از این قالب بیرون می آید و به قالب دیگر داخل می شود زیرا كه اجماعی مسلمانان است كه باید به قالب خودش برگردد نه به قالب دیگری زیرا كه برگشتن به قالب دیگری لازمه آن ابطال ثواب و عقاب است و قالب اول به جزای خود نمی رسد و دیگر اینكه ابطال جنت و نار و حشر و نشر به آن قواعد و ترتیباتی كه فرموده اند زیرا كه در این دنیا آن ترتیبات فراهم نیست و ملتفت این نكته باش كه با اینكه اهل تناسخ گفتند كه از قالب دیگر سر بیرون می آورد و این خودش به حسب لغت بعث و نشری هست و عودی اثبات می شود معذلك امام (ع) فرمود كه این ها منكر بعث و نشور هستند و جهت دو چیز است كه اشاره به آنها می شود یكی این كه بعث و نشوری كه خداوند فرموده به این قسم نیست و اوضاع قیامت به كلی غیر اوضاع دنیا است و ثانی این كه قالب ها و ارواح هر دو بعث و نشور دارند و به این وضع شبهه نیست كه قالب ها برنگشتند این است كه منكر بعث و نشور شمرده شدند حال ملاحظه كن و انصاف بده كه آن اسباب كفری كه امام (ع) برای آن ها اهل تناسخ شمرده در شما جمع هست یا نیست ولو این كه لفظ را تغییر داده باشید تناسخ و حلول نگفته باشید و تجلی و ظهور گفته باشید و فرق مسئله چه می شود نزاع در لفظ نبود كه تو لفظ را برگردانیدی مطلب همه این بود كه اولا هیچ قالبی حاكی روحی كه مختص به او نبوده نمی شود و ثانی این كه بعث و نشور به جهت مجازات است كه واقعا و حقیقت مؤمن به جزای خیر خود برسد و نعمت خالص از نقمت به او بدهند و كافر بر عكس این و امروز به اعتقاد مسلمین و شما شبهه نیست كه مؤمنین مبتلا به بلاها و صدمات هستند و كفار غالبا بر عكس و احیانا اگر یك نعمتی از نعم دنیا برای مؤمن حاصل باشد اضعاف آن برای كفار جمع است و به همین طور تقدیر خداوند جاری شده و اگر اسباب یأس مؤمنین نمی شد موافق حدیث شریف عصابه از آهن بر سر كافر می بستند كه درد به سر او نگیرد ولی ترحم به حال ضعفای مؤمنین می كنند و این است كه خداوند می فرماید و لولا ان یكون الناس امة واحدة لجعلنا لمن یكفر بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضة و معارج علیها یظهرون و لبیوتهم ابواب و سررا علیها یتكئون و زخرفا و ان كل ذلك لما متاع الحیوة الدنیا و الآخرة عند ربك للمتقین پس ببین حكمت پروردگار بر چه جاری شده اگر چه تمام ملك را برای مؤمنین خلقت فرموده ولی در دنیا به مؤمنین و كفار همه می دهند اما در آخرت خالص از برای مؤمنین است چنان كه خداوند فرموده قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی
للذین آمنوا فی الحیوة الدنیا خالصة یوم القیمة و در حدیث شریف فرمودند كه زینتی كه بیرون آورده است خداوند برای بندگان خود و طیبات از رزق مال مؤمنین است كه در دنیا كفار آنها را غصب كرده اند و در آخرت خالص است از برای مؤمنین كه دیگر كسی نمی تواند غصب كند حال ملاحظه كن ببین همه ی اینها در دنیا مغصوب است یا نه اگر مغصوب است كه پس معلوم است هنوز در آخرت برپا نشده و خالص از برای مؤمنین نشده است و اگر مغصوب نیست پس به اعتقاد تو همه ی متصرفین مؤمنین هستند و خوش به سعادت كسی كه در صف یهود و نصاری ایستاده و خوش حال هم هست خلاصه پس از آن چه عرض كردم دانستی كه نزاع در لفظ نبود و تغییر لفظی كه حضرات دادند سودی به آنها نكرد و اما آن چه گفته كه اكثری جزای عالم آخرت با ثمره ی ارسال رسل و انزال كتب را فرق نداده اند تا آخر آن چه گفته كلام مشوشی می نماید و وجود رسل را ثمرات بسیار است و ثمره ی ارسال ایشان همین است كه راه نمائی خلق را نموده و به سوی معرفت خداوند و عبادت او ایشان را بخوانند تا هر كه اختیار آن را می نماید به مطلب برسد و جزائی كه خداوند از برای آن مهیا فرموده به او عطا كرده شود و هر كه اختیار خلاف آن را می نماید بعد از اتمام حجت باشد و به عقوبت خود برسد و از برای این امر مقدماتی است كه از باب مقدمه انبیاء و اولیاء به امر پروردگار آنها را ترتیب می دهند كه مراد از آنها فراهم آوردن اسباب عیش در دنیا باشد تا خلق زیست كنند و در این ضمن هر كه می خواهد تحصیل معرفت و عبادت كه علت غائی است بكند و به دار قرب پروردگار فایز شود و معاد را از آخرت جدا كردن خبطی است علانیه زیرا كه مراد از معاد برگشتن ارواح است به سوی ابدان و برگشتن ارواح است با ابدان به مبدأ خودشان و این در مقامی است كه متاخر از دنیاست و دنیا دون آن مقام است لهذا دنیا را دنیا گفتند و آن مقام كه خلق به مبدأ خود بر می گردند آخرت چنان كه حضرت پیغمبر (ص) در حدیث ابن سلام فرمود و فقرات آن را نقل كردیم و این است حق مطلب دیگر كلمات مشوشه سرودن و مطالب بدعیه كه خارج از ضرورت اسلام است گفتن مثمر ثمری نیست.