کد مطلب:321377 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

جواب
اما آنچه گفته كه به این بیانات اطفاء نایره ی حسد نموده اند نه اشهد بالله حسد نمی برند سهل است
كه شكر و سپاس الهی را می گویند كه به ایشان علم و معرفت داده كه قبح این خرافات را بیان كنند و چگونه حسد می برد كسی كه خودش در زمان اندك دویست جلد كتاب تصنیف و تالیف نموده باشد و اجوبه مسائل غامضه را كه از اطراف و اكناف عالم سؤال شده است داده باشد و از بیانات و دروس و مواعظ حكیمانه ی او كه هر یك مجلس آن دریائی است از علم و معرفت تقریبا چهار كرور بیت نوشته شده باشد حال حسد به این كلمات مزخرف بیان ببرد والله كه ادنی شاگرد او عار دارد از اینكه یك سطر عبارت نظیر او بنویسد خلاصه حمل بر حسد نكنید كه تمام آنچه نوشته ارزانی خود شما باشد و اینكه گفته كه اگر این فرمایش صدق و صحیح است عین عبارت او را چرا ننوشتند كسی نگفته كه این عبارت بیان است یا كتاب مزخرف دیگر او بعینه همانطور كه تو امروز از عبارات او برای هر كس نقل می كنی در ابتداء هم همین طور هر كس از دوستان او نقلها می كردند و نوشتجات متفرقه از او می آوردند و مولای بزرگوار من اعلی الله مقامه در رساله كه به امر شاه شهید در رد آن مرد نوشته اند مرقوم فرموده كه چون دید كه غلطهایش از عذر و اعتذار گذشت و مردم اعتراض می كنند از قرار نوشتجات منتشره گفت من قطب روزگارم و همه عالم بر گرد من می گردند و به اذن و اجازه ی من حركت می كنند جمیع حروف و كلمات آمدند پیش من سجده كردند و من همه را مرخص كردم كه هر یك معنی دیگری را بدهند و خاصیت دیگری را ببخشند حالا تو امروز كه كتاب نوشته ای بعد از پنجاه سال انكار می كنی و نمی دانم كیستی و در چه سن بوده بسا ابدا در آن زمان نبوده ای یا آنكه طفل غیرممیزی بوده ای و تحكم می كنی كه همچو چیزی نبوده و نیست و خداوند برای هر چیزی دلیل صدقی گذارده تو اگر خود اهل عربیتی خود در گوشه ی خلوت خود بنشین و نظر كن ببین عبارات بیان موافق عربیت است یا نیست اگر خود عربیت كامل نداری مصدق بی غرض در میان خلق بسیار است از آنها سؤال كن و خدا را به خود حاضر ببین و تعنت را كنار بگذار همین عباراتی كه تو خود در همین كتاب نخبه كرده ای و از بیان نقل نموده ببین اینها عربی است هوش از سر انسان می رود كه اولی است كه تو می خواهی حقیت خود را اثبات كنی بگوئی شب روز است و روز شب و از من توقع تصدیق كنی حال تو به همین كلمات می خواهی اثبات حقیت این مرد را بكنی و این عبارات نه لفظ صحیح دارد و نه معنی صحیح می گوئی به همینها تصدیق كن و نسخه ی بیان در نزد من موجود نیست ولی بعضی عبارات در همین كتاب نقل كرده و من هم از نوشتن تمام آنها معذورم زیرا كه تطویل بلاطائل است اما معدودی از عبارات عربی آن را می نویسم تا صحت و سقم آنها معلوم شود و چون عبارات را ناقص نقل كرده در معانی هم سخن بسیار نمی توان گفت برای از آن جمله است فی الباب الخامس من الواحد
