کد مطلب:321350 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130

جواب
آن چه عمده در این خرافات است در كتاب مبارك تقویم العوج به تفصیل جواب داده شده است این بنده هم مختصری در این مقام جواب می دهم ولی جواب شافی كافی آن است كه در آن كتاب مبارك مرقوم شده و این كه این بدبختان قانع به آن فرمایشات نشده اند اشهد بالله از این باب است كه طالب حق نیستند حكمة بالغة فما تغن النذر و الا اگر طالب حق بودند محال بود كه مطالبی را كه با كتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) و اخبار ائمه هدی (ع) و ادله آفاق و انفس و ضرورت امم
اثبات فرموده اند باز انكار كنند و باز خرافات خود را مثل اطفال دبستان كه هوس تصنیف و تالیف می كنند و كلمات بی ربط می نویسند این گونه تحقیق نمایند و عجب این است كه با این عامی گری و جهالت ادعای معرفت و علم هم دارند و امامشان هم ظاهر شده و ابواب تاویل هم بر ایشان گشوده شده است و ما اگر بخواهیم در كلمه كلمه آن چه گفته سخن بگوئیم و جواب بدهیم موجب اطناب است ولی عمده مقصود را جواب باید گفت و آن این است كه همچو گمان كرده اند كه نوع انسان یعنی از خاتمیین (ص) گرفته و انبیاء و اناسی همه از یك سنخند و روحی كه ظاهر در كل است روح من امرالله است و انسان اگر الهیات را ترقی داد و طبیعیات را تضعیف نمود به آن جا می رسد كه خاتم انبیاء (ص) فرمود كه شیطان من اسلام آورده و اگر طبیعیات را تقویت نمود و الهیات را تضعیف كرد حكم میت و جماد و خشب مسنده درباره ی او جاری می شود و اراده كونیه پروردگار با همه ی قدرت و اقتدارش محتاج به عقل عاقل است و محرك عالم محبت است و حافظ و ناصر و مربی محبت عقل است و مظهر عقل و محبت مظاهر كلیه اند كه مراد انسانی باشد كه الهیات را بر طبیعیات مقدم داشته و دیگر جزئیات خرافاتی كه سروده حاجت به ذكر ندارد و نمی دانم كفر و شرك در عالم معنی آنها چیست و چه ایمان محكمی حضرات دست آورده اند كه هر چه از این قبیل سخنان بگویند عیب نمی كند و اولا كفر آن چه درباره ی اراده كونیه گفته چون متعلق به توحید است مقدم می داریم و می گوئیم خداوند در كتاب مجید خود فرموده است من كفر فان الله غنی عن العالمین پس مطلقا حاجت در خداوند نیست و بی شبهه اگر اراده خداوند محتاج به معاونت چیزی باشد دلالت بر حاجت او كند زیرا كه آیت پروردگار است و این است كه فرمودند لا كیف لفعله كما لا كیف له باری و نیز فرموده است انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون پس می بینی كه امر خود را كه همان اراده او است مشروط به هیچ چیز نفرموده و اگر محتاج بود اظهار حاجت او را می فرمود و نیز فرموده است ان یشأ یذهبكم و یأت بخلق جدید و ما ذلك علی الله بعزیز پس پرورنده ای كه اگر بخواهد همه ی خلق را می برد و باز مجددا احداث می كند چگونه اراده او محتاج به دیگری است و در دعای بعد از صلوة فاطمه زهرا صلوات الله علیها است كه در حال سجده باید خواند یا من لیس غیره رب یدعی یا من لیس فوقه اله یخشی یا من لیس دونه ملك یتقی یا من لیس له وزیر یوتی الدعاء و در دعاء افتتاح كه در هر شب شهر رمضان وارد شده الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یكن له شریك فی الملك و لم یكن له ولی من الذل و كبره تكبیرا تا اینكه می فرماید الحمدلله الذی لا مضاد له فی ملكه و منازع له فی امره الحمدلله الذی لا شریك له فی خلقه و لا شبه له فی عظمته تا اینكه می فرماید الحمدلله الذی لیس له منازع یعادله
