کد مطلب:68012 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:545

لحن











صاحب «الغدیر»، در خلال هزارها صفحه مطالعه ی خویش در كتب قرون گذشته و معاصران، به صدها تعبیر ركیك، توهین، جعل، افترا، فحش و هتك مقدسات برخورد كرده است- چنانكه خود با لحنی دردناك از آنها یاد می كرد- با این همه در سراسر 4513 صفحه ی «الغدیر» (تا اینجا كه چاپ شده است)، همواره وقار یك مصلح دلسوز را با خود داشته و به تعبیر خود (به اقتباس از قرآن كریم) «و اذا مروا علی اللغو مروا كراما» بوده است. هر جای كوشیده است تا با روشن كردن مطلب و ذكر اسناد و تطبیق، به هتك و افترا و فحاشی مؤلفان پاسخ دهد و از زی یك محقق دوستدار هر كس و عاشق روشن كردن وهدایت بیرون نرود، و چونان قله ای رفیع كه هرجه ماسه بر پایش ریزند نجنبد، یا چونان دریایی عظیم كه هرچه در آن افكنند خیزابه نگیرد، به حركت علمی خویش ادامه دهد. بنابراین اگر گاه عتابی كند بر مؤلفی- از هتاكی بسیار آن مؤلف- یا خطایی با كسی، مسئله ای نخواهد بود. و این همان مواردی است كه برخی از فاضلان آن را شدت لحن دانسته اند.

به تعبیر دگیر، باید گفت صاحب «الغدیر» در این موارد، چونان دریایی است كه از تلافی امواج و سهمگینی طوفان، گاه كفی بر لب می آورد، یا خاشه ییش بر سر امواج پیدا می شود. و این مقدار ما را از عظمت دریا و استخراج منافع از آن، باز نمی دارد.

نیز باید دانست كه اینگونه تعبیرات تند و عتاب آمیز (كه بسیار اندك است و در برابر بیش از 4500 صفحه علم و تصحیح و شناخت و مأخذ، چون معدوم است) نوعا در مواجهه با مؤلفان بسیار هتاك و بی ادب است و بس. چنانكه از سوی دیگر،

[صفحه 204]

همواره در هر جال، او را می نگریم كه از عالمان، مفسران و حفاظ حدیث اهل سنت با تجلیلی فراوان و القابی حشمت آمیز یاد می كند. و از اینجاست كه «الغدیر» خود یكی از منابع اطلاع از شئون و احوال بسیاری از علمای سنت، یعنی برادران ماست. بنابراین، تنبیه زبانی برخی از مؤلفان بی حفاظ و قلم به دستان خیره سر یا جیره خوار، گاه گاه، آن هم برای تكان دادن اذهان مراجعان، نباید خروج از حد ادب تألیف و قلم كه مؤلف «الغدیر» همواره بدان مقید بوده است و به دیگران سفارش كرده است). به حساب آید. بلكه باید به تازیانه ای تعبیر شود در خور گرده ی آنان.[1] .

در اینجا باید توجه داشت كه ذكر اعمال اشخاص و تحلیل آن، و روشن كردن جنایات و اتهامات مؤلفان مفتری و متعصب یا مزدور، اگر برای روشن كردن تاریخ اسلام و رد تهمتها و افتراهای عقیدتی و نشان دادن حقایق اعتقادی و تحكیم مبانی ایمان درست در مردم و بازسازی جامعه های اسلامی لازم شد و تكلیف-- و لغاتی به كار رفت در مورد اینگونه مؤلفان كه صراحتا معنایی را می رساند كه نقص آنان است اما این نقص متأسفانه در آن كسان هست- نباید آن را تند لحنی دانست. به دیگر سخن، واقعگویی را نباید با تند لحنی اشتباه كرد. صاحب «الغدیر» خود، این موضوع را در آغاز جلد هفتم در میان گذاشته است:

آنچه را خواننده درشتگویی می پندارد، به ابدیت سوگند كه چنین نیست، بكله این نیرومندی دلیل است نه سخت زبانی در استدلال. و همین خوی

[صفحه 205]

است در ما كه استاد محمد عبدالغنی حسن مصری بدان پی برده و در قصیده ی خویش گفته است:


یشتد فی سبب الخصومة لهجة
لكن یرق خلیقة و طباعا


و كذلك العلماء فی اخلاقهم
یتباعدون و یلتقون سراعا


-به هنگام بحث و درگیری، لحن او تند می شود.