الثالث فی ان المقاعد المرتفعة اذا یاذن یرفع و الا یثبت الأمر بیدالله له الخلق و الأمر یفعل ما یشاء و یحكم ما یرید لا یسال عما یفعل و كل عن كل شی ء یسالون غلطاست اذا یاذن اذا اذن اولی است یرفع و یثبت ترفع و تثبت باید باشد و اگر الأمر فاعل یثبت است لفظا عیب ندارد اما معنی غلط است زیرا كه ثبوت امر برای خدا محل استثنا نیست و در هر حال ثابت است و كل عن كل شئ یسالون ظلمی است فاحش و خداوند فرموده معاذ الله ان ناخذ الا من وجدنا متاعنا عنده و لا یكلف الله نفسا الا وسعها و الا ما اتیها گفته است فی الباب الحادی و العاشر من الواحد الرابع من یتجاوز عن حدود البیان فلا یحكم علیه حكم الأیمان سواء كان و لما او سلطانا او ملوكا او مملوكا غلط است ملوك جمع است و سایر مفرد و در باب بعد فی ارتفاع كل بقاع كانت فوق الأرض غلط است كل البقاع التی یاكل بقعة باید باشد فی الباب الخامس من الواحد الخامس فی اخذ اموال الذین لا یدنیون بالبیان ورده ان دخلوا فی الدین غلط است وردها باید باشد فی الباب الخامس من الواحد السادس فی حكم التسلیم ان یسلمن الرجال بالله اكبر و یحبیبن بالله اعظم و النساء بالله ابهی و یحبیبن بالله اجمل غلط است موقع نون تاكید نیست و یحبیبین دویم با نون تاكید یحبنان باید باشد و بی نون تاكید یحبن باید باشد و شما امروز را قیامت می شمرید و اخوان خود را اهل بهشت و خداوند فرموده در چند جای قرآن به این مضمون تحیتهم فیها سلام فی الباب العاشر من الواحد السادس فرض علی كل نفس ان ینقش علی عصق الأحمر قل الله حق غلط است عقیق احمر یا العقیق الأحمر باید باشد و این مضمون را مكرر می نویسید همیشه مراقب اول ظهور باش كه به قدر تسع تسع عشر عشر تاسعه صبر كنی غیر مذكوری عند الله و جمیع اعمال تو باطل می شود و این تكلیف مالایطاق است و بنابراین كل اعمالشان باطل شده است فی الباب الخامس من الواحد السابع یوم ظهور شجره لن یحل لاحد ان یدین بدین الذی قد دان به قبل الظهور تا آنكه گفته ان انتم تحبون ان تفلحون چند غلط دارد یوم ظهور شجرة اگر عربی مراد است الشجره باید باشد لن یحل لا یحل باید باشد بدین الذی قد دان به الدین الذی قد دان به باید باشد ان تفلحون ان تفحلوا باید باشد فی الباب الثانی من الواحد الثامن یجب علی كل نفس ان یورث لوارثه غلط است یورث وارثه باید باشد و در همین باب ذلك یوم ظهور من یظهره الله ان تومنن به فانكم انتم قل امنتم بالله غلط است جای نون تاكید نیست و باز و ان تعلمون لا تصبرون غلط است و ان تعلموا باید باشد فی الباب الخامس من الواحد الثامن فرض علی من یقدر ان یاخذ ثلاث
الماس البسمله و اربع لعل اصفر و سننه زمرد و ستته یاقوت و یسلم لمن یظهره الله غلطهای متعدد دارد اول چرا عدد البسمله را وسط اعداد انداخته و حال اینكه متعلق به مجموع است ثانی تمیزها می بایست جمع و مجرور باشند ثالث اعداد می بایست همه با تاء تانیث باشد ثلاث و اربع مذكر شد و سننه در دو مقام مؤنث در باب بعد فی دخول الحمام اربعة یوم مرة واحدة اربعة ایام باید باشد چنانكه خودش باز ثمانیة ایام گفته و نكته در این مقام است و آن این است كه یك وقتی شخصی زبانی اختراع می كند و بر طبق زبان سایر مردم نیست اما خود این زبان كه اختراع كرده باید ترتیبی داشته باشد كه صحیح و سقیم آن تمیز داده شود حالا