و لا شبه یشأكله و لا ظهیر یعاضده قهر بعزته الاعزاء و تواضع لعظمته العظماء فبلع بقدرته ما یشاء و هم چنین در اخبار و ادعیه بسیار این مطلب بیان شده است و بگو ببینم كه خود این عقل مخلوق به این اراده كونیه كه می گوئی هست یا نیست اگر نیست پس یا قدیم است یا خالق دیگری غیر از خداوند دارد و امر و اراده ی خدای ما هم یكی است چنان كه فرمود و ما امرنا الا واحدة پس نمی توان گفت به امر دیگر او را خلق فرموده و معین امر دیگرش قرار داده پس اثبات حاجت برای اراده ی پروردگار از كمال بی خردی است و عقلی كه تو او را معین اراده ی پروردگار دانستی از كلام تو منفعل و شرمنده شد ولی چون تو و امثال تو دارای عقل نبودید ملتفت شرمندگی او نشدید و این كه فرموده است كه ابی الله ان یجری الاشیاء الا بالاسباب دلیل حاجت او نیست زیرا كه كسی كه خود او خالق اسباب است و مسبب الاسباب است من غیر سبب چنان كه فرمودند خلق المشیة بنفسها پس چگونه حاجت در او و اراده او فرض كرده می شود و اگر بگوئی كه مقصود من هم از این حاجت همین بوده كه امور را به اسباب جاری می كند می گویم لفظ را هم باید تصحیح كرد كه منافی با توحید نباشد نمی بینی كه نصاری هم مقصودشان از ابنیت عیسی این نیست كه از خدا تولد یافته بلكه غرض ابنیت تشریف است و خداوند آن را نپسندیده و فرموده است لقد كفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلثه و فرموده است و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلك قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین كفروا من قبل قاتلهم الله انی یؤفكون پس ببین كه خداوند آن ها را كافر خوانده و در جاهای دیگر مشرك خوانده و با این كه تصریح می كردند كه مقصود ما محض تشریف است معذلك عذر ایشان پذیرفته نیست و آنها را كافر خوانده اند پس چگونه تو اراده ی خداوند را به این تاكید محتاج به معین و ناصر می دانی و اینكه حواریین گفتند نحن انصارالله مقصود این نیست كه نصرت خداوند در افعال و ارادات او بكنند بلكه چون حضرت عیسی (ع) فرمود من انصاری الی الله آن ها عرض كردند نحن انصارالله و غرض این است كه نصرت عیسی (ع) نصرت خداست مثل این كه سایر معاملاتی كه با انبیاء و اولیاء می شود نسبت به خداوند داده می شود و از همین باب است قول خداوند ان تنصروا الله ینصركم و یثبت اقدامكم و نصرت رسول او است و اینها از باب تشریف است كه خداوند پسندیده است و رخصت داده خلاصه این ها است نتایج دعاوی باطله ایشان كه توحید را كامل كرده اند كه خدای خود را محتاج و فقیر بشمرند و به جزای خود خواهند رسید چنان كه فرموده است لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله
فقیر و نحن اغنیاء سنكتب ما قالوا و قتلهم الأنبیاء بغیر حق و نقول ذوقوا عذاب الحریق باری و اما آن چه در باب تقسیم خلق ذی روح گفته اولا خود این تقسیم خطا است و جاهلانه سخنی گفته خلق البیض منحصر در طیور نیست بلكه در هوام مثل مار تخم می گذارد و دیده شده و در حیوانات بحری ماهی تخم می گذارد و در بری مثل سلحفاة بری كه آن را سنگ پشت می گویند نیز تخم می گذارد و نیز در طیور خفاش بر خلاف سایر طیور آبستن می شود و می زاید و حیض دارد و به چهار پا راه می رود و عنكبوت از حشرات است در مخزن نوشته كه زیر شكم او پرده ی سفید پیدا می شود و در زیر آن پرده بچه های او مكون می شوند و چون قابل تولد شوند پرده جدا می شود و بچه ها تولید می كنند و بچه های آن را دیده ایم و خلق الساعة نیز اگر مراد این است كه نه تخم می گذارد و نه تولید می كند بلكه از خاك مكون می شود در بعضی حیوانات مثل موش مكرر دیده شده كه مكون می شود از خاك و تولید هم می كنند خلاصه كه این تقسیمات خرافات است و اقسام خلق خدا را خداوند می داند و بعضی از آن ها را در كتبی كه در این علم نوشته اند شرح داده اند و نیز انسان را در عداد سایر حیوانات شمردن مثل اینكه منطقیین انسان را حیوان ناطق می شمرند در نزد حكیم عارف خطائی است بین و حقیقت انسان ابدا از نسخ این حیوانات معهوده نیست باری غرض تفصیل این