لیكن خلق و خوی او بسی نرم است.

اخلاق دانشمندان اینگونه است:

از هم (به خاطر موضعگیری در راه عقاید) دور می شوند اما به زودی باز گرد هم می آیند.

بدین گونه می نگریم كه ناقدان بزرگی كه به بزرگداشت «الغدیر» پرداخته اند و این بزرگداشتن را تكلیف علمی و دینی و اجتماعی خویش شمرده اند، زمینه ی این چگونگی گهگاهی در تعبیر را دانسته و آن را هضم كرده اند.

پس تصور درست در این باره این است كه:«الغدیر»، تا همین جا كه چاپ شده است اكنون، بیش از 4500 صفحه علم و اطلاع و مأخذ و تطبیق و استنتاج و تصحیح و هدایت است. بنابراین، چنین مؤلفی، در خلال این همه صفحات، كه خود حاصل وقوف بر دهها هزار صفحه است، مؤلفی كه همواره سر و كارش با پیدا كردن و نشان دادن خبطها و خطاها و تعمدها و تحریفها و غرض ورزیها و كین توزیهاست، اگر گاه كلامی آتشین براند و پس از استنادات فراوان، با بیانی شعله ور در رشته های پنبه شده ی خصمان حقیقت افتد، مسئله ای دور از موازین نخواهد بود. علاوه بر این، باید

[صفحه 206]

دید آیا او در برابرچه كسانی تند شده است. او نسبت به سلف امت، همچنین عالمان امین و بیغرض، همواره به حشمت گزاری و حرمت پرداخته است. و اینكه یاد شد نوعا در برابر مؤلفانی است كه در پوشیدن حق كوشیده اند و حقایق و احكام اسلام را وارونه نشان داده اند و به بزرگان بد گفته اند، و گاه از سر خبث نفس از توهین به مقدسات والا درنگذشته اند. این است. پس كسی كه می خواهد در این باره صاحب قضاوتی درست باشد، باید هم تما «الغدیر» را بخواند و هم آن كتابها را.

ببینید، صاحب «الغدیر» در جلد سوم، چند تن از ملل و نحل نویسان تهمت زن دروغنویس غرض ورز را محاكمه می كند و رأی مستند خویش را درباره ی ارزش كتابهای آنان اظهار می دارد، و جامعه را از پذیرفتن نظریات آنان، پیش از عرضه بر مآخذ دیگر، پرهیز می دهد، و ایشان را بر این همه تهمت و افترا و خلاف نویسی مورد عتاب می سازد، سپس می نگریم كه عالم فقید مصر، مفتی و مصلح مشهور، شیخ محمود شلتوت نیز، درباره ی نویسندگان ملل و نحل رأیی اظهار می دارد تندتر از رأی صاحب «الغدیر».[2] .

بدین گونه می نگریم كه عالم و مصلحی شیعی (از نجف) و عالم و مصلحی سنی (از قاهره)، درباره ی مطالب مندرج در كتب ملل و نحل به یك نتیجه می رسند؛ عالم شیعی به قصد نشان دادن چهره ی راستین مذهب خویش و به خاطر ایجاد تفاهم و وحدت، و عالم سنی به قصد بیان یك مسئله ی تحقیقی در جهت درست شناساندن مذاهب اسلامی به یكدیگر، و جبران و تداركی، در برابر كار برخی از ملل و نحل نویسان. یعنی كسانی كه بنابر عللی- كه چندان هم نامعلوم نیست- این مصالح را نادیده گرفته اند و به تباهكاری خویش برخاسته اند.

