کد مطلب:330040 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:349

مقدمه
مقدمه

در مدتی كه مشغول جمع آوری و تنظیم و نگارش یا چاپ این داستانها بودم، به هر یك از رفقا كه برخورد می كردم و می گفتم كتابی در دست تألیف دارم مشتمل بر یك عده داستانهای سودمند واقعی كه از كتب احادیث یا كتب تواریخ و سیر استخراج كرده با زبانی ساده و سبكی اینچنین نگارش می دهم تا در دسترس عموم قرار بگیرد، همه تحسین و تمجید می كردند و این را بالاخص برای طبقه جوان كاری مفید می دانستند. بعضیها از آن جهت كه تاكنون نسبت به داستانهای سودمند اخبار و احادیث این كار انجام نشده، این را یك نوع «ابتكار» تلقی می كردند و می گفتند: «جای این كتاب تاكنون خالی بود.».

البته كتابهای سودمند كه مستقیما متن حقایق اخلاقی و اجتماعی را به لباس «بیان» درآورده اند، یا كتبی كه حقایق زندگی را در لباس «داستان»- كه فكر و قلم نویسنده آن را ساخته و پرداخته است و حقیقتی ندارد- مجسم كرده اند، یا كتب سیرت كه از اول تا آخر در مقام نقل تاریخ زندگی یك یا چند شخصیت بزرگ بوده اند، از شماره بیرون است، ولی نویسنده تاكنون به كتابی برنخورده است كه مؤلف به منظور

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 186

هدایت و ارشاد و تهذیب اخلاق عمومی داستانهایی سودمند از كتب تاریخ و حدیث استخراج كرده و در دسترس عموم قرار داده باشد. اگر هم این كار شده است، نسبت به داستانهای اخبار و احادیث صورت نگرفته است.

این فكر خواه یك فكر ابتكاری باشد و خواه نباشد، از من شروع نشده و ابتكار من نبوده است. در یكی از جلسات «هیئت تحریریه شركت انتشار» كه از یك عده اساتید و فضلا تشكیل می شود و اینجانب نیز افتخار عضویت آن هیئت را دارد، یكی از اعضای محترم پیشنهاد كرد كه خوب است كتابی اخلاقی و تربیتی نگارش یابد ولی نه به صورت «بیان» بلكه به صورت حكایت و «داستان»، آنهم نه داستانهای جعلی و خیالی بلكه داستانهای حقیقی و واقعی كه در كتب اخبار و احادیث یا كتب تواریخ و تراجم (شرح احوال) ضبط شده است.

این پیشنهاد مورد قبول هیئت واقع شد. سهمی كه اینجانب دارد این است كه بیش از سایر اعضا این فكر در نظرم مقبول و پسندیده آمد و همان وقت تعهد كردم كه این وظیفه را انجام دهم. اثری كه اكنون مشاهده می فرمایید مولود آن پیشنهاد و آن تعهد است.

مآخذ و مدارك داستانها با قید صفحه و احیانا با قید چاپ كتاب، در پاورقی نشان داده شده و گاه هست كه بیش از یك مأخذ در پاورقی ذكر شده. غالبا ذكر بیش از یك مأخذ برای این بوده كه در نقلها كم و زیادی وجود داشته و قرائن نشان می داده كه از هر كدام چیزی افتاده یا آنكه ناقل عنایتی به نقل همه داستان نداشته است.

در بیان و نگارش هیچ داستانی از حدود متن مآخذی كه نقل گشته تجاوز نشده و نگارنده از خیال خود چیزی بر اصل داستان نیفزوده یا چیزی از آن كم نكرده است. ولی در عین حال این كتاب یك ترجمه ساده تحت اللفظی نیست، بلكه سعی شده در حدودی كه قرائن و امارات دلالت می كند و مقتضای طبیعت و روحیه های بشری است،

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 187

بدون آنكه چیزی بر متن داستان افزوده گردد، هر داستانی پرورش داده شود.

با اینكه غالبا نقطه شروع و خط گردش داستان با آنچه در مأخذ آمده فرق دارد و طرز بیان مختلف و متفاوت است، بعلاوه تا حدودی داستان در اینجا پرورش یافته است، اگر خواننده به مأخذ مراجعه كند، می بیند این تصرفات طوری به عمل آمده كه درحقیقت داستان هیچ گونه تغییر و تبدیلی نداده، فقط داستان را مطبوعتر و شنیدنی تر كرده است.

