کد مطلب:60804 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:249

مقدمه















طرح موضوع

اخلاق و سیاست از مهم ترین مقولاتی است كه بشر همواره در مسیر زندگی اش به آن محتاج بوده است. با كمی تعمق و غور در تاریخ بشر روشن می گردد كه در ادوار مختلف ، فرمانروایان و حاكمان با این دو مقوله حیاتی به گونه ای متفاوت برخورد نموده اند به گونه ای كه پیامدهای آن جامعه را تحت تأثیر خود قرار داده است.

برخی از آنها بین این دو مقوله تفكیك قائل شده و سیاست منهای اخلاق را سرلوحه تصیمات خویش قرار داده اند و هیچ گونه رابطه ای بین آنها قائل نیستند. در مقابل دیدگاه دیگری است كه قائل به تلفیق این دو مقوله و برقراری رابطه عمیق بین آنها است و سعادت جامعه را در گرو اخلاقی بودن سیاست های آن جامعه تلقی نموده اند.

در بخش اول در مبحثی تحت عنوان چارچوب نظری به بررسی گفتمان های مختلف ، در موضوع اخلاق و سیاست و رابطه آن دو در مكاتب و دیدگاه های اندیشمندان و فلاسفه سیاسی خواهیم پرداخت.

اهمیت موضوع از آن رو قابل توجه است كه درك دیدگاه امام علی علیه السلام از رابطه بین دین و سیاست ، برای كسانی كه خود را پیرو محض آن حضرت می دانند و او را الگوی كامل و تمام عیار «انسانِ اسلام» می شمارند رهیافتی زنده و واقعی در عرصه زندگی سیاسی نشان می دهد.

بررسی جایگاه و نقش اخلاق در سیاست و تعامل این دو با یكدیگر یكی از دغدغه های اصلی فلاسفه سیاسی و صاحبان اندیشه در طول تاریخ بوده است. برای نمونه پیشگامان اندیشه سیاسی در یونان باستان ، سیاست را بر پایه اخلاق استوار كردند. سقراط معتقد بود كه دانش سیاسی باید مقدم بر هر چیز ، مردم را با وظایف اخلاقی خود آشنا سازد. افلاطون نیز در كتاب جمهوریت ، حكومت ها را با معیار اخلاقیات محك می زند و در نگاه ارسطو سیاست وسیله ای برای نیل به سعادت و زندگی اخلاقی است. لذا ارسطو در كتاب اخلاق نیكو ماخوس ، اخلاق را به عنوان مدخلی بر سیاست می شناسد و پیوند میان این دو مفهوم ، زیربنای تفكر فلسفی او را تشكیل می دهد. چه او سیاست را دانش برتر و غایت آن را خیر انسان تلقی می كند یعنی همان چیزی كه علم اخلاق در پی آن است. در آیین های بودایی ، یهودی ، مسیحی و اسلام ، رستگاری و نوع بشر از مسیر عمل به فضیلت ها و تعالیم اخلاقی ، محور حركت انسان را تشكیل می دهد.

این موضوع ، اذهان متفكران دوره های متفاوت در غرب و شرق را به خود مشغول داشته است. كوتاه سخن این كه تمام حكما ، متكلمان و اندیشه ورزان در سراسر حیات بشر هر كدام به زبان و شیوه ای ، اخلاق و پیوند آن با سعادت و رستگاری انسان را مورد توجه قرار داده اند. به همین لحاظ تاریخ اندیشه سیاسی در واقع كوششی است برای تبیین سیر تطور و تحول اندیشه ورزی و نظریه پردازی در خصوص كم و كیف رابطه میان اخلاق و سیاست و تشخیص شرایطی كه یكی بر دیگری چیرگی یافته است.

بنابراین ، لازم است قبل از پرداختن به بینش امام علی در این موضوع ، مختصرا دیدگاه های پیشگامان اندیشه سیاسی مورد كاوش قرار گیرد ، تا از یك سو چارچوب مفهومی مناسبی برای تحقیق ارائه و از سوی دیگر تفوق و برجستگی های دیدگاه امام علی علیه السلام بر سایر نگرش ها آشكار گردد. و هم چنین روشن گردد كه با توجه به ویژگی های خاص جامعه ما ، تنها الگوی ارائه شده از جانب امام علی علیه السلام می تواند موجب سعادت و رستگاری فرد و جامعه گردد.

پایه اصلی اخلاق در بینش امام علی علیه السلام آموزه های وحیانی و تعالیم اسلامی است. در اندیشه اسلامی ریشه اخلاق ، مذهب بوده و باید و نبایدها را دین مشخص می كند اما در اندیشه سیاسی غرب اخلاق بیش تر متكی بر عرف ، تاریخ و فرهنگ می باشد و كم تر از حوزه دین سیراب می شود. حتی برخی از متفكران پست مدرن غربی ، اخلاق را دست ساز بشر تلقی می كنند. روشن است در جامعه دینی ایران ، الگوهای غربی نمی تواند پاسخ گوی نیازهای معنوی انسان باشد.