[صفحه 207]

بی مناسبت نیست، اشاره كنیم به نظر یكی از محققان معاصر اهل سنت، دكتر فاروق عمر. وی معتقد است- و درست معتقد است- كه درباره ی تاریخ شیعه و سیر افكار و فرهنگ و جریانهای شیعی كتابهای مفید و مناسبی تألیف نشده است، و اصولا شیعه درباره ی تاریخ مذهب خود كتاب جامع و روشنگری ننوشته است. و محققان سنی یا مستشرقینی كه درباره ی شیعه كتاب نوشته اند، متأسفانه، مآخذ آنان تألیفات اهل سنت بوده است. و این تألیفات و مآخذ بی طرفانه نوشته نشده است. و مدارك مهم شیعه هنوز در دسترس قرار نگرفته است. بنابراین تاریخ تشیع تاكنوتن در انتظار بحث و تحقیقی است موضوعی و منظم كه نه تنها به مسائل كلی بپردازد، بلكه سیر تاریخی و مذهبی و تحولات تشیع را دقیق شرح دهد.

دكتر فاروق عمر، سپس به ارزیابی كتب ملل و نحل و عقاید می پردازد و با اینكه خود اهل سنت است چنین اظهار می دارد:

اغلب كتابهایی كه درباره ی ملل و نحل و عقاید تألیف شده است: نوشته و تألیف علمای سنی است. هدف این تألیفات، كوبیدن آراء و عقاید فرقه های مخالف اهل سنت بوده است، و اینگونه وانمود كردن كه عقاید این فرقه های مخالف، دور از اسلام است!

اكنون خوب است، به مناسبت بحث درباره ی لحن كتاب، سخنی از خود «الغدیر» نقل كنیم. مؤلف در آخرین صفحه ی جلد هشتم، تحت عنوان «ادب امیرالمؤمنین، ادب الشیعة، ادب الامینی» چنین می نویسد:

مولای ما امیرالمؤمنین، به حجر بن عدی و عمرو بن حمق گفت: «دوست

[صفحه 208]

ندارم شما نفرین كن و ناسزا گوی باشید، همواره ناسزا گفتن گیرید و بیزای طلبید. اگر به جای این نفرین و ناسزاگویی، كارهای بد آنان را بشناسید، مثلا بگویید، روش آنان این است و این، و كردار آنان چنان است و چنین، هم سخنتان استوار خواهد بود و هم عذرتان پذیرفته. خوب است به جای اینكه آنان را لعن كنید و از آنان بیزای جویید، بگویید:

پروردگارا! خون ما و خون آنان را حفظ كن، میان ما و آنان آشتی ده، آنان را از گمراهی برهان، تا آن كسان كه حق را نشناخته اند بشناسند و آن كسان كه در پی غوایت و گمراهی رفته اند از آن دل بردارند.

اگر این گونه باشد هم من این روش را بیشتر دوست دارم و هم برای شما نیكوتر است». چون علی، علیه السلام، چنین گفت، حجر و عمرو گفتند: یا امیرالمؤمنین! پندت را می پذیریم و به همین سان كه تو می خواهی تربیت می شویم. امینی نیز همین را می گوید، بلكه این سخن همه ی شیعه است.[3] .

و الحق، صاحب «الغدیر»، چنین كرد: كردارها را روشن كرد. اسرار اعمال سلف را باز نمود. تاریخ را دوباره پیش چشم ما گذاشت. و به تعبیر شیخ محمد سعید دحدوح حلبی: از گذشته فیلمی تهیه كرد و به ما نشان داد،[4] تا حقایق را نه تنها بدانیم بلكه ببینیم. و این بود روحیه و اخلاص و وسیع نگری مردی كه خویشتن را فدای حقیقت بزرگ كرد.

