کد مطلب:75488 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:326

مقدمه











بسم الله الرحمن الرحیم

«ان لكم فی القرون السالفه العبره» (خطبه 181)

برای آنكه علوم بتوانند موجبات رشد و كمال انسانی را فراهم سازند، در این مقطع خاص تاریخی بیش از هر چیز نیاز به نظام ارزش الهی دارند تا بدینوسیله از نظام ارزشی استعمارگرانه ی غرب نجات یافته و به مسیر اصلی خویش كه رشد همه جانبه ی بشریت است بازگردند. ضعف علمی مسلمین پس از افول تمدن اسلامی، موجب گشت كه ارزشهای غربی بتوانند هاله ای از نظام مشركانه و استعمارگرانه را در راستای تحقق بخشیدن به فلسفه ی «اومانیسم» (اصالت بشر در برابر خدا) بر علوم تحمیل نمایند، هنگامی كه «قوه ی محركه و دستگاه جهت بخش» علوم، نظام ارزشی مبتنی بر اندیشه های الهی باشد، علم میتواند علاوه بر رفع معضلات روزمره ی بشری- و بدون وجود تبعات فسادآور- معراج انسانیت را نیز فراهم و مبلغ

[صفحه 8]

اندیشه ی خداگرائی گردد، از این لحاظ وضعیت كنونی مسلمین گویای این نكته است كه- نظام ارزش دهنده و ارزش گذار علوم- مخلوطی از ارزشهای غربی و اسلامی است، همین تداخل ارزشها موجب شده است كه دانش ما بر اساس آرمانهای اسلامی شكل نگیرد و بدنبال خود فرهنگ و تفكر اخلاق درهم و برهمی را پایه گذاری نماید، چرا كه محتوای علوم كه غالبا صحیح هم هست، در نظام ارزشی مشركانه ی غربی غوطه ورند، تا زمانیكه چنین وضعیتی را دارا می باشند. ما نیز سرنوشتی بهتر از آنچه در قرن گذشته دچار آن بوده ایم نخواهیم داشت.

از زمانی كه جوشش و جهش علمی در دنیای اسلام فروكش كرد و دچار ركود شدیم، ارتباط مبانی دینی با شاخه های علوم یك یك فراموش و ضعیفتر و ضعیفتر شده و در لابلای اوراق تاریخی مدفون گشت. كار علمی بگونه ای اختصاص به معارف مذهبی یافت كه به مرور از مسیر الگوی والای خود كه دانشگاه امام صادق (ع) باشد خارج و یكجانبه شد. مسلما اگر همان سیره ی جعفری (ع) اجرا می شد، امروزه برای اینكه بفهمیم مثلا چه ارتباطی بین فقه و شیمی در نظام دانشگاه امام صادق (ع) برقرار بوده كه هر دو در كنار همدیگر تدریس می گشته اند، دچار مشكل نمی شدیم، یا بحثهائی نظیر پیوند روحانی و دانشجو خودبخود منتفی و اصولا غرب كانون صدور علم و تمدن نبود...

دانشگاههای جدید كه با هدف پرورش دهندگی «طبقه ی پادو برای صنعت غرب» در كشورهای مستعمره، از جمله ایران به وجود آمد، درگذشته همواره نظام ارزشی متناسب با این وظیفه را القاء و عمدتا تربیت كننده ی عناصری بوده است كه تار و پود و استخوان بندی فرهنگ و اقتصاد

[صفحه 9]

و تكنولوژی وابسته را فراهم نماید. مسلما این دانشگاهها هنگامی بطور كامل در خدمت ملت و مكتب خود درخواهند آمد كه در نظام ارزشی اسلام هضم شده و سمت گیری و قوه ی محركه ی خود را بطور همه جانبه از مذهب اسلام اخذ نمایند. طرحی بنیادی كه میتواند بسیاری از مشكلات مرتبط با علم را در جامعه ی ما مرتفع نماید. این است كه آبشخور واحدی برای ارزشگذاریهای علمی به وجود آید، یعنی درخت علم با همه ی شاخ و برگهایش از یك زمین و یك فلسفه، ارزشهای خود را جذب نماید. از دو منبع ارزشی ارتزاق كردن، نه تنها رشد محتوای علمی را تهدید می كند بلكه عوارضی را بر جامعه تحمیل می نماید. «دردهائی نظیر غرب زدگی، اختلاف بین حوزه و دانشگاه، عدم كارآئی لازم متخصصین، با وجود تخصص، به دلیل تعارض فكری آنها با افكار مردم خود و... همه ی اینها امراضی است كه به این مسئله بازگشت دارد».

