کد مطلب:36472 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:523

تشکیلات ستاد جنگ











حضور رهبر در جبهه، انتحار است.

برخی از افراد به جنگیدن تمایل ندارند، و برای این بی میلی خود به شیوه های گوناگون بهانه تراشی می كنند. یكی از این بهانه ها این است كه چرا خود فرمانده، وارد میدان جنگ نمی شود.

آشكار است كه ورود فرمانده به میدان جنگ كار نادرستی است، زیرا شجاعت، همیشه به معنای «خود كشی» با سربازان نیست، بلكه به مفهوم رهبری پیروزمندانه ی عملیات جنگ است.

مولا علی (ع) از یارانش خواست كه عازم میدان نبرد شوند، اما آنها از او خواستند كه با آنها همراه گردد. امام چنین پاسخ داد:

ما بالكم؟! لا سددتم لرشد، و لا هیدتم لقصد، افی مثل هذا ینبغی لی ان اخرج؟ انما یخرج فی مثل هذا رجل ممن ارضاه من شجعانكم و ذوی باسكم، و لاینبغی لی انادع الجند و المصر و بیت المال و...

«شما را چه می شود؟ نه در حق جوئی استوار هستید و نه در میانه روی روشن بین! آیا در چنین موقیعتی شایسته است كه من از شهر بیرون بروم؟

[صفحه 127]

در چنین هنگامه ای باید رادمردی از دلیران و سلحشوران شما كه مورد رضایت من باشد بیرون رود. سزاوار نیست كه من لشكریان و دیار و بیت المال و كار خراج زمین و داوری میان مسلمانان را واگذارم و رسیدگی به حقوق نیازمندان را رها كنم و با یكی از لشكریانم به كارزار بروم، و چون تیری بی پیكان در تركش تهی به لرزه در آیم. من چون محور سنگ آسیابم و آسیا به گرد من می گردد و من در جای خویش استوارم و اگر از جای خود بجنبیم آسیا از دور خارج می شود و هر سنگش به سوئی می لغزد.

به خدا سوگند كه این عین نابخردی است.

به خدا سوگند كه اگرامیدم به آن نبود كه تقدیرم یاری كند و در دیدار با دشمن به شهادت برسم، پای در ركاب می نهادم و از شما دور می شدم و تا زمانی كه باد شمال و جنوب وزان است، به شما روی نمی كردم.

در بسیاری عدد شما خیری نیست، كه نزدیكی دلهاتان اندك است، من شما را به راه روشن حق رهنمون شدم، راهی كه در آن بیم هلاك نیست، مگر گمراهان را. هر آنكه پایداری ورزد او سوی بهشت دارد و آنكه در راه بلغزد به دوزخ.»[1].


صفحه 127.








  1. نهج البلاغه، خطبه ی 118.