و بدین سان می نگریم كه «معمار مدینه ی الغدیر»- چنانكه یاد شد- خود یكی از با اخلاصترین چهره های اصلاح طلب جهان اسلام بود. از این رو «الغدیر» را

[صفحه 209]

به عنوان كتابی اصلاحی و تفاهمی به جهان تقدیم كرد. او به اقتضای بحث علمی و رعایت واقع تاریخی، پژوهشهای خویش را با كمال حریت و قاطعیت دنبال می كرد و برای زنده نگاه داشتن شعله ی ولای علی در جانها، زبان آتشین خویش را، هیچ گاه- میان سخن- به كام نمی برد. راست و صریح و قاطع سخن می گفت و مدرك ارائه می داد. با خلوص و امانت تمام به نقد تاریخ و حدیث می پرداخت. و گاه در اثر تحریفهای گمراهی آفرین فراوانی كه می دید به شور می افتاد. و این همه باعث نمی شد كه از واقع زمان دور ماند. بلكه برعكس نوع محققان كه چون غرق دریای كتاب و تحقیق می شوند از آنچه در اطراف آنان می گذرد ناآگاه می مانند، از واقع جوامع اسلامی آگاه بود.

او از سید محمد رشید رضا- به عنوان كسی كه آثار تربیت سید جمال الدین را دیده است و شیخ محمد عبده را درك كرده است- گله می كرد كه چرا، حتی پس از درك محضر كاشف الغطا و گفتگو با او، كتابش را از اتهام به شیعه آكنده و كتابی موجب تفرقه نوشته است.

او از سید احمد زینی دحلان، مفتی مكه، می خواست كه به خاطر تصحیح برخی از روشهای نادرست سلف، چهره ی احكام اجتماعی اسلام را درهم نریزد و روش صحابه ی مجاهد را نادیده نگیرد.

او از دكتر طه حسین می خواست كه در نوشتن تاریخ اسلام و سیره ی نبوی و هامش السره و الفتنةالكبری، به نقل مجعولات نپردازد و حقایق تاریخ را صحیح بازگو كند.

او از دكتر محمد حسین هیكل می خواست كه «حدیث بدء الدعوة» را درباره ی

[صفحه 210]

خلافت حضرت علی (ع) كه در چاپ اول كتاب خود (حیاة محمد) آورده است از چاپ دوم حذف نكند و به خاطر ملاحظات حق را نپوشاند.

او از محمد احمد جادالمولی بك، عبدالوهاب النجار، عمر ابونصر، علی فكری مصری و... می خواست كه در تألیف و تشریح تاریخ اسلام و تاریخ خلافت، با لفاظی و عبارت پردازی، چهره ی حقایق را نپوشاند و باعث گمراهی نسلها نشوند و با «درایت» به «روایت» بپردازند.

او از شیخ محمد خضری، محمد كردعلی شامی، عبدالله قصیمی، موسی جارالله و امثال اینان می خواست كه روایات مجعول به دست امویان را سند تاریخ اسلام نشناسانند.

او از صادق ابراهیم عرجون می خواست كه در نوشتن تاریخ خلافت، در دوره ی عثمان، به فقه التاریخ بگراید، تا موجب گمراهی امت نگردد و آنچه حقیقت تاریخی است نشان دهد.

او از دكتر ابراهیم ملحم اسود می خواست كه كلمه ی مشهور «غدیرخم» را در شعر شاعر شیعی معروف، كمیت بن زید اسدی، «غدا برحم» ضبط نكند.

او از برخی چاپخانه های جهان سنت می خواست كه به هنگام چاپ متون و مآخذ قدیم اسلامی، و روایات و مطالبی را كه به نفع تشیع است، از كتابها و نسخه ها حذف نكنند.

او از احمد زكی صفوت، گله داشت كه چرا در كتاب «جمهرة خطب العرب»

[صفحه 211]

خود، خطبه ی غدیر را با آن همه سندی كه دارد نیاورده است؟

او از احمد امین و احمدالزین و ابراهیم الابیاری و علی جارم و علی امین و خلیل مطران و مصطفی الدمیاطی بك و دیگر ادبای مصر شكایتی بس دردناك داشت كه چرا دیوانی[5] را شرح و چاپ و ترویج می كنند كه در آن ابیاتی آمده است مربوط به سوزاندن در خانه ی حضرت فاطمه ی زهرا «ع».

