کد مطلب:88632 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:430

مراقبت











بعد از «مشارطه» و شرط گذاری با شریك، باید مراقب او بود، تا تخلف نكند، همانگونه كه خدا مراقب بنده های خود است «ان الله كان علیكم رقیبا»[1]، ما هم باید مواظب بنده ی خود یعنی نفس خود باشیم او را بنده ی خود حساب كنیم، نه خود را بنده ی او، باید دقیقا مراقب او بود.

آن طور كه باید بنده از مراقبت خدا بترسد، باید نفس هم از مراقبت ما بترسد، حكایت شده كه وقتی زلیخا با یوسف خلوت كرد روی بت خود را پوشاند تا نبیند چه می كند، یوسف گفت «مالك اتستحین من مراقبه جماد و لا استحی من مراقبه الملك الجبار»، چه می كنی آیا از مراقب بودن سنگ (كه شعوری ندارد) حیا می كنی، ولی من از مراقب بودن خداوند قادر و قاهر حیا نكنم.[2].

از جوانی حكایت شده كه شبی قصد دست درازی به كنیزی را داشت، كنیز گفت آیا حیا نمی كنی؟ جوان گفت: از چه كسی حیا كنم؟ در حالی كه غیر از كواكب و ستارگان كسی ما را نمی بیند. «ممن استحی و ما یرانا الا الكواكب» آن كنیز گفت: «و این مكوكبها»، مراد زن این بود كه كجاست خدائی كه مراقب كواكب و ما هر دو هست.[3].

مردی به یكی از عرفا گفت: از چه كسی بر چشم پوشی كمك جویم؟ گفت: به علم خود به این كه نظر نظر كننده (یعنی خدا) زودتر است از نظر تو به آنچه نظر

[صفحه 291]

می كنی، «بعلمك ان نظر الناظر الیك اسبق من نظرك الی المنظور الیه»[4].

روایت شده كه خداوند عزوجل به ملائكه گفت: انتم موكلون بالظواهر و انا رقیب علی البواطن»، شما بر ظاهر مردم گماشته شده اید، و من مراقب باطن آنها هستم.[5].

عارف و فیلسوف بزرگوار «علامه طباطبائی» می گوید: «یكی از اهم چیزهائی كه در راه سیر و سلوك و در حكم ضرورتی از ضروریات آن است، همانا امر مراقبت است».

سالك باید از اولین قدم كه در راه می گذارد، تا آخرین قدم، خود را از مراقبت خالی ندارد، و این از لوازم حتمی سالك است، باید دانست كه مراقبت دارای درجات و مراتبی است: سالك در مراحل اولیه یك نوع مراقبه ای دارد، و در مراحل دیگر انواع دگری، هر چه رو به كمال می رود و طی منازل و مراحل كند، مراقبت او دقیق تر و عمیق تر خواهد شد به طوری كه آن درجات از مراقبت را اگر بر سالك مبتدی تحمیل كنند، از عهده ی آن برنیامده، یك باره بار سلوك را به زمین می گذارد، یا سوخته و هلاك می شود، ولی رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اولیه و تقویت در سلوك می تواند مراتب عالیه از مراقبه را در مراحل بعدی به جای آورد، و در این حالات حتی بسیاری از مباحات در منازل اولیه بر او حرام و ممنوع می گردد.

در اثر مراقبت شدید و اهتمام به آن آثار حب و عشق در ضمیر سالك هویدا می شود، زیرا عشق به جمال و كمال علی الاطلاق فطری بشر بوده، و با نهاد او خمیر شده، و در ذات او به ودیعت گذارده شده است، لیكن علاقه به كثرات و حب به مادیات حجابهای عشق فطری می گردند، و نمی گذارند كه این پرتو ازلی ظاهر گردد.

بواسطه ی مراقبت كم كم حجابها ضعیف شده، بالاخره از میان می رود، و آن

[صفحه 292]

عشق و حب فطری ظهور نموده، ضمیر انسان را به آن مبدء جمال و كمال رهبری می كند، این مراقبت در اصطلاح عرفاء تعبیر به «می» شده است.