در این میان علوم انسانی كه سرمرز این مباحث است بیش از علوم دیگر در معرض كشاكش بوده و از حساسیت صد چندان برخوردارند.

از آنجا كه عنوان این گفتار مرتبط با علم تاریخ است، به عنوان نمونه وضع كنونی آنرا از نظر می گذرانیم.

این علم در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در دانشگاههای ما، با هدف تثبیت نظام شاهنشاهی و با گرایشات ناسیونالیستی تنظیم و تدریس می شد. البته روشنفكرانی از بین اساتید نیز در لفافه و در جهت رشد تفكر مبارزاتی آن را ارائه می نموند.

شیوه ی جدید ارائه ی علم تاریخ ره آورد جریان روشنفكری بوده و تعداد كسانی كه در دوران معاصر بانگرش اسلامی خالص به این علم پرداخته

[صفحه 10]

بسیار اندك و غیر قابل شمارش بوده اند. لذا ابطال اهداف قبلی این علم كه عمدتا برای ترویج افكار ناسیونالیستی و موید نظام شاهنشاهی بود از یكسو و عدم وجود الگوی مشخص و مدون، از پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا كنون، این علم بدون «جهت و سرپرست و رهبری مشخص» و در بی بستری به سر می برد. كمتر دانشجوئی می توان یافت كه مثلا بین جهان بینی اسلامی (و ایدئولوژی اسلامی) با این علم پیوندی مشخص برقرار، یا ترسیم درستی از سازندگی علم تاریخ برای فرد و جامعه در ذهن داشته باشد، یا اینكه حداقل راههای فساد و تخریب و سوء استفاده هائی كه از این علم می شود را بداند. و...

این درحالی است كه قرآن، نهج البلاغه، احادیث اسلامی، سیره و سنت الاولین از مورخین اسلامی مملو از مباحث تاریخ، اهمیت و بیان ارزشهای آن است. متون تاریخی بشری نظیر تاریخ طبری، ابن اثیر، رشیدی و غیره همه تحت تاثیر انگیزه های قرآنی نگاشته و آن علم را بارور ساختند، ولی متاسفانه اعقاب طبریها و ابن خلدون ها، در حالی تاریخ می خوانند كه قادر به برقراری رابطه ای بین ارزشهای قرآنی با علم خود نیستند.

(ضروری است كه متذكر شویم این اشكالات تنها متوجه علم تاریخ نیست و مسئولیت آنهم تنها بدوش دانشگاهیان نیست، بلكه بگفته ی استاد شهید مطهری: قصور یا تقصیر مدعیان اسلام سبب حمله به اندیشه های اسلامی و مسخ فرهنگ ما شده است (عدل الهی ص 8 و ده گفتار ص 144).

مسلم است كه در جنگ فرهنگی بین ما و غرب كه از زمان

[صفحه 11]

جنگهای صلیبی آغاز و سپس توسط استعمارگران بصورت هدایت شده پیش رفت، به پیروزی نخواهیم رسید مگر آنكه با ارزشهای خودی به تاریخ خود باز گردیم. امروزه غرب این علم را به مثابه اسلحه ای برنده در جهت اهداف خود بكار گرفته و تا سر حد مسائل روزمره از آن سود می جوید. برماست كه این سلاح برنده را به دست آورده و در كنار ارزشهای اسلامی بكاربگیریم. نادیده نباید گرفت كه غرب در جهت رشد كمی علم تاریخ، قدمهای بسیار بالائی برداشته و در زمینه های كیفی نیز توانسته است میدان دید وسیعی را طراحی و سئوالات زیادی را مطرح نماید، ولی متاسفانه نگرش مادی و سودجویانه حاكم بر فرهنگ غرب، تحلیلهای تاریخی آنها را فاقد جنبه های انسان سازی و تعالی روح و اخلاق انسانی نموده است. سوء استفاده ی استعمار گرانه ی غرب از كلیه ی علوم (از جمله این علم) از دردهای دیگری است كه بر آن عارض شده و جهت یاب آنها گردیده است.

