کد مطلب:321352 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

جواب
صدق للصادق جعفر بن محمد علیهمالسلام حیث قال للزندیق فی بیان التناسخ و القائلین به فطور اتخالهم نصاری فی اشیاء و طور ادهریة یقولون ان الاشیاء علی غیر الحقیقة الحدیث ملاحظه كنید كه صدق مقال آن بزرگواران در جزئیات امور ظاهر می شود اما موافقت مذهب ایشان را با اهل تناسخ سابقا دانستی و به آن موافقت به انصاری اكتفا نكرده محض اینكه چهار كلمه متشابه از كتب آنها دست آورده به كلی منكر اعتقاد اهل اسلام شده و كتب یهود و نصاری را با همه عیوبی كه در آنها است تصحیح می كند و علماء مسلمین را محرف و ملحد و جاهل می خواند والحمدلله تاكنون ظاهر شده كه این ها صفات كیست و بعد از این هم ان شاءالله ظاهرتر می شود اما آیه ی اولی كه فرموده است و لما جائهم كتاب من عندالله تا آخر پس بدان كه چند حدیث در تفسیر آیه شریفه در برهان روایت كرده است از حضرت امام حسن عسكری (ع) و حضرت صادق (ع) كه حاصل آنها این است كه خداوند در توریة نازل فرموده بود كه محمد (ص) كه امی است از ولد اسمعیل است و مؤید است بخیر ما خلق الله بعد از او كه علی ولی الله باشد و یهود این مطلب را دانسته بودند و در شداید و نوائب خود استفتاح به محمد و آل محمد (ص) می نمودند چنان كه فرموده و كانوا من قبل یستفتحون علی الذین كفروا و خداوند هم به آنها به همین سبب فتح و ظفر می داد چنان كه سیصد نفر از یهود مقابله با سی هزار از مشركین می كردند و آنها را دفع می دادند و با اینكه یهود محصور بودند به همین توسل و استفتاح باران و طعام بر ایشان فرستاد و با همه این اوضاع بعد از آن كه پیغمبر (ص) تشریف آورد حسد بردند به جهت این كه از عرب بود و كافر شدند عرض می كنم حال در این آیه مباركه ملاحظه
كن با این تفسیر كه امام (ع) فرموده و خود آیه هم صریح در همین معنی است اولا كه دخلی به انجیل ندارد و كتاب مشارالیه توریة است و ثانیا چه دلالت در این است كه توریة تحریف نشده اگر این كه یك آیه یا آیاتی چند از توریة به حفظ خاص پروردگار غیر محرف مانده باشد تا این كه اتمام حجت بشود دلیل این است كه همه ی توریة غیر محرف است پس دلالتی بر غیر این مطلب كه ندارد و در خود این مطلب هم منتهی دلالت آیه این است كه علماء یهود علم به این مطلب نزد خودشان داشتند و اما اینكه توریة را تحریف نكردند دیگر دلالتی ندارد و خداوند در جای دیگر صریحا فرموده و منهم امیون لا یعلمون الكتاب الا امانی و انهم الا یظنون فویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله الایة و در برهان روایت كرده است از حضرت امام حسن عسكری (ع) آن چه حاصلش این است كه بعضی از یهود امی بودند كه كتاب را نمی دانستند مگر هر چه علمای ایشان بخوانند و علماء یهود هم تحریف كردند و نوشتند صفة نبی را كه مبعوث در آخرالزمان است برخلاف آن چه كه بود كه او بلند قامت است و عظیم البطن است و اصهب الشعر و پانصد سال بعد از این زمان می آید تا این كه عوام یهود از گرد آن ها متفرق نشوند و ریاست باطله آن ها برای آن ها باقی باشد پس ببین كه در باب همین مطلب هم تحریف كرده اند نهایت خودشان می دانستند كه چه بوده و چه كرده اند و این كه خداوند فرموده مصدق لما معهم یعنی مصدق آن چه علم آن را داشتند نه مصدق تحریفاتی كه كردند خلاصه و در آیه ی ثانیه نیز كه فرموده و لما جائهم رسول من عندالله در برهان روایت كرده از عسكری (ع) از حضرت صادق (ع) كه یعنی چون كه آمد ایشان را یعنی یهود و كسانی كه تالی آنهایند رسول خدا (ص) كه مصدق بود از برای آن چه كه با ایشان بود و قرآن مشتمل بر وصف فضل محمد (ص) و علی و ایجاب ولایت این دو و ولایت اولیائشان و عداوت اعدائشان بود انداختند فریقی از آن كسان كه آورده شده بودند كتاب را كتاب یهود كه توریة باشد و كتب انبیاء خدا را پشت سر خود ترك كردند عمل را به آنچه در آن ها بود و حسد بردند محمد (ص) را بر نبوت او و علی (ع) را بر وصایت او و انكار كردند آن چه واقف شده بودند بر آن از فضائل آن دو كه گویا نمی دانند و كردند فعل جاحدین و رادین بر او را عرض می كنم ببین كه عمده ی كلام در باب خبر آمدن آن دو بزرگوار بوده كه در این كتب بوده است و الان هم با این كه تحریفات واقع شده باز بعضی دلایل مانده كه به آنها بر ایشان احتجاج می كنیم و اما اینكه تمام آنچه در این كتب هست عینا بدون حشو و زاید منزل من السماء است به چه دلیل و بر فرض كه لفظ به حسب ظاهر عموم داشته باشد در قرآن بسیاری مقامات هست كه ظاهر لفظ عموم دارد و مراد معنی خاصی است
