کد مطلب:369813 شنبه 14 اسفند 1395 آمار بازدید:399

خاتمه
 و در این جا کلام را به پایان می رسانیم و از همه محقّقین و طلّاب می خواهیم که با نظر تدبّر و انصاف در این کتاب بنگرند و به دور از شخصیت زدگی(1)- که آن سدّی است مستحکم در مقابل حق طلبی- آن چه خدا از آن خشنود است را تابع باشند. و بدانیم که حق و حقیقت، فقط با تمسّک به «ثقلین» حاصل می شود و شهرت و نام و آوازه اشخاص- هرچند آن آوازه گوش فلک را پر کند- ملاک و میزان سنجش حق و باطل نیست.


در توحید وحیانی- که در معارف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام تبیین و تشریح شده است- خداوند هیچ گونه مشابهت و سنخیت و وحدتی با مخلوقات خویش ندارد؛ بلکه او مطلقاً مباین با اشیاء است و این در حالی ست که در تفکرات عرفانی و فلسفی، مدام از وحدت و سنخیت و شباهت حق تعالی با مخلوقات سخن به میان آمده است.(2)





1- به دور از ملاک قرار دادن اشخاص غیرمعصوم

2- ابن عربی در جریان گوساله پرستی قوم بنی اسرائیل، جهت موجه جلوه دادن عمل گوساله پرستان می گوید: فانّ العارف من یری الحق فی کل شیء بل یراه عین کل شیء. قیصری در شرح سخنان ابن عربی، عالم را تنزل ذات الهی معرفی می کند و می نویسد: هو المسمّی بالمحدثات بحسب تنزّلاته فی منازل الأکوان. (شرح فصوص قیصری، ص 159) خداست که به نام حوادث و پیشامدها نامیده می شود به جهت ترتیب نزول و پائین آمدنش از مقام خدایی و قرار گرفتن در جایگاه موجودات و مخلوقات. و می گوید: أنّ الذات الإلهیّه هی الّتی تظهر بصور العالم. (همان، ص 70) همانا ذات الهی است که به صورت جهان ظاهر می شود. ملاصدرا می گوید: إنّ واجب الوجود تمام الأشیاء و کلّ الموجودات. (اسفار اربعه، ج 6، ص 110) همانا خداوند تمام اشیاء و کل موجودات است. شاه نعمت الله ولی می گوید: در مرتبه ای ساجد در مرتبه ای مسجود***در مرتبه ای عابد در مرتبه ای معبود در مرتبه ای موسی در مرتبه ای فرعون***در مرتبه ای مقبول در مرتبه ای مردود (دیوان شاه نعمت الله ولی، غزل شماره 309) مولوی می گوید: هر لحظه به شکلی بت عیّار برآمد، دل برد و نهان شد***هردم به لباس دگر آن یار برآمد، گه پیر و جوان شد روزی (مولوی) سخن کفر نگفته است و نگوید، منکر نشویدش***کافر شده آن کس که به انکار برآمد، از دوزخیان شد (غزلیات شورانگیز شمس تبریزی، ص 187) شبستری در گلشن راز می گوید: من و ما و تو و او هست یک چیز***که در وحدت نباشد هیچ، تمییز سیدجلال الدین آشتیانی می گوید: همه موجودات ناشی از وجود حق و متنزّل از وجود مطلق اند. (شرح مقدمه قیصری، ص 63) آقای حسن زاده آملی می گوید: چون به دقت بنگری آنچه در دار وجود است، وجوب است و بحث در امکان برای سرگرمی است. (ممدالهمم، ص 107) آقای صمدی آملی می گوید: مراد ما از وحدت وجود، عینیت وجود زمین و وجود آسمان با وجود حق متعال است. (شرح نهایه الحکمه، ج 1، ص 115)

 


ص: 398


دوباره این حدیث نورانی را از امام صادق علیه السلام بشنوید: «کَذَبَ مَن زَعَمَ أنّه مِن شیعتنا و هو مُتمسّکٌ بِعروهِ غیرنا»(1) دروغ می گوید آن که خود را شیعه ما پنداشته و در عین حال تمسک  به غیر ما جسته است و رو به سوی غیر ما نماید.





1- صفات الشیعه، ص 3، ح 4

 


ص: 399


امام صادق علیه السلام درباره صوفیه می فرمایند: «إنّهم اعدائنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم و سیکون اقوام یدّعون حبّنا و یمیلون الیهم و یلقّبون أنفسهم بلقبهم و یُؤَوِّلونَ أقوالهم...»(1) صوفیان دشمنان ما هستند، پس هرکس به آنان میل کند از آنان است و با آنان محشور خواهد شد و به زودی کسانی پیدا خواهند شد که ادعای محبّت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و گفتارشان را تأویل می کنند.