در این كتاب از لحاظ نتیجه داستان هیچ گونه توضیحی داده نشده، مگر آنكه در متن داستان جمله ای بوده كه نتیجه را بیان می كرده است. و حتی عنوانی كه روی داستان گذاشته شده سعی شده، حتی الامكان، عنوانی باشد كه اشاره به نتیجه داستان نباشد. البته این بدان جهت بوده كه خواسته ایم نتیجه گیری را به عهده خود خواننده بگذاریم.

كتاب و نوشته باید هم زحمت فكركردن را از دوش خواننده بردارد و هم او را وادار به تفكر كند و قوه فكری او را برانگیزد. آن فكری كه باید از دوش خواننده برداشته شود، فكر در معنی جمله ها و عبارات است. از این نظر تاحدی كه وقت و فرصت اجازه می داده كوشش شده كه عبارات روان و مفهوم باشد. و اما آن فكری كه باید به عهده خواننده گذاشته شود فكر در نتیجه است. هر چیزی تا خود خواننده درباره آن فكر نكند و از فكر خود چیزی بر آن نیفزاید، با روحش آمیخته نمی گردد و در دلش نفوذ نمی كند و در عملش اثر نمی بخشد. البته آن فكری كه خواننده از خودش می تواند بر مطلب بیفزاید، همانا نتیجه ای است كه به طور طبیعی از مقدمات می توان گرفت.

همان طور كه از اول بنا بود، اكثر این داستانها از كتب حدیث گرفته شده و قهرمان داستان یكی از پیشوایان بزرگ دین است، ولی البته منحصر به این گونه داستانها نیست، از كتب رجال و تراجم و تواریخ و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 188

سیر هم استفاده شده و داستانهایی از علما و سایر شخصیتها آورده شده كه سودمند و آموزنده است. در این قسمت نیز اعمال جمود و تعصب نشده و تنها به رجال شیعه اختصاص نیافته، احیانا داستانهایی از سایر شخصیتهای اسلامی یا داستانهایی از شخصیتهای برجسته غیرمسلمان آورده شده است، چنانكه ملاحظه خواهید فرمود.

نام این كتاب را به اعتبار اینكه غالب قهرمانان این داستانها كسانی هستند كه راست رو و بر صراط مستقیم می باشند و در زبان قرآن كریم «صدّیقین» نامیده شده اند «داستان راستان» گذاشته ایم. البته از آن جهت هم كه معمولا طالبان و خوانندگان این گونه داستانها افرادی هستند كه می خواهند راست گام بردارند و این كتاب برای آنها و به خاطر آنهاست، ما این داستانها را می توانیم «داستان راستان» بدانیم.

گذشته از همه اینها، چون این داستانها ساخته وهم و خیال نیست، بلكه قضایایی است كه در دنیا واقع شده و در متون كتبی كه عنایت بوده قضایای حقیقی در آن كتب با كمال صداقت و راستی و امانت ضبط شود ضبط شده و این داستانها «داستانهای راست» است، از این رو مناسب بود كه ماده «راستی» را در جزء نام این كتاب قرار دهیم.

این داستانها علاوه بر آنكه عملا می تواند راهنمای اخلاقی و اجتماعی سودمندی باشد، معرف روح تعلیمات اسلامی نیز هست و خواننده از این رهگذر به حقیقت و روح تعلیمات اسلامی آشنا می شود و می تواند خود را، یا محیط و جامعه خود را با این مقیاسها اندازه بگیرد و ببیند در جامعه ای كه او در آن زندگی می كند و همه طبقات خود را مسلمان می دانند و احیانا بعضی از آن طبقات سنگ اسلام را نیز به سینه می زنند، چه اندازه از معنی و حقیقت اسلام معمول و مُجری است.

این داستانها هم برای «خواص» قابل استفاده است و هم برای «عوام»، ولی منظور از این نگارش تنها استفاده عوام است، زیرا تنها این طبقاتند كه میلی به عدالت و انصاف و خضوعی در برابر حق و حقیقت در آنها موجود است و اگر با سخن حقی مواجه شوند حاضرند خود را با

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 189

آن تطبیق دهند.