و حضرت امیر (ع) تصریح به این مطلب فرموده است و در عرف هم شایع است كه مثلا هر گاه صاحب دفتری باشد كه حساب های بسیار در آن دفتر ثبت نموده باشد و یك نفر از شركاء او مثلا حساب شخص خود را بیاورد و با آن صفحه از دفتر كه مخصوص به او است مقابله نماید و حساب پس بدهد بعد صاحب دفتر مثلا انكار نماید نه این است كه شریك در این مقام خواهد گفت كه حساب من موافق است با آن چه كه در نزد خودت هست حالا این لفظ را كه گفت معنی این است كه با همان صفحه كه مخصوص به حساب من هست موافق است نه با همه صفحات هم چنین است امر در این مقام پیغمبر (ص) ایشان را دعوت می فرمود به رسالت خودش و ولایت علی بن ابیطالب (ع) و سخن آن حضرت همه در این بود و می فرمود كه آن چه می گویم موافق است با آن چه نزد شما است یعنی با آن چه مخصوص به این مسأله است و اما از این مسأله كه گذشتی چه بسیار چه بسیار احكام توریة را كه حضرت نسخ فرمود و تغییر داد و اصار و اغلال را برداشت پس بر فرض كه توریة تحریف هم نشده باشد در احكام منسوخه از توریة كه قرآن موافق نیست با آن پس چگونه می توان این فرمایش پیغمبر را حمل بر تصدیق تمام توریة نمود خلاصه درست متوجه عرضم بشو تا آن كه بدانی كه باید این فرمایشات را مخصوص به همان امر رسالت پیغمبر (ص)دانست و اما آیه و من قبله كتاب موسی اماما و رحمة و هذا كتاب مصدق این مرد گویا گمان كرده كه مسلمین به كلی منكر وجود توریة و انجیل هستند كه به این آیه استدلال كرده و كسی انكار ندارد كه كتاب موسی امام و رحمة بوده و تصدیق قرآن را هم داشته است و قرآن هم تصدیق آن را داشته مثل این كه خود موسی (ع) بلكه همه ی انبیا مصدق خاتم انبیاء (ص) بوده اند بلكه میثاق ولایت او و ذریه اش از ایشان گرفته شده ولی اینها هیچ یك دلیل این نیست كه آن كه در دست یهود و نصاری است كتاب موسی است و نازل من عندالله است پس قول خداوند كه فرموده فویل للذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله مصداقی ندارد و همچو امری واقع نشده است نعوذ بالله من بوار العقل و قبح الزلل و به نستعین ای مرد خداوند فرموده این كتاب مصدق كتاب موسی است چه دخل دارد به این تهمت ها و افتراها كه یهود بر موسی و سایر انبیاء خدا بستند و اسم آنها را كتاب خدا گذاشتند و اگر گوئی كه این در موقع استشهاد بر یهود و نصاری است و غیر از این دست آنها نبوده كه شاهد باشد می گویم خداوند چشم و گوش آنها را بست و به قدر ظهور صدق پیغمبر (ص) و كتاب او در همین كتب هم ماند و اما همه ی آن چه در این كتب هست پیدا هست عقول منزل من عندالله نیست چنان كه خواهی دانست و اما آیه ی و آمنوا بما انزلت
مصدقا لما معكم تمام آن این است و لا تكونوا اول كافر به و لا تشتروا بایاتی تمنا قلیلا و ایای فاتقون و لا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون و در برهان از امام حسن عسكری (ع) نقل كرده است در تفسیر آن كه فرموده است خداوند عزوجل یهود و ایمان بیاورید ای یهود به آن چه نازل كردم بر محمد از ذكر نبوت او و اخبار امامت علی و عترت طاهرین او در حالتی كه مصدق است آن چه را كه با شما است پس به درستی كه پیش از این در كتاب شما ذكر شده كه محمد نبی سید اولین و آخرین است و مؤید به سید وصیین و خلیفه ی رسول رب العالمین و فاروق امت و باب مدینه ی حكمت و وصی رسول رحمة و مخرید به آیات من كه منزله ی به نبوت محمد (ص) و امامت علی و طیبین از عترت او است ثمن قلیلی را به این كه انكار كنید نبوة نبی (ص) و امامت ائمه (ع) را و عوض بگیرید از آنها عوض دنیا را پس به درستی كه آن هر چه بسیار باشد عاقبت آن به سوی نفاد و خسارت و بوار است و فرموده است خدای عزوجل و از من بپرسید در كتمان امر محمد و امر وصی او به جهت این كه شما اگر هم در این باب تقوی پیشه نكنید قدح در نبوت نبی (ص) و در وصیت وصی نمی توانید بكنید بلكه حجج خدا بر شما قائمه است و براهین او بر این مطلب واضحه است و قطع معاذیر شما را نموده و تمویه و اشتباه كاری شما را باطل كرده و این جماعت یهودی بودند به مدینه كه انكار كردند نبوت محمد (ص) را و خیانت كردند او را و گفتند كه ما می دانیم كه محمد نبی است و علی وصی او است ولكن تو او نیستی و این علی آن علی نیست پس خداوند جامه های آن ها را و چكمه های آن ها را گویا كرد كه هر یك از ایشان به صاحبش می گفت كه دروغ گفتی ای دشمن خدا بلكه نبی محمد (ص) این است و وصی علی این است و اگر اذن داده بشود به ما فشار بر شما می آوریم و شما را پی می كنیم و می كشیم پس پیغمبر (ص) فرمود كه خدای عزوجل مهلت می دهد ایشان را به جهت این كه دانسته كه از اصلاب ایشان ذریات طیبات مؤمنات بیرون می آید و اگر جدا شدند عذاب می كند این جماعت را به عذاب الیمی این است و جز این نیست كه تعجیل می كند كسی كه از مرگ بترسد تمام شد حدیث شریف پس ملاحظه كن كه این آیه هم خاص به همان امر رسالت پیغمبر (ص) و ولایت علی (ع) و ذریه ی او است كه در توریة و انجیل هم ذكر آن هست و دخلی به سایر آن چه این كتب شاملند ندارد و اما آیه و هو الحق مصدقا لما معهم صدور دلیلش این است و اذا قیل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤمن بما انزل علینا و یكفرون بما ورائه و هو الحق مصدقا لما معهم قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان كنتم مؤمنین و در برهان روایت كرده است از حضرت عسكری (ع) كه هر گاه گفته بشود به این جماعت یهود كه پیش ذكرشان گذشت كه ایمان بیاورید به آن چه نازل فرموده است خداوند بر
