کد مطلب:321381 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

جواب
هوش از سر عاقل می رود كه این جماعت چه قدر از عقل محرومند یا آنكه عالما و عامدا از كلام حق اعراض دارند انصاف دهید ای مسلمانان كه رسول خدا صلی الله علیه و آله این تحدیات را كه فرموده به چه قسم بوده است آیا نه این است كه فرموده مثلا حدیثی یا سوره ای یا ده سوره مثل آن را بیاورید و این از جهت این است كه تحدی كه می كنند داب این است كه مصدق از فصحا و بلغا بیایند و ملاحظه كنند كه آیا آن كلمات كه در برابر قرآن گفته شده در فصاحت و بلاغت به درجه ی او رسیده است یا نرسیده و این است كه در ایراداتی كه جهال بر قرآن می كردند حضرت از كلام فصحای عرب شاهد می آورند بلكه گاه خود آنها را می طلبیدند و آنها را به لطایف تدبیر وامی داشتند كه كلامی بگویند كه معلوم بشود كه ایراد مورد از جهالت است مثل روایتی كه معروف است كه در لفظ استهزاء و كبار و عجاب بر آن حضرت ایراد كردند كه این كلمات فصیح نیست آن حضرت فرمود كه شهادت كه را قبول دارید عرض كردند فلان شخص و حضرت امر فرمود او را حاضر كردند و جائی را معین فرمود كه بنشیند همین كه نشست فرمود از آنجا برخیزد و در فلان محل بنشین برخاست در آنجا نشست و باز او را تا چند مرتبه بلند كرد و نشانید آن شخص هم كه مسلم نبود كه مطیع باشد متغیر شد و عرض كرد اتستهزؤنی و انا من كبار العرب ان هذا الشئ عجاب حضرت فرمود كه بشنوید مصدق شما بدون سوال من به این الفاظ متكلم شد و مخصوص به این تدبیر او را به سخن درآورد از دو جهت یكی اینكه خود او اگر از اول می دانست كه مطلب چیست شاید بی انصافی می كرد و دیگر
اینكه اگر تصدیق هم می نمود محتمل بود كه بگویند از تو حیا كرد یا احتیاط نمود و تصدیق بی جا كرد خلاصه كه داب این است كه در مقام تحدی باید مصدق تصدیق كند حال ای متعنت بگو ببینم كه این مرد كه تحدی به باب حرف از كتاب خود می نماید مصدق چگونه باید تصدیق كند كه فرضا الفی كه این شخص گفته احدی نمی تواند بگوید معنی این حرف چه چیز است اگر چه در قرآن كه كلام خدا است البته الفی را هم كه خداوند بفرماید احدی در آن موقع با آن جهات و حیثهای حكمت كه در آن جمع است مثل آن را نمی تواند بگوید اما این امری نیست كه فصحا و بلغائی كه مصدقند بفهمند كه الف الم مثلا با الفی كه شخص دیگر گفته فرق دارد پس احتیاج به این نمی توان كرد و چه فرق می كند نگاهی هم كه پیغمبر (ص) به زید نام می كند حقیقت احدی از آحاد نمی تواند مثل او نگاه كند زیرا كه او نظر می كند و تا حقیقت زید برای او مكشوف می شود و سایرین نظر می كنند و جز رنگ ظاهر او را درك نمی كنند حال آیا صحیح است كه پیغمبر بفرماید كه احدی از شما مثل من نظر نمی كند و دیگر هیچ شرحی هم ندهد و آنچه هم كه در این نظر دیده بیان نكند همین قدر بفرماید كه مجز من این است كه شما مثل من نمی توانید نظر كنید و مصدقین از عامه ی ناس از بی غرضان می آیند و ملاحظه می كنند كه او چشم را گشود و نظر كرد دیگران هم به همین طور و هیچ فرق میان صورت این دو نظر نمی گذارند پس این رسم تحدی نیست و والله بس است در جهالت و