صلاح و فساد طبقات اجتماع در یكدیگر تأثیر دارد. ممكن نیست كه دیواری بین طبقات كشیده شود و طبقه ای از سرایت فساد یا صلاح طبقه دیگر مصون یا بی بهره بماند، ولی معمولا فساد از «خواص» شروع می شود و به «عوام» سرایت می كند و صلاح برعكس از «عوام» و تنبه و بیداری آنها آغاز می شود و اجبارا «خواص» را به صلاح می آورد، یعنی عادتا فساد از بالا به پایین می ریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت می كند.

روی همین اصل است كه می بینیم امیرالمؤمنین علی علیه السلام در تعلیمات عالیه خود، بعد از آنكه مردم را به دو طبقه «عامه» و «خاصه» تقسیم می كند، نسبت به صلاح و به راه آمدن خاصه اظهار یأس و نومیدی می كند و تنها عامه مردم را مورد توجه قرار می دهد.

در دستور حكومتی كه به نام مالك اشتر نخعی مرقوم داشته می نویسد:

«برای والی هیچ كس پرخرج تر در هنگام سستی، كم كمك تر در هنگام سختی، متنفرتر از عدالت و انصاف، پرتوقع تر، ناسپاس تر، عذرناپذیرتر، كم طاقت تر در شداید از «خاصه» نیست. همانا استوانه دین و نقطه مركزی مسلمین و مایه پیروزی بر دشمن «عامه» می باشند، پس توجه تو همواره به این طبقه معطوف باشد.».

این، فكر غلطی است از یك عده طرفداران اصلاح كه هروقت در فكر یك كار اصلاحی می افتند، «زعماء» هر صنف را در نظر می گیرند و آن قله های مرتفع در نظرشان مجسم می شود و می خواهند از آن ارتفاعات منیع شروع كنند.

تجربه نشان داده كه معمولا كارهایی كه از ناحیه آن قله های رفیع آغاز شده و در نظرها مفید می نماید، بیش از آن مقدار كه حقیقت و اثر اصلاحی داشته باشد، جنبه تظاهر و تبلیغات و جلب نظر عوام دارد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 18 192 مقدمه ..... ص : 185

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 190

از ذكر این نكته نیز نمی توانم صرف نظر كنم كه، در مدتی كه مشغول نگارش یا چاپ این داستانها بودم، بعضی از دوستان ضمن تحسین و اعتراف به سودمندی این كتاب، از اینكه من كارهای به عقیده آنها مهمتر و لازمتر خود را موقتا كنار گذاشته و به این كار پرداخته ام، اظهار تأسف می كردند و ملامتم می نمودند كه چرا چندین تألیف علمی مهم را در رشته های مختلف به یك سو گذاشته ام و به چنین كار ساده ای پرداخته ام. حتی بعضی پیشنهاد كردند كه حالا كه زحمت این كار را كشیده ای پس لااقل به نام خودت منتشر نكن! من گفتم چرا؟ مگر چه عیبی دارد؟ گفتند اثری كه به نام تو منتشر می شود لااقل باید در ردیف همان اصول فلسفه باشد، این كار برای تو كوچك است. گفتم مقیاس كوچكی و بزرگی چیست؟ معلوم شد مقیاس بزرگی و كوچكی كار در نظر این آقایان مشكلی و سادگی آن است و كاری به اهمیت و بزرگی و كوچكی نتیجه كار ندارند؛ هر كاری كه مشكل است بزرگ است و هر كاری كه ساده است كوچك.

اگر این منطق و این طرز تفكر مربوط به یك نفر یا چند نفر می بود، من در اینجا از آن نام نمی بردم. متأسفانه این طرز تفكر- كه جز یك بیماری اجتماعی و یك انحراف بزرگ از تعلیمات عالیه اسلامی چیز دیگری نیست- در اجتماع ما زیاد شیوع پیدا كرده. چه زبانها را كه این منطق نبسته و چه قلمها را كه نشكسته و به گوشه ای نیفكنده است؟.