محمد (ص) از قرآنی كه مشتمل بر حلال و حرام و فرایض و احكام است می گویند كه ایمان داریم به آنچه نازل شده است بر ما و آن توریة است و كافر می شوند به آنچه وراء توریة است یعنی بما سوای آن ایمان نمی آورند و حال اینكه آن حق است یعنی قرآن حق است به جهت این كه آن ناسخ است و منسوخ آن چیزی است كه خداوند پیش فرستاده بود یعنی توریة بعد خداوند بر آنها ایراد كرده كه اگر ایمان به توریة داشتید چرا اسلاف شما انبیاء خدا را می كشتند و حال اینكه در توریة تحریم قتل انبیاء بوده است و امام (ع) فرمود كه هم چنین هر گاه ایمان به محمد (ص) و به آنچه نازل شده بر او كه قرآن باشد نیاورند و حال این كه مأمور به ایمان بودند پس ایمان به توریة هم نیاورده اند فرمود پیغمبر (ص) كه خداوند خبر داه است كه هر كه ایمان به قرآن نیاورد ایمان به توریة هم نیاورده به جهت این كه خداوند عهد گرفته است از ایشان كه ایمان به هر دو بیاورند و قبول نمی كند خداوند ایمان به یكی را مگر با ایمان به دیگری تا آخر حدیث شریف پس در این حدیث هم ملاحظه كن كه مقصود از تصدیق ما معهم همان ایمان به پیغمبر (ص) و ایمان به قرآن است كه موسی (ع) به آن ها خبر داده بود و در كتابشان موجود بود و اما سایر آن چه در كتابشان است دلیلی بر صحت آن در این آیه هم نیست و اما آیه مصدق لما بین یدیه صدر آن این است قل من كان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبك باذن الله مصدقا لما بین یدیه مراد از ما بین یدیه توریة و انجیل و سایر كتب انبیاء همه هست ولی این دلیل این نیست كه همه ی آنچه در دست شما هست صحیح است بلكه غرض این است كه قرآن مصدق كتب خدا هست و در جاهای دیگر هم فرموده كه تحریف در این كتب شما واقع شده و از همین كتب محرفه هم باز حقیت پیغمبر (ص) و علی (ع) و صدق قرآن ظاهر می شود و لو این كه در سایر امور تحریف كرده باشند و اما آیه نزل علیك الكتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه و انزل التوریة و الانجیل من قبل هدی للناس پس در برهان سه حدیث در تفسیر مصدقا لما بین یدیه نقل كرده كه در ذیل این آیه فرموده اند كه فرقان هر امر محكمی است و كتاب آن جمله قرآن است كه تصدیق داشته او را هر كه پیش از او بوده از انبیاء و در حدیث دیگر فرموده اند كه قرآن تصدیق كننده است كسانی كه پیش از او بوده اند از انبیاء و از این دو حدیث ظاهر می شود كه مصدق به صیغه ی فاعل و مفعول هر دو خوانده می شود و مال هر دو یكی است پس این آیه هم دخلی به تصدیق توریة و انجیل موجود ندارد و اگر در ظاهر آیه هم تعمق بكنی این مطلب ظاهر است كه اول فرموده مصدقا لما بین یدیه بعد فرموده و انزل التوریة و الانجیل من قبل هدی للناس پس معلوم است كه این مطلب جدیدی است و بر فرض هم كه تصدیق راجع به توریة و انجیل بكنی توریة و انجیل منزل را صریحا فرموده است و دخلی به محرف آن ها ندارد و اما آیه یا ایها الذین
اوتوا الكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معكم دو حدیث در برهان روایت كرده كه دلالت می كند كه این آیه از جمله آیاتی است كه منافقین تحریف كردند یكی از آن دو این است كه حضرت باقر (ع) فرمود كه نازل شد این آیه بر محمد (ص) هم چنین یا ایها الذین اوتوا الكتاب آمنوا بما انزلت بی علی (ع) مصدق لما معكم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علی ادبارها او نلعنهم الی قوله مفعولا و اما قول خداوند مصدقا لما معكم یعنی در حالتی كه مصدق است به رسول خدا عرض می كنم پس این آیه به كلی خارج است از آن كه او خیال كرده و مراد از كسانی كه كتاب آورده شدند چنان كه در دو حدیث دیگر وارد شده اصحاب سفیانی هستند و من قبل ان نطمس وجوها خبر از سه نفری است كه بعد از خسف بیدا باقی می مانند و روهای ایشان به پشت برمی گردد و نمی توان این معنی را از بواطن قرآن شمرد زیرا كه فرمودند نزول آیه اینطور بوده پس معنی ظاهرش همین است و عبث به آن استدلال كرده و اما آیه و انزلنا الیك الكتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الكتاب در این هم شبهه نیست كه قرآن مصدق سایر كتب آسمانی است ولی حرف در این است كه كتاب صحیحی دست یهود و نصاری هست یا نیست و هم چنین است كلام در آیه ی والذی اوحینا الیك من الكتاب هو الحق مصدقا لما بین یدیه زیرا كه در این آیات نفرموده مصدق آنچه با شما است بلكه فرموده مصدق آنچه پیش روی او است یعنی از كتب آسمانی و در آنها هم كه فرمود مصدقا لما معكم دانستی كه مراد اخبار از نبی است خاصة كه نزد آنها بود و اما آیه یا قومنا انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه این آیه حكایت قول جماعتی از جن است كه ذكر آنها در آیات سابقه شده و قرآن را شنیدند