کد مطلب:321371 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

جواب
در این مقام حق جواب این است كه ما همان عبارات كتاب مستطاب تثقیف الأود را در این مقام تكرار كنیم تا دروغ هر كسی ظاهر شود ولی خوف تطویل مانع از این است و كتاب الحمد لله به طبع رسیده و در عالم منتشر است اگر طالب حقی است به سهولت ممكن است كه آن را تحصیل نماید اولا در این فصل مبارك ابدا دعوی این كه تمام این معانی در جمیع كلمات تدوینی و تكوینی بر من ظاهر است نیست و اخبار بسیار از آل محمد علیهم السلام نقل فرموده اند كه تاویل برای جایز نیست و حرام است و البته ایشان از رای خود كه چیزی نخواهند فرمود و آنچه بفرمایند شواهد آن را از فرمایشات آل محمد (ع) كه به طور خصوص یا عموم فرموده اند ذكر خواهند فرمود دیگر حال تا چه درجه شواهد از اخبار اهل بیت سلام الله علیهم دست آورده باشند نه تصریحی به آن فرموده اند و نه ما می دانیم و اینكه گفت كه حالا كه همچو معلوم است كه مدعی علم آنها هستید بیان كنید ببینیم اولا كه همچو اظهاری نشده چنانكه بر همه ی ناظرین واضح است ثانی اینكه بر فرض كه شده باشد مثل این است كه عالمی مدعی علم اكسیر شود جهال از او بخواهند كه اگر راست می گوئی بیان آن را بكن و سر خود را فاش بنما و همچو چیزی نخواهد شد و مساله را دو مقام است یك مرتبه شخص مدعی امری می شود و از مردم تصدیق می خواهد كه اقرار كنند بر صدق دعوی او و یك مرتبه اینطور نیست تصدیقی از كسی نمی خواهد یا دعوی نمی كند و در صورت اول بر او لازم است كه هر گاه خلق از او طلب برهان نمودند برهان صدقی كه خلق از آن بفهمند كه راست گو است اقامه نماید آن هم یا به این است كه شاهدی از قول صادق دیگر كه خلق به قول او مطمئنند بیاورد یا به این است كه خود علمی كه ادعا كرده ظاهر كند یا این است كه لوازم آن را ظاهر كند مثلا اگر مدعی شد كه من عالم به علم اكسیر هستم یا باید شاهدی از قول عالم دیگر به این علم كه مردم دانسته اند كه او داراست بیاورد یا آنكه خود اكسیر را به تمام و كمال بسازد و دست بدهد یا آنكه اكسیرش را بیاورد و بر مس طرح كند و آن را فضه كند و نمی توان بر او حتم كرد كه تو اگر دارائی بیا و حكما پیش روی من بساز زیرا كه این علم از اسرار است و هرگز آن را برای جهال مكشوف نمی كنند و این بر فرض این است كه مدعی آن علم
بشوند و تصدیق هم بخواهند و كی همچو تصریحی كردند كه من همه ی اینها را می دانم كسی كه خودش دلیل و برهان می آورد كه دارای این علم نیست احدی مگر آل محمد (ع) و هر كه از ایشان گرفته به اندازه كه از ایشان به او رسیده می داند چگونه می توان به او گفت كه پس حالا كه چنین است بیان آنها را بكن خلاصه و اینكه گفته كه این جماعت اسرار را از ظواهر كتاب بیرون آوردند و بر سر دار فاش كردند از اول این كتاب تا اینجا شرح این معنی خوب شده است و سوای تاویلات به رای و بدون ماخذ از اخبار آل محمد (ع) هیچ نبود و باز همان مثل اكسیر را می زنیم بهتر ملتفت مطلب می شویم فرض كن نسخی چند دست آورده ای كه مردم دیگر هم دیده بودند و به حقیقت آنها برنخورده اند یكی بیاید و مدعی شود كه بر اسرار این نسخ واقف شدم آن وقت بنا بگذارد تحقیق كردن كه مراد از این كلمات هر یكی چیست و آخر بعد از تفصیلات به قدر یك صنعت مفضض كه غالب بچه زرگرها آن را می آموزند و كار می كنند فایده ای بر آن تحقیقات مترتب نشود اقلا این بچه زرگر الان كه این سر قلیان را دست ما می دهد بعینه مثل نقره است ولو بعد از آنكه دو سه مرتبه آتش گذاردند زرد شود و آثار برنجی آن ظاهر شود اما این مفضض كه تو آوردی اشهد بالله از همان اول علانیه و واضح است كه برنج است و جز صرف دعوی تو هیچ ندارد حالا در این صورت هی ادعا بكن كه من بر اسرار این نسخ واقف شدم و آنها را بر سر دار فاش كردم و ای مرد صدق قول تو آن وقت ظاهر می شود كه قطره ای از این اكسیر را بر قنطار فضه طرح كنی و همه را طلای احمر