امام رضا علیه السلام می فرمایند: «من ذُکِرَ عندهُ الصوفیّه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منّا...»(2) هرکس که نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند، از ما نیست.


امام هادی علیه السلام می فرمایند: «... الصوفیه کلّهم من مخالفینا و طریقتهم مغایرهٌ لطریقتنا...»(3) تمام صوفیه مخالف ما هستند و طریقه آنان باطل و برخلاف طریقه ما است.


با این وجود بسیاری از کسانی که مدّعی معارف اند، از صوفیه تعریف و تمجید می کنند.(4) و در این کتابی که اکنون مطالعه نمودید، مختصری از معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم  السلام با معارف فلسفی و عرفانی مورد مقایسه قرار گرفت؛ و بی تردید برای هرکس که قلبش خاضع تعالیم خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام باشد، به این امر





1- سفینه البحار، ج 2، ص 57، حدیقه الشیعه، ص 562

2- سفینه البحار، ج 2، ص 57

3- همان، ج 2، ص 58، شرح نهج البلاغه، خویی، ج 6، ص 304

4- به عنوان مثال ابن عربی در چهار جلد فتوحاتش، حدود هزار مرتبه از واژه صوفی، صوفیه و تصوف استعمال کرده و از بزرگان آنان به بزرگی یاد نموده است. همچنین آقای سیدجلال الدین آشتیانی در کتاب شرح مقدمه قیصری بیش از دویست بار از واژه صوفی و تصوف استفاده کرده و بیش از پنجاه بار واژه عرفان و تصوف را با هم ذکر کرده است.

 


ص: 400


معترف است که توحید و معارف آن بزرگواران الهی، با توحید و معارف فلسفی و عرفانی کاملاً مغایرت دارد.


آن اشخاصی که سرچشمه های نور را رها می کنند و دامان کسانی را می گیرند که تمام ادیان را بر حق می دانند،(1) و گوساله پرستی را خداپرستی و سرّی از اسرار می خوانند،(2) و





1- ابن عربی می گوید: عقد الخلائق فی الإله عقایداً*** و انا اعتقدت جمیع ما عقدوه (فتوحات مکیه، ج 3، ص 175) خلایق درباره خداوند عقایدی ورزیده اند و من هرچه عقیده کرده اند اعتقاد دارم. دکتر محسن جهانگیری درباره ابن عربی می گوید: ابن عربی عارفی است وحدت وجودی که احیاناً به وحدت ادیان نیز تفوّه می کند. (محی الدین ابن عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ص 562) میرمحمد شریف نیز می گوید: خدای ابن عربی به معنای دقیق دینی، به اسلام و آئین دیگری محدود نمی شود. خدای ابن عربی خدای شخصی و اخلاقی ادیان نیست؛ بلکه ذات معبود و معشوق همه ادیان است. (تاریخ فلسفه در اسلام، ص 580) جلال الدین فارسی در تبیین باور ابن عربی در حقانیت تمام راه ها و عقاید می نویسد: به عقیده ابن عربی، چون تجلّی حق در صورت ها متنوع می شود، پس ناگزیر بر قلب به حسب صورتی که تجلّی الهی در آن روی می دهد سعه و ضیق می یابد... پس [در این دیدگاه] خدا، خلق است به نسبتی و حق است به نسبتی دیگر. حق، هم تجلّی کننده است و هم آن کس [یا چیزی] که بر او تجلّی شده است. (تعالی شناسی، ج 2، صص 364- 363) دکتر ابوالحسن تنهایی- از تئوریسین های صوفیه گنابادی- در تبیین وحدت وجود ابن عربی و حقانیت ادیان می گوید: در مفهوم ظاهر هستی درمی یابیم که صور و اشکال گوناگون یا جهان کثیر، ظاهری از یک حقیقت باطنی است که آن حقیقت باطنی، حقیقت وجودی حضرت خداوندی است؛ پس هرگاه صورت ها اشکال جدیدی در جهان هستی پدیدار یا نابود شود، این ظاهر متجلّی است که تغییر می یابد؛ ولی هستی و بود جهان، که همان وجه سیمای خداوندی است در حالت باطن خویش پابرجاست. پس همان گونه که دریافتیم نه تنها «ظاهر» جهان کثیر، بلکه باطن واحد جهان وحدت نیز خداست که: یکی هست و هیچ نیست جز او***وحده لا إله إلاّ هو (جامعه شناسی نظری اسلام، صص 39- 38) ابن عربی در فصوصش در فصّ هارونیه می گوید: والعارف المکمّل من رأی کلّ معبود مجلی للحقّ یُعبد فیه. عارف مکمّل کسی است که هر معبودی را محل تجلّی خداوند می داند که خداوند در آن متجلّی و ظهور گشته است. و در فصّ هودی از کتاب فصوصش می گوید: فایّاک أن تتقیّد بعقد مخصوص و تکفُر بماسواه فیفوتک خیر کثیرٌ. مبادا که تنها به عقیده ای خاص پای بند بوده و عقاید دیگران را کفر بدانی که در این صورت خیر فراوان را از دست می دهی! «ظفرخان»- از شعرای صوفی- می گوید: در حیرتم که دشمنی کفر و دین چراست***از یک چراغ کعبه و بت خانه روشن است دکتر احمد تاج بخش می نویسد: تصوف دارای آزادمنشی خاصی بوده است و همین آزادمنشی است[!!!] که در نظر اهل تصوف گبر، ترسا، یهود، مسلمان و بت پرست یکسان اند... نزد ایشان قاعده «الطریق إلی الله بعدد أنفس الخلائق» اصلی محکم بوده است. (تاریخ صفویه، ص 29)