و ایمان آوردند و محتمل است كه در میانه ی آنها توریة صحیح هم بوده است زیرا كه غارت های جالوت و بخت نصر كه اسباب از میان رفتن توریة شد دخلی به جن نداشت و در میانه ی آنها شاید بوده و محتمل هم هست كه به همین قدری كه در این توریة از اخبار نبی هست هدایت یافتند و اما آیه قل فأتوا بكتاب من عندالله هو اهدی منهما اتبعه ان كنتم صادقین اشاره به توریة و قرآن است و مخاطبه با قریش كه كافر به توریة و قرآن هر دو بودند و اولا كه توریة منزله از سماء مقصود است و ثانی این كه ما كه می گوئیم توریة محرف است منكر این نیستیم كه بعضی آیات و احكام صحیحه در آن هست و قطعا به همین اندازه از حقهم كه در این توریة است قریشی كه مشرك بودند نمیتوانند اهدا از آن را بیاورند زیرا كه حق در نزد آنها هیچ نبود كه باعث هدایت بشود اما در توریة اصلش كه تمام حق بوده و محرفش هم بعضی آیات صحیحه دارد كه باعث هدایت است نمی بینی كه در همین توریة خبر از آمدن محمد (ص) داده است و امر به ایمان به او فرموده و به همین یك كلمه هر كه گرفت هدایت كامله یافت پس این آیات
هیچ یك دلیل این نیست كه این كتب موجوده ی آسمانی به كلی خالی از تحریفند و اما اینكه گفته كه اینكه اگر تحریف شده تحریف معنی است تا آخر پس بدان كه از جمله ی آیات داله بر تحریف یكی این است تطمعون ان یؤمنوا لكم و قد كان فریق منهم یسمعون كلام الله ثم یحرفونه من بعدما عقلوه و هم یعلمون و در برهان حدیث طویلی در تفسیر این آیه از امام حسن عسكری (ع) نقل كرده و آن چه متعلق به تحریف است این است كه فرمود كه به تحقیق كه بودند فریقی از ایشان یعنی از جماعت یهود از بنی اسرائیل كه می شنیدند كلام خدا را در اصل جبل طور سیناء و اوامر خدا و نواهی او را بعد تحریف می كردند آنچه شنیده بودند هر گاه ادا می كردند به كسانی كه از وراء ایشان بودند از بنی اسرائیل بعد از آن كه تعقل كردند آن را و دانستند كه ایشان در آنچه می گویند كاذبند و این آن بود كه ایشان همین كه با موسی به سوی جبل رفتند پس شنیدند كلام خدا و او واقف و اوامر و نواهی او شدند و برگشتند پس ادا كردند به سوی كسانی كه بعد از آنها بودند پس بر ایشان گران آمد اما مؤمنون پس ثابت ماندند بر ایمانشان و صادق بودند در نیاتشان پس اما اسلاف این جماعت یهود كه نفاق كردند با رسول خدا (ص) در قصه به درستی كه ایشان گفتند به بنی اسرائیل كه خدای تعالی این را فرموده و امر كرده است ما را به آنچه ذكر كردیم آن را و نهی فرموده و باز فرموده است این كه اگر مشكل شد بر شما آن چه امر كردم شما را پس باكی نیست بر شما كه این فعل را به جا نیاورید و اگر مشكل شد بر شما نهی شما پس باكی نیست بر شما این كه ترك بكنید آن را یا موافقت بكنید آن را و ایشان می دانستند كه دروغ می گویند تا آخر حدیث شریف پس ملاحظه كن كه تحریفی كه كرده اند به این بوده كه علاوه بر حكایت قول خداوند گفته اند كه خداوند باز فرموده كه اگر مشكل شد بر شما مرخصید كه ترك كنید و این واضح است كه تحریف در معنی نیست بلكه حكایت رخصتی علیحده است و از جمله آیات آیه من الذین هادوا یحرفون الكلم عن مواضعه است و این در باب كلمه ی راعنا است كه در لغت یهود به جای شب و فحش استعمال می شد و در لغت عرب یعنی مراعات احوال ما را بكن و یهود توریه می كردند و این لفظ را خطاب به رسول خدا می گفتند و مقصودشان فحش بود و این خارج از محل نظر ما است و از جمله آیات است فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا خطا مما ذكروا به و تفسیر ظاهر این آیه را از اخبار ندیدم ولی طبرسی (ره) گفته است كه یعنی تفسیر می كنند آن را بر غیر آن چه نازل شده و تغییر می دهند صفت نبی (ص) را پس تحریف به دو امر می باشد یكی سوء تأویل و دیگری تغییر و تبدیل مثل قول خدایتعالی و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و در سوره ی آل عمران در ذیل آیه گفته و ان منهم
لفریقا یلون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و یقولون هو من عندالله و یقولون علی الله الكذب و هم یعلمون طبرسی (ره) ذكر كرده كه گفته شده است كه فاسد می كردند آن را به خلاف حق تا این كه شما ای مسلمین گمان بكنید كه از كتاب خداست و آن از كتاب منزل بر موسی نبود ولكن ایشان اختراع می كردند و بدعت قرار می دادند و می گفتند كه از نزد خداست و از نزد خدا نبود و در برهان از علی بن ابراهیم (ره) شاهد صحت این معنی را نقل كرده از معصوم (ع) كه بودند یهود كه چیزی را می گفتند كه در توریة نبود پس خداوند تكذیب فرمود ایشان را و مولای من روحی فداه در حسام الدین نقل فرموده از ابن عباس كه این ها جماعتی بودند از یهود كه وارد شدند بر كعب بن اشرف و تغییر دادند توریة را و نوشتند كتابی كه تبدیل كردند در آن صفت پیغمبر را پس قریظبه گرفتند آن چه نوشته بودند و ملحق كردند به كتاب خودشان باری پس ببین كه تحریفات در عین عبارات توریة بسیار واقع شده و اگر مقصود