اگر اختراع تو این شده كه اربعة یوم بگوئی دیگر ثمانیة ایام چیست و اربع لعل دیگر كدام است پس ملاحظه بكن كه تا مربوط صرف است و نه پیش خود میزان دارد و نه با میزان كلام عرب راست می آید خلاصه و در آخر این باب می نویسد طوبی لمن یدرك لقاء الله یوم ظهوره و كان علی طهارة عن ما یحبه الله و این بی معنی است خود او و اتباعش عن ما یحبه الله خود را پیراسته اند اما نجس شده اند نه طاهر درست انصاف بدهید و ملاحظه كنید و نیز در باب بعد می گوید در بیان آنچه بمن یظهره الله ساجد شود ارواح علیین است و اگر نفسی به هم رسد كه ساجد نشود او است كل دون علیین ملاحظه كن و انصاف بده كه یك نفسی كه ساجد نشود چگونه كل دون علیین می شود فی الباب السادس من الواحد التاسع ینبغی علی الناس ان یعزن طایفه تظهر فیها النقطة غلط است ان یعزوا باید باشد و نون تاكید هم بی جا است و در باب بعد گفته قل الله انهیكم عن النفی و ما ینسب الیه غلط است نهاكم باید باشد خلاصه كه این قلیلی از كثیر غلطهای عبارات او است كه به جهت نمونه اشاره كردیم و خدا رحم كرده است كه اتباع او روز اول كه این خرافات را می نوشت هی می گرفتند و تصحیح می كردند و بعد منتشر می كردند كه اگر به صرافت اول گذارده بودند دیگر بیش از اینها تماشا داشت و یك رقعه ی عربی به خط خودش به مولای من اعلی الله مقامه نوشته است كه بیست غلط در همان رقعه نوشته و مولای من آن را عنوان فرموده و رساله در رد او نوشته است و عباراتی در ذم مشایخ ما نوشته كه سابق بر این ذكر كرده ایم پر از غلط است و دیگر معانی و تحقیقات كه می كنند كه ثكلی از آنها می خندد كمال تعجب است والله از كسی كه اندك سواد داشته باشد و احتمال بدهد كه این شخص اهل لسان است چه جای علم و چه جای مقام و چه جای امامت و نبوت لا لأمر الله یعقلون و لا من اولیائه یقبلون حكمه بالغة فما تغنی الایات و النذر عن قوم لا یؤمنون
و اما آنچه گفته كه منصفین عالم به فطانت و ذكاوت و آگاهی آحاد و افراد این حزب معتقدند تا چه رسد به نفس او كه به قوت بیان تصرف نفوس كرده بلی شما كه خود را اعلم علمای این گروه می دانید فطانت و ذكاوت شما را از اول كتاب تا اینجا سیاحت كردیم كه به حق خداوند هر را از بر تمیز نمی دهید چنانكه از شرحهای سابقه ظاهر شده و اما تصرف خود او به قوت بیان در قلوب نمی دانم تصرف ایشان بیشتر بود یا تصرف عمر بن الخطاب كه كرورها از مردم فدائی آنهایند و حال اینكه امروز نه شمشیری بالای سرشان است و نه مالی به آنها بذل می شود بلكه فقط خبث طینتها است كه آنها را به این راه واداشته و یكی از علمای سنی شب در كتب ملاحظه می كرد و حقیت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) بر او ظاهر شد صبح آمد در ملاء شاگردان و گفت مرا بكشید كه حقیت علی را فهمیده ام و اینها از تصرف رؤساء نیست و روز قیامت شیطان می گوید ما كان لی علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستحیتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسكم تا آخر پس سلطانی از برای رؤساء نیست الا اینكه مشاركت در خبث طینت باعث انجذاب قلوب می شود به سوی جهنم.