کد مطلب:321375 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

جواب
اولا خود مسلمین در آن كتاب مبارك به این فصول معینه نظر نمایند و ببینند كه این مطالب كه نوشته خلاصه ی آن فصول هست یا نه و چون كتاب مبارك در همه جا شایع است دیگر ما تفصیل نمی دهیم یك كلمه همین قدر كه بدانی چه قسم خلاصه می كند مولای من فرموده است امام سلطان است و سائس نمی شود كسی سیاست نداشته باشد و امام شود این مرد می گوید امام سلطان است و سائس نمی شود انتهی انشدكم بالله همین قسم باید خلاصه كرد و این قسم مزخرف سرود فرموده است شبیه پیغمبر است و اسم ظاهر و باطن پیغمبر و از صلب امام حسن عسكری است و بطن نرجس خاتون و بعد از ظهور زمین را پر از عدل و داد می كند و دولت دولت حق می شود و جمیع خلق تسلیم و تمكین از آن سرور می نمایند و هكذا و این مرد چون دیده كه اینها دیگر خیلی بدیهی است كه در میرزا علی محمد نبود و ادعا و تحكم برنمی دارد همه را ترك كرده خلاصه به همان قدری كه خودش نوشته ما اكتفا می كنیم گفته است كه بدون تاویل معصوم بوده عصمت او همین بود كه در مجلسی از مجالس خرافاتی چند سرود و ضبط كردند بی اطلاع او بعد گفتند مكرر بفرمائید آنها كه اول گفته بود فراموش كرده بود عصمت او همین بود كه صبح خوابید تا آفتاب سرزد كسی از مسلمین با او بود او را به طعنه بیدار كرد برخاست با كمال اضطراب گوشه ی چادر مشغول به بول كردن شد و گفت مبارك جی بالماء اگر شرعش این بوده كه تا آن وقت بخوابد اضطرابش از چه بود و اگر نبوده چگونه تا آن وقت خوابیده و چگونه چشم از خواب بوده و قلب او خواب نبوده خلاصه و این را هم بدان كه اگر امثال این اعمال هم از كسی دیده نشود بلكه كمال صلاح و تقوی را هم ببینیم و سهو و خطائی هم نبینیم معذلك قائل به عصمت او نمی توانیم شد زیرا
كه من از جمیع حالات او مطلع نیستم شاید در آن اوقات خلاف عصمت از او سر بزند و از این گذشته كه امام خودش اولی الأمر است و ناسخ و منسوخ را می داند و ما جاهلیم پس اگر آنچه را كه از خود او تعلیم گرفته ایم میزان قرار دهیم شاید تكلیف خود او غیر از آنچه به من فرموده باشد چنانكه نظائر این در اخبار ایشان هست حتی فرمودند كه لا تنظروا الی ما اصنع انا و افعلوا ما تؤمرون و شاید كه كلیت امروز حكم برگشته پس من آنچه از پیش به واسطه ی خود او دانسته ام چگونه بر او حجت كنم این است كه در زمانی كه پیغمبر (ص) در میان باشد یا امام منصوص علیه در میان است باید نص بفرمایند بر امامت و عصمت امام بعد چنانكه در كتاب المبین روایت شده است عن موسی بن جعفر عن ابیه عن جده عن علی بن الحسین علیهم السلام قال الأمام منا لا یكون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الحلقة فیعرف بها فلذلك لا یكون الا منصوصا الحدیث پس ملاحظه كن كه عصمت امری نیست كه از ظاهر خلقت معلوم شود و لابد باید امام سابق یا پیغمبر نص بر او بفرماید و در مثل این زمان كه امام و پیغمبر در میان نیستند نصوص ایشان بر فرزند امام حسن عسكری (ع) هست ولی این هم امروز فایده اش به ما همین قدر است كه اگر مثل میرزا علی محمد كسی بیرون آید و ادعای عصمت نمود قبول نكنیم زیرا كه نصی بر او نیست اما خود امام كه بیرون می آید امروز من و تو چه می دانیم كه این فرزند امام حسن عسكری است تا آنكه ندانیم كه منصوص علیه است پس سبیل معرفت ما امروز همان راهی است كه پیش از این هر پیغمبری كه مبعوث می شد می شناختیم و آن نبود مگر اینكه آیات نبوت از معجزات و علوم و اخلاق و آنچه لازمه ی این امر است با او باشد پس امام باید به همین معجزات و آیات بینات و علم بما كان و ما یكون شناخت و مگو تو كه خود علم ما كان و ما یكون نداری چگونه می شناسی زیرا كه معرفت صدق او با اخبار از