تأویل آن به معانی دیگر بود می فرمود كه مقصود این نبوده و نمی فرمود آن از كتاب نیست و از نزد خدا نیست چنان كه تأویلات باطله كه شما می كنید ما انكار خود آیات و اخبار صحیحه را نمی كنیم ولی خود تأویلات را انكار می كنیم و از جمله آیات تحریف است و من الذین هادوا سماعون للكذب سماعون لقوم آخرین لم یأتوك یحرفون الكلم من بعد مواضعه یقولون ان اوتیتم هذا فخذوه و ان لم تؤتوه فاحذر و او در برهان روایت كرده است حدیث طویلی كه وقتی یهود آمدند و از پیغمبر (ص) حكم زنای محصن و محصنه را خواستند و حضرت فرمود بقضای من راضی هستید عرض كردند بلی فرمود باید رجم نمود آنها قبول نكردند جبرئیل نازل شد و عرض كرد ابن صوریا را در میان آنها حكم كن حضرت به آنها فرمود كه ابن صوریا در میانه شما چگونه است عرض كردند اعلم یهود است به آنچه خداوند بر موسی نازل كرده پس او را حاضر كردند و حضرت او را قسم های غلیظه داد كه آیا در كتاب خود حكم رجم بر محصن را می یابید عرض كرد بلی تا آن كه حضرت فرمود كه سبب این رخصتی كه در میان شما حادث شده چیست عرض كرد ذاب ما این بود كه هر گاه شریف زنا می كرد او را ترك می كردیم و هر گاه ضعیف زنا می كرد حد بر او اقامه می كردیم پس زنا در اشراف بسیار شد تا آن كه ابن عم ملك ما زنا كرد و او را رجم نكردیم بعد مرد دیگری زنا كرد و ملك خواست او را رجم كند قوم او گفتند كه تا ابن عم خودت را رجم نكنی نمی گذاریم این مرد را رجم كنی پس گفتند كه بیائید حدی آسان تر از رجم قرار دهیم كه بر شریف و وضیع همه باشد پس قرار دادند كه هر كه زنا كند چهل تازیانه بزنند و روی آن دو را سیاه كنند و بر دو حمار وارونه سوار كنند و طواف بدهند و بعد
میانه ابن صوریا با سایر یهود نزاع شد كه چرا ابراز دادی تا این كه خداوند بر پیغمبر (ص) نازل فرمود یا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا یبین لكم كثیرا مما كنتم تخفون من الكتاب و یعفو عن كثیر پس ابن صوریا برخواست و دو دست خود را بر دو زانوی پیغمبر (ص) گذارد و عرض كرد پناه می برم به خدا و به تو از این كه ذكر بكنی كثیری را كه خداوند امر فرموده كه عفو كنی خلاصه پس از این قبیل تحریفات هم در توریة بسیار واقع شده چنان كه در ردیه ی قتلهم قریب به همین وارد شده است و در برهان نقل كرده و بدیهی است كه این قسم بدعت ها مادامی كه آیات توریة را از عامه مردم پنهان نكنند رواج نمی گیرد و این است كه خداوند فرموده تخفون من الكتاب پس ببین كه چه قدر تحریف در احكام ایشان واقع شده خلاصه پس از آنچه عرض شد دانستی كه ادله كه خود او ذكر كرده كه دلیل صحت تمام این كتب نیست بلكه تصریح به تحریف در بسیاری چیزها شده و از اخبارهم كه در ذیل آیات گذشت چیزهائی كه دلالت بر تحریف داشت و ملاحظه كردی علاوه بر آنها هم اخبار دیگر هست از جمله در بحار نقل كرده است از حضرت امیر (ع) در خبر كسی كه ادعای تناقض در قرآن داشت فرمود و به تحقیق كه بیان كرده است خدای تعالی قصص مغیرین را به قول خودش الذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمنا قلیلا و به قول خودش و ان منهم لفریقا یلون السنتهم بالكتاب و به قول خودش از یبیتون ما لا یرضی من القول بعد از فقد رسول از آن چه اقامه بكنند به آن كجی باطل خودشان را بر حسب آنچه یهود و نصاری كردند بعد از فقد موسی و عیسی از تغییر توریة و انجیل و تحریف كلم از مواضع خودش تا آخر حدیث شریف عرض می كنم ملاحظه كن تغییر توریة و انجیل را جدا فرموده و تحریف كلم را از مواضع خودش علاوه فرموده پس معلوم است كه هم عبارات را تغییر داده اند و هم تأویلات فاسده نموده اند و اگر اهل خبره باشی می دانی كه امروز تمام كتب سابقه آسمانی كه در دست یهود و نصاری و مسلمین هست همه همان ترجمه هاست كه محل تأویلات فاسده است زیرا كه كتب اول به زبان سریانی بود و بعد از آن ترجمه به زبان عبری شده و بعد به زبان یونانی شده و بعد به زبان لاتینی و این ترجمه های عربی و فارسی دیگر از روی آنها است پس زبان سریانی اصل در دست نیست و همه ترجمه ها است كه مشحون به اباطیل است و این هم یك جواب صحیح بود از قول مصنف كه گفت تحریف معانی بوده نه الفاظ اولا كه به فرمایش حضرت امیر (ع) هر دو قسم تحریف و تغییر داشته ثانی این كه در دست مردم این زمان امروز سوای ترجمه ها چیزی نیست و به اقرار خودت تأویلات فاسده دارد خلاصه و نیز از حضرت صادق (ع) روایت كرده است كه فرمود رسول خدا (ص) به علی یا علی قرآن پشت فراش من است در مصحف و حریر و قراطیس پس بگیرید آن را و جمع بكنید و تضییع نكنید آن را هم چنان كه تضییع