او از محققان شرقی و اسلامی می خواست كه اینگونه با مرعوبیت و بی قید احتیاط به تألیفات غیر قابل اعتماد مستشرقین مراجعه نكنند و آنها را سند ندانند.

او از مؤلفان مسلمان می خواست كه در ذكر وقایع و مسائل تاریخی و حدیثی سند ارائه دهند، و با ترك سند، اصول و مآخذ علم را نفراموشانند.

او از عادل زعیتر و دیگر مترجمان مسلمان می خواست، كه هر كتابی كه رسید و به هر منظوری كه نوشته شده بود ترجمه نكنند و به هنگام ترجمه ی كتابی، نخست بنگرند تا آن كتاب برای جامعه سودمند باشد و شامل علمی و فایده ای، و در مرتبه ی دوم، مطالب آن كتاب را بر اصول و منابع عرضه كنند، و هرجا خلافگویی و اشتباه داشت، با افزودن «توضیحات»، مردم را بیاگاهانند و از نشر مطالب و نوشته های نادرست مؤلفان مغرض یهودی و نصرانی خودداری كنند، و فضای اصیل و منسجم فرهنگ اسلامی را با دسیسه های تألیفی بیگانگان درهم نریزند، و موجب تفرقه ی بیشتر مسلمانان و لا اعتقادی جوانان نشوند.

بنگرید! یك عالم شیعی، عالم سراپا شور و احساس كه سوز و گداز

[صفحه 212]

عاشقانه ی او در راه آل محمد «ص» معروف همگان بود و به شنیدن و ذكر مصائب آل محمد «ص» علاقه داشت. از اینكه این جنایات بازگو شود گله می كرد و می خواست آنها را «جنایات منسیة» بخواند. و تا اینجا به تفاهم مسلمین می اندیشید كه به بازگو كردن این وقایع رضا نمی داد، فریاد می كشید كه چرا این دیوان را چاپ كرده اید؟ چرا دیوانی را منتشر می كنید كه در آن شعری است از این دست؟ چرا در این دوره ی بحرانی و در این روز بس سخت و هولناك عواطف را می خراشید؟ و اینگونه صفای برادری اسلامی را كدر می سازید؟ و وحدت جامعه ی اسلام را متزلزل می كنید؟ و صفوف مسلمانان را می پراكنید؟ چرا؟ چرا؟

[صفحه 213]

در اینجا و در این حالات، گاه ممكن بود كسی در او احساس تضاد كند و نه چنین بود. او دچار تضاد نبود. او به وحدت اسلامی معتقد بود و «الغدیر» را برای همین نوشت، نوشت تا شیعه را درست بشناسد و در مقیاس جهانی تثبیت كند و بدینگونه رشته های استعمار را پنبه سازد و اتهاماتی را كه به شیعه زده بودند بزداید و اتحاد اسلامی را با ایجاد معرفت صحیح نسبت به شیعه در سطح جهانی قوام بخشد چنانكه نظر ناقدان را در این باره نوشتیم. او «الغدیر» را نوشت تا به حساب تألیفات جاهلانه یا استعمار املا كرده، كه برای تفرقه افكنی و تجزیه آفرینی نشر یافته بود، برسد و رسید. اما در قلمرو عرضه ی معتقدات و ایدئولوژیها، و در مقام بحث و استدلال معتقد به صراحت بود. و به همان اصل دینی كه علمای سنی و شیعه در طول تاریخ اسلام بدان معتقد بوده اند احترام می گذاشت. اصلی كه می گوید، هر كس باید- به صورتی- در عقاید خود مجتهد باشد نه مقلد. بدین جهت برای ملت اسلام كتابی استدلالی و روشنگر نوشت. او عقیده داشت كه فرزندان اسلام باید در اندیشه و ایمان حر باشند و حریت داشته باشند.از این رو در سطح بحث و بازسازی اذهان، مباحث خویش را درباره ی روشن كردن گذشته و نقد تاریخ و تبیین حركات اجتماعی و تفسیر سر انحطاط مسلمانان دنبال می كرد. و این بود كه استاد عباس محمود العقاد كتابش را از استاد محمد عبدالغنی حسن می گرفت و می خواند و درباره اش مقاله می نوشت. استاد عادل غضبان- مدیر مجله ی الكتاب قاهره- در شماره ای پس از شماره ای، در مجله، به شناساندن «الغدیر» می پرداخت. استاد عبدالفتاح عبدالمقصود، موقعیت دانشگاهی خویش را، در دانشگاه اسكندریه، به خطر می افكند و از نوشتن معرفی نامه برای «الغدیر» دست بر نمی داشت. استاد علاءالدین خروفه- از عالما الازهر- همواره آرزوی دیدن نویسنده ی «الغدیر» را داشت و در روزنامه های پر انتشار قاهره به معرفی و دفاع از كتاب می پرداخت. مراجع نجف و قم گرامیداشت و ترویج «الغدیر» را وظیفه می دانشتند. شیخ مجتبی