مطالب نیست همین قدر اشاره كردم كه معلوم باشد كه تمام كلمات خرافات است و اما آن كه اناسی را یك نوع شمرده و فرق در متابعت هوی و طاعت خدا دانسته كه دیگر خطائی است كه معفو نمی شود زیرا كه در حقیقت انسانیت عامه كه در نوع اناسی هست نسبت به روح نبوت و خاتمیت به منزله ی حیوان است نسبت به انسان و هم چنان كه حیوان مركب سواری انسان است كه بر او سوار می شود و از او پیاده می شود و حیوانیت خاصه هم همین نسبت را دارد و این است كه قوتی جنون عارض می شود و انسانیت به كلی زایل می شود و حیوانیت می ماند و بسا یك وقتی باز برمی گردد پس این حیوانیت در حقیقت مركب سواری او است كه هر وقت حرون و شموس می شود او را ترك می كند و هر وقت دام است بر او سوار می شود خلاصه كه به منزله مركب او است و هم چنین نباتیت انسانی به منزله چراگاه حیوان است كه در آن می چرد و جمادیت او به منزله زمینی است كه علف از او می روید و هیچ یك از اینها دخل به حقیقت انسان ندارند هم چنین است امر در روح نبوت و خاتمیت اصل اند و نیز به همین ترتیب نسبت به انسان افتاده اند و هر انسانی مظهر روح نبوت نمی شود مگر آن انسان كه از اول طینت او را برای نبوت گرفته اند و هر نبی حامل روح خاتم نمی شود و حضرات این مطلب را عنوان می كنند تا فارغ البال هر یك هر چه ادعا
می خواهند بكنند و امر به این آسانی نیست و آن كسی كه مبدأ او از عالم نبوت نیست اگر مادام ملك الله عبادت كند و در متابعت امر خداوند به جائی برسد كه یك صغیره از او سر نزند محال است كه به مقام نبوت برسد و ظلم از خداوند نیست بلكه همان امری كه روز اول در بدء ایجاد قبول كرده به او عطا می فرماید و از همان جا كه طینت او گرفته شده به همان جا خواهد برگشت و حضرت عیسی (ع) فرمود كه به آسمان بالا نمی رود مگر هر كه از آسمان نازل شده باشد و در حدیث حضرت صادق (ع) است در بیان معراج خاتم انبیاء (ص) كه در فطرة السلیمه نقل شده كه جبرئیل عرض كرد یا محمد به جائی گام زدی كه احدی از ملائكه و انبیاء گام نزدند و علت آن را امام (ع) بیان فرمود كه اگر روح و نفس او از آن جا نبود قادر بر این كه به آنجا برسد نبود پس كسی كه طینت او از مقام نبوت نیست محال است كه به مقام نبوت برسد و كسی كه طینت او از مقام خاتم (ص) نیست محال است كه به آن مقام فایز شود و بعضی از اخبار طینت و حدیث نفوس را در این مقام عرض می كنم تا این كه بدانی كه نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست كلاه داری و آئین سروری داند پس در كتاب المبین از جابر بن عبدالله روایت شده است گفت عرض كردم به رسول خدا (ص) كه اول چیزی كه خدایتعالی خلق فرموده چیست فرمود نور نبی تو است این جا بر خلق فرموده آن را پس خلق كرده از آن هر چیزی را تا این كه فرمود پس نظر كرد به سوی او به چشم هیبت پس ترشح نمود آن نور و صد و بیست و چهار هزار قطره از او چكید پس خلق فرمود خداوند از هر قطره روح نبیی و رسولی را بعد ارواح انبیا نفس زدند پس خلق فرمود خدا از انفاس ایشان ارواح اولیاء شهداء و صالحین را و از حضرت علی بن الحسین (ع) روایت شده است كه خداوند پیغمبران را از طینت علیین آفریده قلوب ایشان و ابدان ایشان را و قلوب مؤمنین را از آن طینت خلق فرموده و ابدان مؤمنین را از پائین تر از آن طینت خلق فرمود است تا آخر و از حضرت صادق (ع) روایت شده است در حدیثی كه طینت ها سه تا است طینت انبیاء و مؤمن از این طینت است مگر این كه انبیاء ایشان صفوه آن طینتند و ایشان اصلند و از برای ایشان است فضل ایشان و مؤمنون فرعند از طینتی لازب هم چنین تفریق نمی كند خداوند میانه ایشان و شیعه ی ایشان و در فصل الخطاب از حضرت امیر (ع) روایت شده است در حدیثی كه فرمود شنیدم از پیغمبر (ص) كه می فرمود خداوند خلق را بر سه طبقه خلقت فرموده است و در سه منزل ایشان را منزل داده پس این است قول خداوند در كتاب اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمة و السابقون السابقون و اما آنچه ذكر شده است از سابقین پس انبیاء مرسلون هستند و غیر مرسلین قرار داده است خداوند در ایشان پنج روح روح القدس و روح الایمان