كردند یهود توریة را تا آخر حدیث و تضییع در لغت به معنی تلف كردن و هلاك نمودن و مهمل گذاردن است پس ملاحظه كن كه تضییع یهود به چه قاعده بوده است و در حسام الدین نقل فرموده است از تفسیر مراة الأنوار از حضرت باقر (ع) كه فرمود به درستی كه بنی اسرائیل اختلاف كردند هم چنان كه این امت اختلاف كردند در كتاب و زود باشد كه اختلاف بكنید در كتابی كه با قائم است كه می آورد آن را تا این كه انكار بكنند آن را مردم بسیار پس پیش می آورد آن را پس گردن های آنها را می زند عرض می كنم مراد از كتابی كه با قائم است همان قرآنی است كه حضرت امیر (ع) جمع فرمود كه در اخبار دیگر صریح فرموده اند و سابق اخبار آن نقل شده و بدیهی است كه اختلاف بنی اسرائیل بدون تغییر و تحریف نبوده زیرا كه اگر تغییر و تحریف نداده بودند كتاب یكی بود و محل اختلاف نبود پس اگر ادعای مسلمانی داری تصدیق فرمایش آل محمد (ع) را بنما و قائل به تصحیف این كتب بشو و اگر تصدیق نداری ملحق به نصاری و یهود بشو چه لزومت كرده كه مذهبی مركب از نصرانیت مبتدعه و اسلام محرف داشته باشی كه مذبذبین بین ذلك لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء و سابقا هم حدیث مفصلی از محاجه حضرت امام رضا (ع) در مجلس مامون با رأس الجالوت و جاثلیق و دیگران نقل كرده ایم كه فرمود آن حضرت این جاثلیق خبر نمی دهی مرا از انجیل اول وقتی كه گم كردید آن را نزد كه یافتید و كه بر شما واضح ساخت این انجیل را عرض كرد ما گم نكردیم انجیل را مگر یك روز و آن را تازه پیدا كردیم یوحنا و متی بر ما بیرون آوردند فرمود چه قدر كم معرفتی به سنن انجیل و علماء او اگر اینطور است كه تو گمان می كنی چرا در انجیل اختلاف كردید و در این انجیل كه در دست شما است اختلاف افتاده و اگر بر عهد اول باقی بود اختلاف در آن نمی كردید ولی من تعلیم تو می كنم بدانكه چون انجیل اول مفقود شد نصاری جمع شدند در نزد علمایشان و گفتند عیسی كشته شد و ما انجیل را گم كردیم و شما علمای ما هستید چه می دانید از انجیل پس الوقا و مرقانوس و یوحنا و متی گفتند كه انجیل در سینه ما است و ما می دانیم سفر سفر می نویسیم و هر یك شنبه سفری را می آوریم شما غصه نخورید و كنیسه ها را خالی نگذارید پس نشستند و این انجیل ها را نوشتند و این چهار نفر شاگرد شاگرد حواریین بودند آیا دانستی ای جاثلیق عرض كرد تا حال نمی دانستم حال فهمیدم و دانستم كه تو عالمی به علم انجیل و چیزها كه نمی دانستم تعلیم گرفتم عرض می كنم پس ببین كه اهل علم و انصاف از خود نصاری تصدیق این مطالب را می نمودند زیرا كه از بدیهیات است كه یك انجیل بیشتر نبوده و حال این چهار نسخه پیدا شده است مسلم اینها خالی از تصحیف نیست و علاوه بر اینها تصدیق این مطالب را از خود علماء نصاری داریم چنان كه مولای من روحی فداه در رساله مباركه حسام الدین از جرائیم نصرانی
نقل فرموده كه مردی است معتبر میان نصاری و بعضی می گویند روح القدس در او حلول كرده و مؤید من عندالله بوده مدتی بعد از حضرت عیسی بوده ظاهرا سیصد و هشتاد سال بعد از آن حضرت و بعضی پادریان می گویند اعتبار دین نصاری به واسطه او است امر دین ایشان به او منتهی می شود او به خواهش شخصی دیزی درپون نام توریة را از عبری به لاتینی نقل كرده نوشته است ای دیزی درپون مكرر التماس می كنی كه من توریة را از زبان عبری به لاتینی درآورده خلاصه از ترجمه های دیگر كه به زبان یونانی و عبری شده بر تو بنویسم بدان كه اینكار پر خطر است زیرا كه هر گاه به نظر لعن كنندگان من برسد مرا ملامت می كنند و فریاد می زنند كه من ترجمه از ترجمه های هفتاد نفر مترجم كه بفرموده بطلیموس نوشته اند می كنم چون آن ترجمه ها مانند بدن كسی است كه برص دارد به سبب چیزهای بسیار كه داخل شده و بیرون نكرده اند لكه ی پیسی به هم رسانیده پس بعد از كلامی چند می گوید من تنها این كار نكردم بلكه آدری جنیس مترجم كه هم مذهب من بود ترجمه از روی ترجمه ی آنها و ترجمه تیاد از یوس كرده همه را مخلوط كرده و می گوید این دو را به علامت ممتاز ساختم یكی شكل ستاره ریزه و دیگری به شكل سیخ چه از برای آن چه فرق شود میان آن چه از توریة است و آنچه زیاد و كم شده و چیزهای چند كه حواریین و علمای انجیل هم اقرار به آنها كرده بودند كه در ترجمه ی ایشان نیست بعد می گوید جرائیم نمی دانم این هفتاد اوطاق پر از دروغ را كه بنا كرده و مرادش این ترجمه ها است و بعد از آن عذری خواسته از زیاد و كم كردن می گوید در توریة خبر از بعضی امور آتیه بود از قبیل آمدن عیسی و كشته شدن و رجعت نمودن او و در آنها شك داشتند چنین كردند بعد می گوید اما این قدر می دانم كه ترجمه ها كه به زبان لاتینی كرده اند از ترجمه ی یونانی اصح است و ترجمه ی یونانی اصح از عبری است تمام شد عبارت جرائیم و این هفتاد مترجم كه گفته اشاره به آن است كه چون بطلیموس سلطان مصر و حبشه و بعضی عربستان بود هفتاد نفر از اهل هر ملتی جمع كرد تا كتب انبیاء را بر او ترجمه كنند هر یك برای خودشان نوشتند و زیاد و كم كردند و همه را از عبری به یونانی آوردند و مدار غالب خلق بر كتب یونانی بود بعد به زبان لاتینی كردند و جرائیم گفته است كه اگر از یهود بپرسیم چرا چنین كردند می گویند به جهت مصلحت چنین كردند مثلا بطلیموس به اعتقاد افلاطون شد و قائل بود به وحدت خداوند خواستند هر عبارتی كه در كتب عبری است كه دلیل تثلیث است ساقط كنند كه او را خوش آید و هم چنین از جرائیم نقل شده عبارتی در ترجمه ی زبور كه به خواهش دو نفر نوشته كه حاصلش این است كه مسوده ی آن چه من نوشته ام بنویسید و شكل سیخچه و ستاره را حفظ كنید