كنی كه همه زرگرهای عالم بگویند كه این است طلای احمر مشك آن است كه ببوید نه آنكه عطار بگوید اسرار شما جز ادعا هیچ نیست و همه را به تحكم می خواهید ثابت كنید طلای تو در حجم و وزن با قلعی یكی است می گویم رزانت طلای شما كجاست می گوئی این حرف ساده لوحان قدیمی است در رایحه مثل نحاس می ماند می گویم این متعفن است می گوئی اینكه شنیده بودی طلا رایحه كریحه ندارد دروغ بود این را اگر دو ساعت در جای نمناك بگذاری زعفران می شود یا زنجار می شود می گویم صفا و خلوص و اتحاد اجزاء این كجا است می گوئی این حرفها را بشنو طلا همین است و اگر این طلا نبود خداوند راضی به دروغ من نمی شد و زبان مرا گنگ می كرد و خداوند راضی به دروغ تو نیست اما از آن غنائی كه دارد تو را هم منع از دروغ به این قسم كه گنگ بشوی نكرده اما همه ی این عیوب كه در طلای تو هست براهینی است كه اقامه فرموده كه معلوم بشود تو دروغ گوئی و مسلمانان گول تو را نخورند درست ملاحظه كن ببین همه ی آنچه گفتم مطابق با وضع شما هست یا نیست مدعی می شوی كه اسرار رجعت و ظهور را فهمیده و امام ظاهر شده یكی یكی آثار امامت را می خواهم هر كدام را به یك قسمی رد می كنی بر اسرار ظهور واقف شده بعد از این تفصیلات یك
امامی برای تو ظاهر شد كه نه علم دارد نه قدرت دارد نه عصمت دارد نه شجاعت دارد نه اثری بر وجود او مترتب است نه زمین را پر از عدل و داد كرده نه آثار دیگر كه لازمه ی وجود او است بروز كرده هر چه می گویم اینها كجا است هر یكی را به یك قسمی رد می كنی یا تاویل می كنی و خلاصه حرفت چنانكه صریحا گفتی باید به صرف ادعای تو من قبول كنم به این قسم كه تو كردی اگر كشف اسرار می شود پس بیا و بنشین من در دو روز اسرار ملك و ملكوت را فاش می كنم نهایت اگر نتیجه نداد تحكم می كنم كه هر چه می گویم قبول كن پس به این سخنان دل خود را خوشحال می كنید و ما شاء الله كان و ما لم یشاء لم یكن و اما آنچه گفته كه دین تاویلی مدعی ركن رابع دارد كه بدون دلیل و برهان می گوید تمنا دارم از منصفین كه در این مقام درست متوجه عرض من شوند و ببینند همین كلمه كه گفته صرف تعنت و لجاج با حق هست یا نیست اولا كتب مولای من اعلی الله مقامه كه در باب ركن رابع نوشته اند یكی و دو تا نیست كتابهای بسیار است و بسیاری هم به طبع رسیده و در عالم منتشر است و هیچ مرادی از آن ندارند سوای اینكه بعد از اقرار به توحید و نبوت و امامت باید دوستی دوستان آل محمد (ع) و دشمنی دشمنان ایشان را داشت حال از جمیع اهل ملل و نحل می پرسم كه این امر بدیعی است یا از اول روزگار تا آخر بنا بر همین بوده اشهد بالله كه اگر كسی بگوید این امر بدعت است در دین از زمره ی عقلا خارج است زیرا كه هیچ صاحب دینی نیست مگر اینكه باید متدینین به آن دین را دوست دارد و منكرین این دین را دشمن دارد و در هیچ مذهب و ملتی شنیده نشده بلكه تصور نمی شود كه حكم این باشد كه موافق خود را در ملت و مذهب دشمن دارید و مخالف خود را دوست دارید و در حقیقت این امر از بدیهیات اولیه است و ادله كتاب و سنت بلكه تمام كتب انبیا همه شاهد این است و بس است در سنجیدن عقل مصنف كه انكار این معنی را بنماید و علت اختصاص این مطلب به مشایخ ما این است كه بعد از آنكه ملاحظه كردند كه شقاق و نفاق در میان مردم زیاد شده و ملاحظه این امر عظیم را نمی كنند و حقوق اخوان دین خود را به جا نمی آورند و تعظیم برادر بزرگتر و ترحم بر كوچكتر نمی كنند بلكه آنقدر از خیال دین بیرون رفته اند كه تمیز دوست و دشمن را نمی دهند و حركات ایشان همه برخلاف فرمایش خدا و رسول واقع می شود و حال اینكه معرفت این مسئله و عمل به آن از اشد فرایض است چنانكه حضرت صادق (ع) فرمود ان من اشد ما افترض الله علی خلقه ثلثا انصاف المرء من نفسه حتی لا یرضی لأخیه من نفسه الا بما یرضی لنفسه منه و مواساة الأخ فی المال و ذكر الله علی كل حال و نیز عرض كردند به آن حضرت كه ما حق المؤمن علی المؤمن قال سبع حقوق واجبات ما منها حق الا واجب علیه ان خالفه خرج من ولایة الله و ترك طاعته و لم یكن لله فیه نصیب الحدیث و همچنین حضرت امام رضا (ع) فرمود حق الأخوان فرض لازم و همچنین اخبار بسیار كه باب معرفت ایشان
