کد مطلب:68018 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:399

مرجعیت











عالمان و فاضلانی كه با استعدادهای كامل، دلی پرشور، روحی سوزان، ایمانی عمیق، حماسه ای والا، شناختی ژرف و تعهدی و بصیرتی، عمری را، در راه تحصیل علوم و معارف اسلامی، در درون حوزه های علمی و به مصاحبت علما و طلاب گذرانده اند، و خود در حوزه و از حوزه و عضو و جزء حوزه بوده اند، و مراحل گوناگون تحصیلات حوزه ای را سپرده اند، و از چگونگی حوزه های روحانیت و ارزش افراد و طبقات و افكار و كتابهای درسی و برنامه ی تحصیلی آن سامانها آگاه گشته اند، اینچنین كسان، بیگمان، در مسائل و ارزشها و رویدادها و چگونگیهای دیگر این حوزه ها بی نظیر نمی توانند بود.

امینی، از این زمره كسان بود. او درباره ی مسائل یاد شده سخنها داشت. چه بسیار از رشته های علمی كه در حوزه ها نیست و او بر نبودن آنها تأسف می خورد. و این نه تنها مربوط به علوم روز بود، بلكه درباره ی خود علوم و معارف وسیع و غنی اسلامی و متروك ماندن بخشی عمده از آن، سخت شكایت داشت، به ویژه رشته ی تاریخ اسلام و فلسفه ی سیاسی در اسلام.

یكی از دردهای استخوانسوز نویسنده ی «الغدیر» این بود كه چرا در حوزه های روحانی مسئله ی «ولایت» و تاریخ تشیع مطرح نیست. مقصود از ولایت- این كلمه ی پر جاذبه و پر نیرو- شناختن راستین و تحلیلی مقام معنوی و شخصیت تاریخی و تعلیمات اسلامی ائمه ی طاهرین است و چگونگی حق حكومت و مولویت در اسلام. و امینی، به عنوان یك عالم شیعی دانا، همین را منظور می كرد، نه آنچه را كه برخی از دكه داران و رجالگان در این سالها بر زبان می رانند، و بر آن، مفهوم گل مولائی

[صفحه 284]

و بی ارج تحمیل می كنند، و گروهی در منابر مبتذل و بی موضع و گروهی در نوشته های منحط، از آن دم می زنند. و بدین وسیله در این روز و روزگار- روزگار تبیین و تمیز و عرضه ی نظامها و ایدئولوژیها- چهره ی سحار و جوهر زندگیساز و آفتاب آفرین معارف والای آل محمد «ص» را، به بدترین انحطاطها می كشانند. اینان و برخی پیروان معتقد ولی ساده دل و دور از تفكر اینان- زیانشان به دین، از نظر موضع ایدئولوژیكی، از سپاهی جرار و دشمنانی غدار بیشتر است.

بدین گونه، یكی از دردهای متفكران شیعی اندیش، همین مغفول ماندن این مسئله است. و مقصود این است كه در مذهب شیعه، كه مسئله ی شناخت و بحث درباره ی ولایت و مولویت جزو اصول دین است، چرا در حوزه های علمی، در این باره بحثی و دكترینی نباشد، چرا؟ و چرا این فلسفه مورد تجزیه و تحلیل قرار نگیرد، چرا؟ و همچنین بسیاری دیگر از رشته های علوم.

حق با این متفكران است. و راستی شگفتی زای است! یكی بنگرید، این مترقی تری نوع جهان بینی است كه فلسفه ی سیاسی، جزء دین باشد. و این منحطترین جماعت كه چنین امری را فراموش كند. یا مفهوم انسانی و اجتماعی آن را سلب كند، و صرفا آن را دارای مفهومی یك بعدی (اخروی و باطنی) جلوه دهد!

باری، حماسه مردی چونان «معمار مدینه ی الغدیر» و مرزبان نیرومند حماسه ی جاوید، نمی توانست درباره ی این حقیقت الهی و جوهر اصلی تشیع ساكت ماند و زبان در كام كشد. از این رو، با عالمان و مراجع بزرگ درگیریهای عمده داشت. و درباره ی این مسئله و مسائلی مشابه آن، با بزرگان دیگر دنیای شیعه به گفتگوها و روشنگریها و محاجه های بسیار پرداخته بود. دریغا كه من نمی توانم آنچه را از وی شنیده ام اكنون نقل كنم.



صفحه 284.