2- ممد الهمم، ص 514

 


ص: 401


اشقیائی چون متوکل عباسی را از اولیای خدا(1) و حجاج ابن یوسف خونخوار را سزاوار رحمت الهی معرفی می کنند؛(2) آیا سزاوار است که دامان آنان گرفته شود و مبانی دینی با آراء فاسد آنان تفسیر گردد؟!(3)


آیا ابن عربی که در فتوحاتش، فقط در بخش خاتمه کتاب(4) یک صد مرتبه از ابوهریره جاعل حدیث به بزرگی یاد می کند، او اهل معرفت و فهم است و مخالفان و منتقدان او





1- فتوحات، ج 2، ص 6

2- همان، ج 3، ص 175

3- و این تعریف ابن عربی از اشقیاء در حالی است که پدر حضرت علی علیه السلام را کافر معرفی می کند، (ممدالهمم، ص 325) و شیعیان آن حضرت علیه السلام را گمراه ترین طایفه ای می داند که شیطان آن ها را از صراط مستقیم به انحراف کشانیده است (فتوحات، ج 1، ص 282) و از گروهی به نام «رجبیون» به بزرگی یاد می کند و می گوید که آنان باطن شیعیان را در کشف و شهودشان به صورت خوک دیده اند!! (فتوحات، ج 2، ص 8) آیا اهانت به پیروان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام چیزی جز اهانت به آن بزرگواران الهی است؟ جالب اینجاست که جناب استاد جوادی آملی، مباحث معرفتی ابن عربی را در اصول و فروع، برخاسته از معارف اهل بیت علیهم السلام می داند. (آوای توحید، ص 83)

4- باب 360 فتوحات

 


ص: 402


قشری گر و نفهم؟!


و این در حالی است که وی در همان باب فتوحات، یک بار هم از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نامی به میان نمی آورد!!!


آقای سیدجلال الدین آشتیانی- هرچند مدافع عرفان ابن عربی است- اما به حقیقتی جالب اعتراف می نماید: شیخ اعظم[!!] در مقام نقل حدیث جمله «و فی الحدیث الصحیح المنقول عن ابی هریره عن النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم» را ورد زبان خود قرار داده است.(1)


اگر افرادی نظیر معاویه تبهکار و عمر و عاص کلّاش و ابوهریره کذّاب دوره گرد و فروشنده حدیث و مغیره ناصبی، اعلام دین به شمار بروند، باید از آن دین دست شست.(2)


ما به کجا می رویم؟! حوزه علمیه ما به کجا می رود؟! آن عالمانی که با تمام توان، سعی در توجیه معارف ابن عربی، قونوی، شبستری، مولوی و ملاصدرا و ... را دارند، به کجا می روند؟!


چرا در حوزه ها و دانشگاه ها و ... اگر به «ثقلین» توهین شود، بسیاری سکوت می کنند؛ اما اگر آراء ابن عربی و ملاصدرا و مولوی، توسط عده ای مورد نقد قرار بگیرد واویلای آنان، عالَم را پر می کند؟!!