مغیبات مثلا بسیار سهل است و مثل این جماعت مگو كه اخباری كه از آینده می دهد من تا كی انتظار بكشم تا صدق او را بفهمم زیرا كه اخبار از مغیبات منحصر به اخبار آینده نیست مثل عیسای پیغمبر خبر از ما یاكلون و ما یدخرون بدهد و خبر از ضمایر قلوب بدهد و هكذا پس بسیار سهل است معرفت این مطلب و اما به بیانات و تحقیقات علمیه اگرچه باشند كسانی كه قراین دست بیاورند و پی به علم او ببرند اما این كار عامه ی خلق نیست و معرفت آنها از همین راهها است كه علم آنها را دارند یا می توانند به سهولت دست بیاورند خلاصه پس از این بیان دانسته شد كه اینكه مصنف گفته كه این مرد بدون تاویل معصوم بود خود این حرف پذیرفته نیست زیرا كه مسلم نصی درباره او نبوده و عصمت هم به فرمایش امام (ع) صفتی در ظاهر خلقت نیست و همچنین است امر در تقوی و كرم و استقامت و انقطاع زیرا كه تمام اینها شئون عصمت است و هیچ یك
اینها دانسته نمی شود مگر به نص یا به معجزات زیرا كه بالاتر از این نیست كه تو اعمال و عبادات و ریاضات شاقه را از او دیده باشی سنی ها هم عبادت بسیار می كنند هنوز هم جوكیه ایشان ریاضات شاقه می كشیدند تو از كجا می فهمی كه اعمال ایشان پسندیده خداوند هست یا نیست و همچنین برامكه بذل و بخشش بسیار می كردند تو از كجا می فهمی كه كرم و سخاوتی كه خدا خواسته همین است و اگر بگوئی كه كیفیت و محل این عبادت و سخاوت را ملاحظه می كنم می گویم پس تو خودت اولا مدعی مقامی كه موقع هر چیز را دانسته و اگر مدعی نیستی پس البته اقرار به جهل خود باید بكنی و اگر جاهل شدی میزان نمی شوی و وقتی كه تو میزان شدی نمی فهمی كه این شخص این عبادت و سخاوت را به جا كرده و اینها بر فرضی است كه انسان عملی ببیند و الا شما كه چیزی ندیدید و صرف سخنی است كه می گوئید و همچنین است امر در استقامت و انقطاع كسی كه خودش مستقیم نیست چه می فهمد كه استقامت كدام است آن شظاره كه انداختی و دانستی كه مستقیم است كدام است اگر طبع خود تو است پس اول شما بسم الله اگر تو چراغ دست داری سفیهی كه عقب آتش می كردی آیا استقامت و انقطاع او را به شرع پیغمبر (ص) موازنه كردی كه بدیهی است كه این مرد به شرع پیغمبر (ص) راه نرفت پس به چه قاعده فهمیدی كه مستقیم است والله مردم از كلام قناعت دارند كه از هوا گرفته شود و تقطیع حروف و كلماتی شود خواه معنی از برای آن باشد یا نباشد و همچنین است امر در باب شباهت او به پیغمبر زیرا كه اگر شباهت صوری منظور است جمال مقدس او را زیارت نكرده ایم و اگر شباهت معنوی مقصود است علم آن را نداریم و همچنین است سخن در باب اسم و تو كه آنچه می گوئی صرف تحكم و ادعا است و هیچ محتاج به مصداق در كلمات خود نیستی ولی فرض اینكه یك كسی باشد مثلا مثل مدعی مصری كه او را محمداحمد می گفتند و جامع اسم ظاهر و باطن هم به حسب ظاهر بود ولی اعراض در دنیا بسیار است صورت این اسماء وابسا بالعرض بر دشمن خدا هم بگذارند پس این علامات را كه در اخبار آل محمد (ع) شمرده اند در موقع ذكر فضیلت است یا اینكه علامتی است به نص ولی یا برهان جلی باید ثابت بشود و در این زمان از نص امام بر آن شخص مجهول النسبی كه برمی خیزد و ادعای امامت می كند كه محرومیم پس ما را چاره نیست جز فرمایش ایشان كه فرمودند كه اگر مدعی ادعای امامت كند سؤال بكنید از او از این امور عظیمه كه مثل او جواب می گوید و این امور عظیمه همین معجزات است و آیات بینات و خوارق عادات و خبر از مغیبات امثال اینها مثل حاجت مردم به سوی او و عدم احتیاج او به احدی و همچنین اشجع بودن و اعلم بودن و امثال اینها خوب است ولی معذلك امروز اگر دیدم از برابر هزار نفر فرار نكرد چه می دانم كه اگر دو هزار نفر در برابر او ایستادند باز فرار نمی كند بلی اگر دیدم