و روح القوة و روح الشهوة و روح البدن پس به روح القدس مبعوث شدند انبیاء مرسلین و غیر مرسلین و به روح الأیمان عبادت كرده اند خدا را و شریك نگرفتند با او چیزی را و به روح القوه مجاهده كردند با دشمن خود و معالجه كردند معایش خود را و به روح الشهوة به لذایذ طعام رسیدند و شباب نساء را نكاح كردند و به روح البدن حركت نمودند بعد فرمود تلك الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من كلم الله و رفع بعضهم فوق بعض درجات و اتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس بعد فرموده است در جماعت ایشان و ایدهم بروح منه می فرماید گرامی داشته است ایشان را به آن روح و تفضیل داده است ایشان را بر همه كه سوای ایشان است و اما آن چه ذكر شده از اصحاب میمنه پس ایشان مؤمنین هستند حقا باعیان ایشان پس قرار داده است در ایشان چهار روح روح الأیمان و روح القوة و روح الشهوه و روح البدن تا آخر حدیث شریف كه عوارضی كه عارض این ارواح می شود در مؤمنین از ضعف قوی و معاصی بیان فرمود ولی درباره ی انبیاء (ص) ذكری از عوارض نفرمود و سؤال شد حضرت باقر (ع) از علم عالم پس فرمود كه در انبیاء و اوصیاء پنج روح است روح القدس و روح الایمان و روح الحیوة و روح القوة و روح الشهوة پس به روح القدس شناخته اند ما تحت عرش را تا ما تحت الثری بعد فرمود كه این ارواح حدثان به آنها می رسد مگر روح القدس پس به درستی كه آن لهو و لعب نمی كند تمام شد حدیث شریف و بدیهی است كه روح الأیمان با نبودن روح القدس حدثان معاصی به او می رسد و با بودن او نمی رسد مگر عوارض كه از باب ضعف بدن و تحلیل رفتن قوی و عروض امراض عارض بشود پس به واسطه مرض مثلا معذور از صیام بشود یا از قیام در صلوة و امثال آنها و اما عروض معاصی با بودن روح القدس محال است و این را هم بدان كه این روح بحقیقتها در احدی از انبیاء سابقین نبوده است و مخصوص است خاتم انبیاء (ص) و ائمه اطهار (ع) و در باقی انبیاء وجهی از وجوه او است كه هست چنان كه حضرت امام رضا (ع) فرمود كه خدای عزوجل تایید فرموده است ما را به روحی از خودش كه مقدس است و مطهر و ملك نیست و نبوده است با احدی از گذشتگان مگر با رسول خدا (ص) و آن با ائمه از ما است تسدید می كند ایشان را و توفیق می دهد ایشان را و آن است عمودی از نور میان ما و خدای عزوجل انتهی و در حدیثی این روح را كه مخصوص به ایشان است به كلی غیر از روح القدس شمرده اند چنانكه در كتاب المبین از علی بن ابی طالب (ع) روایت شده است
حدیثی كه حاصلش این است كه از برای خدا نهری است دون عرش او و دون آن نهر نوری است از نور او و در دو طرف نهر دو روح مخلوق است روح القدس و روح من امره و از برای خداوند ده طینت است پنج از بهشت و پنج از زمین تا اینكه فرمود كه هیچ نبیی و ملكی نیست مگر این كه بعد از خلق او دمیده می شود در او از یكی از دو روح غیر از ما اهل بیت پس به درستی كه خداوند خلق فرموده ما را از ده طینت جمیعا و دمیده است در ما از دو روح جمیعا پس چه قدر طیب خواهند بود انتهی و در باب نفوس در حدیث از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است قریب به یك دیگر و یكی از این دو را نقل می كنیم در كتاب المبین روایت شده است كه اعرابی سؤال كرد از آن حضرت از نفس فرمود از كدام نفس سوال می كنی عرض كرد و آیا نفس انفس عدیده است امام (ع) فرمود بلی نفسی است نامیه نباتیه و نفسی حسیه حیوانیه و نفسی