این گروه، مدام مخالفان و منتقدان عرفان و فلسفه را به قشری گری و نفهمی، متهم می سازند و این در حالی است که استوانه های طراز اول عالم تشیع به مخالفت با تفکرات فلسفی و عرفانی پرداختند؛ بزرگانی از قبیل: هشام بن حکم،(3) حسن بن موسی نوبختی،(4)





1- مقدمه بر شرح فصوص قیصری، ص 46

2- شرح مقدمه قیصری، ص 938 باید توجه داشت که ابن عربی «اولی الامر» را هر حاکمی می داند که بر مردم مسلط گردد، هرچند فاسد و تبهکار باشد. (فتوحات مکیه، ج 1، ص 296 و ج 1، ص 751، و ج 3، ص 475 و ...)

3- اختیار معرفه الرجال، ج 2، ص 530

4- الفهرست، ص 96

 


ص: 403


شیخ مفید،(1) قطب الدین راوندی،(2) علی بن زهره حلبی،(3) سیدبن طاووس،(4) علامه حلّی،(5) شهید ثانی،(6) شیخ بهائی،(7) ملامحسن فیض کاشانی،(8) ملامحمدطاهر قمی،(9) علامه مجلسی،(10) حکیم بیدآبادی،(11) محمدباقر هزار جریبی (استاد علامه بحرالعلوم)،(12) علامه بحرالعلوم،(13) میرزای قمی،(14) ملااحمد نراقی،(15) صاحب جواهر،(16) شیخ انصاری،(17)آیه الله خویی،(18) و ده ها نفر دیگر از عالمان بزرگ جهان تشیع.


آیا تمام این بزرگان- که مکتب نورانی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به برکت مجاهدت های آنان به ما رسیده است- به کنار می روند، و فقط تعدادی از صدرائیّون معاصر، ملاک حق و باطل در عقاید و معارف می گردند؟!!


ای خردمندان! چگونه قضاوت می کنید؟!!(19)





1- رجال نجاشی، ص 400

2- الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1061

3- امل الآمل، ج 2، ص 105، معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 287