این تفاوتهای اساسی كه زاویه ی بزرگی بین تاریخ نگری اسلامی با غربی به وجود می آورد اختلاف در ماهیت ارزشی این دو را ثابت می كند. بنابراین اگر چه بلحاظ كمی، علوم موجود در غرب را مصداق حكمت گمشده ی مومن می دانیم كه در دست اهل نفاق است و باید آن را بیاموزیم[1] ولی نظام ارزشی حاكم بر این علم كه از جانب آنها القاء می گردد ابدا مورد قبول نیست. لذا باید اهداف، جهت و نظام ارزشی حاكم بر این علم را از مكتب خویش به دست آورده و ارائه نمائیم. برای اینكار راههای گوناگونی وجود دارد. از آن جمله مراجعه به قرون اولیه ی اسلام و یافتن سیره ی متقدمین اسلامی از مورخین بزرگ، مراجعه به قرآن و نهج البلاغه و

[صفحه 12]

متون اصلی دیگر می تواند راهگشا باشد.

در این گفتار قصد آن نیست كه از حجم مطالب تاریخی كه در متون اولیه اسلامی آمده است سخن گوئیم. (چرا كه یك نگاه منصفانه ی گذرا و بدون هیچ توضیحی، آدمی را دچار حیرت می نماید و به تحقیق بزرگ مجزا نیاز دارد؟! مسلما اگر تعمدی در كار نبود و قصد سوء دشمنان اعمال نمی گشت (حتی طبق نظریات غربی) از كتبا نهج البلاغه به عنوان یك تاریخ عمومی ذكری به میان می آمد و...).

اضافه شود كه مقاله ی یك دانشجو نیز نمی تواند بیانگر چهارچوب نظام ارزشی این علم در نهج البلاغه بوده باشد ولی طرح موضوع كاملا ضروری و نیاز به آن به شدت احساس می گردد.

نهج البلاغه كه شامل تاریخ خلقت جهان- خلقت آدم- گذر انبیاء در بستر تاریخ تا جاهلیت عرب- اوضاع اعراب و عموم بشریت در زمان بعثت- حوادث بعثت تا وفات پیامبر اكرم (ص) - از وفات تا زمامداری حضرت علی (ع) و پاره ای حوادث مهم این ایام- مشروح حوادث دوران زمامداری علی (ع) تا شهادت ایشان و... آمده است، علاوه بر آنكه منبع تاریخی مهم برای شناخت حوادث تاریخی مذكور است، فراوان از ارزش و فواید تاریخ، فلسفه ی تاریخ و غیره نیز سخن گفته اند، آن حضرت شیوه ای مطابق با آرمانهای اسلام در برخورد با تاریخ نیز ارائه می دهند كه جای بسی تامل و دقت است.

این همان چیزی است كه بشدت به آن نیازمند و نقص اصلی این علم است.

در نگاه اولیه به شیوه ی مولای متقیان در ارائه ی تاریخ ملاحظه

[صفحه 13]

می نمائیم كه از نظر آن حضرت در تاریخ جنگ قدرت راه ندارد یا تاریخ را بر اساس جنگ قدرت مدون ننموده اند بلكه هر چه هست جنگ بین حق و باطل است. در نگاه نهج البلاغه، آنچه اصل اساسی است تعالی اخلاق و بالا بردن معنویت فرد و جامعه از راه عبرت اندوزی و فهم سنت های تاریخی است. در آن كتاب فلسفه ی تاریخ از جایگاه ویژه ای برخوردار است و...

در این گفتار مختصر (كه در حجم كم آن تعمدی بوده) بدون ذكر مفاهیم و مطالب عربی (در متن)، طی سه بخش با عناوین ارزش تاریخ، رابطه ی تاریخ و اعتقادات انسان، كاربرد عملی علم تاریخ مطالبی پیرامون ارزش و فواید تاریخ خواهد آمد. امید است كه مورد استفاده ی عموم دانشجویان بویژه طالبین علم تاریخ قرار گیرد. لازم به ذكر است كه شماره های اعلام شده ی خطبه ها از نهج البلاغه ی ترجمه ی فیض الاسلام آمده است.

و السلام- پایان مقدمه.

[صفحه 15]


صفحه 8، 9، 10، 11، 12، 13، 15.








    1. این رهنمود از حضرت علی علیه السلام است كه میفرماید:

      «خذ الحكمه انی كانت، فان الحكمه تكون فی صدر المنافق...».

      حكمت را فرابگیر هر كجا باشد، كه حكمت در سینه ی منافق هم هست...

      (از حكمت 76).