[صفحه 214]

قزوینی- عالم ربانی و متأله اخیر خراسان- پیشنهاد می كرد كه «الغدیر» جزو كتب درسی حوزه های روحانی شیعه قرار گیرد. شیخ محمد سعید دحدوح- امام جمعه و جماعت حلب از اهل سنت- جلسه ی «الغدیر» تشكیل می داد. جوانان حلب كه نویسنده ی «الغدیر» را ندیده بودند، چون با كسی از مسافران نجف روبرو می شدند چشمان او را می بوسیدند كه تو، نویسنده ی «الغدیر» و فرا دارنده ی این مشعل هدایت را دیده ای! دبیران دبیرستانهای مكه «الغدیر» را می خواستند تا، بر خلاف برنامه هم كه شده، حقایق وحی بنیاد آن را به نوجوانان سرزمین وحی بیاموزند. دكتر صفا خلوصی به ترجمه ی كتاب به انگلیسی می پرداخت. استاد احمدعلی جوهر امروهوی -به پیشنهاد و كوشش حضرت سید ابوالحسین حافظیان- «الغدیر» را به زبان اردو بر می گردانید و...

و همینسان در سفرهایی كه می كرد، همواره مورد تجلیل عالمان مذاهب قرار می گرفت. استادان دانشگاهها به استقبال او می شتافتند. دانشمندان و مدیران كتابخانه ها- از سنی و شیعه- از سر اخلاص وسایل تحقیق را در اخیتار او می گذاشتند. عالمان سنت با او تماس می گرفتند. شاعران در گرامیداشت او چكامه ها می سرودند. متصدیان كتابخانه ها نشریات و فهرست كتابخانه های خویش را به او تقدیم می كردند. او نیز انتشارات دائرةالمعارف عثمانی حیدرآباد دكن را تهیه می كرد. تألیفات با ارزش اهل سنت را به چاپ می رسانید. و چه بسیار از تألیفات با ارج آنان را كه استنساخ كرد، یا عكس گرفت و از سرزمینهای مختلف با خود به نجف آورد و به شیعه شناساند.



صفحه 204، 205، 206، 207، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 214.





    1. برای دیدن نمونه ای از توهینها و هتاكیهای وحشتناك برخی نویسندگان به مقدسات اسلام یعنی همان چیزها كه برانگیزنده ی عتابهای صاحب «الغدیر» شدهاست، از جمله «الغدیر»، ج 258:3 تا 259، نیز همین جلد 277 به بعد، نیز همین جلد 329 به بعد و... دیده شود.
    2. «یادنامه ی علامه ی امینی»، چاپ تهران، شركت انتشار، كتاب اول، مقاله ی بیستم 500.
    3. «الغدیر» ج 8، نقل از كتاب «صفین»- تألیف نصر بن مزاحم (-م 212 ) / 115.
    4. «الغدیر»، ج 8 یا....
    5. دیوان محمد حافظ ابراهیم، شاعر مصری مشهور.