به همین دلیل است كه ما امروز از لحاظ كتب مفید و مخصوصا كتب دینی و مذهبی سودمند، بیش از اندازه فقیریم. هر مدعی فضلی حاضر است ده سال یا بیشتر صرف وقت كند و یك رطب و یابس به هم ببافد و به عنوان یك اثر علمی، كتابی تألیف كند و با كمال افتخار نام خود را پشت آن كتاب بنویسد، بدون آنكه یك ذره به حال اجتماع مفید فایده ای باشد. اما از تألیف یك كتاب مفید، فقط به جرم اینكه ساده است و كسر شأن است، خودداری می كند. نتیجه همین است كه آنچه بایسته و لازم است نوشته نمی شود و چیزهایی كه زائد و بی مصرف است پشت سر یكدیگر چاپ و تألیف می گردد. چه خوب

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 191

گفته خواجه نصیرالدین طوسی:

افسوس كه آنچه برده ام باختنی است بشناخته ها تمام نشناختنی است

برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است

عاقبة الامر در جواب آن آقایان گفتم: این پیشنهاد شما مرا متذكر یك بیماری اجتماعی كرد، و نه تنها از تصمیم خود صرف نظر نمی كنم، بلكه در مقدمه كتاب از این پیشنهاد شما به عنوان یك بیماری اجتماعی نام خواهم برد.

بعد به این فكر افتادم كه حتما همان طور كه عده ای كسر شأن خود می دانند كه كتابهای ساده- هرچند مفید باشد- تألیف كنند، عده ای هم خواهند بود كه كسر شأن خود می دانند كه دستورها و حكمتهایی كه از كتابهای ساده درك می كنند به كار ببندند!!.

در این كتاب برای رعایت حشمت و حرمت قرآن كریم از داستانهای آن كتاب مقدس چیزی جزء این داستانها قرار ندادیم. معتقد بوده و هستیم كه قصص قرآن مستقل چاپ و منتشر شود، و خوشبختانه این كار مكرر در زبان عربی و اخیرا در زبان فارسی صورت گرفته است.

استفاده ای كه ما از قرآن مجید كرده ایم، اصل تألیف این كتاب است، زیرا اولین كتابی كه «داستان راستان» را به منظور هدایت و راهنمایی و تربیت اجتماع بشری جزء تعلیمات عالیه خود قرار داده قرآن كریم است.

این جلد مشتمل بر 75 داستان است. من برای این جلد یكصد داستان تهیه كرده بودم و میل داشتم سایر مجلدات این كتاب نیز هر كدام مشتمل بر یكصد داستان باشد، ولی دیدم عقیده دوستان خصوصا اعضای محترم «هیئت تحریریه شركت انتشار» بر این است كه صد

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 192

داستان حجم كتاب را بزرگ می كند، و از طرفی نوع كاغذی كه كتاب با آن چاپ می شد در این وقت نایاب شد، لهذا به داستان هفتاد و پنجم این جلد را ختم كردیم.

این مطلب را هم بگویم كه اكثریت قریب به اتفاق این داستانها جنبه مثبت دارد و فقط دو سه داستان است كه جنبه منفی دارد، یعنی از نوع ادبی است كه لقمان آموخت، كه با نشان دادن یك نقطه ضعف اخلاقی، تنبه و تذكر حاصل می شود، مثل داستان «یك دشنام» و داستان «شمشیر زبان» كه به دنبال داستان «دوستی یی كه بریده شد» به تناسب آن داستان آمده. اول بدون توجه این داستانها را نگاشتم، بعد خواستم آنها را بردارم و همه را یكنواخت و از نوع داستانهایی قرار دهم كه از طریق مثبت راهنمایی می كنند، مدتی در حال تردید باقی ماندم، عاقبت تصمیم گرفتم كه حذف نكنم و باقی بگذارم و در مقدمه نظر خوانندگان را در درج این نوع داستانها بخواهم، تا برای جلدهای بعدی تصمیم قطعی گرفته شود.

خود را به راهنمایی و انتقاد نیازمند می دانم. هرگونه نظر انتقادی و اصلاحی كه از طرف خوانندگان محترم برسد با كمال تشكر و امتنان مورد توجه و استفاده قرار خواهد گرفت. از خداوند سعادت و توفیق مسألت می نماییم.

تهران- 19 تیرماه 1339 هجری شمسی،.

مطابق 15 محرم الحرام 1380 هجری قمری