به پیر میكده گفتم كه چیست راه نجات
بخواست جام «می» و گفت راز پوشیدن


راه خلوتگه خاصم بنما تا پس ازین
«می» خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم


چون سالك در امر «مراقبه» مواظبت نمود، حق تعالی از باب مهر و عطوفت انواری را بر او به عنوان طلایع ظاهر می گرداند، در ابتدای امر این انوار مانند برق ظاهر گشته، ناگهان پنهان می شوند، این انوار كم كم قوت یافته، مانند ستاره ی ریز درخشان می گردند، و سپس نیز قوت یافته به صورت ماه و بعدا به صورت خورشید پدید می آیند، و گاهی مانند چراغی كه افروخته باشند یا قندیلی نمایان می شوند، این انوار را در اصطلاح عرفاء «نوم عرفانی» (یعنی خواب عرفانی) نامند.[6].

مرحوم فیض كاشانی مطالبی در باب مراقبت دارد كه بطور خلاصه نقل می كنیم:... معرفت و علم به این كه خداوند مطلع بر ضمائر عالم و پنهانیهای آن است، و مراقب اعمال بندگان است و پنهانیهای قلب در مقابل او ظاهر است، چنانكه ظاهر بدن انسان برای مخلوقات مكشوف است، وقتی این علم به حد یقین رسید، و شكی در آن یافت نشد، مراقبت كه حالتی برای قلب است، حاصل می شود كه نتیجه ی آن در اعضاء و جوارح با انجام اعمال صالح آشكار می شود.

سپس می افزاید اگر انسان به این حد رسید، موقن و به درجه یقین رسیده، و

[صفحه 293]

اینها مقربین درگاه ربوبی هستند و به دو قسمت تقسیم می شوند: یكی مقرب صدیق و یكی مقرب پرهیزگار كه از اصحاب یمین و بهشتیان است.»[7].

اولی مراقبتش از روی تعظیم و بزرگ شمردن خداوند است و هیبت الهیه موجب مراقبت او شده، و دومی به جهت حیاء از او مراقبت می كند، یعنی وقتی از بچه دو ساله ای كه در اتاقی او را مشاهده می كند، حیا می كند و گناه نمی كند، از خداوند به طریق اولی حیا می كند، و مراقبت از خود می كند و مسلما درجه ی دسته ی اول برتر از دسته ی دوم است.

پس ای برادر مراقب اعمال خود باش و ببین چه می كنی و برای كه می كنی و چگونه می كنی!

در روایتی آمده: «برای بنده در هر حركتی از حركات او اگر چه كوچك باشد، سه دفتر و دیوان است: «الاول لم و الثانی كیف و الثالث لمن»، معنی «لم» یعنی برای چه انجام دادی، مقصودت از این عمل چه بود برای شهوت و هوای نفسانی بود، اگر جواب قانع كننده داد و عمل را برای مولایش انجام داده آن وقت از دیوان دومی سوال می شود كه: «كیف فعلت»، چگونه عمل كردی؟ هر عملی دارای شرطی و جزئی و حكمی است، آیا از روی علم به احكام و اجزاء عمل كردی؟ یا از روی جهل و گمان، اگر به سلامتی از این دیوان گذشت، دیوان سوم باز شده، و از او مطالبه اخلاص می شود كه برای چه كسی این عمل را انجام دادی؟ آیا تنها برای خدا آن را انجام دادی، یا برای غیر، یا غیر را شریك كردی؟!

در مراقبت دو مراقبت و نظر لازم است: یكی قبل از عمل كه در قصد و حركت اولیه مراقب باشد كه برای خدا حركت كند، نه برای هوا.

دوم در موقع شروع در عمل كه آن كه خدا می خواهد از حیث حركات و سكنات انجام دهد، و مراعات ادب مولی را كند، و مثلا اگر نشسته است رو به قبله

[صفحه 294]

نشیند، كه رسول گرامی فرمود: «خیر المجالس ما استقبل به القبله»، بهترین مجالس آن است كه رو به قبله انجام گیرد و چهار زانو ننشیند، زیرا در مجلس پادشاهان چنین ننشینند، و مالك الملوك مطلع بر این مطلب است، اگر می خواهد بخوابد بر دست راست رو به قبله با سائر آداب كه در جای خود بیان شده، بخوابد حتی در قضاء حاجت، آداب آن را (كه در كتابها ذكر شده) مراعات كند، اسلام دین ادب و تربیت است، حتی در جاهای پست انسان را مودب به آداب تربیت می كند.[8].