مثل میرزا علی محمد با وجود اینكه شیطان اسباب فراهم آورد و سرباز اول عمدا تیر را به ریسمان زد و افتاد به سلامت معذلك تاب نیاورد و فرار نمود در مزبله یا طویله پنهان شد از این یقین می كنم كه این شجاع نیست سهل است كه زرنگی هم ندارد زیرا كه اگر همان جا ایستاده بود و گفته بود كه ببینید این همه تیر خالی شد و به من نخورد البته در دلهای ضعفا رعب عظیمی پیدا می شد و دست از او بازمی داشتند ولی خداوند نگذارد كه چنین سخنی بگوید و فرار نمود تا بر همه واضح شد كه هیچ كاره نیست و باز او را آوردند و كشتند و ملاحظه كن كه این جماعت او را مظهر الوهیت و آیت توحید می پندارند و این مرد اینقدر نفهمیده بود كه از تقدیر خداوند گریز نیست اگر تقدیر شده كشته شود كشته می شود و فرار از تقدیر نمی توان كرد و اگر تقدیر نشده كه كسی هم قدرت كشتن او را ندارد پس چرا فرار كند به فدای وجود مقدس علی بن ابیطالب (ع) كه تاج الموحدین است و آیةالله فی العالمین كه فرمود من از جنگ فرار نمی كنم زیرا كه اگر تقدیر نشده كه كشته شوم كه كسی نمی تواند مرا بكشد و اگر تقدیر شده كه فرار سودی نمی دهد عرض كردند چرا بر قاطر سوار می شوید و در جنگ با قاطر تاخت و تاز نمی توان كرد فرمود من نه از جنگ می گریزم و نه عقب گریخته می روم پس حاجت به تاخت و تاز ندارم و فرمود اگر تمام عرب پشت بر پشت نموده به جنگ من بیایند فرار نمی كنم پس شجاع حقیقی او است و موحد واقعی او كه در میان قشون عایشه كه تشنه به خونش بودند می ایستد و مساله توحید بیان می كند والله كه از خجالت او باید به زمین فرورفت كه همچو مردمان در میان امت پیدا شدند كه ادعای مقام او را بكنند و خود را آیت توحید بشمرند و از ریسمان به زمین بیفتند و بگریزند و در مزبله یا طویله پنهان بشوند چه قدر بر اسلام و تشیع باید گریست و از خجالت آل محمد (ع) سر به زیر انداخت خلاصه پس این حالت را كه دیدم یقین می كنیم كه این شخص قابل اعتنا نیست ولی اگر مثلا دیدیم با چند نفر جنگید و فرار نكرد اگر چه تا یك درجه علم حاصل می شود ولی باز كمال یقین و اطیمنان وقتی حاصل می شود كه یا نص پیغمبر صادق باشد یا آنكه خود او به حجت و برهان از جانب پروردگار اثبات امر خود را بكند و آن منحصر است به همان صفات و علوم و معجزاتی كه پیش گفته ایم و شما خود صریحا نفی معجزات را می كنید كه این شخص دارا نبوده سهل است اخبار سابقین هم دروغ است و همه را منحصر می دانید به این كتاب كه اشهد بالله غیر از خرافات هیچ نیست نه لفظ صحیح دارد و نه معنی صحیح سوای كلماتی كه به هم بافته و در فصل بعد شاید علاوه بر آنچه سابق گفته ایم باز بیانی بكنیم و در این صورت كه شما كه خود از مؤمنین به او هستید با نص صریح او نفی معجزات را می كنید و خلاف ضرورت تمام ملیین می گوئید دیگر چه حاجت به رفتن و آمدنت و چگونه روایت شما را تصدیق كنیم و چون سابقا بیان معجزات شده است دیگر در این
مقام تفصیل نمی دهیم و اینكه گفته كه لا نبی فرموده اند و لا ظهور بعدی و لا كتاب بعدی نفرموده اند این هم سابق بر این به تفصیل بیان شده و در این مقام همین قدر می گوئیم اولا كه سابق روایت كرده ایم از حضرت امام رضا (ع) در حدیثی كه در بیان اولی العزم فرمود كه شریعت محمد (ص) نسخ كرده نمی شود تا روز قیامت و نبیی بعد از او نیست تا روز قیامت پس هر كس ادعا كند نبوت را بعد از نبی ما یا بیاورد بعد از قرآن به كتابی پس خون او مباح است از برای هر كس كه بشنود این را از او پس ملاحظه كن كه بعد از قرآن كتاب دیگر آورده نمی شود ابدا و این تحقیقات كه سابقا كرده كه حاصل اینها این است كه این كتاب بلكه نوع كتب جلوه ی همان قرآن است مثمر ثمری نیست زیرا كه بنابراین توریة و انجیل هم جلوه ی همان بودند و نفرمودند