در پیش هر عبارت كه به شكل سیخچه نقش كرده ببینید تا جائی كه دو نقطه گذارده ام آن چیزی است كه در ترجمه ی هفتاد مترجم نبوده و من در این جا زیاد كرده ام و هر جا كه ستاره ببینید تا جائی كه دو نقطه دارد چیزی در ترجمه ی آنها نداشته و من از نسخه ی عبری دیوان یتاد از یوس مترجم نصرانی فراهم آورده زیاده كرده ام پس ملاحظه كن كه زبور را هم با اینكه ماخذ حكمی نبوده تغییر دادند و از همین جرائم نقل شده از ترجمه ی دیگر كه بعضی پادریان نقل كرده اند كه در این زمان از كتب سماویه نسخه صحیحی نیست زیرا كه همه با هم مختلف است و از بعضی پادریان نقل كرده اند كه در دیباچه بعضی اناجیل نوشته كه شما كردا و شمعون و انجیل و كتاب شمعون كه خبر می دهد از وقایع آینده دروغ پنداشته و اعتقاد مكنید و شاهد دیگر این كه پادری نصرانی كه چندی قبل ردی به زعم خود نوشته بر اسلام و مسلمین خودش در اواخر آن كتاب می نویسید در مقام مذهب یهود می گوید بعد از ذكر بعضی اخبار از آمدن حضرت عیسی (ع) آخرالأمر بعد از آمدن یحیی بن زكریا كه به حسب اخبار پیش روی او بود آمد مسیح از دختر دوشیزه از خاندان داود در بیت اللحم و هر قسم معجزه نمود لكن خود یهود انتظار می كشیدند چنین كسی را لكن می خواستند كه آن شخص با جاه و جلال دنیوی باشد پس او را قبول نكردند و به قتل رسانیدند و كتاب را لاعن شعور كامل كردند موافق اختیار خود تمام شد آن چه از حسام الدین نقل نمودیم پس ببین تفاوت راه از كجا است تا به كجا خود منصفین یهود و نصاری می گویند كه اینها كتب اصل نیست و مترجم و مصحف است و اخبار ما هم كه صریح در این معنی است و این مرد جاهل كاسه از آش گرم تر شده ادعای صحت آن ها را می كند و غرضش دو چیز است یكی این كه گمان كرده ادله معتبره از آنها بر صحت مذهب خود دست آورده خواسته اعتبار آنها را برساند و تو دانستی كه همه ی آنچه گفته بود خبط و خطا بود و ثانی چون عمده دلیل او این است كه ممكن نیست كتابی را نسبت به خدا بدهند و از خدا نباشد پس بیان میرزا علی محمد حكما از جانب خداست این است كه در این مقام هم این اصرار را دارد و باطلی را احقاق می كند كه مؤید باطل دیگرش باشد و عجب است والله كه با این همه منكرات كه یهود و نصاری در این كتب درج كرده اند و این مرد ادعای مسلمانی می كند و این كتب را صحیح می داند و همین بزرگ تر دلیلی است بر كفر و شرك و فسق او كسی كه تصحیح مذهب تثلیث نماید كه در این كتب مندرج است به ضرورت اسلام مشرك به خداست و خداوند در كتاب مجید خود مكرر تصریح به كفر و شرك یهود و نصاری فرموده به سبب همین عقاید باطله شان چنان كه خداوند فرموده لقد كفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم و قال المسیح یا بنی اسرائیل اعبدوا الله ربی و ربكم انه من یشرك بالله فقد حرم الله علیه الجنة و مأویه النار و ما
للظالمین من انصار لقد كفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلثه و ما من اله الا اله واحد و ان لم ینتهوا عما یقولون لیمسن الذین كفروا منهم عذاب الیم و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلك قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین كفروا قاتلهم الله انی یؤفكون اتخذوا اجسادهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح بن مریم و ما امرو الا لیعبدو الها واحد الا اله الا هو سبحانه عما یشكرون لقد كفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم قل فمن یملك من الله شیئا ان اراد ان یهلك المسیح بن مریم و امه و من فی الأرض جمیعا و قالت الیهود و النصاری نحن ابناؤ الله و احباؤه قل فلم یعذبكم بذنوبكم بل انتم بشر ممن خلق خلاصه از این قبیل آیات بسیار است و همین مذاهب در این كتب صریحا مندرج است نمی دانم در قرآن كه این طور كفر و شرك بر آنها اثبات كرده اند اینها از باب نسخ است كه در آن ملت به اعتقاد مصنف ثابت بوده و در اسلام نسخ شده و باز دو مرتبه موافق تصریحاتی كه مصنف سابق كرده است مشروع شده اگر این طور باشد كه موجب تكفیر و لعن نیست چنان كه بدیهی است كه یهود و نصاری بر هر حكمی از احكام توریة كه ثابت قدم مانده باشند و لو در شرع خاتم منسوخ باشد محل ملامت نیستند زیرا كه ترك كردن منوط به قبول اسلام است كه هنوز نكرده اند بلكه از جمله ملامت ها كه بر آن ها داریم ترك كردن احكام توریة است و كتب احكامی كه برای خود نوشتند مثل میشناه كه در بیت المقدس ثانی عهد اسكندر نوشته شد و آن را توریة شبعل گفتند یعنی توراتی كه از حفظ نوشته شد و بعد از چندی كتاب دیگر نوشتند و آن را كمارا نامیدند و