صاحب كتاب عرفان اسلامی می گوید: اهل مراقبت سه حال دارند:

1- اول حال آن است كه بواسطه معرفت و یقین بر اینكه خداوند مطلع بر ضمیر بنده است، این حال پیش می آید كه فكر بد و شیطانی به قلب او راه پیدا نمی كند، و چون خدا را حاضر و ناظر در همه جا می بیند كمتر به دام هوای نفس می افتد. این است مراد یكی از عرفای عالیمقدار كه فرمود: (المراقبه استدامه علم العبد باطلاع الرب فی جمیع احواله) یعنی مراقبت دوام علم بنده است به اینكه پروردگار از تمام احوال بنده مطلع است.

حاصل آنكه اول حال، مراقبت آن است كه حسن بن علی دامغانی گفته: علیكم بحفظ السرائر فانه مطلع علی الضمائر بر شما است حفظ پنهانیها زیرا خدا آگاه بر ضمائر و مكنونات است.

2- دوم حال مراقبت آن است كه سالك، كائنات را فراموش كند، به طوری كه وجود و عدم دنیا برای او یكسان باشد، و چنان مراقب باشد كه جز خدا هیچ چیز در ذهن و فكر او نباشد.

احمد بن عطا گفت: خیركم من راقب الحق بالحق فی فناء ما دون الحق، بهترین شما كسی است كه حقا مراقب حق باشد، در این كه غیر از وجود حق، فانی است.

[صفحه 295]

3- حال سوم، حال بزرگان اهل مراقبت است كه از خدا می خواهند كه آنها را در حال مراقبت رعایت فرماید، یعنی خداوند متولی امر آنها باشد، و به فضل خویش آنها را مصداق «و هو یتولی الصالحین» فرماید.

«سالك باید در این مقام طوری باشد كه خود از میان برخیزد، و بین او و خدا هیچ حجابی باقی نماند.

به یكی از عرفا گفتند: كه می گوئی حجاب سه است: نفس و خلق و دنیا، گفت: این سه حجاب عام است، حجاب خاص سه است: دید طاعت، و دید ثواب و دید كرامت، مقصود این است كه در این مقام در بیخودی باید به مقامی برسد كه خود به مراقبت خود واقف نباشد (و به تعبیر دیگر عمل خود را نبیند و نظر به ثواب و كرامت نكند، كه دیدن علت غرور و غرور علت انحطاط است) بقول عارف بزرگوار حكیم صفای اصفهانی:


ز مغز و پوست برون رفته تا به دوست رسیدم
به جان دوست كه از هر چه غیر اوست بریدم


خلیل وقتم و فارغ ز آفتاب و ز ماه ام
رهین عشقم و بیگانه از سیاه و سپیدم


نبوده ره كه ز آفات جان برم به سلامت
نداده بود اگر دل به وصل دوست نویدم


ز دست این دل سودائی از تطاول زلفش
چه اشكها كه فشاندم چه آه ها كه كشیدم


اگر هزار قیامت كند قیام نسنجد
به فتنه ای كه من از قامتش معاینه دیدم


مرا كه رفعت خورشید بود در افق دل
به پیش ابروی آن ماه چون هلال خمیدم

[صفحه 296]

چه غم كه هیكل من شد غبار و جزو هوا شد
نسیم صبح سعادت شدم، به خلد وزیدم


من آن كبوتر قدسم كه از فضای حقیقت
به حبس این قفس افتادم و دوباره پریدم


به خاك میكده عشق تا امید نبستم
نشد ز هستی موهوم خویش قطع امیدم


ز فیض پیر خرابات دوش در حرم دل
به یك نماز كه بردم هزار راز شنیدم


بساط فقر به او رنگ سلطنت نفروشم
به نقد عمر گرانمایه این بساط خریدم[9].


صفحه 291، 292، 293، 294، 295، 296.








    1. سوره نساء، آیه ی 1.
    2. محجه البیضاء، جلد 8، صفحه 156.
    3. محجه البیضاء، جلد 8، صفحه 156.
    4. محجه البیضاء، جلد 8، صفحه 156.
    5. محجه البیضاء، جلد 8، صفحه 156.
    6. رساله «لب اللباب در سیر و سلوك اولی الالباب» نوشته آیه الله سید محمد حسین حسینی طهرانی، تقریرات اولین دوره از درسهای اخلاقی، عرفانی استاد علامه ی طباطبائی است كه در سال 1368 -69 هجری قمری در قم ایراد نموده اند، صفحه 34- 31.
    7. محجه البیضا، جلد 8، صفحه 156 به بعد.
    8. محجه البیضاء، جلد 8، صفحه 163- 162.
    9. عرفان اسلامی، جلد 2، صفحه 122.