ناطقه ی قدسیه و نفسی الهیه ملكوتیه عرض كرد یا مولای نباتیه چیست فرمود قوه ای است كه اصل طبایع چهارگانه است ابتدای ایجاد آن نزد سقوط نطفه است مقر آن كبد است ماده ی آن از لطایف اغذیه است فعل آن نمو و زیاده است و سبب فراوان اختلاف متولدات است و هر گاه مفارقت كرد برمی گردد به آنچه از آن ابتداء شده عود ممازجه نه عود مجاوره عرض كرد یا مولای نفس حیوانیه چیست فرمود قوه ای است فلكیه و حرارتی است غریزیه اصل آن افلاك است بدء ایجاد آن در نزد ولادت جسمانیه است فعل آن حیوة است و حركت و ظلم و خشم و غلبه و اكتساب اموال و شهوات دنیویه و مقر آن قلب است و سبب فراق این اختلاف متولدات است پس هر گاه مفارقت كرد برمی گردد آن چه از آن ابتداء شده عود ممازجه نه عود مجاوره پس معدوم می شود صورت آن و باطل می شود فعل آن و وجود آن و مضمحل می شود تركیب آن عرض كرد و چیست نفس ناطقه قدسیه فرمود قوه ای است لاهوتیه بدء ایجاد آن در نزد ولادت دنیویه است مقر آن علوم حقیقیه دینیه است مواد آن تائیدات عقلیه است فعل آن معارف ربانیه است سبب فراق آن تحلل آلات جسمانیه است پس هر گاه مفارقت كرد برمی گردد به سوی آن چه از آن ابتدا شده عود مجاوره نه عود ممازجه عرض كرد یا مولای نفس لاهوتیه ملكوتیه چیست فرمود قوه ای است بسیطه زنده است بالذات اصل آن عقل است از آن ابتدا شده و از او حفظ كرده و به سوی او دلالت نموده پس اشاره كرده عود آن به سوی او است هر گاه كامل شود و مشابه گردد و از این نفس ابتدای موجودات شده و به سوی او برمی گردند به كمال پس این ذات الله علیا است و شجره ی طوبی است و سدرة المنتهی است و جنة الماوی است هر كه او را شناخت شقی نمی شود و هر كه جاهل به آن شد ضال و غاوی می شود سائل عرض كرد و چیست عقل فرمود جوهری است دراك محیط به اشیاء از همه جهات آنها عارف است به شئ پیش از كون آن پس
آن علت موجودات است و نهایت مطالب انتهی و این كه در صفت نفس لاهوتیه ذات الله علیا فرموده مقصود ذات غیب الغیوب نیست بلكه از باب تشریف است مثل بیت الله و امثال آن چگونه اند و حال اینكه آن را فرع عقل گرفته اند و ذات پروردگار فرع چیزی نیست بلكه اصل چیزی هم نیست و نسبتی میانه ی او و خلق ) مط ( نیست خلاصه پس از این حدیث شریف ظاهر می شود كه مراتب نفس چهار است و عقل فوق همه اینها است و در حدیث دیگر هم كه كمیل روایت می كند به همین ترتیب مراتب نفوس را شمرده است و در آخر فرموده است كه عقل وسط كل است پس معلوم است كه عقل قطب نفوس است و اشرف از كل آنها است و ملاحظه می كنی كه این نفوس هر یك بالنسبة به آنكه دون درجه او است چیزی نیست كه برای همه افراد پائین تر میسر گردد چنان كه علانیه می بینی كه هر نباتی قابل روح حیوانی نیست و چه بسیار نباتات كه در عالم سقط شده اند و به مقام حیوانی نرسیده اند و مسلم است كه چون استعداد آن مقام را نداشته اند به آنجا نرسیده اند و اگر استعداد داشتند از جانب خداوند بخلی نبود و هم چنین هر حیوانی قابل اینكه روح انسانی كه ناطقه قدسیه است به او تعلق بگیرد نیست و چه بسیار از حیوانات كه سقط می شوند و به آن مقام نمی رسند و همچنین هم انسانی هم قابل اینكه نفس الهیه ملكوتیه به او تعلق بگیرد نیست و اگر قابل بود از جانب خداوند تجلی نبود چنان كه فرموده است كه اجیب دعوة الداع اذا دعان و قابلیت نفس ناطقه ابدا مسألت نفس الهیه را نمی كند مثل اینكه میمون فرض كن مسألت نفس ناطقه را نمی نماید و اگر هزار سال میمون را تربیت بكنند و فرض این كنیم كه جمیع حركات او در ظاهر مثل انسان شود آخر به مقام انسانیت نمی رسد و همین كه مرد برمی گردد به آن چه از آن ابتدا شده و ممازج با آن می شود و اما آنكه از اول قابلیت آن برای انسانیت ساخته شده هزار مرتبه آسان تر و زودتر و بهتر به آن