تا یكصد و هفتاد و دو سال بعد از خرابی بیت المقدس ثانی می نوشتند و گفتند توریة موسی را در این زمان ها مأمور نیستیم عمل كنیم و به همان خواندن باید اكتفا كرد و به كمارا عمل نمود بعد از آن كتاب دیگر حلاخا اسم گذاردند تا وقتی كه ربی یوسف قارو كتابی نوشت شولخان عاروح نامید و همه برخلاف حكم خداست و عمل یهود از روی این كتب است پس اینها عیوب بزرگ ایشان است كه بعد از یهودیت دارند و از همین باب است كه خداوند فرموده اتخذوا احبارهم و رهنانهم اربابا من دون الله بعد از آن كه ایراد كردند بر پیغمبر كه كی ما چنین كردیم جواب شنیدند كه نه این بود كه حلال خدا را بر شما حرام كردند و حرام را حلال و شما قبول كردید پس در یهودیت و نصرانیت این عیوب برای آنها هست و اگر چیزی را موافق حكم توریة و انجیل می گرفتند البته محل ملامت و تكفیر و لعن از آن باب نبودند پس معلوم است كه این آیات در توحید ایشان و كفر و شركشان از باب نسخ نیست و شرع انبیاء بر توحید بوده و آنها فاسد كردند و این است كه خداوند به عیسی فرمود كه ءانت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله قال سبحانك ما یكون لی ان اقول
ما لیس لی بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسك انك انت علام الغیوب ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوالله ربی و ربكم خلاصه و اصل توحید قابل نسخ نیست كه بتوان این احتمال را داد و چون این كتب مشتمل بر این مطالب هست هر كه تصحیح آنها را بكند البته كافر و مشرك خواهد بود و همچنین نسبت شرب خمر و زنا با دختر خود نعوذ بالله به لوط پغمبر دادن و حامله شدن دختر و مواب عمل آمدن و نیز دختر دیگر به همین طور شراب به لوط دادن و او را مست كردن و پهلوی او خوابیدن و بن عمی به عمل آمدن كه در فصل نوزدهم سفر براشیت كه سفر تكوین معروف است به تفصیل نوشته و در همین سفر در فصول دیگر نسبت شرب خمر به نوح پیغمبر دادن و خوابیدن و عورتش مكشوف شدن و هم چنین نسبت رؤیت ابراهیم خدا را و غذا برای او آوردن و با هم خوردن و هم چنین حیله كردن یعقوب با اسحق آن وقتی كه اسحق نابینا شده بود و شكاری از پسر بزرگ خود خواست كه او را دعا كند و یعقوب به گفته ی مادرش حیله كرد و امر را بر اسحق مشتبه كرد و دعا به او نمود و همچنین خواب دیدن یعقوب خدا را كه امام (ع) فرمود در شأن كسی كه مدعی بود كه خدا را خواب دیدم فرمود معلوم است كه موحد نیست یا لفظی قریب به این پس محال است كه این گونه الفاظ از پیغمبران خدا سر زده باشد و این گونه منكرات را مرتكب شده باشند خلاصه و امثال این منكرات در این كتب بسیار است و بر هیچ عاقل پوشیده نیست كه همه ی اینها مجعولاتی است كه ملاهای یهود خواستند فارغ البال مرتكب معاصی شوند و اینها را جعل كردند و ما در این مقام درصدد تفصیل نیستیم و الا عین عبارات را می نوشتم كه بر آنها مطلع بشوی و آن كسی كه به این اصرار تصحیح این كتب را می نماید البته كافر و مشرك و فاسق و فاجر همه هست و هیچ اعتمادی به این كتب نیست بلی خداوند به عنایت خاصه بعضی اخبار كه از بعثت عیسی (ع) و خاتم و اوصیاء او بوده است در این كتب باقی گذارده كه باعث اتمام حجتی بر یهود و نصاری بشود و آنها هم چنانچه از صریح كتاب خدا و اخبار اهل بیت دانستی در جزئیاتش تصحیف و تحریف دارد و بسا بر آنچه در این كتب هست ابدا اعتمادی نیست مگر هر چه شاهد صدق آن را از قرآن و كلمات اهل بیت سلام الله داشته باشیم حالا قدر كلمات مصنف را بدان كه در یك امر جزئی یا كلی موافقت با خدا و رسول ندارد و از معتمدین شنیده ام كه همین قسم منكرات كه نسبت به لوط و نوح در سفر براشیت داده شده باك ندارند كه در ائمه ی ایشان یافت شود و اینها است لازمه ی تصحیح این كتب خداوند عقل را از انسان نگیرد كه تجویز كند پیغمبر او شارب الخمر و زانی باشد با دختر خودش در حقیقت خوب خود را مرخص كردند و بهتر از این تدبیری برای اقبال عامه نیست معلوم است بهشت كه سرپا می شود برای مؤمنین ما تشهیه الانفس و تلذا العین باید جمع باشد
این است كه آزاد شده اند اما ما هنوز در دار تكلیف كه دنیا است مبتلائیم و تخلف از ظاهر شرع پیغمبر (ص) بر احدی جایز نیست والسلام علی من اتبع الهدی و مصنف بعد از آن كه به زعم باطل خود صحت كتب سابقه آسمانی را رسانیده اشاره به آیاتی چند نموده است كه اینها در ذكر این یوم مبارك است و ما از جهاتی چند محتاج به ذكر آنها نیستیم اول این كه بر ما ثابت و محقق است كه اعتمادی به این كتب نیست ثانی این كه نوع استدلالات این مرد دست آمده كه هر چه میل او است كلام را تأویل می كند ثالث این كه بر فرض بعضی آیات در ذكر ظهور و رجعت و قیامت باشد تو به صرف دعوی این ها را درباره ی خود می خوانی مدعی هندوستانی پنجابی هم درباره ی خود مثلا می خواند تكلیف مردم چه چیز است و دعوی كدام یك را باید بپذیرند خلاصه كه حاجت به تفصیل نیست و بطلان همه كلمات شما الحمدلله ظاهر شده.