کد مطلب:90286 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

شوق











عبارت است از توجه به امر غایبی كه با هیجان فوق تصور و با نوعی جان كندن (نزوع النفس) همراه و با حركتی هر چه سریعتر، به سوی مشوق در حركت و خود را به او برساند. او می داند كه هر قدر بیشتر تلاش كند، به علت قصوری كه در ذات اوست به انتهای راه نرسیده و دیدار جمال محبوب كه مقصد اصلی اوست، بعید به نظر می آید، اما لذت دیدار محبوب، تلاش او را گسترده تر نموده، آرامش را از او سلب و از خود بی نیاز می گرداند، تمام نیاز او به تجلی گاه جمال محبوب معطوف است.

او مانند غریقی كه در پهنای دریای پرموج اسیر است، گرچه نجات برایش در حد امكان وقوع نیست، اما آرزوی نجات او را به تلاش و حركت وادار می نماید، شاید در این رهگذر به قرب روحانی دست یافته و به ساحل نجات برسد.

در اینجاست كه در وجود خود، جز نقش جمال محبوب چیزی را نمی بیند. حالت تفرد و تجرد و در پی این دو الهامات قلبی، به او مژده ی وصول می دهد و در این راستا، جلوه ی «انس» بر او پرتو افكنده، سپس عظمت محبوب، سراسر وجودش را در بر گرفته و شعاع این حقیقت، دیده اش را خیره نموده و حالت «خشیت» در برابر شعور به این عظمت، او را در بر می گیرد، از این پس حالت «خوف» ناشی از احتمال سقوط اعتبار، بر اثر ذره ای خودنگری و یا احتمال عدم توجه به مقام محبوب، او را سخت در محاصره كشیده، قلبش مضطرب و با حالت نگرانی همیشه در سوز و گداز خواهد بود.

امیر مومنان علیه السلام در این فراز، سخن از شوق آغاز نموده و به خوف پایان داده است. به این معنا كه متقین آنچنان خود را در آتش شوق به جمال حق، در افكنده اند و رشته ی تعلق به خود و خواطر واردات و حاجات را گسسته اند كه اگر وقت مقرر و اجل

[صفحه 117]

موعود نبود، برای یك چشم به هم زدن، باقی نمی ماندند، این از سویی و از سوی دیگر، خوف از عقاب و عذاب حرمان به وصل محبوب كه نشانگر فقدان قابلیت است، قالب تهی نموده، از این جهان رخت برمی بستند و به زبان حال می گفتند:


من هماندم كه وضو ساختم از چشمه ی عشق
چار تكبیر زدم یكسره بر هر چه كه هست


می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
كه به روی كه شدم عاشق و از بوی كه مست


كمر كوه كم است از كمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست


بجز آن نرگس مستانه كه چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه چنین خوش ننشست


جان فدای دهنت باد كه در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست


به هر حال متقین با تخلیه ی روح و جان از دنیای غرور آفرین و تحلیه به شوق، انس، خشیت و خوف به بساط قرب محبوب قدم نهاده اند و در این راستا، وجود مطلق، نور مطلق و كمال مطلق را تماشا كرده اند و از هر چیز و هر كس وحشت دارند، آنها طالب وصل اند و از فصل و كثرت فاصله می گیرند.

زمانی كه موسی علیه السلام با خدا مناجات می كرد و خدا با وی مكالمه فرمود، تا مدتی

[صفحه 118]

سخن آدمیان را كه می شنید به غشوه می افتاد.

«قال الاصمعی: كنت اطوف حول الكعبه لیله، فاذا شاب ظریف الشمائل و علیه ذوابتان و هو متعلق باستار الكعبه و یقول: نامت العیون و علت النجوم و انت الملك الحی القیوم، غلقت الملوك ابوابها و اقامت علیه حراسها و بابك مفتوح للسائلین جئتك لتنظر الی برحمتك یا ارحم الراحمین ثم انشاء یقول:


یا من یجیب دعا المضطر فی الظلم
یا كاشف الضر و البلوی مع السقم


قدنام وفدك حول البیت قاطبه
و انت وحدك یا قیوم لم تنم


ادعوك رب دعاء قد امرت به
فارحم بكائی بحق البیت و الحرم


ان كان عفوك لا یرجوه ذو سرف
فمن یجود علی العاصین بالنعم


صفحه 117، 118.