مقام می رسد و همچنین امر در اناسی و انبیا (ص) نوع اناسی همه ی آنها قابلیتشان مناسب روح نبوت كه روح لاهوتی باشد نیست ولی آن قابلیت مخصوص كه برای این كار ریخته شده مناسب است و به زودی می رسد پس نه این است كه این مقام امری باشد كه هر كه طلب بكند و به قول تو خود را خالص بكند در عبادت پروردگار به آنجا برسد بلكه عرض می كنم كه آن كه اهل آن مقام نیست در حقیقت اهل طلبش نیست هر چند كه اسمی بر زبان جاری بكند چنان كه بدیهی است كه اگر به میمون بیاموزند كه بگوید انسانیت خوب است و من طالب انسانیت هستم این لفظ را می گوید ولی صرف اصواتی است كه به زبان او جاری شده و ابدا درك معنی از آن نمی كند و مقصودی ندارد و اگر تدبیری بكنند كه بعضی چوب ها را بر هم بزنند كه از آن صوتی خارج شود كه من طالب حیوانیت یا انسانیت هستم خود آن چوب ها
ابدا تصدی و غرضی در این اصوات نخواهند داشت مثل جعبه حافظ الصوت كه فرنگیان ساخته اند هر كلمه از آن كه بالاتر نباشد و هر دعا و مسئلتی كه از آن شریف تر نباشد ممكن است كه در آن منطبع شود و مكرر هم اعاده می كند و الحاح در دعا و مسألت هم می نماید اما هرگز این جعبه به آن مقام نمی رسد بلكه حقیقت مسألت آن را هم نكرده است و هم چنین است امر عامة اناسی نسبت به مقام نبوت و امر عامه انبیا به مقام خاتم (ص) زیرا كه از اخبار آل محمد (ع) دانستی كه ایشان مخصوصند به روحی كه در دون آن درجه نیست پس هر چند عبارات و كلماتی اهل مرتبه پائین تر بر زبان برانند ولی آن معنی و مقامی كه برای اهل مرتبه بالا است نه درك می كنند و نه قصد او را می نمایند و نه طلب او را می كنند و نه می توانند رو به آن جناب حركت بكنند این است كه حضرت امیر (ع) در صفت خاتم می فرماید كه هیچ سبقت گیرنده بر او سبقت نمی گیرد و هیچ ملحق شونده به او ملحق نمی شود و هیچ طمع كننده طمع ادراك مقام او را نمی كنند و پیغمبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود كه یا علی نشناخت خدا را مگر من و تو و نشناخت مرا مگر تو و خدا و نشناخت تو را مگر خدا و من پس وقتی كه كسی ایشان را نشناخته است طلب مقام ایشان طلب مجهول مطلق است كه معنی از برای آن نیست و هر چند كه مردم اسمی از ایشان شنیده اند اما چون درك معنی آن را نكرده اند طلب آن مقام محال است مثل ظاهری عرضی آن كه كسی بشنود اسم اكسیر را و بعضی از صفات ظاهریه آن را آن وقت در طلب او جاهلانه برآید و هی تجربیات بی معنی و بی قاعده بجا بیاورد آخر به این مطلب نخواهد رسید و این مثلی است ظاهری زیرا كه ممكن هست در این مردم كه كسی دارای اكسیر بشود اما ممكن نیست كه كسی به مقام خاتم برسد یا برتری بجوید زیرا كه او اشرف فعلیتی است كه خداوند در قوه ی امكان گذاشته و بیرون آمده است و دیگر محال است كه مثل اوئی غیر از او پیدا بشود و نقصی در قدرت پروردگار نیست و خداوند قدرت بی نهایت خود را در خلقت خاتم انبیا بروز داده زیرا كه كمال بی نهایت خود را به او عطا فرموده است پس چگونه فرض می شود كه مثل اوئی غیر از او یا بهتر از اوئی پیدا شود اما بهتر از او كه واضح است و اما مثل او هم ممكن نیست زیرا كه عرض كردم كه خداوند كمال بی نهایت خود را به او داده و اگر مثلی غیر او پیدا بشود البته كمال هر یك از آن دو متناهی می شود زیرا كه اگر متناهی نشود و تا نخواهد شد خلاصه كه آنچه ممكن بوده است كه خداوند به خلق عطا كند به ایشان داده و ایشان هم حق عبودیت را به جا آورده اند چنان كه فرمود قل ان كان الرحمن ولد فانا اول العابدین و ممكن نیست كه دیگری از این خلق به مقام ایشان برسد و هم چنین در مقام انبیا احدی از اناسی كه طینتشان از طینت انبیا نیست به آن مقام نمی رسند چنان كه