4- کشف المحجه، ص 21

5- تذکره الفقهاء، ج 9، ص 37

6- فلسفه از منظر قرآن و عترت، ص 387

7- کشکول، ص 29 تا ص 31؛ مثنوی نان و حلوا، مستدرک سفینه البحار، ج 8، ص 315

8- ده رساله، صص 199- 183

9- الأربعین، ص 20

10- بحارالانوار، ج 57، ص 197

11- حکیم متألّه بیدآبادی، ص 242

12- خاتمه مستدرک الوسائل، ج 2، ص 60

13- همان، ج 2، ص 62

14- شناخت نامه علامه طباطبائی، به نقل از فلسفه از منظر قرآن و عترت، ص 395

15- معراج السعاده، ص 51؛ طاقدیس، ص 98

16- مستدرک سفینه البحار، ج 8، ص 299

17- فرائد الاصول، ج 1، ص 21

18- البیان فی تفسیر القرآن، ص 406

19- پیروان ابن عربی و ملاصدرا و مولوی که معمولاً مخالفان را به قشری گری متهم می نمایند، در این چند دهه اخیر، به سوژه ای دست یافته اند و آن سوژه این است که برخی از آنان، علاوه بر تهمت قشری گری که به مخالفان فلسفه و عرفان می زنند؛ انگ های سیاسی (مثل ضدانقلاب، ضد ولایت فقیه، انجمنی، وابسته به گروه های خارج از کشور) را نیز نصیب مخالفان می کنند!! اخیراً که دو کتاب دو نقد فلسفه و عرفان به نام «ابن عربی از نگاهی دیگر» و «چه کسانی نمی فهمند» از این جانب به چاپ رسیده است، مورد هجمه هائی قرار گرفته ام. بعد از چاپ این دو کتاب، گروهی تحت عنوان «جامعه اساتید حوزه علمیه فارس» با صدور بیانیه ای در محکومیت این حقیر و برخی دیگر از مخالفان فلسفه و عرفان، مطالبی اسفبار را در بین طلاب منتشر نمودند که اینک بخشی از این بیانیه را نقل می کنیم: «عصر حاضر، عصر نبرد اندیشه ها، جنگ جهان بینی مادی و الهی بوده و به رأی العین می بینیم که جهان اسلام با همه عِدّه و عُدّه خود به میدان آمده و به ترویج انواع فرقه ها، مذاهب و عرفان های کاذب و جذّاب پرداخته و ذهن و قلب جوانان ما را آماج تیرهای مسموم خویش قرار داده است. در این میانه و در وانفسای هجمه شدید فکری فرهنگی و القای هزاران شبهه از سوی کفار و ملاحده و روشن فکر نمایان، ایجاد دودستگی در حوزه های علمیه و راه انداختن جنگ ابن عربی و غیر آن، منکری بزرگ و ناشی از بی بصیرتی و بازی نمودن در زمین دشمن است. آیا به راستی خطر اصلی که حوزه و جامعه ما را تهدید می کند، خطر «سکولاریسم» است یا مسئله ای به نام ابن عربی؟» جواب: 1- دفاع از معارف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام وظیفه هر آزاده ای است. 2- اگر در حوزه های علمیه، نقد و ارزیابی اندیشه ها نباشد، دیگر در کجا باشد؟ آقایان از چه می ترسند که نمی گذارند تفکرات ابن عربی و ملاصدرا و غیره در حوزه ها مورد ارزیابی قرار بگیرد؟!! 3- اگر گروه های باطل و سکولار القای شبهه می کنند؛ آیا مفاسد تفکرات عرفای صوفی کمتر است؟!! 4- لطفاً آقایان نگران دودستگی نباشند؛ زیرا طلاب ما، خود دارای فهم و شعوراند و می توانند سخن صحیح از غیرصحیح را تشخیص دهند! 5- آیا ترویج تفکرات ابن عربی و سایر عرفای صوفی در حوزه و جامعه، اختلاف برکَن است و یا خود منشأ بسیاری از اختلافات است؟! 6- ای اهل انصاف و اهل تحقیق! آیا شما سکولارتر از ابن عربی سراغ دارید؟!! مگر نه این است که ابن عربی تمام حکام جور را اولی الامر معرفی می نماید، تمام عقاید را حق می داند و اشقیا را اولیا معرفی می کند؟!! «ورود به میدان نقد و بررسی آراء بزرگان، مستلزم سال ها تحصیل نزد اساطین علوم دین و ممارست در تحقیق بوده و به آسانی حاصل نمی شود. تأسف بار آن که گاه شنیده می گردد برخی افراد غیرمتخصص، دست به قلم شده با ادبیاتی سخیف و مغالطه آمیز، به اسائه ادب به محضر بزرگان می پردازند. این امر به هیچ روی قابل قبول نبوده و منکری بزرگ است که باید جلو آن گرفته شود.» جواب: 1- آیا غیر از این است که شما آقایان عزیز، اساتید منتقدی چون: آیه الله سیدجعفر سیّدان، استاد محمدرضا حکیمی، دکتر سیدیحیی یثربی، که بیش از پنجاه سال با دقت فلسفه و عرفان خوانده اند را نیز متهم به عدم فهم می کنید؟! متخصص در نزد شما چه کسی است؟! آری، متخصص در دیدگاه شما، فقط کسانی هستند که تفکرات فلسفی و عرفانی را پذیرفته باشند!! 2- نقد علمی آراء و نظرات به معنای اسائه ادب به بزرگان نیست. 3- این حقیر منکری بزرگ تر از گسترش تفکرات عرفای صوفی- که اباحه گری و لاابالی از آن برمی خیزد- را سراغ ندارم. «گذشته تلخ به ما نشان داده که اکثر فرقه ها و انحرافات مذهبی توسط افرادی که بدون طی مراحل علمی و تحصیلی، مدّعاهای بزرگی داشته اند- آن هم در درون حوزه های علمیه- به وجود آمده است. حوزه ما نباید چگونگی شکل گیری فرقه شیخیه، بهائیت، وهابیّت و گروهک فرقان را فراموش نماید. نباید از خاطر برد که گروهک فرقان، توسط طلبه ای از حوزه گریخته و بسیار پرمدّعا پایه گذاری شد که در بیست و چند سالگی، بیست جلد تفسیر قرآن نوشته بود! و بسیاری از عالمان و افراد مؤثر- از جمله متفکر بزرگ، استاد شهید مرتضی مطهری قدس سره- را با تفسیرهای ناصواب خویش، منحرف تشخیص داده و به شهادت رساند. آیا کسی گمان می برد چنین فردی با آن سطح از معلومات، چنین خسارتی به اسلام و نظام وارد نماید؟!» جواب: 1- واقعاً این حقیر از بی انصافی این دوستان عزیز در تحیّرم!! آخر این چه مقایسه ای است؟! خدا لعنت کند گروهک منحرف فرقان، و لعنت کند قاتل شهید بزرگوار و ارجمند، استاد مرتضی مطهری را! ما مرحوم استاد شهید مطهری را از اساتید مبرّز حوزه علمیه می دانیم و آن عزیز را صاحب تألیفات تحقیقی و سودمند می دانیم؛ هرچند برخی از مباحث علمی آن شهید بزرگوار را نیز قابل نقد می دانیم. 2- این دوستان عزیز گویا متوجه نیستند که بسیاری از فرقه های انحرافی، برخاسته از تفکرات فاسد عرفای صوفی و برخی از فلاسفه می باشد. آیا فرقه های متعدد صوفی، از مدافعان ابن عربی و مولوی و شبستری هستند و یا از مخالفان و منتقدان؟! آیا شیخیه و گنابادیه از تفکرات صوفیه الهام گرفته اند و یا از تعالیم محدّثین و فقهای عظام؟! 3- بهتر است که این عزیزان، برای به در کردن منتقدان فلسفه و عرفان، از این مقایسه های بی جا استفاده نکنند و یا حق را بپذیرند و یا به صورت علمی- و دور از به راه انداختن هیاهوی سیاسی- پاسخ منتقدان را بدهند. برای همه آن عزیزان، سلامتی و عاقبت به خیری را از درگاه خداوند منّان مسئلت می نمایم.