و حقوق ایشان و محبت ایشان و ولایت ایشان و عداوت اعداء ایشان و شناختن بزرگ ایشان و كوچك ایشان و سلوك كردن با هر یك ایشان كه یك مجلد تمام از بحارالأنوار و یك مجلد تمام از عوالم كه اقلا هر یكی شصت هزار بیت است و كتاب كفر و ایمان بحار مطبوع است و در عالم منتشر است و بعد از آنكه این مطلب را ملاحظه كردند و اهمیت آن بر جمیع عقلا واضح است این است كه اصرار نمودند واین امر را ثابت فرمودند به ادله ی بسیار از كتاب و سنت كه اگر بخواهم همه ادله آن را بنویسم مجلدی بسیار بزرگ می شود و عرض كردم كفر و ایمان بحار در همین باب است هر كه می خواهد ملاحظه كند ببینید كه گریزی از دوستی دوستان و دشمنی از دشمنان هست یا نیست و چون تا اینجا آمدی حال ملاحظه كن كه ولایت اولیاء آل محمد (ع) و برائت اعداء آل محمد این امری نیست كه اختصاصی به كسی دون كسی داشته باشد كه فرضا دوست یك نفر مخصوصی از ایشان به اسم و رسم كه در اخبار آل محمد (ع) معین شده باشد باید بود و دیگری را نباید دوست داشت مگر دوستانی كه گذشته اند كه در آنها حرف نیست و همچنین دشمنی یك شخص مخصوصی منظور نیست بلكه از اول اسلام تا قیامت هر دوستی از دوستان آل محمد (ع) كه آمده یا بیاید باید دوست داشت و همچنین هر دشمنی كه آمده یا بیاید باید دشمن داشت و این حكم عام است پس اگر من گفتم فلان كس از دوستان آل محمد (ع) است و باید او را دوست داشت تاویلی در این باب نكرده ام بلكه این مقتضای ظاهر فرمایش آل محمد (ع) است كه به طور عموم فرموده اند كه باید دوستان ایشان را دوست داشت و این شخص را هم من شناخته ام كه دوست ایشان است پس باید دوست بدارم و همچنین نفرموده اند دوست ما در فلان جا است مثلا یا در فلان زمان است یا پسر فلان كس است و هكذا این قیود در حدود هیچ یك در این مقام نیست و این است كه من هم به طور كلیت و عموم به این حكم در همه افراد می گیرم اما در باب امام (ع) از اخباری كه سابق نقل كردیم و در كتب اصحاب ضبط است بدیهی است كه امام ثانی عشر ما محمد بن الحسن العسكری علیهماالسلام و والده او معین و هزار و كسری پیش از این متولد و آثار و صفات خاصه معینه از برای او است و كارهای مخصوصه خواهد كرد حال تو از میان درآمده می گوئی اما شخص محمد بن الحسن (ع) العیاذ بالله میرزا علی محمد پسر میرزا رضای شیرازی است این تاویل بزرگ اول است كه هیچ دلیل و برهان بر آن نداری و شخص خاص معین منصوص علیه را در غیر او معنی می كنی و بعد از آن معرفی او را كه برای ما كرده اند در الاف الوف اخبار كه به طور عموم و خصوص فرموده اند آثار و صفات از او ذكر كرده اند از علم و كمال و قوت و قدرت و شجاعت و غیر اینها كه لا تعد و لا تحصی است و هیچ یك از آنها در این شخص نیست و علاوه بر این چیزها در او هست كه در اخبار اهل بیت
سلام الله صریحا نفی فرموده اند اینها هم در این شخص هست همچنین آن افعالی كه از امام خبر داده اند كه خواهد آمد و چنین و چنان خواهد كرد هیچ كدام را این شخص نكرد از آنجائی هم كه امام می بایست ظاهر شود نشد در آن زمان هم كه می بایست ظاهر شود یعنی زمان ظهور و علامات حتمیه نشد خلاصه هیچ چیزش به امام نمی مانده معذلك تو می گوئی این امام موعود است خالق تو را به حق خدا دین تاویلی دین تو است كه لفظ را در غیر ما وضع له بدون دلیل و برهان معنی می كنی یا دین مولای من كه آل محمد (ع) فرموده اند همه ی دوستان ما را دوست دارید و همه ی دشمنان ما را دشمن دارید و دوست و دشمن را تمیز دهید و حقوق ایشان را به جا آورید گفته اند سمعا و طاعة و از معنی ظاهر این لفظ یكسر مو تخلف نكرده اند پس درست ملاحظه كن و قدر خود را بشناس و قدر اهل حق را هم بشناس.