و آن صامت به مقام انسانیت نمی رسد و این طمعی است خام كه حضرات آن را دست آویز ثبات مقامات عالیه برای خود می كنند و تو ملاحظه كن انبیاء خدا كه از زمان بودنشان روحم آثار نبوت از ایشان ظاهر بوده است و در رحم تكلم می كرده اند مثل عیسی و یحیی علیهماالسلام و غیر این دو بزرگوار این به كدام تحصیل دنیوی بوده كه بتوان از آن راه رفت و به این مقام رسید و هر چند كه این جماعت منكر همه ی این معجزات خواهند بود ولی مسلمین از تصدیق ندارند زیرا كه اخبار آل محمد (ع) پر است از شواهد این مطلب و با این جماعت به دلیل عقل سخن می گوئیم اگر چه از آن هم منتفع نمی شوند ولی برای آن هم اهلی هست پس از باب مقدمه می گوئیم كه شبهه نیست كه هیچ چیز از مبدأ خود تجاوز نمی كند و هر قدر ترقی بكند منتهی درجه ی او این است كه به مبدأ خودش برگردد و اگر بخواهد از آنجا بگذرد فانی و مضمحمل می شود مثل این مطلب این است كه از برای كوزه مبدئی هست كه در همان مقام كه صورت كوزه را روی قبضه گل گذاردند باشد پس كوزه هر قدر ترقی بكند در همان حد خود كوزه است و منتهی درجه كمال او این است كه كوزه بسیار خوبی و باصفائی بشود و اگر خواستی آن را از مبدأ خودش حركت بدهی صورت كوزه در كل باطل می شود كه دیگر ذكر كوزه و اسم آن و اثر و خاصیت در كل مطلقا نیست و كل كوزه نیست كه به این مقام رسیده باشد بلكه كل خودش اصل كوزه بود و كوزه شاخ و برگ آن بود و اصل البته مقدم است بر شاخ و برگ و شاخ و برگ هرگز به مقام اصل نمی رسد چنان كه نور آفتاب هرگز به مقام آفتاب نمی رسد و همیشه تابع او است پس كلیه هیچ چیز از مبدأ خودش تجاوز نمی كند و این كه شیخ مرحوم علی الله مقامه فرموده است كل شی لا یتجاوز ماوراء مبدئه و اخبار آل محمد (ع) پر است شواهد این معنی و بعضی از آنها گذشت و چون این مقدمه را دانستی عرض می كنم كه این خلق یعنی بنی نوع انسان كه ملاحظه می كنی آیا مبدءهای مختلف از برای ایشان هست یا نیست اگر نیست كه پس بعضی از آنها اهلیت این كه داعی بشوند و بعضی مرعی نخواهند داشت چنان كه تصور نمی شود كه گوسفندی شبان از برای سایر گوسفندان بشود زیرا كه در جمیع صفات بهیمیت با آنها شریك است و اگر آنها محتاج به راعی هستند آن هم محتاج است و صلاح خود را نمی داند چه جای صلاح آنها و دفع اذیت گرگ را از خود نمی تواند بكند چه جای آنها و مرتفع خود را نمی داند چه جای آنها خلاصه كه اگر بنا باشد گوسفندی شبان گوسفندان بشود از جهات بسیار باعث فساد حال گوسفندان بلكه تلف ایشان خواهد بود و هر چند از میانه ی گوسفندان یكی پیش آهنگ واقع شود معذلك امر مفوض و موكول برای
پیش آهنگ نیست ومنتهی كاری كه از پیش آهنگ بر میاید این است كه چون قدری قوی تر و هشیارتر است فرمان شبان را زودتر درك می كند و اطاعت می كند پس همین كه مثلا از جوی جست باقی به مناسبت او می جهند و اگر چوبان خود برود و امر را واگذار به پیش آهنگ كند بدون مهلت گرگان می رسند و پیش آهنك و سایر همه را پاره می كنند اما اگر شبانی كه نفس انسانیت در او است از عقب آنها هست امر همه اصلاح می شود و دفع اذیت گرگان از آنها می شود هم چنین است امر در اناسی آن كسی كه راعی ایشان است البته باید نفسی كه محیط بر همه ی آنها است در او باشد تا از عهده رعایت آنها برآید و اگر او هم از سنخ یكی از آنها باشد هر چند كه تعلیم گرفته و تربیت شده باشد آخر می شود به منزله پیش آهنك در میانه گوسفندان و محال است كه خود او به استقلال از عهده ی این كار برآید بلكه تربیت و تعلیم او مادامی است كه دست راعی بر سر او است و اگر عنایت خود را از او برداشت حال او و سایر یكی می شود چنان كه در مثل گوسفندان این مطلب را علانیه دیدی پس محال است كه راعی مرعی از یك سنخ و یك درجه و از یك مبدأ پائین تر گرفته شده به مقام بالاتر برسد چنان كه اگر شبان هزار سال گوسفندی را تربیت