 


ص: 404


حمد و سپاس خدای را که سایه لطفش را بر جهانیان گسترانید و با ظهور نقطه ای از



 


ص: 405


عظمت آفرینش خود که «لا من شیء» است، عقل ها را تا ابد در تحیّر فرو برد. و اوست



 


ص: 406


حمد و سپاس خدای را که سایه لطفش را بر جهانیان گسترانید و با ظهور نقطه ای از عظمت آفرینش خود که «لا من شیء» است، عقل ها را تا ابد در تحیّر فرو برد. و اوست که خلق می کند، رزق می دهد، هدایت می کند، می خنداند، می گریاند، شفا می دهد، می خوراند و می آشامد،(1) و حمد و سپاس در اول و آخِر از آن خدای واحد قهّار حکیم است.


و سلام و درود خداوند بر اشرف انبیاء و سیدمرسلین و رحمهٌ للعالمین، صاحب مقام محمود، سید ما و مولای ما و شفیع ذنوب ما، ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله و سلّم و سلام بیکران بر آل پاک و مقدسش، خصوصاً اولین خلیفه و وصی او،(2) نور و وجه خداوند در





1- وَ أَنَّ إِلَی رَبِّکَ المُنتَهَی* وَ أَنَّهُ هُوَ أَضحَکَ وَ أَبکَی* وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَ أَحیَا* وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوجَینِ الذَّکَرَ وَالأُنثَی* مِن نُطفَهٍ إِذَا تُمنَی* وَ أَنَّ عَلَیهِ النَّشأَهَ الأُخرَی* وَ أَنَّهُ هُوَ أَغنَی وَ أَقنَی* وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعرَی. و کار خلق عالم به سوی خدا منتهی می شود* و هم او خندان سازد و گریان گرداند* و هم او خلق را بمیراند و باز زنده فرماید* و او خلق را (برای انس با هم) جفت نر و ماده آفریده است* از نطفه ای که (از مردان به رحم زنان) می ریزد* و هم او ایجاد نشئه آخرت خواهد کرد* و هم او بندگان را بی نیاز کند و سرمایه بخشد* و هم او آفریننده ستاره شعر است

2- پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم در اوایل بعثت خود در جمع اقوام و بستگان خویش درباره علی علیه السلام فرمود: إن هذا أخی و وصیّی و خلیفتی علیکم فاسمعوا له و أطیعوه. روایت فوق که معلوم می دارد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم از همان ابتدای رسالت خویش، علی علیه السلام را جانشین خود معرفی نموده است، به صورت فراوان در منابع اهل سنت آمده است، از جمله: تفسیر طبری، ج 11، ص 75+ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 561+ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج 13، ص 210 تا 212+ السیره الحلبیه، ج 1، ص 261+ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 63+ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 27+ البدایه والنهایه، ج 3، ص 38+ تفسیر الدر المنثور، ج 3، ص 105+ تاریخ طبری، ج 9، ص 312+ شواهد التنزیل، ج 1، ص 542+ الکشف والبیان، ج 7، ص 183+ شرح تجرید قوشچی، ص 327+ فرائد السمطین، ج 1، ص 212. ابن ابی الحدید معتزلی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نقل می کند که فرمودند: ألا أدلّکم علی إن ما تَسالَمتُم علیه لَم تَهلِکوا؟! إنّ ولیّکم الله و إنَّ إمامَکم علیُّ بن ابی طالب فناصِحُوهُ و صَدِّقُوهُ، فإنّ جبرئیلَ أخبرنی بذلک. (شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 98 به نقل از کتاب ستارگان هدایت، ص 10) پیامبر بزرگوار اسلام در سال آخر عمر مبارکشان در حجه الوداع واقع در غدیر خم فرمودند: من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه. این حدیث شریف به صورت متواتر در منابع اهل سنت موجود است، از جمله: سنن ترمذی، ج 2، حدیث 3797+ سنن ابن ماجه، ج 1، باب فضل علی علیه السلام، ص 43+ سنن نسائی، ج 5، حدیث 8464، ص 130+ خصائص نسائی، ص 94+ مصنّف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 503+ المعجم الکبیر، ج 5، ص 166، حدیث 4969+ أسد الغابه، ج 4، ص 108+ مسند ابی یعلی، ج 1، حدیث 567، ص 429+ الاستیعاب، ج 3، ص 1069+ فیض القدیر، ج 4، ص 2+ مناقب خوارزمی، ص 160+ تفسیر کبیر، ج 12، ص 190 و منابع متعدد دیگر (به کتاب ارزشمند الغدیر، ج 1، مراجعه گردد)