نادانی كه كسی ادعای نبوت بكند و اینگونه تحدی بكند زیرا كه مصدقین می آیند و گوش می دهند و قسم یاد خواهند كرد كه ما هر چه گوش فرامی داریم فرقی مابین الفی كه فلان گفته با الف فلان نمی فهمیم بلكه می گوئیم كه به یك كلمه یا یك آیه هم تحدی مشكل است زیرا كه مثل مدهامتان فرضا كلمه ای است و آیه هم هست حال آیا احدی از عرب تا آن زمان تفوه به كلمه ی مدهامتان نكرده بود و بعد از آن هم مثل آن را نمی توانستند بیاورند مدهامتان بنا شد ملتفتان باشد چه فرق می كند و چگونه می توان تمیز داد كه اینها كدام فصیح است و كدام یك نیست خلاصه پس ببین كه آن اولی چه خرافات گفت و اینها چگونه پسندیدند و اما آنچه در باب این گفته كه فرموده اند به قدر دم مارگیرها اثر ندارد و آیه قرآن می خواند و تعریض می نماید اما تعریضات كه جواب ندارد ولی آن روز كه در مقام محاكمه می ایستند خلق معلوم می شود كه از كلام خدا ایمان زیاد كرده كه رجسی بر رجسی یعنی شكی بر شكی افزوده است و امروزشان ما این است كه بیان مطالب را به رسوم علمیه بكنیم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال بدان كه كلام خداوند البته صاحب اثر هست بلكه كلام هر متكلمی كه قوت نفس دارد به حسب قوت او اثری می كند ولی چیزهائی كه باید متاثر بشوند مختلفند
بعضی هستند كه خداوند به آنها اختیار شدید عنایت فرموده و ایشان هم چنانكه در سایر امور مختارند در تاثر از كلام هم مختارند مثل انسان و بعضی هستند كه اختیارشان ضعیف است و به این سبب از هر چه كه بنا شد متاثر بشوند می شوند و سلب تاثر را از خود نمی كنند فرض كن آتش را خداوند با اثر احراق خلقت فرموده و البته مؤثر است و اگر یك نفر انسان را رو به آتش حركت دهی فورا محافظت می كند و از آتش دور می شود و متاثر نمی شود اما اگر یك سنگ یا قطعه ی آهن را در آتش بیاندازی چون اختیار او ضعیف است در همانجا می ماند تا مكلس بشوند پس اگر خواستی تجربه كنی كه آیا آتش تو سوزنده است به واسطه ی شخص مختاری كه از آتش اجتناب می كند نمی توان تجربه كرد زیرا كه او می رود به جائی می ایستد كه برق آتش در نزد او با برق برف و یخ فرق نمی كند پس می گوید كه آتش تو سوزندگی ندارد و از آن طرف آدمی زاد گاهی چنین می كند كه در هنگام شدت سردی برف را می گیرد و به دستهای خود می مالد تا حرارت از اندرون خودش به جهت دفع ضد بیرون آید و دست او را گرم كند و در این حال می تواند دعوی باطلی كند كه برف گرم است و دست مرا گرم كرد و نشان تو هم بدهد ولی نه آن تصدیقی كه از سردی آتش و نه این تصدیق كه از گرمی برف نموده هیچ یك مناط اعتبار در نزد عاقل نیست زیرا كه این شخص به اختیار خودش اثر آتش و برف را از خود دور كرده است و انسان هر گاه بخواهد كه گرمی آتش و سردی برف را امتحان كند به مثل سنگ یا چوب و امثال آنها امتحان می كند كه از شبهه دور است چون این مقدمه را دانستی عرض می كنم كه قرآن در نزد ما و شما شبهه ای نیست كه صاحب اثر است و معذلك در آیه ی مذكور ملاحظه می كنی كه فرموده است كه ایمان مؤمنین را زیاد می كند و رجس كافرین را و همچنین در آیه دیگر می فرماید « و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا » و اشاره به بیانی كه كردیم فرموده است خداوند در آیات بعد از این كه می فرماید « و اذا انعمنا علی الانسان اعرض و نائ بجانبه و اذا مسه الشر كان یؤسا -- قل كل یعمل علی شاكلته فربكم اعلم بمن هو اهدی سبیلا » یعنی هر گاه انعام كردیم بر انسان اعراض می كند و جانب خود را دور می گیرد و هر گاه شری او را مس نمود مأیوس می شود بگو كه هر كس بر طبیعت خود كار می كند پس پرورنده ی شما داناتر است به كسی كه هدایت یابنده تر است به راه پس ملاحظه كن كه این امر را نسبت به اختیار خلق داده پس در این مقام از متاثر نشدن جماعتی از قرآن نمی توان استدلال بر بطلان قرآن كرد و همچنین از افراد شما به اثر بیان نمی توان استدلال بر حقیقت آن كرد زیرا كه عرض كردم كه امر در طرفین
به اختیار است ملاحظه كن كه صحیفه ی میشومه كه عمر و ابوبكر و ابوعبیده و سالم و دیگران نوشتند چه اثری در خلق كرد كه تا امروز الاف الوف مردم هنوز تابع آن صحیفه ی میشمومه اند و از آن طرف از آیات قرآن كه صریح در ولایت حضرت امیر علیه السلام است احدی از آن جماعت متاثر از آن آیات نشد پس اگر تاثر دلیل حقیت است باید صحیفه ی میشومه حق باشد و اگر عدم تاثر دلیل بطلان است پس العیاذ بالله قرآن باطل است پس به این سخنان با خلق مختار نمی توان احتجاج كرد و اگر امام یا پیغمبر (ص) بخواهند به اعجاز بعضی آثار در سایر خلق به واسطه ی قرآن بروز بدهند ایشان را ممكن است ولی آن قسم عجالة محل سخن ما نیست پس این فرمایشی كه مولای من روحی فداه فرموده است مطلب از آن این است كه همانطور كه از برای آیات قرآن اثرهائی چند در حوائج و در امراض و در حیوانات و اشجار و جمادات بروز می كند كه مجرب و معمول به همه است و مكرر دیده ایم و این است یك راه كه از آن فهمیده ایم كه آن كلام خداست حال اگر بیان هم به اعتقاد شما كلام خداست بسم الله یك باران به تمام ابواب بیان جاری كنید و یك مرض جزئی را به آن دفع كنید و دم مار را به آن ببندید و هكذا تا ما ببینیم كه آن هم همین طور اثر دارد و الا اگر به تاثر خودتان استدلال می كنید به ثاثر عامه هم از صحیفه میشومه استدلال بكنید و والله كه از شما بعید نیست زیرا كه معتقدید كه همه اینها آخر رجوع به حق و مظهر الوهیت می نمایند باری و اما آنچه گفته كه بدن میرزا علی محمد را جانور نخورد و فرار ننمود در آن موقع چندین هزار مخلوق جمع بوده اند و دیده اند و حكایت كرده اند و در تاریخ نوشته اند و دیگر حرف مغرضی مثل شماها مسموع نیست خاصه كه قراین بلكه شواهد معتبره ی كذب شما موجود است و جان دادن شما دلیل صدق مدعا نیست چه بسیار زنان و مردان كه از سفاهت خود عمدا سم می خورند و خود را می كشند و خوارج نهروان و اصحاب یزید هم نیز جانها دادند و هر چه دلالت بر صدق و حقیت آنها كرد برای شما هم می كند و همچو معلوم است كه درباره او معتقد است كه كشته نشده و مثل حضرت عیسی دیگری به جای او كشته شده است و نمی دانم آن كدام جسد مطهر بوده كه حال در اوعیه محفوظ است خلاصه حرف مفت بسیار می توان زد ولی سلطان و برهان الهی باید تا مطلب را اثبات نماید.