بكند كه یك روزی آن گوسفند به جای شبان بنشیند و شبانی كند به آن مقام نخواهد رسید زیرا كه مبدأ گوسفند از عالم حیوانی است و مبدأ شبان انسانیت و اگر ایراد كنی كه چه می گوئی در این باب كه سلاطین و حكام رعایت خلق را می نمایند و حال اینكه مبدئی هم بالاتر از مبادی رعیت ندارند عرض می كنم از برای این مطلب جواب ها است و بیانات علمی دارد كه در این مقام موقع بیان آن ها نیست مگر بعضی كلمات ظاهریه و آن این است كه چون خداوند خلق را مختار خلق فرموده است اگر خود ایشان به اختیار خود از راعی حقیقی اعراض نمایند مثل شترانی كه وحشی شوند و از... خود دست بردارند و خودشان بعض با بعض گردانید و مفاسدی هم در امرشان پیدا شود نقصی در خلقت حكیم نیست و اختیاری است كه خود آنها كرده اند این خلق هم امرشان به این منوال است و خود به اختیار خود از راعی اعراض كرده بلكه اسباب غیبت او را هم فراهم كردند و داعی هم اگر چه قادر بر منع ایشان هست اما چون حكمت خداوند بر این جاری شده كه امر به اختیار باشد این است كه داعی هم امر را به اختیار گذارده و بعد از آن كه سرخود شدند بعضی بر بعضی به تغلب برتری جستند و لازمه ی خودسری همین هست و علاوه بر این در حفظ نوع و برپا بودن اساس عیش
دست راعی حقیقی بالای سر متغلبین هست و این است كه فرمودند قلوب ملوك بیدالله است و او است كه قلوب آن ها را بر مطیع مهربان می كند و بر عاصی ساخط یدالله راعی حقیقی است كه فرمود ان الذین یبایعونك انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم و مع ذلك مفاسدیهم از باب سوء اختیار ایشان در امر ایشان حادث شده و نقص از جانب حكیم نیست چنان كه حكیم عادل كه عطش آفریده آب را هم موجود كرده و اگر كسی به اختیار خودش آب نخورد تا از تشنگی هلاك شود نقصی در خلقت حكیم نیست خلاصه پس حكیم علی الأطلاق راعی حقیقی را صاحب نفسی مستولی و مهیمن بر رعیت قرار داده است كه در حفظ رعیت بكوشد تا هر كسی به مبدأ خود كه طینت او از آن جا گرفته شده برگردد و احدی از رعیت نیست كه بتواند به مقام راعی برسد و اگر می توانست از اول رعیت محض نمی شد بلكه فرزند راعی بود یا برادر او و یقینا آثار فرزندی و برادری از اول در او پیداست و اصل نسب و حسب او معین است و آن كه از صلب دیگری غیر از او یا پدرش مثلا بیرون آمده و از جنس او نیست آخر ملحق به او حقیقة نمی شود هر چند كه كسی از رعیت را گرامی بدارد و به خود نسبت بدهد خلاصه و اگر همه این مطالب را منكری و مذهبی قریب به وحدت موجود را اختیار كرده با اینكه اخبار آل محمد (ع) گواه بطلان آن است این قدر را كه خودت تصریح كرده ای در اینجا و سابق كه جمیع اسماء حسنی و صفات علیا از ایشان ظاهر است و در آل محمد علیهم السلام این مطلب مسلم است و تصدیق داریم و آثار و علامات این امر هم در ایشان محسوس بوده و ثقات و امنا برای ما نقل كرده اند و الان هم از قبور مطهره ی منوره ی ایشان دیده می شود و دوست و دشمن اتفاق بر آن دارند و خود ما از دشمن ایشان شنیده ایم و شبهه در این باب نداریم حال آن كسی كه مدعی است كه به این مقام رسیده كه صاحب اسماء حسنی شده بعضی از آثار اسماء حسنی را بروز دهد به محض ادعا كه هیچ عاقل نمی پذیرد بلكه فعلیت می خواهد تا واقعیت ان معلوم شود باری و جزئیات خرافات در این كلمات بسیار است و حاجت به جواب همه ی آنها نیست الحمدلله خداوند بر زبان خودشان بطلانشان را ظاهر می كند با این همه اصرار و ابرام كه ثابت كرده به زعم خودش كه معاد برپا شده و میزان نصب شده و بهشت و جهنم موجودند و مؤمنین در جنت و كفار در جهنم حالا تازه می گوید كه اگر ثمرات سدره بیان ظاهر شود فوالله كل ارض جنت ابهی و فردوس اعلی و رضوان است پس معلوم است كه هنوز خبری نیست و همه آنچه تا حال گفته بود دروغ بود.