 


ص: 407


آسمانها،(1) دروازه علم نبی،(2) عطر بهشت و سرای جاوید، تقسیم کننده بهشت و





1- سلیم بن قیس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: علی علیه السلام در آسمان هفتم مانند آفتاب در زمین هنگام روز است، و در آسمان دنیا مانند ماه در زمین هنگام شب است. خداوند تعالی به علی علیه السلام نصیبی از فضیلت عطا کرده که اگر بر اهل زمین قسمت شود، همه را در بر می گیرد و به او نصیبی از فهم عطا کرده که اگر بر اهل زمین قسمت شود، همه را شامل می شود. (کتاب حدیث سلیم بن قیس هلالی، اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله و سلّم حدیث 92)

2- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: أنا مدینه العلم فعلیّ بابها، فمن اراد العلم فلیأت الباب. من شهر علمم و علی در آن می باشد و هرکس که جویای علم باشد باید از در آن وارد گردد. حدیث فوق از احادیث مشهوری است که در منابع اهل سنت به وفور یافت می شود؛ در اینجا برای نمونه به تعدادی از این منابع اشاره می شود. صحیح، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 126+ الاستیعاب، ج 3، ص 1102+ نزهه النواظر، ص 9+ المعجم الکبیر، ج 11، ص 55+ الجامع الصغیر، ج 1، ص 415+ کنزالعمّال، ج 13، ص 148+ شواهد التنزیل، ج 1، ص 104+ تاریخ خلفاء، ص 171+ اسدالغابه، ج 4، ص 22+ الصواعق المحرقه، ص 76+ تاریخ بغداد، ج 3، ص 181+ المناقب، ابن مردویه، ص 85+ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 296 و ... رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اعلم امّتی بعدی علی بن ابی طالب. (کنزالعمّال، حدیث 32977، ینابیع الموده، ج 1، ص 264) امیرالمؤمنین می فرمایند: علّمنی الف باب فتح لی کلّ باب الف باب. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به من هزار باب علم را آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر علم گشوده می گشت. تاریخ دمشق، ج 42، ص 385+ البدایه والنهایه، ج 7، ص 359+ ارشاد، شیخ مفید، ص 99 و ...) امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: أیها الناس! سَلونی قبلَ أن تَفقِدونی، فلأنا بِطُرُق السماء أعلمُ مِنّی بِطرق الأرضِ. (نهج البلاغه، خطبه 189) ای مردم! تا در میان شما هستم از من بپرسید که راه های آسمان ها را بهتر از راه های زمین می شناسم. در حدیث دیگری می فرمایند: سلونی عن اسرار الغیوب فانّی وارث علوم الانبیاء و المرسلین. (شرح احقاق الحق، حدیث 3723+ کنزالعمّال، حدیث 32889+ ینابیع الموده، ج 1، باب 14، ص 217) حضرت امیرالمؤمنین بارها به سینه مبارک خود اشاره کرده و می فرمود: إنّ ههنا لعلماً جمّاً. (تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 382+ توحید صدوق، ص 93) در سینه من دریای خروشان علم در تموّج است؛ اما افسوس که کسی جویای آن نیست.