كه بعد از آنها كتابی نیست ولی بعد از قرآن فرمودند پس معلوم است كه مشارالیه همین جلوه است كه بعد از این جلوه جلوه ی دیگر نیست و اما اینكه گفته كه لا ظهور بعدی نفرموده است به ملاحظه ی اینكه خود پیغمبر (ص) باید رجعت بفرماید و شیطان و اشیاع او را بكشد و در میان خلق سلطنت بفرماید راست است معنی اینكه لا نبی بعدی فرموده این نیست كه من خود برنمی گردم و خود آن حضرت البته برمی گردد ولی تو بگو ببینم كه این همه اخبار كه از ظهور داده بودند از ظهور امام ثانی عشر و وصی دوازدهم پیغمبر بود و رجعت پیغمبر و سایر ائمه (ع) را علاوه بر آن خبر داده بودند یا غیر از این بود شبهه برای عاقل منصف نیست كه خبر از ظهور امام ثانی عشر داده بودند خاصة و رجعت پیغمبر و سایر ائمه را بعد از ظهور آن حضرت خبر داده بودند و امام بلاشك وصی پیغمبر است و داعی به سوی او و ناشر شرع و كتاب او و بنا نیست كه كتاب جدیدی كه ناسخ كتاب او است و اشرف از آن به ادعای تو بیاورد و اگر گوئی كه با وجود اینكه امام است معذلك ظهور پیغمبر هم هست و نبی هم خوانده می شود زیرا كه اولنا محمد و آخرنا محمد فرموده می گویم این حدیث را در زمان اول فرموده اند و علاوه بر این حضرت امیر انا محمد و محمد انا هم فرمود چه شد كه آن روز اسم نبی بر او روا نبود چنانكه مكرر پیغمبر (ص) به او فرمود انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی و همچنین در اخبار بسیار این مطلب را فرموده اند پس اسم نبی بر آن حضرت روا نبود زیرا كه آن ظهور ظهور وصایت و ولایت بود و صاحب الامر هم بی شبهه ظهور وصایت و ولایت است چنانكه فرمودند در صفت آن حضرت كه لا یكون الأوصیاء ابن وصی پس همان طور كه در ظهورات قبل كه به وصایت بود اسم نبوت جایز نبود حتی وحی نبوت را از خود نفی می فرمودند و ممكن نبود كه كتابی بعد از قرآن بیاورند كه آن را معجز خود بخوانند چنانكه نكردند همچنین است امر در این ظهور و ما
به تصدیق خدا و رسول و ائمه (ص) منتظر ظهور وصی پیغمبر هستیم و این وضع كه شما می گوئید بالضرورة از داب اوصیاء خارج است كه كتابی سوای كتاب پیغمبر بیاورند و شرعی جدید مستقلا بگذارند پس ولو ظهور ظهور خاتم باشد اما در هر ظهوری برحسب آن ظهور رفتار خواهد شد چنانكه عرش و كرسی و افلاك و عناصر همه ظهور جسم هستند اما در عرش كار عرشی می كند و در كرسی كار كرسی و در افلاك و عناصر كار آنها و از كرسی كار عرش دیده نمی شود و زحل مثلا هرگز كار عرش را نمی كند بلكه برحسب قابلیت خود حركتی برخلاف عرش دارد هر چند عرش به قوت خود او را به حركت یوم و لیل حركت می دهد اما زحل به واسطه اینكه قابلیت اوئاب مطاوعه عرش را مثل خود عرش ندارد این است كه قدر قلیلی از او پس می افتد كه در هر سی سال یك دوره پس افتادن او را سنجیده اند و این از كمال مطاوعه او است با عرش كه حركتی كه به عقب می كند اینقدر بطئی است و سایر كواكب مطاوعه شان كمتر است كه سیرشان به عقب سریع تر است خلاصه مطلب این است كه اگر چه همه ی اینها ظهورات جسم هستند معذلك هر یك شأن خود را دارند در مقام خود نه شأن جسم را پس قائم آل محمد (ع) هم در عرصه ی ظهورات شأن آن حضرت وصایت است آن هم نه اعلی درجه ی وصایت بلكه خاتم الوصیین علی بن ابیطالب (ع) است و بعد اآن حضرت امام حسن (ع) و بعد از آن حضرت حضرت امام حسین (ع) و بعد از آن حضرت صاحب الأمر (ع) بنابر اخباری كه بر این ترتیب دلالت می كند و الا رعیت درك این مطالب را نمی كنند و معذلك اشهد ان ارواحكم و نوركم و طینتكم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض و با وجود اتحاد طینتها حكم نبوت در جای خود است و حكم وصایت در جای خود و سابق بر این نیز شرح این مطالب شده است و حاجت به تفصیل زیاده بر این نیست.