 


ص: 408


دوزخ،(1) قرآن ناطق،(2) مولانا امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه السلام، همان





1- احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در منابع شیعه و سنی موجود است، دال بر این معنا که در روز رستاخیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای مردم بهشت و دوزخ را تقسیم می کند. در این حادیث آمده که هیچ کس وارد بهشت یا جهنم نمی شود مگر بعد از تقسیم آن توسط حضرت علی علیه السلام. کنون به برخی از این احادیث توجه بفرمائید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: علی یوم القیامه علی الحوض لایدخل الجنّه إلاّ من جاء بجواز من علیّ بن ابی طالب. (مناقب، ابن مغازلی شافعی، ص 119+ غریب الحدیث، ج 1، ص 377+ تاریخ دمشق، ج 42، ص 299) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم: یا علی إنک قسیم الجنّه والنار. (عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 30) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم: یا علی! أنت قسیم الجنّه والنار، لایدخل الجنّه إلاّ من عرفک و عرفته و لا یدخل النّار، إلاّ من أنکرک و أنکرته. (امالی شیخ مفید) امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: أنا قسیم النار. (الفایق فی غریب الحدیث، زمخشری، ج 3، ص 97+ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 26 و ج 11، ص 140) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یا علی! إنّک قسیم الجنّه والنّار و انت تقرع باب الجنّه و تدخلها أحبّائک بغیر حساب. (ینابیع المودّه، قندوزی حنفی، ج 1، ص 249) ای علی! تو تقسیم کننده بهشت و دوزخی، و تو باب بهشت را می کوبی و محبّان خود را بی حساب وارد بهشت می گردانی.

2- شیخ سلیمان حنفی قندوزی از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که فرمودند: أنا القرآن الناطق. (ینابیع الموده، ج 1، باب 14، ص 216) آلوسی می گوید: هو باب مدینه العلم و النقطه تحت الباء. (جلاء العیون)

 


ص: 409


عزیزی که محبوب ترین خلق خداست.(1) و سزاوار است که همه پاکان عالَم تا ابد





1- احادیث متعدّدی در منابع شیعه و سنی موجود است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، علی علیه السلام را بهترین و محبوب ترین خلق خدا معرّفی نموده است؛ برای نمونه: یا علی! أنت خیر البشر، ما شکّ فیه إلا کافر. علی خیر البشر و من أبی فقد کفر. (ینابیع المودّه، ج 1، ص 273) أنت خیر امتی فی الدنیا والآخره. (شرح احقاق الحق، ج 15، ص 281) در احادیث شیعه و سنی آمده است: روزی مرغی بریان خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هدیه آوردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم دست به آسمان بلند نمود و چنین دعا کرد: بارالها! محبوب ترین خلق خود را برسان تا در خوردن این خوراک شریک من گردد! آن گاه درب خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کوبیده شد. در را گشودند و حضرت علی علیه السلام وارد گشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم آن حضرت را میهمان خود نمود. در سنن ترمذی از انس بن مالک نقل شده: کان عندالنبی صلی الله علیه و آله و سلّم طیر، فقال: اللّهم ائتنی بأحبّ خلقک إلیک یأکل معی هذا الطیر، علی، فأکل معه. (سنن ترمذی، حدیث 3721، باب مناقب علی بن ابیطالب علیه السلام) نسائی در سننش در باب خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند: إنّ النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم عنده طائر، فقال: اللّهمّ ائتنی بأحبّ خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطیر، فجاء ابوبکر فردّه، ثمّ جاء عمر فردّه، ثم جاء علی فأذن له. مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر ج 4، ص 219، حدیث فوق را از منابع اهل سنت نقل نموده و می فرماید که حدیث فوق در میان اهل سنت متواتر است. مرحوم علامه میرحامد حسین، در کتاب «عبقات الانوار» جلد چهارم را اختصاص به این حدیث داده و صحّت حدیث و تواتر آن را از طریق اهل سنت به اثبات رسانیده است.

 


ص: 410


صورت های خود را ردیف ردیف فرش گام های او قرار دهند.


و سلام دائم و بی انتها بر خاتم اوصیا و خاتم اولیا، حلقه اتصال آسمان به زمین، سبب نزول برکات بر عالمیان، و ریشه کن کننده کافران و تبهکاران، صاحب العصر والزمان، مولانا حجه بن الحسن العسکری علیه السلام.


اللّهمّ عجّل فرجه و سهّل مخرجه و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره.


خداوندا! تو را به یگانگی می ستائیم و پیشانی خود را بر آستان تو قرار می دهیم و به فقر و ضعف خود معترفیم؛ تو خود به لطف و کرمت از سر تقصیرات و گناهان ما درگذر و قلب های ما را از رذائل پاک بگردان و توفیق توبه دمادم و اخلاص در عمل و بی رغبتی به سرای فانی و شور و اشتیاق و رغبت به سرای باقی را به ما عنایت بفرما که ما به تو و وعده هایت ایمان داریم.


و سلام خدا بر تمام پیامبران و حجّت های او، خصوصاً بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم و خاندان پاک و مطهرش باد.


سیدمحسن طیب نیا


سی ام رمضان المبارک 1436 ه.ق.


مصادف با 26 تیرماه 1394



 


ص: 411